سر تیتر خبرهاسیاستمصاحبهنخستین خبرها

آنارشیسم سیاسی برآمده از تنش های داخلی و بازی قدرت منطقه ای در دل پادشاهی زمانشاه درانی

۱۸ اسفند(حوت)۱۴۰۰-۲۰۲۲/۳/۹

زمان شاه درانی را سومین پادشاه سلسله درانی و پایان حکومت او را ختم دوران طلایی این خاندان می دانند. هدف اصلی او تحیکم قدرت در داخل و حفظ ثبات بود اما پس از مرگش به واسطه کشمکش های ناشی از رسیدن به قدرت سلسله درانی مسیر زوال را در پیش گرفت. در اینجا نیز به منظور نقش او در تاریخ افغانستان و به عنوان یکی از پادشاهان مهم این سلسله پرسش هایی پیرامون فعالیت او طرح شده است تا شناختی بهتر از اقدامات او صورت بگیرد. در همین راستا مصاحبه زیر با کام بخش نکویی استاد دانشگاه در افغانستان صورت گرفته است.

۱ .زمان شاه را سومین پادشاه سلسله درانی را می دانند. اما پس از آن عمر پادشاهی درانی به آخر خود رسید و حکومت از سدوزایی ها به بارکزایی ها انتقال یافت. به عنوان پرسش نخست و و ورود به بحث، او چگونه به قدرت رسید؟ مهم ترین چالش های قدرت یابی او در این زمان چه بوده است؟

قبل از این که به پاسخ این پرسش پرداخته شود، نیاز است که چشم انداز کوتاهی به شکل گیری سلسله ی درانی ها در منطقه ی قندهار از توابع افغانستان امروزی داشته باشیم. در سال ۱۷۴۷ پس از فروپاشی امپراتوری نادرشاه افشار سه حاکمیت در منطقه شکل گرفت: کریم خان زند در منطقه شیراز، شیبانی های اوزبیک تبار در منطقه آسیای میانه و احمد شاه ابدالی در کندهار. درانی ها و یا سدوزایی ها که یکی از قبایل قوم پشتون هستند با استفاده از فرصت پیش آمده خواستند که حاکمیت محلی ای را برپایه تفکر عشیره ای تأسیس نمایند. احمد خان که خود یکی از فرماندهان دربار نادرشاه افشار بود، بعداز به قتل رسیدن نادرشاه به قندهار برگشت و برای تأسیس حاکمیت قبایل پشتون در منطقه ی قندهار جرگه ای را برای تأسیس یک حاکمیت محلی که بتواند وحدت و همگرایی را بین قبایل پشتون حفظ کند، برگزار کرد. این جرگه مردمی که مدت نه روز دوام کرد با پیش کش کردن یک سری امتیازها به سران قبایل، احمدخان که از سران قبیله ای سدوزایی بود به قدرت رسید. احمدخان در برابر این اعتماد سران قبایل یک سری موارد را به حیث امتیاز به قبایل قایل شد. توزیع زمین به سران قبایل؛ عدم دریافت مالیه از سران قبایل به حکومت؛ توزیع مناصب بلند سیاسی به سران قبایل و معاف شدن پسران قبایل از سربازی از جمله امتیازهای بودند که احمدشاه برای اقناع قبایل در منطقه قندهار قایل شد و حکومتی را بر پایه مشروعیت توافق قبایل شکل داد. منبع و مرجع مشروعیت سیاسی امپراتوری احمدشاه توافق قبایل و باج خواهی آنان در قبال حمایت شان از احمدشاه ابدالی بود.از این جهت، بسیاری ها دلایل گسترش قلمرو و هجوم به شبه قاره را مسئله امتیازخواهی قبایل از حاکمیت احمدشاه می دانند. احمد شاه هرازگاهی که به هند حمله می کرد با دست آوردهای زیادی دوباره به قندهار بر می گشت و غنایم زیادی را وارد قندهار می ساخت. اما تمامی این غنایم بین سران قبایل توزیع می شد.

بنابراین، به لحاظ ساختار سیاسی مرجع و منبع مشروعیت سیاسی سلسله درانی ها را می توان توافق قبایل نام گذاری کرد. این روند استمرار پیدا کرد تا رسیدن حاکمیت به تیمورشاه که در زمان حیات احمد شاه نایب الحکومه هرات بود و بعداز درگذشت احمد شاه با حمایت پاینده محمد خان از بزرگان قبیله ی بارکرزایی به قدرت رسید. تیمور شاه با حمایت پاینده محمد خان و اتخاذ یک رویکرد محافظه کارانه در قبال برخی نایب الحکومه ها توانست امپراتوری به میراث رسیده پدرش را حفظ و استمرار بخشد.

تیمور شاه، در طی بیست سال حاکمیت خود چند مساله را در کار نامه خود ثبت دارد: حفظ تمامیت ارضی امپراتوری به میراث مانده از پدرش، انتقال پایتخت از قندهار به کابل و تعدد زوجات. تعداد زیادی از زنان و فرزندان باز مانده از تمیور شاه، سبب جنگ داخلی و کشمکش های خونین شد که دولت درانی بعداز مرگ تمیور با چنین قاعده ای مواجه شد که این جنگ و کشمکش بین پسران تیمور برای تصاحب قدرت، نه تنها باعث پایان حاکمیت درانی ها شد که امپراتوری وسیع احمد شاه منقرض و محدود به افغانستان امروزه شد. مناقشاتی که پس از مرگ تیمور شکل گرفت در سه مقطع زمانی ظهور کرد: نخستین درگیرهای بین پسران تیمور بر سر تصاحب قدرت سیاسی از ۱۷۹۳ الا ۱۸۱۸، درگیری بین دو خانوادۀ سدوزایی و محمدزایی بر سر تصاحب سلطنت و مناقشه بین پسران قبیله محمدزایی به منظور تصاحب قدرت تا تشکیل امارت امیر دوست محمد خان. اما اوضاع و تحولات جهان پس از درگذشت تیمورشاه چه در سطح منطقه و فرامنطقه هم دگرگون شد که می توان از درگیری های فرقه ای در هند گرفته تا رخنه کردن کمپنی هند شرقی بر سر تصاحب هند و ظهور دیکتاتوری جدید در اروپا و نگرانی بریتانیا از به قدرت رسیدن ناپلئون بنارت. همه و همه نشان دهنده تحولات عمیق و ژرفی در زمانه قدرت گیری زمان شاه سومین شاه از شاهان سدوزایی است.

بنابراین،با توجه به توضیحات مقدماتی در باب حاکمیت سدوزایی، چنین می توان استنباط کرد که زمان شاه پس از درگذشت پدرش با توجه به سنت و عرف سیاسی که از سلف اش به میراث مانده بود و با توجه به وضعیت پیش آمده نشستی را بر محور سران قبایل سدوزایی و بارکزایی در کابل برگزار کرد و برادران و اطرافیانی که در مخالفت با وی بودند، جمع نموده و با مراجعه به روحانی به نام صفی الله مجددی که از نفوذ معنوی ویژه برخوردار بود که با بستن دستار به سرش، پادشاهی وی را تایید کرد، به قدرت رسید. به این صورت پادشاهی شهزاده زمان رسمیت یافت و تمامی خوانین و لشکریان با او بعیت کردند و پاینده محمد خان که یکی از بزرگان قبیله ای بارکزایی بود در به قدرت رسیدن زمان شاه همکاری زیاد نمود. اما با اعلام پادشاهی زمان شاه چالش های فراروی وی نمایان شد که هم در بعد داخلی و هم در بعد خارجی بود. در بعد داخلی برادران وی از جمله همایون و محمود که به لحاظ سن و سال بزرگتر و نایب الحکومه قندهار و هرات بودند، با حکومت وی اعلام مخالفت کرده و به نحوی در برابر حاکمیت زمان شاه از خود ایستادگی نشان داده و حکومت زمان شاه را به چالش مواجه ساختند. برعلاوه، خوانین و سران قبایل که در به قدرت رسیدن زمان شاه همکاری کردند، تبدیل به نیروی بازدانده وی شده و خواهان محدود شدن صلاحیت های شاه در پیش برد امور حکومت داری شدند. همچنین در بعد خارجی با توجه به تحولات پیش آمده در سطح منطقه و جهان و قدرت گیری بریتانیا در شبه قاره هند و ظهور دولت استعماری جدید فرانسه با رویکرد دیکتاتوری ناپلئون بناپارت؛ زمینه بازی های بزرگ و منطقه ای را در برابر امپراتوری بزرگ ابدالی ها رونما ساخت.

۲ .باتوجه به این مسئله که با اتمام پادشاهی او سلسله درانی قدرت خود را از دست داد، مهم ترین حوادث و نقاط عطف این حکومت چیست؟ از طرف دیگر، وجه تمایز حکومت داری زمان شاه نسبت به احمد شاه و تیمورشاه چیست؟

یکی از دلایل افول سلسله سدوزایی و انهدام امپراتوری سدوزایی ها بر می گردد به منازعات شهزاده های سدوزایی بر سر تصاحب قدرت سیاسی و تحولات جدید در سطح منطقه و جهان. پس از درگذشت تیمور ما شاهد سه منازعه خونین بین شهزاده ها و سران قبایل پشتون برای تصاحب قدرت در داخل افغانستان هستیم که این سه رویداد با ظهور حکومت زمان شاه آغاز شده است، چنانکه در بالا اشاره شد حکومت زمان شاه را با چالش های جدی مواجه ساخت. درگیری و منازعات خانوادگی و قبیله ای در داخل سبب منازعات و قدرت گیری گروه های مذهبی و قومی در نقاط دیگری شبه قاره شد که می توان از منازعه سیکها و مسلمان ها با توجه به افول حاکمیت مرکزی گورگانی دهلی اشاره کرد، هم چنان تحولات در منطقه خراسان و پناه بردن محمود به ایران و بازی های استعماری بریتانیا برای انهدام امپراتوری سدوزایی ها در شبه قاره و انعقاد معاهدات در برابر حکومت شاه زمان با ایران و حمایت یک دولت ثالث علیه آن. بنابراین،با توجه به وضعیت پیش آمده، حوادث مهمی در این مقطع زمانی به وجود آمد که می توان از اوج گیری قدرت استعماری فرانسوی ها و روس ها در منطقه در برابر سیاست های استعماری بریتانیا اشاره کرد و متهم شدن حاکمیت زمان شاه به داشتن رابطه با فرانسوی ها و نگرانی بریتانیا از ظهور بازیگر جدید در شبه قاره بود که حاکمیت زمان شاه را با مشکلات مضاعف مواجه ساخته بود. اما با آن هم زمان شاه تلاش داشت که اقتدار مرکزی حاکمیت خویش را در تبانی با گروه های ذینفوذ در داخل کشور و همچنین در منطقه شبه قاره هند حفظ کند و به همین ترتیب با تبادل مکاتبات دیپلماتیک با نخست وزیر وقت ایران حاجی ابراهیم استحکام بخشد که اتخاذ چنین رویکردهایی نتوانست جلو بازی بزرگ در منطقه را بگیرد و حاکمیت هشت ساله زمان شاه را ساقط ساخت و سلسله سدوزایی ها با چالش های عدیده ای مواجه شد.

اما آن چه می توان وجه تمایز میان حاکمیت زمان شاه و سلف آن برقرار کرد، عدم تکیه بر مناسبات قبیله ای و باج دهی به قبایل است. در سنت سیاسی افغانستان معمول بر این است که هر شاهی که بخواهد حاکمیت خویش را استمرار بخشد باید به قبایل باجی دهی کند. چنان که این سنت را احمد شاه ابدالی در قندهار بنیان گذاری کرد و با تکیه به نیرو قبایل توانست امپراتوری بزرگی را در منطقه تأسیس کند. اما زمان شاه با توجه به حس برتری جوی و خودخواهی که داشت و عصبیت مذهبی و دینی نتوانست وحدت و همگرایی را در بین قبایل حفظ کند و برادران خویش را اقناع سازد. افزون برآن هم احمدشاه و هم تیمور برمناسبات اجتماعی حاکم در جامعه تأکید می کردند و بقا و حیات خود را در زنجیره مستحکم این مناسبات می دیدند، اما حاکمیت زمان شاه بیشتر تأکید بر مناسبات بیرون مرزی و بیرون کشوری داشت و خیال های بزرگی برای گسترش قلمرو امپراتوری سدوزایی می پروراند. چنان که به نوادگان نادرشاه افشار پناه داده بود و همچنین خود را امیر فاتح و حامی مسلمان های هندی می دانست و روابط نیک و نزدیکی با مسلمان های هندی داشت.

۳ .در زمان سلطنت زمان شاه، هندی ها چشم امید و نگاهشان به دولت کابل برای مقابله با استعمار انگلستان در این کشور بود. چنانکه سرویلیام جان کی در این مورد می نویسد: «تمام دشمنان انگلیس در هند چشم به سوی کابل داشتند». با توجه به این مسئله چرا حمله زمانشاه به هند برای هندی ها مهم بود؟ از طرف دیگر، هدف خود زمانشاه برای لشکرشی به هند چه بود؟ و با چه موانعی در داخل و خارج از قلمرو خود برای رسیدن به این مسئله مواجه بود؟

امپراتوری سدوزایی برای استمرار و اقناع سران قبایل که منبع و مرجع قدرت شان بودند دو راه در پیش داشتند؛ یکی باج دهی و دیگری گسترش قلمرو به شبه قاره به بهانه گسترش اسلام و آزادی مسلمین از زیر ستم حکومت گورگانی و لشکریان سیکها و مرهته ها. از این جهت این روند چه در زمان تیمور و چه در زمانِ زمان شاه استمرار یافت. این که لشکر کشی زمان شاه به هند برای هندی ها مهم بود، بیشتر رویکرد مذهبی – دینی داشت تا رویکرد سیاسی و استقلال طلبی در برابر بریتانیا. بخشی از گروه ها و حکومت های ملوک الطوایفی در هند به دست مسلمان ها بود و مسلمان ها از قدرت گیری سیکها و گسترش قلمرو سیاست استعماری انگلیس در منطقه نگران بودند و ترجیح می دادند تا زمان شاه برای آزادی آن ها اقدام کند. زمان شاه از آن جای که یک مرد خودخواه و کیش شخصیت پرستی داشت، تمایل داشت که ساحه امپراتوری سلف خویش را نگاه دارد و در ضمن برخی گروه های سرکش مثل مرهته ها و سیکها که از ضعف حاکمیت مرکزی گورگانی استفاده کرده بودند را سرکوب کند و هیبت و صلابت را دوباره به مسلمان های شبه قاره برگرداند. به همین ترتیب، جلو پیشروی سیاست های استعمار انگلیس را در منطقه گرفته و امتیاز مادی و معنوی بیشتری برای استمرار حاکمیت اش کسب کند. بنابر چنین اهدافی انگلیس ها نیت زمان شاه را درک کرده و موانع داخلی و بیرونی را برای لشکر کشی به هند ایجاد کردند که زمان شاه به دلیل درگیری های درون ساختاری با برادرش در منطقه غرب کشور و حمایت انگلیس ها و ایرانی ها از محمود و نزاع برخاسته از قبیله بارکزایی با سدوزایی در ساختار قبیله ای – قومی پشتون ها و از سو دیگر کشمکش های سیک ها و مسلمان ها در منطقه شبه قاره؛ نتوانست به سمت هند لشکر کشی کند و حاکمیت مرکزی خویش را با توجه به ماهیت امپراتوری برزگ درانی ها حفظ کند و این امپراتوری به دلیل نزاع های قبیله ای، عدم توانایی در جمع آوری مالیات از متصرفات گذشته خویش و سران قبایل و رویکرد استعماری انگلیس در منطقه شبه قاره با چالش های عدیده ای مواجه شده و رو به انهدام گذاشت.

۴ .غبار در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» می نویسد که زمانشاه دو هدف عمده، یعنی تحکیم و تثبیت حکومت و مرکزیت در داخل و نجات هند از استعمار انگلیس در خارج از قلمرو خود داشته است. باتوجه به این دو هدف زمانشاه تا چه میزان در این دو مسئله موفقیت آمیز عمل کرد؟

پس از مرگ احمد شاه، بازماندگان وی در تلاش بودند که هیبت و صلابت قدرت مرکزی این امپراتوری را حفظ کنند که تیمور با تغییر پایتخت از قندهار به کابل خواست سایه سیاه نزاع قبیله های پشتون را از سر خود دور کند و بتواند با تغییر رویکرد ساختار قبیله ای امپراتوری به میراث رسیده را حفظ کند و همچنین افراد وابسته به خود را در ساختار حاکمیت های محلی نصب کرد و مناصب بلند حکومتی را برای آن ها تفویض کرد. اما این رویکرد نتوانست انتقال قدرت سیاسی و حفظ سرزمینی امپراتوری ابدالی را حفظ کند، همین بود که ثبات حکومت درانی به شدت در دوره انتقال خونبار حکومت پس از مرگ تیمور در سال ۱۷۹۳ مورد آزمون قرار گرفت. تیمور حتی یک وارث برای خود مشخص نکرد و خیلی زود امپراتوری بزرگ درانی به خاطر جنگ های داخلی بین پسر ها تکه تکه شد.

بنابراین، زمان شاه با توجه به ماهیت ساختار نظم قبیله ای و ساخت امپراتوری تلاش زیادی کرد تا وحدت و یک پارچگی قبیله ای و ساختار زنجیره ای بوروکراتیک حاکم در امپراتوری ابدالی را حفظ کند. اما به دلیل تحول و دگرگونی ساختاری که در زمان تیمورشاه آمده بود با چالش های عدیده ای مواجه شد. از جمله، مسئله جانشینی و درگیری بین سران قبایل و غیره که زمان شاه نتوانست حاکمیت مرکزی خویش را تحکیم ببخشد و بتواند ساحه و قلمرو امپراتوری سلف خویش را پایدار نگاه کند. زمان شاه با اتخاذ سیاست های تهاجمی و کیش شخصیت پرستی که داشت زمینه های جنگ داخلی بین برادران را مساعد و تضاد خونین بین قبیله ای سدوزایی و بارکزایی به دلیل اعدام پاینده محمد خان را بوجود آورد و زمینه های انهدام ساختار قدرتمند درانی ها با قدرت گیری زمان شاه مساعد شد.

۵ .از طرف دیگر، رابطه حکومت زمان شاه با دولت استعماری انگلستان چه تأثیری بر قطب بندی های منطقه ای و جهانی داشت؟ همچنین این خصومت چه تأثیری بر سرنوشت سیاسی افغانستان گذاشت؟

کشمکش های درون قبیله ای و نزاع های برخاسته از فرزندان تیمور زمینه رشد و توسعه سیاست های استعمار انگلیس در منطقه شبه قاره را مساعد ساخت و همچنان گروه های مذهبی و قومی در هند با استفاده از فرصت توانستند استقلال خویش را کسب کنند و یک نوع آنارشیسم سیاسی در دل امپراتوری درانی ها در تمامی نقاط آن به وجود آمد و این عوامل سبب بازی بزرگی در منطقه شد. کشورهای استعمارگر مثل روسیه، فرانسه و بریتانیا برای رشد و توسعه سیاست های استعمار خویش اقدامات ویرانگری را اتخاذ نمودند. روسیه به گسترش سیاست های استعماری به حوزه قفقاز زد و فرانسوی ها تلاش داشتند تا بتوانند روابط نیک و دوستانه ای را با ایران برقرار کنند و همچنین مناسباتی را با زمان شاه برقرار کردند که چنین اقداماتی در منطقه سبب آبستن تحولات جدید شد. بریتانیا نگران گسترش سیاست های توسعه طلبانه روسیه به منطقه قفقاز و نزدیکی به شبه قاره بود، از این جهت، بریتانیا تلاش کرد با مداخله در امور افغانستان و تضعیف حاکمیت مرکزی، حاکمان دست نشانده ای را در برابر سیاست های توسعه طلبانه روسیه و فرانسه ایجاد کند و چندین معاهده را با ایران زمانِ شاه فتح علی خان امضا کرد تا بتواند جلو گسترش سیاست های توسعه طلبانه فرانسه و روسیه در منطقه را بگیرد. بنابراین، با تجربه منازعات خونین بین پسران تیمور و قبیله سدوزایی و بارکزایی و به قدرت رسیدن امیر دوست محمد خان در کابل، هم روسیه  وهم بریتانیا با استفاده از ضعف سیاسی دوست محمد خان افغانستان را به حیث یک منطقه حایل به رسمیت شناخت و برای همیشه به انزوای سیاسی و به حاشیه راندند تا بتوانند سیاست های استعماری و توسعه طلبانه خویش را در مناطق متروکه خویش گسترش و استمرار بخشند.

۶ .در نهایت، مهم ترین میراث زمانشاه برای افغانستان معاصر چیست؟ اقدامات او تا چه میزان بر تحولات بعداز او تأثیرگذار بودند؟

زمان شاه با اتخاذ سیاست های خود محور و استبدادی که چهره و نماد یک دیکتاتور خونین را به خود تعریف کرده بود، میراث ناگوار و پر منازعه ای برای افغانستان گذاشت که سالیان متمادی کشور و مردمان این سرزمین را دچار درگیری و جرم و جنایت و تجاوز قرار داد. زمان شاه نخستین اقدامی که برای استمرار حاکمیت مرکزی و توسعه پایه های آن برداشت حذف پاینده محمد خان از قبیله ای بارکزایی و یکی از پر نفوذترین چهره سیاسی در بین قبایل پشتون بود که با اقدام چنین عملی، منازعه خونین را بین این دو قبیله شکل داد و همچنین کور ساختن شهزاده همایون برادر بزرگ اش که نایب الحکومه قندهار بود، چهره و نماد دیکتاتوری و استبدادگرایی زمان شاه را بیش از پیش برجسته ساخت. همچنین افغانستان را وارد متن منازعه خونین کشورهای توسعه طلب و استعماری در قرن نوزدهم ساخت. بنابراین، به طور پرواضح می توان میراث به جا مانده زمان شاه برای افغانستان را چنین می توان برشمرد:

  • شعله ور شدن درگیری های قومی و قبیله ای در درون ساختار سیاسی جامعه افغانستان، که این نزاع سال های متمادی دوام پیدا کرد؛
  • شکل گیری نزاع مذهبی بین شیعه و سنی در کابل با توجه به اقدامات زمان شاه و نیرومند شدن قزلباش های کابل در ارتش امپراتوری درانی ها؛
  • خون خواهی و نزاع برای تصاحب قدرت بین برادرها و پسران تیمور(بازی تاج و تخت)؛
  • فراهم سازی زمینه های مداخله انگلیس ها و وارد شدن افغانستان به یک منطقه ای ژئوپولتیکی بین قدرت های بزرگ چون روسیه و فرانسه و بریتانیا. از میراث به جا مانده زمان شاه بر افغانستان بعداز وی است که این میراث شوم توانسته افغانستان را به حیث یک منطقه حائل و منطقه ژئوپولتیکی در بین قدرت های بزرگ تبدیل کند.

بنابراین، اقدمات نامنظم و ناسنجیده زمان شاه در سال های ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ علیه سیک ها و تصرف لاهور، نگرانی های سیاست های استعماری بریتانیا در شبه قاره را به وجود آورد و در سوی دیگر سیک ها بنابر رویکرد دفاع در برابر گروه غیر، بیش از پیش مستحکم تر و منسجم تر شدند. همین بود که زمان شاه بعداز گذشت یک سال از تصرف لاهور، درگیری های داخلی بین محمود و زمان شاه در منطقه غرب آغاز شد و زمان شاه مجبور به عقب نشینی از منطقه لاهور شده و سیک ها تمامی منطقه را دوباره تصرف کردند که این اقدامات نامنظم و عدم حفظ تعامل در مناسبات سیاسی حاکم بر امپراتوری، کمپانی هند شرقی را از شورش های برخاسته از سیکها نگران ساخته و تصمیم به ایجاد پادگان هایی در برابر حملات احتمال لشکر افغانی زد. به قول فرمانده کل نیروهای بریتانیا در هند، تمام افراد مسلمان در سراسر هند بی صبرانه منتظر لشکر کشی و پیشروی زمان شاه قهرمان مسلمان ها در شبه قاره بودند. اما واقعیت آن بود که زمان شاه سپاه کوچک با تجهیزات ابتدایی در دست داشت که حتی هزینه نگهداری اش را نیز نداشت. زمان شاه با از دست دادن تصرفات در هند بیشتر از پیش در تنگنای مالی قرار گرفت و این تنگ دستی وی با جنگ های دایمی بین وارثان تاج و تخت از یک طرف و جنگ بین روسای قبایل و خودداری آن ها از فرستادن پول به دربار زمان شاه شدیدتر می شد. همچنین، زمان شاه با سپردن مسئولیت های نظامی و سیاسی به وفادارخان که مردی خودسر و خودخواهی بود، زمینه اغتشاشات قبایل بارکزایی را در برابر خود به وجود آورد و این اقدام زمینه سازی برای انهدام حاکمیت هشت ساله وی شود. ازاین جهت، جنگ تاج و تخت بین وارثان و اختلافات بین قبایل پشتون زمینه اوج گیری تحولات بزرگ در منطقه را به وجود آورد که ما شاهد حضور رسمی و انعقاد نخستین معاهده بین انگلیس ها و سیکها با شاه شجاع در سال ۱۸۰۹ هستیم که این معاهده رسماً زمینه حضور و بازی بزرگی را در افغانستان رقم زد که تحولات پس از آن طی سال های ۱۸۳۷ و ۱۸۳۹ و زمینه سازی جنگ های اول و دوم و سوم مردم افغانستان با انگلیس بر سر حصول استقلال سیاسی – فرهنگی شد که این افت و خیزهای سیاسی در مناسبات حاکم بر جامعه افغانستان ماحاصل اقدامات زمان شاه و وارثان تیمور پس از انهدام امپراتوری درانی ها است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا