پان پشتونیزم به روایت سقاوی دوم- نقد و بررسی کتاب “سقاوی دوم”
۲۳ خرداد(جوزا) ۱۴۰۱- ۱۳/ ۶/ ۲۰۲۲
رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
عنوان کتاب؛ سقاوی دوم
نویسنده: سمسور افغان
برگردان: خلیلالله ودادبارش
ناشر: انتشارات سنایی غزنوی
چاپ اول ۱۴۰۰ش (کابل)
الف) نگاه اجمالی
چنین به نظر میرسد در پی تحولات یک سال اخیر افغانستان و روی کار آمدن مجدد طالبان، مهمترین گزارههایی که از تحولات افغانستان، به خصوص در شبکههای اجتماعی، مورد بازتاب و واکنش قرار میگرفت، این موارد باشند: «انحصارگرایی قدرت»، «پوهنتون نه دانشگاه»، «مداخله چشمسفیدانه ایران»، «جابهجاییها و کوچهای اجباری».
کتاب «سقاوی دوم» بستر درک و تحلیل این موضوعات و همچنین سایر مسائل و تحولات افغانستان را هموارتر میسازد.
عنوان کتاب گویای نوع خوانش و روایت پشتونها، بلکه به عبارت درستتر پانپشتونیزم، از افغانستان معاصر میباشد که از دوره «حبیبالله کلکانی» (۱۹۲۹م) یا به تعبیر کتاب، دوره «سقاوی اول» در آغاز قرن بیستم و همچنین دوره «مسعود و ربانی» (۱۳۷۱_ ۱۳۷۵ش) به عنوان دوره «سقاوی دوم» در پایان سده بیستم میلادی؛ چه نوع بازخوانی و چه روایتی دارد.
البته همان طور که اشاره شد، منظور ما در این یادداشت از «پشتونها» همه پشتونها نمیباشد، بلکه آن بخش قلیلی از پشتونهاست که با نگاه فاشیستی و رویکرد پانپشتونیزم، در وهله نخست بیشترین محدودیتها و محرومیتها را تحمیل جامعه پشتون و سپس سایر اقوام کشور نمودهاند.
در مقابل عبارت تحقیرآمیز «سقاوی» برای دوره حکومت نه ماهه حبیبالله کلکانی که در روایت پانپشتونیزم از آن به عنوان، توطئه، تباهی، فاجعه ملی و همچنین به عنوان تاریکترین نقطه تاریخ افغانستان یاد میشود (ص ۱۸ و ۲۵ و ۲۷ و ۱۸۱) و حتی روی کار آمدن حبیبالله کلکانی را حاصل توطئه انگلیس برای براندازی حکومت متمدنانه امانی میداند (ص ۱۸ و ۲۲ و ۱۸۱)؛ روایت تاجیکان را از این برهه تحت این عناوین میبینیم؛ «عیاری از خراسان»، «امیر حبیبالله کلکانی» و «خادم دین رسولالله».
از همینروی میتوان چنین اذعان داشت که «سقاوی دوم» مصداق بسیار خوبی از «جنگ روایتها» در افغانستان میباشد که در بخش بعدی یادداشت بیشتر بدان پرداخته خواهد شد.
«سقاوی دوم» پشتونها را «حاکم محکوم» ( صص۲۹_ ۳۸) توصیف میکند و با این توجیه که رأس قدرت در اختیار پشتونها بوده است، اما بدنه و ساختار قدرت همواره در قبضه غیر پشتونها بوده و این گزاره را که «قدرت دوبیست و اندی سال به صورت مطلقه در انحصار پشتونها بوده است» را علاوه بر اینکه یاوه و مردود میداند، معتقد است که پشتونها در افغانستان همواره جایگاه «اقلیت در نقش اکثریت» را داشتهاند (صص۳۷_ ۴۹). منظور از «اقلیت» از نظر کتاب تمام اقوام غیر پشتون است و در طول تاریخ، این پشتونها بودهاند که به عنوان قومی که کشور حق مسلم و ارث پدریشان است، متحمل بیشترین محرومیتها شدهاند.
ناشر در مقدمه خود (صص ۹_ ۱۱) توضیحات قابل توجهی در معرفی کتاب آورده است که برای آشنایی اجمالی با کتاب، بخشی از آن را مرور میکنیم:
«این کتاب به زبان پشتو در سال ۱۳۷۷ش از طرف «د افغانستان د کلتوری ودي تولنه» [انجمن توسعه فرهنگی افغانستان] در پیشاور چاپ و با شتاب فراوان به هر سو فرستاده شد. از زمانی که زبان پشتو، صاحب رسمالخط شده است، هیچ کتابی به زبان پشتو، به اندازهی کتاب «سقاوی دوم» چاپ و بازچاپ نشده است. این کتاب حاصل کار دستهجمعی گروهی از پشتونهای تندرو افغانستان همانند اسماعیل یون، انزورگل سور خلقی، انورالحق احدی، حسن کاکر، زلمیخلیلزاد، اشرفغنی احمدزی و غیره بوده اما در روی جلد تنها یک نام مستعار «سمسور افغان» درج شده است… فاشیستهای پشتون از هر حزب و جریانی که هستند، همه، همانگونه که دستور «پشتونوالی» را مقدستر از هر چیزی میشمارند، کتاب «سقاوی دوم» را هم به مثابه یک کتاب مقدس میشناسند… این کتاب در سال ۱۳۷۷ خورشیدی توسط دکتر خلیلالله ودادبارش به زبان فارسی ترجمه و توسط اداره دالنشر افغانستان چاپ و منتشر شد.» (صص ۹ و ۱۰)
ب) سقاوی دوم و جنگ روایتها
“سقاوی دوم” نمونه بسیار خوبی از روایتشناسی گروههای هویتی-قومیتی افغانستان از تاریخ معاصر است به نحوی که انگار هیچگونه روایت و دیالوگ مشترکی دیده و شنیده نمیشود.
این کتاب را میتوان روایتی از استیصال هویت پشتونی، در خوانش پانپشتونیزم دانست که یک پشتون در بازخوانی تاریخی هویتاش، نظارهگر به تاراج رفتن ارث و میراث پدریاش، توسط اغیار است. اما او چگونه میخواهد هژمونی پشتونیاش را باز گرداند و احیا نماید؟ جنگ سرد یا جنگ نرم؟
واقع امر چنین است که هر جنگ سرد و سختی هم که بخواهد در میدان نبرد به موفقیت برسد، مستلزم داشتن پشتوانهای قوی از “جنگ نرم” و مجهز بودن در “جنگ روایتها”ست.
“جنگ روایتها”است که میبینیم در این کتاب، بچهسقا [حبیبالله کلکانی تاجیکتبار] مقابل شاه نیکاندیش و نوگرای افغانستان [امانالله پشتون] قرار میگیرد و علاوه بر اینکه از روی کار آمدن حبیبالله کلکانی به عنوان توطئه انگلیس یاد میشود، تمام دوره نه ماهه سقاوی اول به عنوان سیاهترین برهه تاریخ افغانستان روایت میشود. در صورتی که هیچ نگاه و بازخوانی انتقادی به دوره امانالله و جنبههای مختلف شکست اصلاحات آن برهه صورت نمیگیرد.
در روایت پانپشتونیزم که سقاوی دوم یکی از راویان آن است، از پشتونها به عنوان مالکان اصلی چارچوب سرزمینی به نام افغانستان، تعبیر و تلقین میشود که تبار تاریخی چند هزار ساله دارند که در هر سه دوره تاریخی (آریانا/ خراسان/ افغانستان) محوریت با آنها بوده است.
یکی از وجوه “جنگ روایتها” در «سقاوی دوم» چنین صورت میگیرد که مدام القا میشود که پشتونها اکثریت مطلق جمعیتی، در سرزمین هویتهای پریشان بودهاند (ص ۳۷ و ۵۰) از این شیوه حربهگونه جنگ نرم در جای جای کتاب استفاده شده است.
در صورتی که ناگفته معلوم است که افغانستان، سرزمین “رنگینکمان اقوام” و “کشور اقلیتها”است که هیچ قومی از لحاظ نفوس در “اکثریت مطلق” قرار ندارند. نکته دیگر اینکه در طول تاریخ صد ساله اخیر، هیچ سرشماری معتبری در افغانستان صورت نگرفته است و تمام آماری که درباره میزان نفوس اقوام گفته میشود بیشتر مبتنی بر همین بعد روانی جنگ نرم در افغانستان است.
یکی از نکات قابل تأمل در نحوه روایت «سقاوی دوم» که تقریباً از ابتدا تا انتهای کتاب جاری میباشد این است که ادعا میکند در طول تاریخ معاصر، این پشتونها بودهاند که قربانی محدودیتها و محرومیتهای زبانی-هویتی شدهاند.
در صفحه ۳۲ با افسوس بسیار چنین تصریح میشود که در جریان این محرومیتها بوده که بسیاری از پشتونها، فارسیزبان شدهاند و از کابل با عنوان «د پشتو مرستون» (قبرستان پشتونها) یاد میشود.
در صفحه بعد به صراحت گفته میشود؛
«در جریان این بهرهکشی زبانی، شماری از پشتونها، فارسیزبان شدند» (ص ۳۳)
این دعاوی در صورتی است که در طول تاریخ زبان فارسی، زبان معیار اکثریت مردم افغانستان بوده است که همه اقوام، از گذشته های دور تاکنون بدان گفتهاند و نوشتهاند و اندیشیدهاند. علاوه بر آنکه زبان فارسی، زبان فرهنگ و علم در یک منطقه تمدنی وسیع بوده و زبان انحصاری یک قوم خاص چه در درون مرزهای افغانستان امروزی و چه خارج از مرزهای آن نبوده و نیست.
کتاب مدعی میشود که بدنه و ساختار قدرت همواره دست غیرپشتونها بوده و از این گزاره که قدرت در انحصار پشتونها بوده را واهی و مردود میشمارد و از این وضعیت تحت عنوان «محکومیت در حاکمیت» (صص ۲۹_ ۳۸) تعبیر میکند.
چنین به نظر میرسد که «سقاوی دوم» در «جنگ روایتها»، از تاریخ، صرفا استفاده ابزاری نموده و آن را تحریفآلود روایت میکند تا آنچه صرفا مدعای خودش است مصادره به مطلوب روایت شود. وگرنه آنچه که از تتبع تاریخ برای این قلم محرز گشته، چنین است که انحصار قدرت، در وهله نخست فردی و شخصی، سپس خانوادگی و طایفهای و در نهایت قومی بوده است.
در خوانش «سقاوی دوم»، دوره چپها یا کمونیستها [۱۹۷۸_ ۱۹۹۲م] نیز ذیل تداوم همان محرومیت و محدودیت زبانی-هویتی پشتونها روایت میشود. (صص ۳۹_ ۷۳)
از میان سردمداران چپ یا کمونیستی، سقاوی دوم، ضدیت و تنفر ویژهای با «ببرک کارمل» دارد. کارمل را از تبار غیرپشتونی (کشمیری/هندی) معرفی میکند که بر او ماسک پشتونبودن را دیگران زدند (صص ۳۹_ ۴۸ و ص ۵۰) و از او به عنوان یک چهره سیاه و ذلیل تاریخ معاصر یاد میکند. (ص ۴۸)
«در مورد مزدوری و آلت دست بودن کارمل و شخصیت منفی او اسناد و نوشتههای بسیار زیادی نشر شده… این چهره سیاه و ذلیل تاریخ معاصر افغانستان، در پایان، در آغوش برادر خود، در مسکو رمق آخرین را باخت و جسدش در منطقه حیرتان ولایت بلخ افغانستان، به خاک سپرده شد، اما فرزندان صدیق و با غیرت افغانستان از دیربازی نمیتوانستند تحمل کنند و پس از چندگاهی به قول کسانی، همینکه سربازان تحریک اسلامی “طالبان” در منطقه رسیدند، جسد او را از قبر بیرون کرده و به دریای آمو انداختند و دریای آمو او را با گذشته نفرتانگیز و بدرنگش، برای ابد در قعر خود فرو برد و بدینگونه یک چهره سیاه تاریخ در امواج تیره و تار آبها برای همیشه، نابود شد.» (صص ۴۷_ ۴۸)
سقاوی دوم، به داکتر نجیبالله نیز بسیار میتازد که چرا در دوره او هزارهها و تاجیکان در فعالیتهای فرهنگی-زبانی شان، اختیارات و امکانات گسترده داشتهاند. (صص ۶۴_ ۶۸)
«در دوران حاکمیت داکتر نجیبالله در کابل، به نام “مرکز انسجام ملیت هزاره”، به خاطر تمرکز هزارهها یک اداره خاص ساخته شد. این مرکز مجلهای را به نام “غرجستان” نشر میکرد، اعضای هیأت تحریریه مجله اینها بودند: آکادمیسین عبدالواحد سرابی، شاه علیاکبر شهرستانی، داکتر محمداسماعیل قاسمیار، محقق حسین نایل، عبدالحسین توفیق، محمدعوض نبیزاده کارگر، عبدالله کشتمند، سیدسعدی نادری، سیدمحمد علیشاه سجادی، محمد یونس طغیان. این مجله بیشتر نوشتههای ضدافغانی را نشر میکردند. این مرکز برای هزارهها، طی یک استراتژی درازمدت، خواهان ایجاد یک کشور خاص بود و اما در آن مدت زمانی، در داخل افغانستان، خواهان ساختار فدرالی و بر مبنای آن، ایجاد یک تشکل جغرافیایی مستقل سیاسی به نام “غرجستان” بود، آنها “غور” را مسکن و زادگاه اصلی هزارهها دانسته و میگفتند که پشتونها این منطقه را به جبر و زور اشغال کردهاند… تمام مصارف و معاشات کارکنان “مرکز انسجام ملیت هزاره” و مجله غرجستان، از بودجه دولت داده میشد، همین مرکز بود که به یک سلسله فعالیتهای دیگر هم دست زد، تحرکات ایرانگرایی را آغاز و زمینه را در پس از سقوط داکتر نجیب، به نفع خویش، آماده میکرد… به غیر از هزارهها، سازمان یا حزب عمده دیگر که به صورت واضح مسائل ضدیت با پشتونها و ضدیت با افغانها را دامن میزد، سازمان ستمیها بود که به نام “سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان” [سازا] یاد میشد. این سازمان نیز در حاکمیت داکتر نجیبالله به گونه آشکار وارد میدان گردیده و در کابینه دولتی هم چند پست مهم را اشغال کردند…» (صص ۶۶ و ۶۷)
همچنین حمله تندی به داکتر نجیب میکند که چرا در یک کنفرانس جهانی از سوی یونیسف، به زبان پشتو به عنوان زبان ملی [یعنی زبان اکثریت جامعه] سخنرانی نکرده است بلکه با «لهجه ایرانی» سخنرانی کرده است.
«یک کنفرانس جهانی از سوی یونیسف در کشور فرانسه دایر شده بود، در این کنفرانس رییسجمهور هر کشور باید به زبان ملی، یعنی زبان اکثریت جامعه سخنرانی میکرد، اما داکتر نجیبالله، در آنجا نیز “پشتو” را از یاد برد و به زبان فارسی و آن هم با لهجه ایرانی سخنرانی کرد و آنجا هیچ معلوم نشد که میان نمایندههای افغانستان و ایران کدام فرقی موجود هست یا خیر؟ این سخنرانی داکتر نجیبالله از تلویزیون کابل نیز پخش گردید.» (ص ۷۱)
ما در یادداشت دیگری در سایت کلکین از اهمیت مقطع تاریخی مذکور تحت عنوان «حلقه مفقوده فهم تاریخ تحولات افغانستان» سخن گفتهایم که همانطور که درباره اصلاحات امانی اشاره شد، نیاز است که این برهه مهم تاریخی نیز به صورت انتقادی-تحلیلی مورد بازخوانی قرار بگیرد.
انورالحق احدی، که به احتمال زیاد جزء نویسندگان کتاب سقاوی دوم نیز میباشد. در مقالهای تحت عنوان «زوال پشتونها در افغانستان» که سال ۱۹۹۶م منتشر شده است به عوامل اضمحلال هژمونی پشتونها میپردازد که بسط یافته آن را میتوان در کتاب «سقاوی دوم» مشاهده نمود.
در مقاله احدی نکته قابل توجه این است که “جنگ روایتها” بر روی واژهها نیز متجلی است. به نحوی که او از گروههای جهادی پشتون در برابر شوروی، تحت عنوان گروههای «مقاومت» و از گروههای غیرپشتون تحت عنوان «مجاهدین» یاد میکند. مشابه این دوگانهسازیهای واژگانی در ادبیات اشرف غنی و سایر تکنوکراتهای پشتون هم مشاهده میشد که از مجاهدین به عنوان «جنگسالاران» تعبیر میکرد.
در بخش پایانی کتاب «سقاوی دوم»، راهکارها و پیشنهاداتی برای جلوگیری از ظهور «سقاوی سوم» ارائه میشود (صص ۱۸۰_ ۱۸۹) که اگرچه با اطمینان کامل نمیتوان گفت که سیاستهای فعلی طالبان از آن اقتباس شده است، اما وجوه شباهتی بسیاری میان آنها مشهود است.
در این کتاب در راستای تحقق اهداف پانپشتونیزم پیشنهاد میشود که جابهجاییهایی در صفحات مختلف کشور انجام شود یا اینکه زبان فارسی تا حد امکان از صفحه سیاسی-اجتماعی حذف و کمرنگ شود. (صص ۱۸۵_ ۱۸۸)
اگرچه جدال اصلی در این کتاب میان «پشتونها» و «تاجیکها»ست اما در همین قسمت پایانی کتاب تصریح میشود که تا میتوان میبایست نسبت به مرزهای غربی کشور (مرزهای با ایران) حساس بود، علاوه بر اینکه توصیه میکند باید بیشتر پشتونها در این نواحی مرزی اسکان داده شوند، پیشنهاد میشود که کتابهایی که از ایران وارد میشود از ممیزیها عبور کند. (ص ۱۸۹)
ج) جمعبندی
نخست آنکه؛ توضیحاتی که در تحلیل کتاب «سقاوی دوم» گفته شد، تنها بازگوکننده روایت “پانپشتونیزم” از تاریخ است که از نگاه این قلم به وضوح میتوان نوعی “استیصال هویتی” را در آن مشاهده نمود؛ نوعی حس سرخوردگی و درماندگی از یک هویت کاذب و ساختهشده [منظور پانپشتونیزم است نه هویت پشتون]، که باورمندان و تاثیرپذیرفتگان خود را در سراب “دیروز” و “امروز” و “فردا” بیشتر آشفته و سرگردان میسازد.
دیگر آنکه به موازات روایت پانپشتونیزم از تاریخ؛ تاجیکها، هزارهها، اوزبیکها و غیره نیز، روایتها و دالهای گفتمانی خودشان را در بازخوانی تاریخ دارند که ریشهشناسی و آسیبشناسی هر کدام از این روایتها که میتوان از آن به «جنگ روایتها» تعبیر نمود، فرصت و مجال خودش را میطلبد.
نکته پایانی اینکه ما نیازمند فرهنگ «مدارا و مدیریت» مبتنی بر «تسامح و تساهل» هستیم تا «دیالوگ» شکل بگیرد. اینکه هر کس، فقط روایت داستان خویش را بگوید و گوش شنیدن قصه پر غصه دیگری را نداشته باشد، دیگر «دیالوگ» نیست، «مونولوگ» است و نتیجهاش هم میشود وضعیت آشفته و رنجور امروزمان که روزنههای امید به فردایی روشن را هم مسدود میسازد.