سر تیتر خبرهامجلهنخستین خبرهایادداشت ها

حذف حفیظ الله امین با کلید خوردن عملیات طوفان ۳۳۳ و هجوم نیروهای شوروی بر افغانستان (۲۶)

۲۶ مرداد (اسد) ۱۴۰۱ – ۱۷/ ۸/ ۲۰۲۲

حفیظ الله امین، (۱۹۲۹-۱۹۷۹)، سیاستمدار و از اعضای فعال حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود که در سال ۱۹۷۹ برای مدت کوتاهی (۱۰۳ روز) به عنوان رئیس‌ جمهور افغانستان خدمت کرد. او ابتدا به ویش زلمیان، (جنبش جوانان بیدار) و متعاقبا در سال ۱۹۶۳ به عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان که توسط نورمحمد تره‌ کی رهبری می‌ شد، پیوست. در ۲۷ آپریل ۱۹۷۸ (۷ ثور ۱۳۵۷) امین که به مرد قدرتمندِ حزب دموکراتیک خلق تبدیل شده بود، نقشی برجسته در پیشبرد کودتایی داشت که نهایتا دولت محمد داوود خان را سرنگون کرد.

 او یک استراتژیست سیاسی باهوش و زیرک بود که راهی برای رسیدن به قدرت ترسیم و بسیاری از دشمنان را از سر راه خود حذف کرد. او به عنوان عضوی از جناح خلق حزب دموکراتیک خلق، به همراه تره کی در برکناری اعضای جناح پرچم در هر موقعیت از قدرت در دولت مشارکت داشت. بدین ترتیب تره کی رئیس جمهور/ نخست وزیر، و امین معاون نخست وزیر شد. با این حال، قدرت امین بازهم در حال رشد و قوت بود؛ چنانچه در ۲۷ مارس ۱۹۷۹، او مدعی پست نخست وزیری شد، اگرچه تره کی منصب ریاست جمهوری را همچنان حفظ کرد.

در آن زمان، با اعتراض افغان‌ ها به اصلاحات مارکسیستی دولت، که به نظر می ‌رسید بسیاری از آنها تضعیف کنندۀ فرهنگ سنتی اسلامی افغانستان هستند، کشور به طور فزاینده ای آشفته و بی ‌ثبات ‌شد. بدین ترتیب امین در ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۹ تره کی را برکنار و خود را رئیس جمهور افغانستان اعلام کرد. با این حال، دیدگاه های ناسیونالیستی و تلاش های او برای بهبود روابط با پاکستان و ایالات متحده، بی اعتمادی اتحاد جماهیر شوروی را برانگیخت. بدین ترتیب کشور بیشتر درگیر ناآرامی شد و شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد. امین کشته و ببرک کارمل از جناح پرچم به عنوان رئیس جمهور منصوب شد.

درک اینکه شخصیتی چون امین می توانست به این شکل سرنگون شود، شاید دشوار بود؛ اما، واقعیت این است از زمانی که حفیظ الله امین تمامیت قدرت را در سپتامبر ۱۹۷۹ به دست گرفت، تسلط وی بر امور کشور ضعیف بود. امین امنیت نداشت، چنانچه طبق برخی روایات حداقل سه تلاش متفاوت در ۱۴ اکتبر، ۲۷ نوامبر و ۱ دسامبر ۱۹۷۹ برای سرنگونیِ او، پیش از ضربه نهایی در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ انجام شد.

نگاهی بر زندگی و شخصیت حفیظ الله امین

حفیظ الله امین در سال ۱۹۲۹ در قریه قاضی خیل پغمان در خانواده متوسط الحالی به دنیا آمده، پدرش حبیب الله که در دستگاه پلیس کار می کرد در عصر صدارت محمد هاشم خان وظیفه زندان بانی توقیف خانه کابل را برعهده داشت. امین تحصیلات ابتدایی و ثانوی را در پغمان فراگرفته، از فاکولتۀ علوم کابل لیسانس به دست آورد و به وظیفۀ تدریس گماشته شد. در آنجا سیرِ پیشرفت اداری را طی کرد و به مدیریت مکتب لیلیۀ ابن سینا ارتقا جست. وی در لیسۀ مذکور یک کورس غیررسمیِ شبانه دایر نموده در آن نظریات سیاسی بر مبنای عقیدۀ برتری خواهی قومی تدریس می کرد.

در اثنای کار در وزارت معارف، وی دوبار برای تحصیلات عالی به آمریکا فرستاده شد. او در سال ۱۹۶۵ و برای شرکت در انتخابات بر اساس قانون اساسی جدید به افغانستان بازگشت. هنگامی که به کابل رسید تنها چند ماه از تاسیس حزب دموکراتیک خلق سپری شده بود و وی به عنوان یک عضو عادی (غیرموسس) در آن شرکت کرد. هرچند وی در انتخابات ناکام ماند، اما به کمک تره کی به سرعت در حزب پیشرفت نمود و در مبارزه در بین تره کی و ببرک کارمل و انشعاب حزب به دو گروه خلق و پرچم نقش فعالی را به طرفداری از تره کی انجام داد.

 وی تره کی را با مدح و ستایش مبالغه آمیزی در زیر تاثیر گرفت، اما وقتی احساس کرد که از اداره اش بیرون می شود، درصدد کشتن او برآمد. پس از آن فرمان داد تا مخالفان سرسخت رژیم را در زندان به قتل برسانند و مدعی شد که به دستور تره کی اعدام شده اند. اما مردم فریب نخوردند و او را مانند تره کی مسئول قتل عام های آن زمان شمردند. خصیصه بارز او قساوت آمیخته با هرزگی بود‌. مانند تره کی فکر می کرد می تواند با کشتن عده زیادی از مردم دیگران را به فرمان برداری وادار سازد و مانند او در این راه به خطا رفته مردم را علیه خود برانگیخت.

 به طور کل در ایام قدرت، هنگامی که بر پرده تلویزیون ظاهر می شد، برای یه لحظه قیافه و اطوار او بر بیننده تاثیر مثبت وارد می کرد، اما همین که لب به سخن می گشود معلوم می شد که گفتارش تقلیدی، حرکاتش ساختگی و روی هم رفته مردی خام و سطحی است که نه تنها آنچه میگوید عقیده ندارد بلکه در اکثر موارد از درک معنی آن هم عاجز می باشد. بیانات او را دیگران به اقتباس از آثار مارکسیستی تهیه می کردند و او با افزودن مقداری مبالغه و اغراق آن را به خورد شنوندگان می داد. (فرهنگ، ۱۳۹۰: ۱۰۲۳-۱۰۲۵)

هرچند به باور برخی ناظران، باید در نظر داشت که حفیظ الله امین تا مقطع دکترا آنهم در رشته تعلیم و تربیت در آمریکا تحصیل کرده بود و شاید این سخن محمد صدیق فرهنگ، هم مقداری مبالغه آمیز باشد که او از درک سخنان خودش عاجز بوده است. نبی عظیمی از اعضای حزب دموکراتیک، جناح پرچم، نیز در مورد امین می گوید: “امین مردی بود زیرک، جسور و خوش سیما، نیکو منظر وخوش لباس، نگاه هرزه ای داشت و حرکات و سکناتش جلف و بازاری بود. قدرت سازماندهی عالی داشت و برای دست یافتن به قدرت به انسانی بی رحم مبدل می شد. وی توطئه گر ماهر و فطری بود. بدگمان، بی باور و بی اعتماد بود. او ناسیونالیست سرسخت، آزادمنش، مغرور و متکی به نفس بود.” حفیظ الله امین در تحریک احساسات قومی و حتی مذهبی، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود مهارت فروانی داشت و بیشتر بر روی مسائل قومی و نژادی تکیه داشت تا سوسیالیسم و مارکسیسم. او خیلی بی پروا مناسک دینی، علما و مشایخ را به تمسخر می گرفت که این کار او در جامعه سنتی و مسلمان افغانستان بسیار بی سابقه بود. (بی.بی.سی فارسی، ۲۰۰۹)

تلاش حفیظ الله امین برای بسط و گسترش قدرت؛ از اوج تا افول

در بحبوحه رقابت های داخلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مبارزات برای قدرت، سرانجام حفیظ الله امین به قدرت رسیده و در آپریل ۱۹۷۹ به عنوان رئیس حزب جایگزین تره کی شد. با این وجود، رقابت های داخلی آنقدر ویرانگر و مخرب شده بود که نیمی از هجده هزار عضو اصلی حزب دموکراتیک خلق و بیست و هشت هزار نفری که متعاقبا پس از انقلاب به حزب پیوستند، یا کشته یا برکنار شدند و یا حزب را ترک کردند.

 حفیظ الله امین تره کی را پس از کشف کودتای برنامه ریزی شده شوروی برای سرنگونی او از قدرت ترور کرد. وی حکومت خلقی خود را با راه اندازی یک سری اصلاحات سوسیالیستی رادیکال جدید از جمله «اصلاحات ارضی، برابری زنان، لغو پرداخت های ازدواج، و لغو بسیاری از انواع بدهی های روستایی…» آغاز کرد. اگرچه قدمت برخی از این اصلاحات مانند حقوق زنان و مهریه ازدواج به رژیم امان الله خان بازمی ‌گردد، اما «بازتوزیع زمین و بدهی روستایی» مسئله ای جدید بود.

به گفتۀ برخی پژوهشگران و ناظران سیاسی، اردوگاه جناج پرچم و مشاوران اتحاد جماهیر شوروی نسبت به اصلاحات گسترده در “کشوری به لحاظ اجتماعی محافظه کار و از نظر اقتصادی توسعه نیافته مانند افغانستان” هشدار داده بودند. با این حال، امین و جناح خلق خود را «با بصیرت» دانسته و تبدیل افغانستان به کشوری کمونیستی و سرکوب هر کس که با آنها مخالفت می‌ کردند را «وظیفه انقلابی» می ‌نامیدند.

منطق این بود که ارتش مدرن به مراتب قوی تر از هر نیروی شبه نظامی قبیله ای است و بنابراین، هیچ کس قادر به متوقف ساختن آن نیست. بااین وجود، در حالی که رژیم های پیشین تا حد زیادی در به کارگیری ارتش برای ماندن در قدرت و کنترل شورش ها موفق بودند، حزب دموکراتیک خلق افغانستان با شورش های بسیار بیشتری روبرو شد که تقریبا همواره خشن و سرسخت تر بودند.

می توان گفت شورش ها علیه رژیم امین به دلیل سیاست های رادیکال اقتصادی و بازتوزیع زمین بر اساس اصول سوسیالیستی-مارکسیستی اتحاد جماهیر شوروی شدت گرفت. جامعه سنتی قبیله ای افغانستان به شدت با اجرای چنین سیاست هایی مخالفت و آنها را با طرح اشتراکی سازی (collectivization) اتحاد جماهیر شوروی مقایسه می کرد. اما امین برای اهداف حزب دموکراتیک خلق متعهد و در جهتِ «… در هم شکستن ساختار سیاسی قوم محوری که به واسطۀ آن جوامع روستایی برای نسل‌ ها خود را از دولت مرکزی و مقامات آن جدا کرده بودند»، فشار می آورد؛ با این وجود، روستاییان دیدگاه دولت را نداشتند.

 علاوه بر این، حزب دموکراتیک خلق افغانستان همچنین “… برای اجرای سیاست های رادیکالی که به هسته اقتصاد و جامعه روستایی ضربه می زد، تجهیز و آماده نبود”. خلقی ها در مواجهه با مقاومت فایق نیامدنی از سوی روستاها، مجبور شدند «انقلاب فرهنگی» خود را کنار بگذارند و تمرکزشان را به طور کامل بر مناطق شهری مانند پایتخت کابل، جایی که اقتدار دولت مرکزی قوی بود، معطوف کنند. مقاومت ها اما در حال افزایش بود.

رؤسای قبایل از طریق خویشاوندی، پیوندهای قومی و با استفاده از شعارهای مشترک، به طرف پیروان خود رفتند “تا از اموال، دین و ناموس خود در برابر بیگانگان دفاع کنند”. اعتراض روستاییان به سیاست های اقتصادی حزب دموکراتیک خلق با مخالفت نسبت به سیاست های اجتماعی آن، به ویژه سیاست های مربوط به آداب و رسوم ازدواج و زنان، ترکیب و همراه شد.

به طور کلی می توان گفت قیام ها علیه رژیم او شدت گرفته بود و عملا ۷۵ درصد کشور علیه او قیام کرده بودند. ارتش حزب دموکراتیک خلق افغانستان به دلیل فرار مداوم از ۱۰۰۰۰۰ سربازی که تنها چند ماه قبل از آن به قدرت رسیده بود، به کمتر از یک سوم کاهش یافته بود. در پاییز ۱۹۷۹، امین متوجه شده بود که موقعیت او «آسیب‌پذیر» و رابطه ‌اش با اتحاد جماهیر شوروی به تدریج رو به وخامت است؛ بدین ترتیب شروع به جستجو و کسب حمایت در جاهای دیگر کرد تا حکومت خود را طولانی ‌تر کند؛ از جمله رابطه برقرار کردن با پاکستان و ایالات متحده برای حمایت.

همچنین ناامیدانه تلاش کرد تا روابط با ایالات متحده را که پس از مرگ سفیر خود در کابل قطع کرده بود، ترمیم و مجددا برقرار کند. علیرغم این تلاش ها، سقوط امین قریب الوقوع بود، زیرا او با اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین تامین کننده کمک و تسلیحات به حزب دموکراتیک خلق در تضاد و مغایرت بود. در واقع، در ژوئیه ۱۹۷۹، سفیر آلمان شرقی به یک کاردار ایالات متحده گفته بود که مسکو خروج امین از حزب دموکراتیک خلق را راه حل سیاسی برای مشکلات رژیم می داند.

در اواخر سال ۱۹۷۹، رژیم امین ضعیف شده بود، مشروعیت خود را از دست داده بود و نزدیک به فروپاشی کامل بود. از سوی دیگر چنین اذعانی می شد که امین به یک «دیکتاتور» تبدیل شده و کارزارهایی از «بدنامی» علیه اتحاد جماهیر شوروی انجام داده و در حال پیوند روابط با ایالات متحده به عنوان زمینه ‌ای برای مداخله نظامی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. از این رو، تا نوامبر ۱۹۷۹، رهبری شوروی به اجماع رسیدند که تغییر در رهبری حزب دموکراتیک حلق افغانستان ضرورت دارد و امین برای باقی ماندن در قدرت بسیار خطرناک بود.

اگرچه گزینه های دیگری مانند مسموم کردن غذای امین از طریق آشپزهای روسی او در نظر گرفته و اعمال شد؛ اما این نقشه ‌ها طبق برنامه پیش نرفته ناموفق ماند، و در نهایت در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹، کماندوهای کا.گ.ب روسیه با نفوذ به منزل ریاست‌ جمهوری امین در ارگ، حمله غافلگیرانه‌ ای را به محل اقامت امین انجام داده، گارد محافظ وی را کشته و او را در این عملیات ترور کردند. (AKRAMI, 2014: 105-109)

چالش های حفیظ الله امین در مناسبات با شوروی، زمینه ساز حذف وی از قدرت

حفیظ الله امین پس از تصرف کامل قدرت در سپتامبر ۱۹۷۹ با دو مسئله عمده رو به رو شد: مناسبات با اتحاد شوروی و جنگ داخلی در حالِ پیشروی و گسترش. در واقع پیروزی امین بدون اگاهی شوروی و خلاف اراده آن صورت گرفته بود. امین با بازداشت و سپس قتل تره کی، شوروی را غافلگیر ساخت. در چنین وضعی، جلب اعتماد شوروی برای امین کار دشواری بود، اگرچه گروه او قدرت واقعی را در ارتش و دولت در اختیار داشت. در همین حال شورش گسترش می یافت و دولت کنترل راه ها و شاهراه ها را از دست داده و قدرت آن روز تا روز به مراکز ولایات و ولسوالی ها محدود می شد.

پیروزی در جنگ داخلی بدون کمک نظامی اتحاد شوروی ممکن نبود. اما برای اجتناب از جنگ باید راه سازش جستجو میشد. در تلاش برای برون رفت از این بن بست، امین باب تماس و مفاهمه با آمریکا را باز کرد.‌ امین با وضع دشواری رو به رو بود. نزدیکی با آمریکا و پاکستان می توانست از اقدام شوروی علیه او جلوگیری کند. اما ژنرال ضیاء الحق رییس جمهور پاکستان برای حل اختلافات با دولت کابل عجله ای نشان نمی داد.‌ نزدیکی کابل با پاکستان در زمانی مطرح می شد که کمک های پاکستان و افغانستان به نیروهای مخالف هر دو کشور ادامه داشت.

در حقیقت با وجود ادعاهای شوروی و افغانستان در مورد حمایت گسترده پاکستان از شورشیان افغان، دولت تره کی و امین نیز با پشتیبانی از مخالفان پاکستان، دولت ژنرال ضیاء را تحت فشار قرار داده بودند. گزارش ها در مورد تلاش دولت افغانستان برای بهبود روابط خود با پاکستان و امریکا، در مسکو ترس از یک انور سادات دیگر را به وجود آورد. تصور میشد که ممکن است امین مانند سادات در مصر به آمریکایی ها روی آورده، مناسبات خود را با شوروی قطع و مشاورین شوروی را از کشور اخراج کند.

 شاید هم به این علت پس از قتل تره کی، سازمان امنیت شوروی یا کی.جی.بی (ک.گ.ب) به ایجاد ائتلافی میان طرفداران تره کی و ببرک کارمل که در مسکو گردآمده بودند، کمک کرد. این ائتلاف تحت رهبری ببرک کارمل با حمایت شوروی، خود را برای تعویض امین آماده می کرد. بنابراین گروه رهبری ضد امین که بعدا با تهاجم شوروی وارد افغانستان شدند، یک گروه هشت نفری بود که در راس آن ببرک کارمل قرار داشت (آناهیتا راتب زاد، ژنرال گل آقا، عبدالوکیل و نوراحمدنور و سه نفر از بخش خلقی ها اسدالله سروری، محمد اسلم وطنجارو سید محمد گلاب زوی).

 ببرک کارمل و سایر رهبران پرچم که در نخستین ماه های انقلاب ثور برکنار شدند، از اواسط سال ۱۹۷۹ و هم زمان با تشدید شورش ها علیه تندروی های رژیم خلقی مجددا طرف توجه مقامات شوروی قرار گرفتند. علی رغم تردیدها در مورد درگیری مستقیم در رویدادهای افغانستان، سرانجام شوروی تصمیم گرفت تا به افغانستان نیرو بفرستد. وخامت اوضاع و قتل تره کی در تجاوز شوروی به افغانستان نقش عمده داشت، اما تصمیم در مورد هجوم نظامی در یک حلقه کوچک گرفته شد؛ لئونید برژنف و سه یا چهار تن دیگر.

 بسیاری از اعضای دفتر سیاسی از هجوم نطامی شوروی به افغانستان از طریق رادیو اطلاع یافتند. و به نظر می رسید که امریکا هم مانند اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی از تصمیم در مورد فرستادن نیروها به افغانستان قبلا اطلاعی نداشت‌. آمادگی نهایی برای هجوم در ماه دسامبر آغاز شده بود و در ۲۴ دسامبر در گردهم آیی هیات رهبری وزارت دفاع شوروی، اعلام گردید که رهبران اتحاد شوروی تصمیم گرفته اند تا به افغانستان نیرو بفرستند. (طنین، ۱۳۹۰: ۲۷۷- ۲۸۴)

به هرروی همانگونه که برخی ناظران نیز مطرح کرده اند، افغانستان در طول قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، منطقه ای از مبارزه بین قدرت ها برای کنترل منطقه یا همان “بازی بزرگ” بود و تهاجم شوروی به افغانستان جدیدترین اقدام جاه طلبانه روسیه برای گسترش کنترل خود به خارج از مرزهای جنوبی بود. کنترل شوروی بر افغانستان بیش از یک دهه به طول انجامید. باید گفت از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۶ چهار رئیس جمهور افغانستان را اداره کردند و همه به جز حفیظ الله امین توسط دولت شوروی مقرر و پشتیبانی شدند.

روابط متزلزل بین امین و رهبران شوروی، امین را وادار کرد تا وابستگی خود را به اتحاد جماهیر شوروی کاهش دهد و همچنین از نفوذ بیشتر شوروی در امور افغانستان جلوگیری کند. امین برای رسیدن به اهدافش و تضمین بقای خود تلاش کرد تا روابط نزدیک تری با سایر کشورها به ویژه با پاکستان و ایالات متحده برقرار کند. اما نه توانست روابط خود را با شوروی بهبود بخشد و نه توانست اعتماد کشورهای غربی از جمله دولت ایالات متحده را جلب کند و نهایتا تلاش های او با حذفش به پایان رسید.  (Wahab, 1993)

۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ و کلید خوردن عملیات طوفان ۳۳۳، فرجامی ناخوشایند برای امین

در جریانِ عملیاتی با رمز “طوفان ۳۳۳” روندی از هجوم نیروهای ارتش شوروی و حذف حفیظ الله امین کلید خورد. آنگونه که میرمحمد صدیق فرهنگ این جریان را روایت کرده است، به ساعت ۱۱ پیش از ظهر ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹، اولین دسته جات متعلق به فرقۀ ۱۰۵ نیروی هوایی محافظان شوروی توسط طیاره های غول پیکرِ “ان ۱۲ و ان ۲۲” در میدان هوایی کابل فرود آورده شدند. به اغلب نیروی نظامی افغانستان در میدان اجازه مقابله را با قوای مذکور نداشتند، زیرا هیچ اقدامی برای مسدود ساختن میدان و ایجاد مانع صورت نگرفت.

 به دنبال آن دسته جات دیگر نیروهای شوروی توسط طیاره به میدان هوایی شیندند و قندهار رسیده و نقاط مذکور را هم بدون رو به رو شدن با مانع به تصرف خود در آوردند. در کابل انتقال سربازان از طریق هوا برای دو روز بدون وقفه دوام یافت و تا صبح روز ۲۷ دسامبر یک گروه ۵۰۰۰ نفری را با تسلیحات ثقیلۀ آن در میدان هوایی جابه جا کرد. در این دو روز طیارات دیوپیکر به شکل کاروان هوایی یکی به دنبال دیگری از یک سو به میدان فرود آمده و از سوی دیگر آن را ترک می گفتند.

اما در ادامه و به روایت امستوتز در مصاحبه مجله تایم با ولادمیر کوزیچکین صاحب منصب فراری کا.جی.بی (ک.گ.ب) به آمریکا بنا یافته، به ساعت ۷ شام روز ۲۷ دسامبر نیروهای نظامی شوروی از میدان هوایی به سوی مرکز شهر حرکت کردند. اینان نخست مرکز رادیو و تلویزیون را به دست آوردند و سپس یک دسته مرکب از چندصد تن کماندو با یک دستۀ خاص هجوم کا.جی.بی ملبس به لباس نظامی افغانستان و سوار بر موتورهای دارای نشان عسگری افغانی به قصر تپۀ تاج بیگ حمله بردند.

اما به روایتی دیگر و طبق گفتۀ ظاهر طنین از این ماجرا؛ هواپیماهای نظامی شوروی یکی پس از دیگری در فرودگاه های  نظامی کابل و بگرام به زمین می نشست. سایر نیروهای شوروی که دو روز قبل، از بنادر حیرتان و تورغندی گذشته بودند، به سوی کابل، هرات، قندهار و غزنی در حرکت بودند. اما در این روز حفیظ الله امین همه اعظای دفتر سیاسی را برای صرف ناهار به اقامتگاهش در کاخ تاج بیگ دعوت کرده بود.

اولین غذایی که برای مهمانان آوردند سوپ بود به گفته عبدالکریم میثاق عضو دفتر سیاسی و وزیر مالیه که در بین مهمانان بود، یگانه کسی که از آن سوپ نخورد، دستگیر پنجشیری، عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق بود که گفت دکتر مرا توصیه کرده چیزهای چرب نخورم چون من مرض قلبی دارم. به هر روی پس از مسمومیت امین و رهبران بلند پایه حزب و دولت، مسئولین کاخ بورا خواستار کمک طبی شدند. اما وضع امین وخیم تر از همه بود.

وی هنوز در بیمارستان بستری بود و وضعش کم کم بهبود می یافت که شلیک گلوله ها به اقامتگاه او در کاخ تاج بیگ آغاز شد. واحد ضربتی ۳۳۳ کی.جی.بی (ک.گ.ب) کاخ را هدف قرار داده بود اما اعضای خانواده او نمی دانستند که حمله کنندگان چه کسانی هستند. نیروهای شوروی با درهم شکستن مقاومت به زودی داخل کاخ شده و به محض ورود به سوی کودکان و زنان شلیک کردند و پس از آن نیز بر امین شلیک کردند.

 با قتل حفیظ الله امین به دوره حکومت صدروزه او پایان داده شد. در بیست ماه پس از هفتم ثور ۱۳۵۷ این سومین رهبر افغانستان بود که در مبارزه خونین قدرت جان خود را از دست می داد. اما این بار به دست سربازان خارجی که به کشور مستقل همسایه خود هجوم آورده بودند. (طنین، ۱۳۹۰: ۲۸۶-۲۸۹)

قصر تاج بیگ
قصر تاج بیگ
جمع بندی

در نهایت می توان گفت تاریخ باردیگر در افغانستان تکرار شد. در اکتبر ۱۹۷۹ حفیظ الله امین نور محمد تره کی، رئیس جمهور وقت را از قدرت برکنار کرد و در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹، خود امین قربانی کودتا شد. او نه تنها برکنار شد بلکه به همراه چند تن از اعضای خانواده و حامیان وفادار و سرسختش اعدام شد. ببرک کارمل، رهبر جناج پرچم از حزب حاکم دموکراتیک خلق افغانستان رئیس جمهور بعدی افغانستان گردید و حفیظ الله امین را به عنوان “دیکتاتور خونین و عامل امپریالیسم آمریکا” محکوم کرد.

شاید بتوان چنین اتهاماتی را به عنوان لفاظی انقلابی برای تحقیر یک رهبر سقوط کرده به کناری نهاد و مورد توجه قرار نداد؛ اما به باور برخی ناقدان، نمی توان انکار کرد که امین، ضمنِ اشغالِ پست ‌های مهم دولت و حزب، پاکسازی ‌های متعددی را در حزب، بوروکراسی، نیروهای مسلح و …. انجام داده بود؛ در نتیجه پایگاه حمایتی دولت را به شدت کوچک و کوچک تر ساخت.

امین در تلاش برای تحکیم موقعیت خود پس از کنار زدن تره کی، عناصر طرفدار تره کی را نیز از پست های دولتی، دانشگاهی و نظامی پاکسازی کرد و در نتیجه پایگاهی که در اختیار دولتش بود را کاهش داد. متأسفانه روابط حفیظ الله امین با کرملین نیز رو به سردی نهاده بود. او از مسکو خواست که الکساندر پوزانوف سفیر خود را برکنار و یک فرد قابل قبول جایگزین او کند. اینکه دولت حفیظ الله امین مجبور شد گزارش ها مبنی بر تیرگی روابط کابل و مسکو را تکذیب کند، نشان دهنده وضعیت روابط شوروی و افغانستان در دوران حکومت حفیظ الله امین است. همچنین امین از بخت بد خود به هیچ موفقیت ملموسی برای تحکیم پایه های حکومتش نرسید و نتوانست شورش مسلمانان را کنترل کند که در آخر امر تحولات نهایی منجر به سقوط و اعدام وی شد.

منابع

– بی.بی.سی فارسی، (۲۰۰۹)، “زندگینامه حفیظ الله امین، از تولد تا مرگ”، https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2009/12/091222_a-jadi-6th-profile-amin

– طنین، ظاهر، (۱۳۹۰) ، “افغانستان در قرن بیستم”، نشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی

– فرهنگ، میر محمد صدیق، (۱۳۹۰)، «افغانستان در پنج قرن اخیر»، نشر تهران، محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان)

– AKRAMI, RAHIMULLAH, (2014), “REVISITING AFGHANISTAN’S MODERN POLITICAL HISTORY: THE ROLE OF ETHNIC INCLUSION ON REGIME STABILITY”, A thesis submitted in partial fulfillment of the requirements for the degree of Master of Arts

– Wahab, Shaista, (1993), “United States-Afghanistan Diplomatic Relations, September-December 1979: Hafizullah Amin’s Struggle for Survival”. Student Work. 422

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا