سر تیتر خبرهاسیاستمجلهنخستین خبرهایادداشت ها

ولایتِ متمایز بدخشان؛ گوهری گرانبها اما آسیب پذیر در چنگال ساختارهای موازیِ قدرت (۴)

۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۰ – ۲۱/ ۲/ ۲۰۲۲

ولایت کوهستانی بدخشان در شمال شرق افغانستان که رشته کوه های هندوکش و پامیر بر چشم انداز آن غالب گشته است، با تاجیکستان، پاکستان و چین مرز مشترک دارد. مركز این ولایت شهر فيض آباد است كه در گذشته از آن به نام (جوزگون) ياد ميشد، زيرا در اين ناحيه درخت جوز بسيار مي روييد. اين ولايت در ٤٧٠ كيلومتري شهر كابل واقع شده و بیشترین ولسوالی (۲۸) را در میان ولایت های افغانستان دارد. همچنین از جنوب به ولايات پنجشیر، كنر، لغمان و كاپيسا و از غرب به ولايت تخار محدود مي گردد. این منطقه که در اصل بخشی از “منطقه بدخشان” تاریخی بزرگ بوده، شامل مناطقی از تاجیکستان امروزی و شمال پاکستان است که در اوایل هزاره چهارم قبل از میلاد و بعدها در دوره فعالیت فزایندۀ جاده ابریشم مرکز مهمی برای تجارت لاجورد بود.

این منطقه برای قرن ‌ها توسط پادشاهانی (میرهایی) که خود را از نوادگان اسکندر مقدونی می ‌خواندند، اداره می ‌شد، که آخرین آنها در زمان سلسله تیموریان در قرن پانزدهم خلع شد. اگرچه این منطقه در سال ۱۷۵۰ توسط امیر بخارا به احمد شاه درّانی اهدا شد، اما این ولایت رسما به امیر کابل واگذار و حدود آن توسط کمیسیون مرزی مشترک انگلیس و روسیه در سال ۱۸۸۸ ایجاد شد. انگیزه های سیاسی در پسِ سیاستِ تعیین مرزها منجر به آن شد که یک نوار باریک به نام دالان واخان، در ولایت بدخشان افغانستان گنجانده شود تا حائلی مابین روسیه تزاری و هند بریتانیا ایجاد شود.

تاجیک ها و ازبک ها، عمدتا مسلمانان سنی، تقریبا ۹۰ درصد جمعیت آن را تشکیل می دهند. گروه های زبانی کوچک دیگری نیز وجود دارند که بسیاری از آنها اسماعیلی بوده و اغلب در نواحی دور افتاده از جمله کریدور واخان، اشکاشم، شغنان و زیباک زندگی می کنند. بیشتر جمعیت بدخشان به دامداری و کشاورزی وابسته بوده که در برابر تأثیرات تغییرات آب و هوایی، به ویژه تغییرات بارندگی و دما، آسیب پذیر است. علاوه بر این، بدخشان در سال های اخیر شاهد حوادث طبیعی متعددی از جمله ریزش بهمن، سیل، رانش زمین و خشکسالی بوده است.

این ولایت دارای سابقه ناامنی غذایی مزمن و حاد نیز هست؛ چنانچه در سال ۱۹۷۶ در گزارشی از برنامه توسعه سازمان ملل متحد بیان شد که مردم بدخشان در وضعیت اضطراری برای تامین مواد غذایی به سر می برند. این وضعیت در طول جنگ شوروی بدتر نیز شد. به طور خلاصه، بدخشان از لحاظ تاریخی یکی از ولایات حاشیه ای افغانستان بوده و بر اساس ارزیابی ملی ریسک و آسیب پذیری در سال ۲۰۰۵، این ولایت یکی از بالاترین نسبت های جمعیتی زیر خط فقر را در میان ولایت های دیگر افغانستان داشته است. با این حال، یکی از میراث های کلیدی از دهه ۱۹۵۰، تعهد بدخشان به تعلیم و آموزش بود. اگرچه به دست آوردن اطلاعات دقیق دشوار است، اما یک منبع به حضور ۱۹۷ مدرسه پسرانه و ۲۷ مدرسه دخترانه در سال ۱۹۷۴ اشاره کرد. (Pain, 2010: 8)

به علاوه، حضور اولیه نخبگان تحصیلکرده در این ولایت نیز به طور گسترده ذکر شده؛ چنانچه نقش اساسی بدخشانی های تحصیل کرده در تشکیل بسیاری از احزاب چپ در طول دهه ۱۹۷۰ مشهود است. همچنین میراث تاریخی بدخشان، به ویژه درگیری های سال ۱۹۷۸ به بعد، به طور قابل توجهی تاریخ و اقتصاد سیاسی این ولایت را پس از سال ۲۰۰۱ شکل داده است که در ادامه نگاهی بر این جریان خواهیم داشت:

– سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲: اگرچه برخی از چهره های کلیدی در احزاب چپ که در ابتدا از دولت جدید ۱۹۷۸ حمایت می کردند، از نخبگان تحصیل کرده بودند، اما برخی از اولین مقاومت ها در برابر این دولت نیز از ناحیۀ بدخشان بود. یکی از احزاب تشکیل دهنده دولت ۱۹۷۸، «ستم ملی»، دارای عضویت قوی بدخشانی بود، اما با دولت درگیر شد و علیه آن اسلحه به دست گرفت که نهایتا به اولین حمله سازماندهی شده علیه مرکز شهر بهارک منجر شد. این جریان به کشتار بسیاری از نخبگان محلی توسط دولت انجامید و متعاقبا منجر به ظهور احزاب اصلی مقاومت شد که چشم انداز سیاسی ولایت بدخشان را شکل دادند. مهمترین آنها حزب جمعیت اسلامی، به ویژه در مراحل اولیه جنگ بود، اما به زودی دیگر احزاب از جمله حزب اسلامی ظهور کردند. ظهور جنبش مجاهدین منجر به تشدید درگیری در طول هشت تا نه سال آینده شد. دولت مناطق اصلی جرم و اشکاشم و دره های اطراف آن را تحت کنترل خود درآورد، در حالی که مجاهدین عمدتا کوه ها و دره های اطراف را تحت کنترل داشتند. (Pain, 2010: 9)

– سال های ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱: با سقوط دولت کمونیستی در سال ۱۹۹۲ و به قدرت رسیدن ربانی، به نظر می رسید که تقسیم قدرت گسترده ای در بدخشان پدید آمد. از یک طرف، همانطور که آنتونیو جیوستوزی و دومینیک اورسینی را توصیف کردند، ربانی غالبا به عنوان رهبر گروهی از صاحبان قدرت منطقه ای و محلی بود که پیوسته برای قدرت و کنترل اقتصاد در حال توسعۀ تریاک در تکاپو بودند. جمعیت اسلامی ربانی بر بدخشان تسلط کامل نداشت، و علیرغم اتحاد اسمی احمد شاه مسعود با جمعیت اسلامی، مسعود از طریق شورای هماهنگی خود (شورای نظار) و به ویژه از طریق اتحاد با یک فرمانده کلیدی، یعنی نجم الدین واثق، پایگاه جداگانۀ قدرت را در این ولایت داشت. شمال و جنوب بدخشان از طریق فرماندهان کلیدی، به گونه ای کم و بیش با مسعود همسو بودند، در حالی که ولسوالی های مرکزی بیشتر از طریق فرماندهان محلی با ربانی مرتبط و وابسته بودند. در این زمان و در طول دهه ۱۹۹۰ بود که به فرماندهان محلی کلیدی مناصب رسمی اعطا شد و یمگان و خاش هر دو از جرم جدا شدند.

در حالی که درگیری و تغییر ائتلاف بین فرماندهان رایج بود، به نظر می رسد احمد شاه مسعود، از طریق نجم الدین واثق، غالبِ آنچه را که می توان به عنوان چشم اندازِ توسعه توصیف کرد، حفظ کرد. ظهور مرکز ولسوالی بهارک در این مرحله مرهون تلاش های نجم الدین است. برخی از روستاها توانستند نسبتا متحد بمانند. روستاهای دیگر خود را در خط مقدم بین جناح های متخاصم یافتند، زیرا قدرت های مختلف در داخل روستا درگیر رقابت شدند. درگیری مسلحانه ای که در طول دهه ۱۹۹۰ بین این دو جناح درگرفت، با کمک بازیگران خارجی، منجر به تخریب قابل توجه، غارت اموال و تلفات جانی شد و این درگیری پس از سال ۲۰۰۱ ادامه یافت.

در طول دهه ۱۹۹۰، عواقب اقتصادی قابل توجهی از ظهور یک اقتصاد تحت فرماندهی محلی وجود داشت. چنانچه گزارش های مختلفی از غارت یا تصرف منابع توسط فرماندهان یا روستاهای قدرتمند محلی وجود داشت. با ظهور اقتصاد محاصره شده در بدخشان، آنهم به دلیل محاصره های اعمال شده توسط نیروهای طالبان اطراف، هزینه های زندگی افزایش یافت. تشدید خشکسالی و رفتار فرماندهان محلی سرکش که ایست های بازرسی را تحمیل کرده و از کالاها مالیات می گرفتند، به مشکلات اقتصادی موجود دامن زد.

– سال های ۲۰۰۱-۲۰۰۹: دو ویژگی به هم پیوسته اقتصاد سیاسی بدخشان پس از ۲۰۰۱ را مشخص می کند: اول، تحکیم سیاست پاتریمونیال، که به واسطۀ روابطی بین این ولایت و کابل و با رقابت بین ربانی و رئیس جمهور کرزی شکل گرفت، و دوم، ظهور و سقوط اقتصاد تریاک بود. دررابطه با مورد نخست، جیویستوزی و اورسینی دوره ۲۰۰۲-۲۰۰۵ را به عنوان “نظام آنارشیِ تنظیم شده … ” خواندند؛ که درجه ای از ثبات از طریق توازن قوا حفظ می شد؛ زمانی که ربانی و جمعیت اسلامی یک سیستم پاتریمونال تا حدودی ضعیف و غیرمتمرکز را حفظ کردند. تخمین زده می شود که بین ۷۰ تا ۷۵ درصد این ولایت تحت کنترل اتحادهای سست رهبران نظامی محلی، ۱۰ تا ۱۵ درصد تا حدی تحت کنترل دولت و ۱۰ تا ۱۵ درصد کاملا خارج از کنترل دولت بود.

از سال ۲۰۰۵، به نظر می رسد که رئیس جمهور کرزی به طور فزاینده ای در بدخشان مداخله کرد تا سیستم های محلی قدرت و حمایت را جایگزین سیستم های بدیلِ وابسته به کابل کند و به طور خاص از زلمی خان، که در پایان سال ۲۰۰۵ به عضویت ولسی جرگه درآمد، حمایت کرد. او ابتدا از مسعود و شورای نظار حمایت، سپس با ربانی و جمعیت اسلامی بیعت و سرانجام طالع سیاسی خود را به کرزی متصل کرد. در سال ۲۰۰۷ زلمی خان کنترل معدن لاجورد در کران و منجان را به دست گرفت و برادرش را به مدیریت آن منصوب کرد. خانواده او نیز در تجارت مواد مخدر دست داشته اند. جیستوزی و اورسینی خاطرنشان کردند که زلمی خان از حمایت کرزی برخوردار بود اما این حمایت مطلق نبود. نتیجه همۀ این مانورهای سیاسی و سیاست های پاتریمونیالیستی بی ثباتی تدریجی با ژست هایی بود که بیشتر به دنبال کسب و حفظ قدرت و ارتقای منافع کوتاه مدت بود تا ایجاد یک حضور دولتیِ معتبر و کارآمد. (Pain, 2010: 10-12)

بدخشان و کشت مواد مخدر

در چشم اندازِ ولایت بدخشان، با کوه های پوشیده از برف، رودخانه های زلال و مناظر دره های مستقر، همراه با اقتصادی از میوه ها و چهارمغز، با کشت سالیانه و گله های دام، حسی از ماندگاری و مانایی وجود دارد. اما ماجرای تریاک در این ولایت اولویت داشته و نقاط عطفی از اثرات خود را برجا گذاشته است. خشخاش مدتهاست که مرکز اقتصاد روستایی فقیرانه بدخشان و همچنین ابزاری برای بررسی تحرکات سیاسی داخلی این ولایت و ارتباطاتش با دولت افغانستان بوده است. چشم انداز جغرافیایی و سیاسی پراکنده و مرز نفوذپذیری به طول ۱۳۴۴ کیلومتر با کشورهای همسایه تاجیکستان، پاکستان و چین، به این ولایت به عنوان یک مسیر قاچاق مواد مخدر مزیتی نسبی بخشیده است. شرایط جغرافیایی بدخشان تاریخچه ای از ارتباطات منطقه ای، مهاجرت و تجارت را به همراه دارد.

پیش از سال ۱۹۵۸ که دولت افغانستان کشت خشخاش را در بدخشان ممنوع کرد، تریاک اصلی ترین محصول نقدی استان و منبع اشتغال در کشت و زرع بوده است. این ممنوعیت اثرات مخربی بر امنیت غذایی داشت و کشت خشخاش در سال ۱۹۵۹ مجددا افزایش یافت. نقطه عطف دوم خشکسالی سال های ۱۹۷۰-۱۹۷۱و زمستان شدید متعاقب آن بود. دامداری این ولایت که رکن اصلی اقتصاد آن بود نیز از بین رفت و شروع درگیری در سال ۱۹۷۹، جنگ و ظهور اقتصاد فرمانده با توجه به سهولت غارتِ دام، آنها را به یک دارایی پرخطر تبدیل کرد. مجموعه ای از رویدادها پس از انقلاب ثور در سال ۱۹۷۸: تهاجم شوروی و جنگ ناشی از آن، بی ثباتی سیاسی دهه ۱۹۹۰ پس از خروج روسیه و ظهور بدخشان به عنوان مرکز مقاومت در برابر طالبان را در پی داشت. سپس خشکسالی شدید در اواخر دهه ۱۹۹۰ اقتصاد حاشیه ای بدخشان را به زانو درآورد. این امر منجر به آوارگی و مهاجرت افراد به ایران و پاکستان شد.

اما باز شدن مرز شمالی در اوایل دهه ۱۹۹۰ عامل مهمی در تأمین درآمدهای خارجی از طریق تجارت برای حمایت از اقتصاد جنگ بود و تریاک نقش کلیدی در این امر ایفا کرد. در دهه ۱۹۹۰ حدود ۳۰۰۰ هکتار خشخاش وجود داشت، اما در سال های ۲۰۰۰-۲۰۰۱ حدود ۶۳۴۲ هکتار کشت شد که دوره رونق را آغاز کرده و تا سال ۲۰۰۶ ادامه داشت. در سال ۲۰۰۴، ۱۵۶۰۷ هکتار کشت شد، اما تا سال ۲۰۰۷ این میزان به ۳۶۴۲ هکتار کاهش یافت و پس از آن، کشت در ولسوالی های دورتر افزایش یافت. این روند منجر به یکپارچگی و تنظیم عمودی بازار تریاک شد و بازیگران دولتی نیز به طور فزاینده ای در تنظیم و جریان این روند دخالت داشتند، زیرا رئیس جمهور کرزی نفوذ خود را از طریق ساختارهای غیررسمی و موازی قدرت در استان گسترش داد. این کنترل بر منابع کلیدی رانت، از جمله تجارت سنگ لاجورد و تریاک، تثبیت شد.( Goodhand & Pain, 2021: 6-7)

پیشینه درگیری و مشارکت بازیگران در بدخشان

بین سال های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱، بدخشان از معدود مناطقی بود که تحت تسلط و کنترل طالبان قرار نگرفت. بر اساس یک گزارش از شبکه تحلیلگران افغانستان که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، حضور طالبان از سال ۲۰۱۵ و تا حدی به دلیل تغییر سیاست های استخدامی طالبان نسبت به غیر پشتون ها به خصوص تاجیک ها و برخلاف استراتژی طالبان در دهه ۱۹۹۰ در این منطقه افزایش پیدا کرد. علاوه بر این، یکی دیگر از دلایل موفقیت طالبان در بدخشان، تحرکاتی سیاسی دیرین نشات گرفته از رقابت بین قدرتمندان محلی بود.

همچنین، باتوجه به دور افتاده بودن، طالبان پایگاه هایی را برای شبکه های قاچاق و عملیات مالی در این مناطق ایجاد کرده بودند. چنانکه بر اساس گزارش ها، علاوه بر جنگجویان محلی طالبان، اتباع تاجیک، ازبک، اویغور و تا حدی روس و ترکمن در چندین ولسوالی این ولایت در حال جنگ بودند. همچنین در بین سال های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ برخی از جنگجویان خارجی در ساختار داخلی طالبان وارد شده و در برابر نیروهای افغان می جنگیدند.

همچنین بر اساس گزارش لانگ وار ژورنال، در سال های اخیر از ۲۸ ولسوالی بدخشان، ۲۰ ولسوالی مورد مناقشه، شش ولسوالی تحت کنترل دولت و دو ولسوالی تحت کنترل طالبان قرار گرفتند. بر اساس ابن گزارش، از ۲ جولای ۲۰۲۰ وضعیت امنیتی بدخشان به این شکل بوده است که ولسوالی های ارغنج خواه و یمگان تحت کنترل طالبان، فیض آباد، کوفاب، شهربزرگ، واخان، و یفتل سفلی و یاوان تحت کنترل دولت و بقیه ولسوالی ها محل مناقشه بوده است.

طبق یک مقاله تهیده شده توسط یک دفتر رابط و مرکز بین المللی تبدیل بن (BICC) که در ژوئن ۲۰۱۷ منتشر شد، جنگجویان خارجی و خانواده هایشان در نتیجه عملیات ارتش پاکستان در وزیرستان شمالی در سال ۲۰۱۴، در بدخشان مستقر شدند. بنابر گزارش ها، آنها احتمالا به گروه های مسلح کوچک تر ضددولتی مانند جنبش اسلامی ازبکستان و یا القاعده تعلق دارند. علاوه بر این در این منطقه، جنگجویان خارجی مانند ایغورها نیز در کنار طالبان می جنگند. با این وجود، به نظر می رسد که طالبان بدخشان یک جنبش ناهمگون بوده است. (EASO, 2020 : 36-37)

بدخشان و طالبان غیر پشتون

همانطور که مطرح شد، طالبان در راستای استخدام نیروهای غیرپشتون نفوذ خود را در بدخشان افزایش دادند. در حالی که این منطقه در دهه نود میلادی و در جریان جنگ های داخلی هیچگاه تحت کنترل طالبان در نیامد. اما از سال ۲۰۱۵ این منطقه شاهد فعالیت افرادی از نیروهای طالبان است که بخشی از آنها افراد بومی این ولایت نیز بودند. این افراد چالشی جدید برای نیروهای امنیت ملی دولت سابق افغانستان ایجاد کردند. در همین راستا تعدادی از ولسوالی ها بین نیروهای امنیتی افغان و شورشیان دست به دست می شد. درواقع از سال ۲۰۰۴ همزمان با افزایش سرعت شورشیان طالبان، ایجاد یک حکومت سایه و یا والی سایه از استراتژی های اصلی طالبان بود.

در همین راستا، این گروه در ولایت های تحت تسلط تاجیک ها و ازبک ها در شمال افغانستان شروع به پیشروی و از والی در سایه تا قضات و روسای کمیته های ولایات را از تاجیک ها (در راستای غیرپشتون سازی کردن جنبش طالبان) استفاده کردند. چنانچه که بدخشان یکی از ولایاتی بود که اکثر پست های طالبان را تاجیک ها بر عهده داشتند. در این میان به نظر می رسد که تغییر در استراتژی عضوگیری این جنبش تاثیر مشهودی بر دستاوردهای آن در میدان جنگ در بدخشان داشته است. این درحالی بود که در طول رژیم طالبان در دهه ۱۹۹۰ تعداد انگشت شماری از افراد بلندپایه طالبان از بدخشان بودند.

با این وجود در حالی که نماینده بدخشانی ها در رهبری طالبان محدود بود این ولایت صدها جنگجوی طالبان را ایجاد کرد. تعداد قابل توجهی از طلاب بدخشانی که در مدارس پیشاور و کراچی تحصیل می کردند به صفوف این جنبش پیوستند و یکی از بزرگترین گروه های غیرپشتون را تشکیل دادند. اولین رویداد مهم مربوط به طالبان بدخشانی، درگیری بین طالبان و جنگجویان ائتلاف شمالی در منطقه ای در ولسوالی زیباک در نزدیکی مرز بدخشان با پاکستان در سال ۱۹۹۸ بود. صدها جنگجوی طالبان به رهبری ملا شریف، یک فرمانده اصالتا اهل ولسوالی وردوج، در حمله ای فرامرزی از پاکستان به نقاط بازرسی تحت کنترل فرماندهان ائتلاف شمالی یورش بردند. طالبان پس از غلبه بر مقاومت جزئی، کنترل منطقه را به دست گرفتند. این اولین حضور طالبان بدخشانی، هشداری برای ائتلاف شمال بود. با این حال این گروه نتوانست بدخشان را تصرف کند.

پس از ظهور مجدد طالبان در سال ۲۰۰۴ این جنبش انرژی خود را در مسیر استخدام تعداد بیشتری از طالبان غیرپشتون در مدارس پاکستان به کار بست تا حمایت خود را در میان مردم محلی در آن ولایت تقویت کند. این تغییر در واقع در راستای نشان دادن جنبش طالبان به عنوان یک جنبش ملی بود. این طالبان بدخشانی عمدتا از مناطق روستایی شمال افغانستان بودند. پس از سال ۲۰۰۱ هزاران دانش آموز از بدخشان به مدارس در پیشاور و کراچی هجوم آوردند تا از غذا و محل اقامت رایگاه بهره ببرند. در نتیجه، این امر به افزایش تعداد طالبان بدخشانی منجر شد. از طرف دیگر، فضای چندپاره سیاسی طالبان و جنگ قدرت بین فرمانداران محلی به طالبان در جذب نیرو کمک کرد. چنانکه فضای سیاسی کشور به دلیل کشمکش قدرت بین فرماندهان محلی منجر به ایجاد فرصت های مختلف برای طالبان شد. به طور کل در سال ۲۰۰۸ طالبان به اندازه کافی قوی نبودند که برای کارگزاران قدرت در بدخشان تهدیدی ایجاد کنند اما این معامله به آنها کمک کرد تا مسیرهای ترانزینی امنی را ایجاد کنند. (Ali, 2017)

نقش نیروهای بین المللی در بدخشان

از سال ۲۰۰۴، آلمان هر دو تیم بازسازی ولایتی را در قندوز و بدخشان رهبری، و به همین دلیل اکثر نیروها را در این مناطق فراهم کرده است. بر خلاف نیروهای سایر کشورها، آلمانی ها تنها در موارد معدودی تلاش کردند تا فعالانه بر ساختار قدرت اصلی تأثیر بگذارند. یک بار آنها تلاش کردند تا در چارچوب اصلاح حقوق و رتبه بندی نیروهای پلیس روسای پلیس ولایت ها را جایگزین کنند. اما به طور کلی آنها نه ساختارهای قدرت، بلکه رفتار غیرقانونی و غیرحرفه ای مقامات پلیس را هدف قرار دادند. به طور کلی، آنها غالبا به اصل همکاری با صاحبان قدرت پایبند بودند، درغیر این صورت سعی داشتند بی طرف بمانند. اما در برخی موارد، آنها با قوی ترین بازیگران غیر رسمی نیز جهت جلوگیری از درگیری و دردسری بزرگ برای تیم بازسازی ولایتی کار می کردند.

در سال ۲۰۰۹، آمریکایی ها به طور قابل توجهی نیروهای خود را در قندوز تقویت کردند، زیرا شورش در شمال شرق به شدت افزایش یافته بود. آنها بر مبارزه با طالبان و متحدان آنها تمرکز داشند و برای این منظور، از شبه نظامیانی که متعلق به کارگزاران قدرت محلی بودند، حمایت کردند. به هرروی، فقدان استراتژی، تمامیِ تلاش ‌های آیساف، از جمله تلاش ‌هایی که برای تأثیرگذاری فعال بر ساختار قدرت محلی بود را با مشکل مواجه کرد و صرفا بسیاری از فرماندهان محلی به طور مستقیم یا غیرمستقیم از پروژه های بین المللی سود می بردند.

ساختارهای قدرت محلی در بدخشان و قندوز در نوسان بود، اما در طول مداخله تا حد زیادی بدون تغییر باقی ماند. رویکرد نیروهای عمدتا آلمانی از تیم بازسازی ولایتی –مبنی بر تمرکز روی مقامات رسمی و همچنین قدرتمندترین نیروها- توزیع قدرت موجود را تقویت کرد. علاوه بر این، اگرچه اقشار محروم مردم در هر دو استان ابتدا از تلاش ‌های آلمان برای جلوگیری از آسیب ‌های جانبی استقبال کردند، اما مردم محلی آنها را همدست طبقه حاکم می‌ دانستند. (Münch, 2013: 1-2)

بدین ترتیب هر گونه تغییری در ساختار قدرت محلی که نیروهای بین الملل انجام دادند، تنها با همکاری متحدان محلی کارگر میفتاد. در نتیجه مداخله بین المللی پس از سال ۲۰۰۱ تغییر قابل توجهی در ساختار قدرت ولایت های قندوز و بدخشان ایجاد نکرد؛ بلکه بر نحوه برخورد بازیگران با یکدیگر تأثیر گذاشته و برخی مناسبات قدرت پیش از ۲۰۰۲ را تقویت کرد. اما عمدتا کارگزاران قدرت محلی که اکثرا فرماندهان (سابق) بودند، نتیجه مبارزات قدرت را تعیین می کردند.

منابع:

– Ali, Obaid, (2017), “The Non-Pashtun Taleban of the North (1): A case study from Badakhshan”, https://www.afghanistan-analysts.org/en/reports/war-and-peace/the-non-pashtun-taleban-of-the-north-a-case-study-from-badakhshan/
– EASO, (2020), “Afghanistan Security situation” Country of Origin Information Report, European Asylum Support Office
– Goodhand, Jonathan & Pain, Adam , (2021), “Entangled lives: drug assemblages in Afghanistan’s Badakhshan”, , Third World Quarterl
– Münch, Philipp, (2013), “Local&Afghan&Power&Structures&and& the International&Military& Intervention”, AAN,Thematic Report 03/
– Pain, Adam, (2010), “Afghanistan Livelihood Trajectories Evidence from Badakhshan”,Funding for this research was provided by the Economic and Social Research Council (ESRC)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا