بن بست ثبات در افغانستان و شعله ور ماندن آتش جنگ در افغانستان پس از چهارددهه
۲۴اردیبهشت(ثور)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۵/۱۴
افغانستان به مدت چهل سال است که در آتش جنگ و خشونت می سوزد. شعله های جنگ و درگیری در چهاردهه اخیر نه تنها خاموش نشده بلکه با تغییر بازیگران چرخه تلخ خشونتی که بیشتر از همه هزینه آن را شهروندان این کشور پرداخت کرده اند، تداوم یافته است. غیرنظامیانی که بزرگترین قربانیان چهاردهه اخیر در کشور را تشکیل می دهند. با این وجود به نظر می رسد که رسیدن به صلح و ثبات در افغانستان به یک رویای دست نیافتنی تبدیل شده چرا که علی رغم انتظار ختم جنگ با روی کارآمدن طالبان در ۱۵ اوت، این کشور همچنان(البته در مقیاسی کوچکتر) شاهد تداوم خشونت و درگیری است. بحرانی که این سوال پرتکرار را همچنان زنده می کند که «چرا چرخه ناامنی در افغانستان علی رغم گذشت چهاردهه همچنان می چرخد؟». در پاسخ به این سوال، جنگ بر سر قدرت، تنش های قومی، عنصر خارجی و جنگ های نیابتی از جمله دلایلی است که تحلیلگران از آن ها به عنوان تداوم چرخه ناامنی در افغانستانِ چهل سال گذشته نام می برند.
پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ و فروپاشی نظم سیاسی سنتی و به تعقیب آن تجاوز شوروی سابق که با جهاد مسلحانه و مقاومت عمومی مردم مواجه شد، افغانستان نزدیک به چهاردهه گذشته مسیر ناآرام و خشونت باری را پیموده است. این کشور در دهه هشتاد قربانی سیاست جنگ سرد شد و میدانی برای رقابت قدرت های بزرگ شرق و غرب و در دهه پس از خروج نیروهای شوروی، افغانستان در ورطه ویران گر و مرگ بار جنگ های داخلی فروغلطید و عرصه جولان بازیگران منطقه ای و کشورهای همسایه شد. در این دهه در نتیجه باز شدن تمام واحدها و لایه های جغرافیایی و اجتماعی افغانستان به روی نیروها و عوامل خارجی و توسعه سطح ارتباطات و تعامل فرهنگی و تحول اجتماعی و سیاسی در کشو رقم خورد که به بیداری و سپس بسیج هویت های قومی و مذهبی و زبانی انجامید. برآیند این تحولات درهم تنیدن سیاست های منطقه ای همسایگان دور و نزدیک با منافع گروه های هویتی بود که موجب بروز جنگ های مهارناپذیر داخلی بر سر ساختار قدرت و نحوه مشارکت گروه های قومی و مذهبی شد. ظهور طالبان در دهه نود میلادی بازی قدرت را به کلی دگرگون کرد و راه را برای افراط گرایی دینی و حضور گروه های تروریستی مانند القاعده گشود. حمله ۱۱ سپتامبر که از سوی القاعده سازمان داده شده بود، بار دیگر به خشونت جاری در افغانستان ابعاد جهانی داد و چرخش گاهی را برای افغانستان فراهم آورد. با سقوط حکومت طالبان، امضای موافقت نامه بن در ۵ دسامبر ۲۰۰۱ میلادی و شکل گیری یک حکومت موقت اما فراگیر زمینه را برای عبور از بحران در سایه حمایت های گسترده بین المللی برای افغان ها فراهم آورد. موافقت نامه بن آغاز جدیدی برای افغانستان بود و پس از آن پروسه های تحکیم صلح، ایجاد نظام دموکراتیک و مردم سالار به گونه هم روند آغاز شد(وفایی و دیگران، ۱۳۹۵: ۱۳-۱۴). اما به رغم تلاش های حکومت و جامعه جهانی در این دو دهه نه تنها آتش جنگ خاموش نشد بلکه شعله ور تر هم شد. درواقع، پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ و بازگشت قدرتمندتر آن از سال ۲۰۰۴ و بالاگرفتن آتش جنگ تلاش هایی برای ایجاد صلح و برقراری گفت و گوهای مستقیم با طالبان چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی صورت گرفت که به طور رسمی نخستین گفت و گوی دولت و طالبان در سپتامبر ۲۰۲۰ در دوحه قطر اتفاق افتاد. این در حالی بود که طالبان، دولت افغانستان و نیروهای بین المللی تا یک بن بست مرگبار جنگیدند. به طوری که هم تلفات نبردها و هم تلفات غیرنظامیان در سال های اخیر به بالاترین حد خود رسیده بود. اما این روند نوپای صلح می توانست نقطه عطفی در بیش از چهل سال درگیری باشد که متاسفانه به مانند سایر تلاش های ناقص رسیدن به صلح در چهاردهه گذشته به شکست مرگباری انجامید.
پس از آن با قدرتمندتر شدن طالبان و تسلط بر افغانستان در ماه اوت ۲۰۲۱ انتظار می رفت که افغانستان به آرمان دست یابی به ثبات و آرامش و امنیت نزدیک تر شده و آتش جنگ رو به خاموشی روان است. اما برخلاف این امید و علی رغم ادعای طالبان مبنی بر ایجاد امنیت، از همان روزهای نخست طالبان در کابل، افغانستان شاهد حمله داعش به فرودگاه کابل، جایی که هزاران انسان منتظر خروج از افغانستان بودند، شد. پس از آن نیز بر تعداد حملات این گروه به عنوان یکی از مخالفان جدی دولت تازه تاسیس امارت اسلامی افزوده شد. علاوه بر این، تشکیل جبهه مقاومت در پنجشیر و اندراب از همان روزهای نخست ماه اوت در مخالفت به طالبان جبهه دیگری را گشود که در روزهای اخیر شاهد افزایش حملات بین این دو گروه بوده ایم. بنابراین، به نظر می رسد شاید در طی هشت ماه گذشته آتش جنگ کمتر شده اما همچنان روشن است و قربانی می گیرد.
دورِ باطل چهار دهه جنگ در افغانستان
اما اگر نگاهی دقیق تر به چهار در دهه در جنگ بیافکنیم باید گفت آنگونه که امین صیقل مطرح می کند، در ۱۷ ژوئیۀ سال ۱۹۷۳، هر گونه انتظار برای آینده ای امید بخش تر از بین رفت و نقطه عطفی در سرنوشت و آرزوهای افغانستان را رقم زد. کودتایی در کابل رخ داد که به سلطنت ۴۰ ساله ظاهر شاه پایان داد و مرحله جمهوری را به ارمغان آورد. ظاهر شاه طولانی ترین دوره ثبات و امنیت را در تاریخ مدرن این کشور بر عهده داشت؛ اما پسر عموی رقیب او، محمد داوود، که نسبت به سرعت مدرنیزاسیون کم تحمل و بی تاب، و از محرومیت جایگاه شاه در قانون اساسی از هر پست وزارتی ناخشنود بود، در جریاناتی تقریباً بدون خونریزی قدرت را به دست گرفت. او افغانستان را به عنوان یک جمهوری با روابطی نزدیک با اتحاد جماهیر شوروی مشخص کرد. به هرروی او با اقدامات خود راه را برای نیروهای تحت حمایت شوروی در ارتش جهت انجام یک کودتای خونین در آوریل ۱۹۷۸ هموار کرد. بی کفایتی و بی تجربگی انقلابیون، آنها را به طور فزاینده ای به حمایت مسکو وابسته کرد و ۲۰ ماه بعد منجر به حمله شوروی به افغانستان گردید.
پس از کودتای ۱۹۷۸ افغانستان، ارتش شوروی برای حمایت از دولتی طرفدار شوروی به افغانستان حمله کرد و ببرک کارمل به عنوان رهبری تحت حمایت شوروی منصوب شد. بدی ترتیب نزاع آغاز شد و گروه هایی از مبارزان چریکی که به عنوان «مجاهدین» یا رزمندگان مقدس شناخته شده اند، به مخالفت و جهاد علیه نیروهای شوروی می پردازند. طیِ جنگ متعاقب آن حدود یک میلیون غیرنظامی افغان و حدود ۱۵۰۰۰ سرباز شوروی کشته شدند و در نتیجه میلیون ها افغان به کشور همسایه، پاکستان می گریزند. ایالات متحده، که پیشتر به گروه های مجاهدین افغان کمک می کرد، و عربستان سعودی، به طور مخفیانه و از طریق پاکستان در دهه ۱۹۸۰ تسلیحاتی را به مجاهدین ارسال کردند. رونالد ریگان از مبارزان افغان در کاخ سفید در سال ۱۹۸۳ استقبال و یونس خالص از رهبران مجاهدین نیز در سال ۱۹۸۷رئیس جمهور ایالات متحده را ملاقات کرد. همچنین در سال ۱۹۸۶ سازمان سیا موشک های ضدهوایی استینگر را برای مجاهدین تامین و به آنها اجازه می دهد هلیکوپترهای شوروی را ساقط کنند. اما در سال ۱۹۸۷، محمد نجیب الله که توسط شوروی در نظر گرفته شده بود، به عنوان رئیس جمهور جایگزین کارمل شد. پس از آن در سال ۱۹۸۸ توافقنامه صلح ژنو توسط افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده و پاکستان امضا شد و نیروهای شوروی خروج خود را آغاز کردند (۱۹۸۹). اما پس از خروج نیروهای شوروی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، دولت طرفدار کمونیست نجیب الله فروپاشید. رهبران مجاهد وارد پایتخت می شوند و با یکدیگر برخورد و درگیری پیدا می کنند. بدین ترتیب سیل دیگری از مردم به سمت پاکستان و ایران می گریزند. کابل که تا حد زیادی در طول جنگ شوروی در امان مانده بود، تحت حمله وحشیانه نیروهای وفادار به رهبر مجاهدین گلبدین حکمتیار قرار گرفت و حدود ۵۰۰۰۰ نفر کشته می شوند (۱۹۹۲). پس از آن در سال ۱۹۹۴، طالبان، طُلابِ ستیزه جویِ افراطی و بیش از حد محافظه کار که از گروه های مجاهدین و حوزه های علیمه در پاکستان و افغانستان برخاسته بودند، قندهار در جنوب افغانستان را تصرف، و مدعیِ بازگرداندنِ نظم و امنیت شدند. دریغ که آنها به سرعت تفسیر تند و خشونت طلبِ خود از اسلام را در قلمرو تحت کنترل شان تحمیل کردند. پس از آن در سال ۱۹۹۶ شاهدیم که اسامه بن لادن، رهبر القاعده، پس از اخراج از سودان وارد افغانستان می شود و خود را با ملا محمد عمر رهبر وقتِ طالبان نزدیک می بیند. لازم به ذکر است که بن لادن نیز پیشتر به نیروهای مجاهد افغان در طول سال های جنگ شوروی به عنوان یکی از به اصطلاح “عرب های افغان ها” در نبرد ضد شوروی، کمک کرده بود. کمی بعد در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ طالبان موفق به تصرف کابل می شوند. آنها نجیب الله، رئیس جمهور سابق را که پیشتر به محوط سازمان ملل متحد در کابل پناه برده بود را گرفته، می کشند و جسدش را از تیر چراغ برق آویزان می کنند. در سال های ۱۹۹۷-۱۹۹۸ طالبان با به دست گرفتن کنترل بیشتر کشور، حکومت خود را تحمیل و اکثر زنان را از کار منع کرده، از تحصیل دختران ممانعت، و مجازات هایی از جمله ضرب و شتم، قطع عضو و اعدام در ملاء عام را اجرا می کنند. تا اینکه در اوت ۱۹۹۸، ایالات متحده به تلافی حملات القاعده به سفارتخانه های ایالات متحده در کنیا و تانزانیا، حملات موشکی کروز را به خوست، افغانستان انجام داد. بدین ترتیب در سال ۱۹۹۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریم های تروریستی را علیه طالبان و القاعده اعمال می کند. اما کمی جلوتر، احمد شاه مسعود، رهبر ائتلاف شمال ضد طالبان در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط عوامل القاعده که خود را به عنوان روزنامه نگار تلویزیون معرفی کردند، ترور می شود. پس از حملات ۱۱ سپتامبر القاعده در نیویورک و واشنگتن، ایالات متحده از طالبان می خواهد که بن لادن را تحویل دهد، اما طالبان امتناع کرده و این آغاز توجیهی از ورود قدرت جهانی دیگر به افغانستان و تحولاتی جدید می گردد. چنانچه در ۷ اکتبر ۲۰۰۱، ائتلافی به رهبری ایالات متحده عملیات آزادی پایدار را آغاز و طالبان و القاعده را با حملات نظامی هدف قرار دادند. ائتلاف شمال تحت حمایت ایالات متحده در ۱۳ نوامبر وارد کابل می شود؛ طالبان از جنوب فرار می کنند و رژیم آنها سرنگون و حامد کرزی در ماه دسامبر پس از امضای توافقنامه بن در مورد دولت موقت توسط گروه های افغان، به عنوان رئیس جمهور موقت معرفی شد. در سال ۲۰۰۳، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، پایان “فعالیت نظامی بزرگ” در افغانستان را نشانه رفته و می گوید: “ما آشکارا از یک اقدام نظامی بزرگ به دوره ثبات و بازسازی و فعالیت ها حرکت کرده ایم.” پس از آن در سال ۲۰۰۴ انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با پیروزیِ کرزی انجام و در سال ۲۰۰۵ پارلمان افغانستان پس از برگزاری انتخابات با حضور قانونگذاران از جمله جنگ سالاران قدیمی و رهبران جناح ها افتتاح می شود. دریغ از آنکه در سال ۲۰۰۶ شاهد ظهور مجدد طالبان و تصرف مناطق جنوب افغاستان توسط آنها هستیم. بدین ترتیب بازی وارد مرحله ای دیگر می شده و طرحِ “افزایش نیروها” توسط ایالات متحده پس از دستور رئیس جمهور باراک اوباما برای افزایش قابل توجه نیروها در افغانستان آغاز می شود. اما در سال ۲۰۱۲ ناتو اعلام کرد که نیروهای جنگی خارجی را عقب کشیده و کنترل عملیات امنیتی را تا پایان سال ۲۰۱۴ به نیروهای افغان واگذار خواهد کرد. بدین ترتیب در ۲۰۱۳، دولت اوباما از برنامه های خود برای آغاز مذاکرات صلح رسمی با طالبان خبر داد. اما در این حین، پس از انتخابات مورد مناقشه، اشرف غنی جانشین کرزی به عنوان رئیس جمهور افغانستان و عبدالله عبدالله، رقیب غنی، به عنوان رئیس اجرایی معرفی شد. اما باز شاهدِ موج جدید ناامنی ها هستیم. چنانچه در سال ۲۰۱۵، ناتو ماموریت حمایت قاطع خود را برای کمک به نیروهای افغان آغاز کرد. در حالی که طالبان حملات خود را بر نیروهای افغان و آمریکایی و غیرنظامیان افزایش داده قلمروهای بیشتری را تصرف می کنند، و خشونت های شدید همچنان ادامه دارد. از دیگر سو، در همان زمان، یک شاخه داعش افغانستان (داعش ولایت خراسان) نیز ظهور می کند. همچنین اعضای طالبان و مقامات افغان به صورت غیررسمی در قطر ملاقات کرده و بر سر ادامه مذاکرات صلح توافق کردند. در سال ۲۰۱۶ نیز شاهد هستیم که دولت افغانستان به گلبدین حکمتیار رهبر سابق مجاهدین که در سال های جنگ داخلی به «قصاب کابل» شهرت داشت، مصونیت اعطا می کند. اما در سال ۲۰۱۷، تنش بالا گرفته، درگیری بین نیروهای دولتی و طالبان ادامه دارد و حملات منتسب به طالبان و داعش کشور را متشنج کرد. تا اینکه دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۱۸، زلمی خلیل زاد، سفیر سابق ایالات متحده در افغانستان را به عنوان نماینده ویژه خود برای مذاکره با طالبان منصوب کرد. پس از یک انتخابات مورد مناقشه دیگر در سال ۲۰۱۹، غنی به عنوان رئیس جمهور و عبدالله به عنوان رئیس کمیته مذاکرات صلح دولت در اوایل سال ۲۰۲۰ معرفی شد. اما خشونت ها در کابل افزایش یافت. داعش مسئولیت برخی از حملات را بر عهده گرفت. در این زمان روزنامه نگاران و فعالان حقوق ترور می شوند. سایر اهداف شامل یک زایشگاه و یک مدرسه دخترانه بوده که این ها همگی موجی از وحشت، خشم، خشونت و بی رحمی را تداعی می کند. به هر روی ایالات متحده و طالبان در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ در دوحه قطر توافقنامه صلح امضا کردند. دو طرف بر سر شرایطی از جمله خروج نیروهای ایالات متحده و طالبان برای توقف حملات به آمریکایی ها توافق کردند؛ توافقی که در آن نام و نشانی از امنیت، آرامش و آسایش مردم به چشم نمی خورد. اما در ۲۴ آپریل ۲۰۲۱، رئیش جمهور جدید ایالا متحده، جو بایدن خروج نیروهای باقیمانده آمریکایی را تا ۱۱ سپتامبر اعلام کرد. از ماه می ۲۰۲۱، طالبان تصرف قلمروهایی در شمال را آغاز و نهایتا در اوت همین سال، طالبان کنترل شهرها و ولایات کلیدی را اغلب بدون جنگ به دست می گیرند. اشرف غنی فرار کرده دولت سقوط می کند و پایتخت در ۱۵ اوت تحت کنترل طالبان قرار می گیرد. در حالی که افغان های مستاصل تلاش می کنند کشور را ترک کنند، هرج و مرج در فرودگاه کابل به وقوع می پیوندد؛ چنانچه یک بمب گذاری انتحاری در ۲۶ اوت در خارج از فرودگاه بین المللی کابل رخ داد که مسئولیت آن را داعش خراسان بر عهده گرفت. در ۲۹ اوت، ایالات متحده دومین حمله پهپادی خود به بمب گذاران انتحاری داعش ولایت خراسان از زمان حمله به فرودگاه انجام داد که اعضای بسیاری از یک خانواده از جمله کودکان آن را کشت. در ۳۰ اوت، فرماندهی مرکزی ایالات متحده، ژنرال فرانک مکنزی، اعلام کرد که آخرین هواپیماها حرکت کرده اند، که نشان دهنده پایان تلاش برای تخلیه نظامی – و جنگ آمریکا در افغانستان است. در نهایت پس از آن طالبان آنچه را «استقلال کامل» می نامند جشن می گیرند؛ در حالی که این دوره ای نامشخص، مبهم و بلکه تیره برای آینده ای نه چندان خوشبینانه است(BLOCH,2021).
دلایل تداوم چرخه خشونت در افغانستان
در این میان اگر به افغانستان و تحولاتِ آن نگاهی کلی داشته باشیم، شاید بتوان گفت سه دسته عللِ داخلی، منطقه ای و خارجی زمینه سازِ بحران های غالباً متداوم و متعاقبا توالیِ چرخه ای از ناامنی و بی ثباتی ها بوده است؛ عللی که به نوعی به یکدیگر گره خورده اند. در وهلۀ نخست می توان گفت طمع و چشم داشتِ قدرت های بزرگ به دست اندازی بر خاک افغانستان و به دست گرفتنِ کنترلِ امور این کشور به عنوان تضمینی برای منافعِ خود، از مهمترین فاکتورهای موثریست که مداخلۀ کشورهای خارجی را تسهیل و زمینه سازِ ناامنی در افغانستان شده است. باید گفت وقایعی از تجاوز شوروی در سال ۱۹۷۹ و حضورِ این قدرت خارجی به مدت یک دهه تا مداخلۀ نیروهای ائتلاف و ناتو به رهبری ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۰۱ و ماندگاریِ این قدرت غربی به مدت دو دهه در افغانستان؛ به محرک هایی برای جان گرفتن بذرهایی از تنش داخلی، تقابل و رقابت جریانات سیاسی، رشد و تقویت گروه های افراطی چون طالبان که خود عواملی داخلی در ایجادِ ناامنی، ترور و بی ثباتی محسوب می شوند، تبدیل شد. محرک هایی که فضایی از فرصت سازی و جاه طلبی را برای کشورهای همسایه چون پاکستان فراهم کرد تا از یک سو مأمنی برای گروه های بنیادگرا و منزلگاهی برای آموزش و رشدِ ستیزه جویان بوده و از دیگر سو همواره تنوری ملتهب از نزاع و تنش بر سر مسائل ارضی، مرزی و سیاسی را داغ نگه دارند. در نهایت روندی از همین مداخلۀ خارجی، میانجی گری های نابه جا و مخربِ کشورهای همسایه چون پاکستان، و نقشِ اساسیِ ایالات متحده در انعقادِ قراردادی مبهم و نامیمون برای ملت افغانستان در قالبِ قرارداد صلح برای این کشور در فوریه ۲۰۲۰، به همکاری با طالبان و کمک به بازگشتِ آنها در راس حکومت و قدرت، و ظهور سلسله مصائبِ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی منجر شد. افغان ها همواره درمیانۀ مصیبت هایی چون تهاجمات خارجی، جنگ داخلی، شورش و دورۀ نخست از حکومت ظالمانه طالبان زندگی کرده اند؛ مشکلاتی که ناامنی های کنونی افغانستان به نوعی معلولِ رویدادِ آنهاست.
بنابراین، جنگ در افغانستان متاثر از عوامل خارجی و داخلی است که در هر برهه و مرحله از منازعات در کشور در تداوم جنگ و خشونت نقش داشته اند. اما از یک سو نوع و سطح دخالت این عوامل در طول چهاردهه، تداوم جنگ و مشکلات داخلی با منافع بیرونی به شکلی از اشکال گره خورده و درهم پیچیدگی عوامل بیرونی و عوامل درونی کشور را در پی داشته اند.
الف)دخالت خارجی: همانظور که آمد دخالت خارجی در طی چند دهه گذشته همواره به عنوان یکی از عوامل اساسی دوام جنگ و خشونت مانعی برای صلح و ثبات در کشور مطرح بوده است. افغانستان از آغاز در نقش یک کشور حائل میان دو قدرت بریتانیا و روسیه تزاری شکل گرفت و پس زوال این قدرت ها نیز نتوانست خود را از چنبره رقابت های منطقه ای رهایی دهد. در دوران پس از جنگ جهانی دوم و با اوج گرفتن جنگ سرد افغانستان به رغم بی طرفی و عددم انسلاک اما نتوانست سیاست خارجی متوزانی را پی بریزد که هم تامین کننده منافع ملی کشور باشد و هم از افتادن کشور در دام مداخلات بیرونی و رقابت ها و خصومت های جاری در منطقه خاورمیانه و جنوب آسیا پیشگیری کند. سیستم ناکارآمد سیاسی و اتکای بیش از حد به کمک های خارجی برای پیش بردن برنامه های توسعه ای در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی دولت افغانستان را وادار کرد تا میان قدرت های رقیب شوروی و امریکا یا دو بلوک شرق و غرب سرگردان شود و در نهایت، آسیب پذیرتر از همیشه در معرض تهاجم همسایه شمالی خود(شوروی) قرار بگیرد. با شکست و خروج شوروی، رهبران سیاسی احزاب مختلفی که در دوران جهاد سربرآورده بودند و حوزه های قدرت و منفعت مشخصی برای خود تعریف کرده بودند، نتوانستند نظم سیاسی پس از جهاد را شکل دهند و راهی از جنگ به سوی صلح و ثبات بگشایند. در عوض رقابت های داخلی افغانستان را به کام رقابت های جدید منطقه ای و یک جنگ نیابتی کشاند. اختلافات میان گروهی تبدیل به منازعه و جنگ تمام عیار داخلی شد و فرصت لازم برای بازاندیشی وضعیت کشور و تنظیم و تعریف روابط سیاسی جدید متناسب با تحولات کلان در سطح منطقه و نظام بین المللی که با زوال شوروی در حال اتفاق افتادن بود، سلب شد و افغانستان بیش از پیش مداخله پذیر شد.
با اوج گیری خشونت سیاسی و جنگ تمام عیار داخلی، رویکرد های قومی و مذهبی گره خوردن سیاست با مسایل هویتی به اضافه بار سنگین تاریخ تبعیض زده این سرزمین مداخله پذیری افغانستان را بیشتر کرد و آن را تبدیل به میدان جنگ و تصفیه حساب های منطقه ای کرد. در این برهه، افغانستان حیات خلوت امنیتی برای همسایه های شمالی و غربی و عمیق استراتژیک همسایه جنوبی قرار گرفت و به تعبیری شرایطی که قدرت ها به فکر جنگ ستارگان بود، افغانستان اما اسیر جنگ همسایگان شد.پس از سال ۲۰۰۱ و قرار گرفتن افغانستان در کانون توجه و حمایت جهانی نیز از جانبی همسایه های افغانستان توانستند سیاست های مداخله جویانه ای را به صورت خزنده پی بگیرند و از جانب دیگر، حکومت افغانستان در فراغت اقبال و خاطر از وجود حمایت های قوی و همه جانبه جهانی از تدوین و طرح و پیگیری یک استراتژی جدید در سیاست خارجی خود با استفاده از فرصت های فراهم شده و موقعیت بهتر افغانستن غافل ماند و نتوانست جایگاه افغانستان را از جغرافیای جنگ به جغرافیای همگرایی منطقه ای و همکاری اقتصادی بازتعریف کند. در نتیجه، پس از چهاردهه افغانستان در یک دید واقع بینانه همچنان مداخله پذیر باقی مانده است و به رغم حضور و حمایت جهانی از نظام سیاسی جدید افغانستان اما شدت و پیچیدگی رقابت های منطقه ای و فرامنطقه ای تبارز بیشتری یافته است(وفایی و دیگران، ۱۳۹۵: ۸۲-۸۳). درواقع، این دخالت روزافزون منطقه ای در مسئله افغانستان که جنگ این کشور را به یک جنگ نیابتی تبدیل کرده است، در این چهار دهه فراتر از منطقه رفته است و پای کشورهای قدرتمند را نیز به داخل خاک افغانستان و سیاست های این کشور گشوده است. در نتیجه معادلات منطقه ای کشورها در کنار منفعت خواهی قدرت های فرامنطقه ای منجر به استفاده از خاک افغانستان برای پیگیری این اهداف شده است.
ب) بعد داخلی: اما نگاه به تداوم چرخه خشونت در افغانستان در بعد خارجی نه تنها منجر به درکی سطحی از تحولات چهاردهه اخیر در افغانستان می شود بلکه این ابهام در ریشه یابی منجر به تداوم و عمیق تر شدن این بحران می شود. در افغانستان عوامل داخلی به مراتب نقشی جدی در تداوم چرخه خشونت داشته اند. حضور دولت های ناتوان تحت عنوانی چون دولت ورشکسته در افغانستان یکی از دلایلی است که خشونت را در این کشور عمیق کرده است. متاسفانه در چهار دهه گذشته دولت های افغانستان توانایی اداره کشور را نداشته است. به گونه ای که منجر به ایجاد نهادهای سیاسی آلوده به تبعیض و فساد شد که معیار های حکومت داری را نه شایسته سالاری بلکه روابط قومی و زدوبندهای سیاسی تعیین می کرد. امری که ماحصل آن ایجاد سیستم امنیتی ضعیف، فساد گسترده به طوری که افغانستان همواره در صدر کشورهای فاسد جهان قرار دارد، اقتصاد نابسامان و وابسته به کمک های خارجی، سیستم آموزشی ناکارآمد و فرهنگ غلط تبعیض شد. درواقع چهاردهه جنگ در افغانستان منجر به شکاف عمیق بین گروه های مختلف قومی و مذهبی شد. در نتیجه ی این شکاف، جنگ های قومی و مذهبی، رقابت شدید بر سر تصاحب قدرت، اولویت قرار گرفتن روابط قومی بر همه مناسبات، و نسل کشی های متعدد در افغانستان رقم خورد که بزرگترین پیامد آن عدم شکل گیری یک «مای ملی» و یک ملت واحد با منافع مشترک در افغانستان شد. بنابراین، تداوم چرخه خشونت در افغانستان متاثر از هم عوامل داخلی و هم خارجی است. قطعا تک بعدی و تک علتی نگاه کردن به چهل سال جنگ در این کشور ما را از رسیدن به درک صحیح از این موضوع دور می کند. امری که نتیجه آن را می توان در شکست های متعدد طرح های صلح در این چهل سال دید. به عبارت دیگر، تک علیتی نگاه کردن و حذف سایر علل یا بازیگران در مسیر صلح نه تنها منجر به ختم جنگ نخواهد شد بلکه دامنه آن را شدت هم خواهد بخشید.
اما در نهایت باید گفت افغانستان امروز و خسته از چهار دهه جنگ مداوم، در جایی قرار گرفته که با طیف گسترده ای از چالش های پیچیده و بهم پیوسته مواجه است. چالش هایی که ابعاد گسترده ای دارد و در صورت رهایی آن چرخه خشونت چهل ساله افغانستان نه تنها متوقف نخواهد شد بلکه چهره ای خشن تر به خود خواهد گرفت. این چالش ها را می توان در موارد مختلف دسته بندی کرد: ابتدا آنکه این کشور با چشم انداز قریب الوقوع یک فاجعه انسانی بزرگ رو به روست. به طوری که در کنار دست و پنجه نرم کردن با کووید ۱۹ در گذشته، با دومین خشکسالی خود در چهار سال گذشته و بدترین نوع خشکسالی در نوع خود در ۲۷ سال اخیر مواجه است. تخمین زده می شود که ۲۲٫۸ میلیون نفر یا ۵۵ درصد از جمعیت بین نوامبر ۲۰۲۱ تا مارس ۲۰۲۲ با سطوح اضطراری ناامنی غذایی مواجه شوند. همچنین در سال ۲۰۲۱ هیچ جمعیت روستایی یا شهری در سال ۲۰۲۱ درآمد مثبت خالص نداشت که به وخامت سریع ناامنی غذایی کمک کرد.
دوم، بحران در حال آشکار شدن در افغانستان روند توسعه را متوقف و چشم انداز از دست رفتن دستاوردهای اقتصادی و توسعه ای را که در دو دهه گذشته به دست آمده، را تهدید می کند. مهم تر از همه این مارپیچ اقتصادی، در یکی از فقیرترین کشورهای جهان رخ می دهد. به طوری که بر اساس گزارش بانک توسعه آسیایی، ۴۷٫۳ درصد از جمعیت افغانستان در سال ۲۰۲۰ زیر خط فقر زندگی می کردند دفتر توسعه سازمان ملل در افغانستان پیش بینی می کند که تا اواسط سال ۲۰۲۲ تولید ناخالص داخلی در محدوده ۳٫۶ تا ۱۳٫۲ درصد کاهش می یابد که بستگی به نوع تعامل طالبان با جامعه جهانی دارد. بر اساس این پیش بینی ها، افغانستان با شرایط تقریباً «فقر جهانی» مواجه خواهد شد که فقر ۹۷ تا ۹۸ درصد کل جمعیت را مبتلا می کند.
سوم، افغانستان با طیف وسیعی از چالش های سخت امنیتی رو به رو است . حملات گروه دولت اسلامی خراسان در افغانستان پس از خروج نیروهای نانو مرگبار شده است و از اواخر ماه اوت حداقل ۳۴۶ غیرنظامی توسط این گروه کشته شدند. در ماه اکتبر داعش اقلیت های مذهبی را هدف قرار داده است و ده ها نفر در یک بمب گذاری انتحاری در یک مسجد شیعیان کندز در جریان نماز جمعه کشته شدند. باتوحه به ادعای بیشتر طالبان در مور امنیت و عدالت که در دولتی قبلی بسیار کم وجود داشت، ادامه این حملات مرگبار و ویرانگر مشروعیت بسیار شکننده مقامات طالبان را تضعیف خواهد کرد. چهارم و سرانجام آنکه افغانستان با چالش حل نشده ایجاد یک راه حل سیاسی فراگیر و ایجاد شرایط برای صلح و آشتی بادوام مواجه است. طالبان هنوز یک دولت فراگیر تشکیل نداده است تا جایگزین دولت بسیار انحصاری کنونی شود که عمدتاً قندهاری است(Ponzio and Barakat,2021). به طور کلی باید گفت جنگ و تداومِ چرخه ای از ناامنی، بحران و درگیری در افغانستان را می توان شامل سه دایره به هم پیوسته در نظر گرفت. درونی ترین دایره، درگیری میان افغان هاست که حداقل از آوریل ۱۹۷۹ ادامه دارد. دایره میانی شامل کشورهای منطقه می شود که بسیاری از آنها از سال ۱۹۷۹ (و در واقع پیش از آن) در امور افغانستان مداخله کرده اند. و در نهایت، حلقه بیرونی شامل دخالت نیروهای بین المللی از اکتبر ۲۰۰۱ است. از طرف دیگر، بنابراین، افزوده شدن صحنه های تلخ در فرودگاه کابل و ترس از مواجه از آنچه برای افغان ها در دور جدید حکومت طالبان اتفاق می افتد در حالی که دو دهه منتظر ختم جنگ در کشور بودند، بر هزاران رویداد مرگبار دیگر در این چهار دهه برای افغانستانی که اکنون در دست یک گروه بنیادگرای مذهبی قرار دارد، پیش از پیش ایجاد افغانستانی آرام و به دور از ناامنی را ضروری می سازد. چراکه در غیر این صورت افغانستان بی ثبات علاوه بر خود منطقه و جهان را به نابود خواهد کشاند.
منابع
ابراهیمی،غلام رضا، کریمی، حسین علی، وفایی زاده، محمد قاسم(۱۳۹۵)، «بررسی گفت و گوهای صلح در چهار دهه گذشته»، مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان، کابل.
BLOCH, HANNAH, (2021), “A Look At Afghanistan’s 40 Years Of Crisis — From The Soviet War To Taliban Recapture”, https://www.npr.org/2021/08/19/1028472005/afghanistan-conflict-timeli
Ponzio,Richard,Barakat,Sultan(2021), “A Step-by-Step Roadmap to Peace in Afghanistan: What the United Nations and International Community Can and Should Do”, https://www.stimson.org/2021/a-step-by-step-roadmap-to-peace-in-afghanistan/