پایان سلطنت دوم شاه محمود درّانی؛ سرآغاز ورود افغانستان به دالان انحطاط (۶)

۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۰ – ۹/ ۲/ ۲۰۲۲
شاه محمود در سال ۱۸۰۰ پس از کور شدن و دستگیری برادر ناتنی اش شاه زمان، موفق شد کنترل کابل را به دست گیرد. وی حکومت کرد تا آنکه در سال ۱۸۰۳ توسط برادر ناتنی دیگرش شاه شجاع سرنگون شد. شاه شجاع ترجیح داد محمود را نابینا نکند و او را به زندان بیاندازد. اما هنگامی که محمود در سال ۱۸۰۸ از بالاحصار گریخت و به رقبای بارکزی پیوست، شورشی موفق را رهبری و در سال ۱۸۰۹ شاه شجاع را در نبرد نیمله شکست داد.
بدین ترتیب شاه محمود درّانی از سال ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۸ برای دومین بار بر افغانستان و بر آنچه که از قلمروهای درّانی باقی مانده بود، حکومت کرد، یعنی زمانی که وزیر قدرتمند بارکزی خود، فتح خان را نابینا کرد و کشت. بدین ترتیب شاه محمود توسط برادران خشمگین فتح خان از کابل بیرون رانده شد. اما شاه محمود تا زمان مرگش در سال ۱۸۲۹ در هرات ماندگار شد و پسرش شاهزاده کامران جانشین او شد.
آنگونه که محمد سعید فیضی بیان کرده است، با وجودی که شاه محمود با همکاری فتح خان و برادران او کابل را در سال ۱۸۰۹ اشغال کرد، ولی شاه شجاع تا سال ۱۸۱۱ به حیث پادشاه افغانستان با شاه محمود در حال نبرد بود. فتح خان با زیرکی شاه محمود را بار دیگر به سلطنت رسانیده، همه کارۀ کشور گردانید و مملکت را در میان برادرانش چنان تقسیم کرد که در حکم تیول و جاگیر ایشان بود. بدین ترتیب شاه محمود پادشاه اسیرِ هوس ها و رهنمودهایِ وزیر فتح خان شد، کسی که همۀ مردان کارآزموده که می توانستند رقیبی برای او باشند (چون شیر محمدخان مختارالدوله، محمد اکرم خان و میرعلم خان) را کشت. (فیضی، ۲۰۱۱: ۹۹)
اما طبق روایتی دیگر از فیض محمد کاتب، هنگامی که شاه محمود درّانی بار دیگر بر تخت نشست، وزیر فتح خان که به دلیل سخاوت و کرامت خود به حاتم طایی شهرت یافته بود، درانی ها و قزلباش ها را به مدح و ثنای خود واداشت. از این مرحله به بعد مسئولیت های خود را با جدیت تمام بر عهده گرفت. شاه محمود نیز صلاحیت کاملی به او اعطا کرد و تمام امور حکومتی از جمله حق نیابت از جانب او بر امور خصوصی اش را نیز به دست او سپرد.
وزیر فتح خان به دو دلیل تدریجا منصب مستشاری (وزارت) خود را به فرماندهی (امارات) ارتقا داد؛ اول به خاطر زیرکی و کیاستی که داشت؛ و دوما بدین خاطرکه شاه محمود یا اهل عیاشی و یا نسبت به امور مملکتی بی تفاوت و بی قید بود. بدین ترتیب وزیر هر یک از برادران خود را به عنوان والی یک شهر و ولایت بزرگ منصوب کرد.
اما میرمحمد صدیق فرهنگ نیز در گویشی تقریبا مشابه چنین بیان کرده است که فتح خان امنیت را دوباره در مملکت بازگرداند و والیان ولایت ها به خصوص مناطق دورتر همچون سند و بلوچستان را وادار ساخت از دستورالعمل های مرکز پیروی کنند. فتح خان به دلیل داشتنِ دو خصلت شجاعت و سخاوت در میان مردم به شهرت رسید تا جایی که مقام و منزلت او موجب تضعیف نام شاه و خانواده شاهی شد. نام او چنان سرزبان ها افتاد که تا آسیای میانه نام او را می شناختند، در نتیجه مردم به او علاقه پیدا کردند.
فتح خان حدود بیست برادر از مادرهای مختلف داشت که بعد از به دست آوردن قدرت و سقوط سدوزائی به جان همدیگر افتاده و مانند پسران تیمورشاه جنگ داخلی دیرین بر سر مسئله جانشینی به راه انداختند. اما در این زمان همه برادران مطیع او بودند. (وزیر فتح خان، سردار محمدعظیم خان، سردار کهندل خان، نواب اسد خان، نواب عبدالصمدخان، نایب تیمور قلی خان، نواب جبارخان، سردار طره بازخان، سردار پردل خان، سردار شیردل خان، سردار محمد مهردل خان، سردار محمد امیرخان، سردار عطا محمدخان، سردار یارمحمدخان، سردار دوست محمدخان، سردار رحمدل خان، سردار محمد خان طلایی، سردار پیرمحمدخان، سردار سید محمدخان، سردار جمعه خان)
فتح خان بعضی از برادرانش را به حکومت شهرها و ولایت های مهم کشور گماشت. از جمله، سردار محمد عظیم خان را به حکومت کشمیر و جبارخان را به حکومت دیره جات و دیگران را به حکومت قندهار، غزنی، جلال آباد و غیره گماشت. در این میان خود در راس امور لشکری و کشوری قرار گرفته و به دفع حملاتی که علیه شاه محمود از طرف مخالفین او به خصوص شاه شجاع صورت می گرفت، پرداخت. (فرهنگ، ۱۳۶۷: ۱۴۱)
اما در این میان برخی از خان ها مانند بلوچ خان اچکزائی و یحیی خان بامیزائی، که مجموعا حدود ۱۰۰۰ سوار را تشکیل می دادند، از سیاست های شاه محمود و وزیر فتح خان مضطرب شده و در این زمان به سمت شاه شجاع در راولپندی راهی شدند. آمدن آنها باعث شد که شاه شجاع باری دیگر خود را قدرتمند بداند و برای تحت کنترل در آوردن دیره جات لشکرکشی به راه اندازد. در همین حال، غلام احمدخان پسر شیر محمد خان «مختارالدوله» که با برادرش عطا محمد خان والی کشمیر دچار اختلاف شده بود، نزد شاه شجاع آمد و برای بی وفایی برادرش نسبت به شاه طلب بخشش کرد. شاه اعمال ناشایست برادرش را به پای او نگذاشت، و با او خوب رفتار کرد.
پس از آن شاه نظر خود را در مورد لشکرکشی به دیره جات تغییر داد و در عوض تصمیم گرفت پیشاور را فتح کند. غلام احمدخان با وجود اینکه برادرش به او ظلم کرده بود، در این زمان نامه ای به برادرش نوشت و از او درخواست کرد که هزار سوارنظام بفرستد تا شاه شجاع دوباره از او خشنود شده و کینه ناشی از نافرمانی او مرتفع شود. پس عطا محمدخان ۱۰۰۰ سوار فرستاد که همراه با غلام احمدخان و افرادش به نیروی شاه پیوستند تا شاه عازم پیشاور شود. (Katib, 1331: 174)
نقشه های شاه شجاع برای نبرد با سردار محمد عظیم خان
شاه شجاع با قصد تصرف پیشاور، نقشه هایی را برای عبور از رودخانه اتک ترتیب داد. از اینرو در ناحیه طایفه ختک اردو زد و مقر خود را آنجا ساخت. سردار محمد عظیم خان والی پیشاور نیز به همراه برادرش پردل خان و لشکری قابل توجه برای متوقف ساختن شاه به راه انداخته و در چمکانی اردو زدند. در این مرحله طرفین نبرد را چند روزی به تعویق انداختند و در این مدت عده ای از افراد هر روز سردار محمد عظیم خان را رها کرده و به شاه شجاع می پیوستند. در نتیجه سردار نتوانست مقاومت کند و برای عقب نشینی به کابل تصمیم گرفت. شاه شجاع وارد پیشاور شد و کنترل شهر را به دست گرفت. با وجود عقب نشینی و عزیمت سردار محمد عظیم خان، شاه محمود همچنان با او مهربانانه رفتار کرد و او را به رهبری قوای خان و سربازان سپاه کابل معرفی کرد و دستور داد تا به پیشاور بازگردد. (Katib, 1331: 175)
اما هنگامی که سردار محمد عظیم خان در راه بازگشت به پیشاور در جمرود خیمه برپا کرد، شاه شجاع از شهر بیرون آمد تا جلوی او را بگیرد. روز بعد دو ارتش به هم رسیدند. حدود ۳۰۰ نفر از سواران محمد عظیم نابود شدند، اما با وجود آن تلفات، دلیران محمد عظیم پایداری کردند. آنها با شمشیرهای کشیده، حمله کرده و یکی از یاران شاه شجاع به نام بهادرخان هشتنگری را کشته و افرادش را از میدان به در کردند. شاه شجاع که وضعیت را نامناسب دید، با بقایای شکست خورده ارتش خود به سمت قلعه اتک عقب نشینی کرد. اما مدت زیادی در آنجا نماند و به راولپندی رفت. سردار محمد عظیم خان نیز پیروزمندانه وارد پیشاور شده و اداره آنجا را از سرگرفت. در جریان مبارزات فوق، فیروزالدین که از به قدرت رسیدن برادرش شاه محمود دلگرم شده بود، برای بازپس گیری غوریان به فکر لشکرکشی افتاد. (Katib, 1331: 176)
درگیر شدن رنجیت سینگ با سردار محمد عظیم خان
در ادامه کارهای مملکت داری فتح خان هرات را در دست فیروزالدین برادر عینی شاه گذاشت اما کشمیر را از دست عطا محمد خان پسر شیرمحمد خان مختارالدوله خارج نمود و برادرش سردار محمد عظیم خان را به جای او گماشت. در این لشکرکشی رنجیت سنگ هم به او کمک نمود، اما در پایان فتح خان از وعدۀ خود مبنی بر درنظرگرفتن یک سوم عواید کشمیر به رنجیت سینگ سرباز زد. بدین ترتیب رنجیت سینگ از فتح خان عصبانی شد و ارتشی را به سمت کشمیر رهبری کرد. او در جنگ با محمد عظیم خان برخورد کرد اما ۶۰۰۰ نفر از افراد او کشته شدند و او با شکست به لاهور عقب نشینی کرد و سلاح و تجهیزاتش به دست محمد عظیم خان افتاد.
پس از عقب نشینی، رنجیت سینگ، به دلیل چشیدن طعم تلخ شکست، شروع به طرح ریزی برای فتح پیشاور کرد. این خبر به شاه محمود رسید. پس وزیر فتح خان را با لشکری قابل توجه به پیشاور فرستاد. وزیر فتح خان از پیشاور خارج شد و در حاشیه رود اتک اردو زد و هر دو طرف درگیر شدند. سپس ارتش رنجیت سینگ توانست دست برتر را به دست آورد و نیروهای تحت امر وزیر فتح خان را شکست دهد. رنجیت سینگ که پیش از آغاز نبرد شاه شجاع را با خود همراه ساخته بود، زمانی که به پیروزی دست یافت به راولپندی بازگشت و به شاه شجاع و رام سینگ دستور داد تا به پیشاور بروند. سپس به لاهور بازگشت و در آنجا با آرامش خاطر به رسیدگی برای امور شخصی خود مشغول شد. (Katib, 1331: 177)
از دیگر سو فتح خان نیز به کابل بازگشت اما شاه محمود فورا یک ارتش را تجهیز و در سال های ۱۸۱۶-۱۷۱۷ کابل را به همراه وزیر به مقصد لاهور ترک کرد. رنجیت سینگ نیز نیروهای خود را آماده کرد و در یک مانور دفاعی به سمت رودخانه اتک حرکت کرد. رام سینگ و شاه شجاع نیز که هر دو به دستور او در راولپندی بودند و هدفشان تصرف پیشاور بود، در کنار رنجیت سینگ حضور داشتند. رنجیت سینگ در حاشیه رودخانه چادر زد؛ شاه محمود و وزیر فتح خان مدتی در مقابل او در آن سوی رودخانه اردو زدند، اما پس از آن که نتوانستند از آن عبور کنند، از مجازات سیک ها دست برداشتند و به دیره جات رفتند و درآمدهای مالیاتی سند و مولتان را از والیان خود دریافت کردند و سپس به کابل بازگشتند. (Katib, 1331: 192)
کور شدن وزیر فتح خان؛ چهرۀ نافذ و تاثیر گذار بر خاندان سدوزائی
در این میان اوضاع مملکت در غرب هم درگیری بود. چنانکه حاجی فیروزالدین حکمران هرات و حکام ایرانی در سر قلعه «غوریان» دچار اختلاف شدند که بر اثر آن در سال ۱۸۱۷ ایرانی ها هرات را به محاصره کشاندند اما حاجی فیروزالدین با واگذاری قلعه غوریان و درنظرگرفتن مبلغی غرامت و برگرداندن خطبه و سکه به نام شاه ایران، حکومت ایران را از ادامه محاصره منصرف کردند. بعداز این حادثه حاجی فیروز که توان مقابله با ایران را نداشت برای بازپس گیری غوریان به شاه محمود مراجعه کرد. در نتیجه شاه وزیر فتح خان را مامور این کار کرد.
وی در سال ۱۸۱۷ با اردوی بزرگی به هرات رفت. در جریان این جنگ یک عده از سران خراسان به افغانستان پناه آوردند مانند ابراهیم خان هزاره و محمد خان قرایی نیز به طرفداری از افغانستان شرکت کردند. همچنین، محمد رحیم خان حکمران خوارزم نیز به طرفداری از افغانستان به سرخس آمد و آماده جنگ با ایران بود. در شروع جنگ سواره نظام افغان پیاده ایران را شکست دادند اما با زخمی شدن وزیر فتح خان قوای افغان از ادامه تعقیب قوای ایرانی دست کشیدند. در نتیجه قوای افغان به هرات و قوای ایرانی به مشهد بازگشتند و هریک خود را پیروز می دانستند.
شاه محمود و شاهزاده کامران اخبار هرات را شنیدند، فورا عازم آن ولایت شدند. زمانی که قندهار را ترک کردند، شاهزاده کامران مأمور شد تا جلوتر حرکت کند، در حالی که شاه پیش از راهی شدن به سمت هرات باید مدتی را در فراه میگذراند تا امور سیستان و قاین را سامان می داد. شاهزاده کامران پیش از رسیدن پدرش، منصورخان را نزد شاهزاده قاجار، حسنعلی میرزا فرستاد تا عذرخواهی خود را اعلام و توضیح دهد که لشکرکشی وزیر فتح خان مورد تایید سلطنت آنها نبوده، بلکه او به ابتکار خود عمل کرده است. در پاسخ به فرستادن این هیئت و استقبال از آنها به ویژه منصور خان، نامه ای به شاهزاده کامران داده شد که در آن نوشته شده بود: «اگر سخن شما از سر صداقت است، یا وزیر فتح خان را به مشهد بفرستید، یا چشمانش را بیرون کشید».
به گفته شاه شجاع، وزیر امیدوار بود با ترفندی شاه محمود را علیه پسرش برانگیزد و شاهزاده را به زندان بیندازد. اما شاهزاده از آنچه در دل وزیر بود آگاه بود و یادداشت شاه ایران را به عنوان نوعی امنیت برای کینه دیرینه وزیر نگه داشت و به این ترتیب برای او دام پهن کرد. روزی که وزیر برای ادای احترام نزد او رفت، شاهزاده به تحریک برخی از امیرانِ بی پروا، فتح خان را دستگیر و بیدرنگ نابینا کرد.
برادران وزیر، سردار شیردل خان و سردار کهندل خان با شنیدن خبر گریخته و و به سوی قندهار حرکت کردند. در قلعه نادعلی به مادر وزیر ملحق شدند و تصمیم گرفتند انتقام عذاب برادرشان را بگیرند. بلافاصله پس از آن شاه محمود و شاهزاده کامران اداره هرات را به دست گرفتند و یکی از افراد خود را به عنوان والی آنجا تعیین کردند و به قندهار بازگشتند. آنها هنوز در راه بازگشت بودند که شعله های شورش شعله ور شد. (Katib, 1331: 206-207)
هنگامی که خبر کور شدن وزیر به سردار محمد عظیم خان در کشمیر رسید، او قسم خورد که انتقام بگیرد و نامه ای مبنی بر تسلیم و اطاعت به شاه شجاع فرستاد که در این زمان در لودهیانا زندگی می کرد. وی در این نامه نوشت: از این پس با همه برادرانم و طایفه بارکزی راه وفاداری خالصانه و اطاعت از شاه را پیش خواهیم گرفت. به دلیل کور شدن وزیر، شاه شجاع سخنان او را باور کرد اما او نامه سردار محمد عظیم خان را برای موری و دیگر افسران انگلیسی در دهلی فرستاد و از آنها مشورت خواست. موری خود به دیدن شاه آمد و گفت: «آنچه این مرد می گوید کاملا دروغ است. او هرگز وفادارانه به شما خدمت نمی کند، اما اگر شاه به آنچه می گوید ایمان آورده و تصمیم گرفته اید به پادشاهی اجدادی خود بازگردید، این انتخاب شماست.»
او نامه ای به دست خود به سردار محمد عظیم خان نوشت: «از راه بهاولپور و دیره جات به پیشاور خواهم آمد. شما نیز باید از کشمیر به پیشاور بیایید.» هنگامی که به بهاولپور رسید، محمدصادق خان عباسی (والی بهاولپور)، پذیرایی رسمی با کمال افتخار انجام داد. شاه در مقابل ردای افتخار و اسبی تجهیزشده و افساری از طلا و نقره به او داد و از او ۲۰۰۰ سرباز سوار خواست. محمدصادق ۲۰۰۰ نفر را به فرماندهی محمد یعقوب خان به او اختصاص داد. در این میان، دستور تجدیدنظر شده ای از سوی شاه محمود به سمندر خان بامیزایی که پس از برکناری نواب محمد زمان خان به عنوان والی دیره جات منصوب شده بود، به وی دستور داد که سلف خود را دستگیر و زندانی کند. مدت کوتاهی پس از اجرای دستور، این ولایت به آشوب کشیده شد.
شاه شجاع از رودخانه گذشت و وارد منطقه دیره جات شد و سمندرخان به جنگ او رفت. پیروان او سرسخت یخود را ثابت کردند و سر چند تن از مردان سمندرخان را بریدند و به پای شاه شجاع انداختند. پس سمندرخان عقب نشینی کرد اما در مدتی که شاه در دیره جات بود باز هم به شاه شجاع حمله کرد. خان که به شدت شکست خورد، عقب نشینی کرد. با توجه به قدرت شاه شجاع، بسیاری از هواداران او که به ناامیدی کشیده شده بودند، اکنون از قندهار و جاهای دیگر به او می پیوندند. اولین آنها شامل سردار مددخان، سردار پردل خان و سردار سربلند خان (فرزندان فتح خان) بودند که با ۹۰۰ نفر از قندهار به آنجا رسیدند. در این میان، شاه شجاع، نواب محمد زمان خان را دوباره والی دیره جات منصوب کرد و عازم پیشاور شد. (Katib, 1331: 208-209)
دور دوم از سلطنت شاه محمود درّانی، عرصۀ نبرد و انتقام جویی
از سوی دیگر به داستان انتقام برادران وزیر بازگردیم. پیش از این گفته شد که چگونه سردار دوست محمد خان و برادرش سردار یار محمد خان پس از نشاندن شاهزاده ایوب (برادر شاه شجاع) بر تاج و تخت در پیشاور، برای فتح کابل به راه افتادند. زمانی که سردار دوست محمدخان با برادرانش یار محمدخان و پیرمحمدخان وارد جلال آباد شدند و خبر ورود شاهزاده جهانگیر (که نیابت سلطنت در کابل را برعهده داشت) و عطا محمدخان به کابل را شنیدند، وی (دوست محمد) تصمیم گرفت مدتی در آنجا بماند. (عطا محمدخان والی سابق کشمیر بود که وزیر فتح خان را با جعبه جواهرات فریب داده بود) اما پس از آن عطا محمد خان، که هنوز از شاه محمود به دلیل برکناری از سمت فرماندار کشمیر کینه داشت، تصمیم گرفت که زمان مناسبی برای تسویه حساب باشد.
او مخفیانه به سردار دوست محمدخان پیغام فرستاد و از او خواست که هر چه سریعتر به کابل بیاید و به او گفت که شاهزاده را اسیر کرده و تحویل او می دهد و دوست محمد می تواند به راحتی شهر را اشغال کند. سردار دوست محمد خان پس از آن جلال آباد را به مقصد کابل ترک کرد؛ وارد کابل شد و بالاحصار را در محاصره قرار داد. از آنجایی که دوست محمد معتقد بود که عطا محمد محرک کور کردن وزیر فتح خان بوده است، از سردار پیر محمد خان خواست که چشمانش را به تلافی درآورد و او را زندانی کند.
شاهزاده جهانگیر اکنون متوجه شد که اسیر شده است، آن شب همراه باقرخان کرت و برخی از قزلباش ها از ارگ بالاحصار فرار و به نزد شاه محمود و شاهزاده کامران در قندهار رفت. هنگامی که شاهزاده جهانگیر به شاه اطلاع داد که چه اتفاقی افتاده است، شاه محمود و شاهزاده کامران آماده شدند تا سردار دوست محمد خان را از کابل برانند. او معاون خود گل محمد خان فوفلزی را به حکومت قندهار منصوب کرد و سپس در سال ۱۹۱۸ با ۳۰۰۰۰ سرباز کهنه کار عازم کابل شد. (Katib, 1331: 213-214)
به روایتِ محمد سعید فیضی، در این زمان شاه محمود فتح خان را به حضور خواست و گفت برای برادرانت بنویس که از حرکات نامناسب صرف نظر کند و وعده داد برای آنها رتبه های وزارت و ولایت خواهد داد اما فتح خان با خشونت جواب داد «تو چیزی به آنها وعده می دهی که پیشتر از دستت رفته است». با این گفتۀ او، شاه محمود حکم قتل فتح خان را صادر کرد و به این ترتیب درامای پرماجرایِ مردی که در افغانستان ماجراها آفریده بود، پایان یافت. اما در حینِ حرکت شاه محمود به سمت کابل، وی از سازش گل محمد خان پوپلزائی، حکمران قندهار به دست شیردل خان و پردل خان، همچنین از حرکت محمد عظیم خان به سمت کابل و کور شدن عطا محمدخان و اشغال کابل توسط دوست محمد خان مطلع شد. در این شرایط بحرانی سردار دوست محمدخان نقشه ای کشید.
او از عطا محمدخان خواست تا علائم و رمزهای مخفی بین شاه محمود و او را فاش کند. سپس نامه ای به خط غلام احمدخان، برادرش (عطا محمد) تنظیم کرد که پس از دادن رمزهای عبور مناسب، گفت: «ژنرال های ارتش همراه شاه با سردار دوست محمدخان هم پیمان هستند. و با او مکاتبه و مذاکره کرده اند. وقتی نبرد به اوج خود رسید، قصد دارند شاه و شاهزاده را بگیرند و به سردار بسپارند.» سپس نامه با مهر عطا محمد ممهور شد و در نیمه های شب با پیکی برای شاهزاده کامران فرستاده شد. بدین ترتیب شاه محمود و کامران نگران شده و با ترسی همراه شده با وسوسه و توطئه اطرافیان فرار کرده به دهراوود و از آنجا به هرات رفتند. به این ترتیب آفتاب بخت سدوزاییان از سرزمین پهناور افغانستان دامن کشید. گرچه در سال ۱۸۱۸ سلطنت شاه محمود عملا برچیده شد، اما سلسله سدوزایی به کلی مضمحل نشد.
یعنی تا کشته شدن شاه شجاع در قیام کابل و قتل کامران به دست وزیرش یارمحمد خان روشنی اندکی از چراغ کم نور این دودمان وجود داشت. با سقوط دولت شاه محمود خودکامگی های ماجراجویانه برادارن فتح خان آغاز و کشور در قعر سیاهی و تاریکی فرو رفت. این دوران در کُتب مختلف تاریخی تحت عناوینِ مختلفی ذکرشده است: سراج التواریخ آن را دورۀ فتور، افغانستان در مسیر تاریخ آن را دورۀ جنگ های فئودالی، افغانستان در قرن ۱۹ آن را دوران اقتدار برادران فتح خان، و کتاب افغانستان و جهان در قرن هجدهم و نوزدهم آن را دورۀ انحطاط می نامد. (فیضی، ۲۰۱۱: ۱۱۹)
در نهایت، با بهانه ای که فتح خان در هرات به دست شاه محمود داد که منجر به کور شدن و اعدام او شد؛ سرآغاز فروپاشی خاندان سدوزایی نیز بود. چنانکه آمد برادران فتح خان به خونخواهی از برادر بلند شدند و هریک گوشه ای افغانستان را به تصرف خود درآوردند. در نتیجه افغانستان به استثنای هرات به دست برادران محمدزائی رسید و دولت ابدالی در افغانستان در سال ۱۸۱۸ و با اتمام سلطنت محمود شاه رو به افول گذاشت (چرا که جانشینان او یعنی سلطانعلی که از ۱۸۱۸ تا ۱۸۱۹ و ایوب شاه که از ۱۸۱۹ تا ۱۸۸۲۳ سلطنت کردند، هر دو به نوعی بازیچۀ دست برادران فتح خان برای به قدرت رساندن شاهزادۀ مورد نظر و قدرت نمایی خود در قالب وزیر بودند). بقیه دولت ابدالی به شکل یک شهزاده نشین کوچکی در قالب ولایت هرات تا سال ۱۸۶۳ باقی ماند که مناطقی از فراه، میمنه و بخشی از هزاره جات را احیانا شامل می شد. پس از آن کامران با قوت این منطقه را اداره و شاه محمود درسال ۱۸۲۹ در حمام قصرش وفات یافت.
منابع:
– فرهنگ، میرمحمد صدیق، (۱۳۶۷)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، چاپ دوم.
– Faizi, Mohammad Said, (2011), “Afghanestan and the World in the Eighteenth and Nineteenth Centuries”, Ketab Corp
– Katib, Fayz Muhammad, (1331), “The History of Afghanistan: Fayz Muhammad Katib Hazarah’s Siraj Al-Tawarikh”, printed at the Hurufi Press, Kabul, volume one, translated R. D. McChesney