نسبت طالبان و شیعیان افغانستان؛ معادله ای چندوجهی از مناظرات نظری و عملی
۶ مهر (میزان) ۱۴۰۱ – ۲۸/ ۹/ ۲۰۲۲
دکتر مجتبی نوروزی
شیعیان افغانستان بخش مهمی از جامعه در این کشور محسوب می شوند که با وجود قرار داشتن در اقلیت عددی طی دهه های گذشته تاثیرگذاری اجتماعی قابل توجهی داشته اند. تاثیرگذاری که با روندی تصاعدی، نظر سایر گروه های اجتماعی را به خود جلب کرده است. شیعه به عنوان یک گروه مذهبی بر سایر دسته بندی های اجتماعی از جمله قومی و زبانی هم منطبق بوده و هست. بدنه اصلی این جریان را گروه قومی هزاره تشکیل می دهد اما گروه های مهم دیگری از جمله سادات و قزلباش ها هم به آن افزوده می شوند. قرار گرفتن شیعیان در دسته بندی زبانی افغانستان در بین فارس زبان ها موجب شده است که عدد تفاوت های اجتماعی ایشان با گروه حاکم در افغانستان به سه برسد. در واقع ایشان تنها گروهی هستند که با حاکمان پشتون حنفی مذهب پشتو زبان افغانستان در هر سه وجه مذهب، قومیت و زبان در تفاوت قرار دارند.
این گروه اجتماعی تا پیش از روی کار آمدن عبدالرحمن خان در دهه ۱۸۸۰ م. در جغرافیای سخت گذر و دست نیافتنی خود در مناطق مرکزی افغانستان امروزی به زندگی خودبسندۀ خود می پرداختند و تابع نظام اجتماعی خود بودند. تاکید عبدالرحمن خان بر تمرکز قدرت و اقدام به خشونت گسترده برای رسیدن به این هدف نخستین بار جامعه شیعه را در مناسبات قدرت در این کشور به صورت جدی و گسترده وارد کرد. ورودی که همراه با خشونت و محدودیت و تلاش برای حذف بود. این امر و نوع برخود امیر آهنین و امرای پس از وی تا دهه ها شیعیان را در مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی افغانستان در رده های پایین قرار داد. اما تلاش گسترده شیعیان برای ارتقای جایگاه خود به ویژه در عرصه اجتماعی قدرت مبتنی بر امر آموزش و فعالیت اجتماعی مدنی همراه با رخدادهای دهه ۱۹۸۰ م. که منجر به برهم خوردن ساختار نظام اجتماعی قدرت در افغانستان شد، روند صعودی جایگاه ایشان در مناسبات اجتماعی را سرعت بخشید. مهاجرت گسترده و توسعه امر آموزش در بین ایشان و انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک انقلاب شیعی هم عوامل موثر دیگری در این امر بودند.
این روند تصاعدی با حضور طالبان در قدرت در دهه ۱۹۹۰ م. یکباره با وقفه مطلق مواجه شد. تمامیت خواهی طالبان و نوع نگاه بسته قومی و مذهبی و زبانی ایشان منجر به حذف کامل شیعیان از ساختار قدرت در افغانستان شد. موضوعی که برای سایر گروه های قومی و زبانی دیگر هم کمابیش اتفاق افتاد. کشتار شیعیان در شهر مزارشریف و به شهادت رساندن مرحوم شهید مزاری، رهبر شیعیان هزاره افغانستان در کنار برخی اظهار نظرهای تندروانه گروهی از رهبران طالبان در مورد شیعه منجر به نوعی تقابل و احداث دیوار قطور بی اعتمادی بین این دو جریان اجتماعی شد و نخستین انگاره های ذهنی در مورد نسبت طالبان و شیعیان در افغانستان را شکل داد که شامل بی اعتمادی مطلق، عدم پذیرش جایگاه اجتماعی، سیاسی و اعتقادی شیعه از سوی طالبان و ترس جامعه شیعه از تسلط طالبان بر مناطق شیعه نشین میشد.
تجربه دو دهه حکومت جمهوری اسلامی افغانستان منجر به ارتقای میزان قدرت اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی شیعیان افغانستان شد. برای نخستین بار مذهب جعفری به صورت رسمی مورد پذیرش قرار گرفت و قانون احوال شخصیه شیعه به تصویب رسید و تعدادی از چهره های شیعه در ساختار قدرت در افغانستان پست گرفتند. اما از همه اینها مهمتر ارتقای قدرت اجتماعی شیعیان در سایه حضور پررنگ در مراکز آموزشی و جنبش های مدنی اجتماعی بود که نوید روزهای روشن تر برای این گروه در آینده افغانستان را می داد. هرچند در این مدت مراکز فعالیت مدنی شیعیان اعم از مسجد و مدرسه و بیمارستان و ورزشگاه و راهپیمایی و… بارها مورد حملات تروریستی قرار گرفت تا واکنشی جدی به این ارتقای ظرفیت اتفاق افتاده باشد. افزون بر این آنچه به تقویت انگاره های شکل گرفته پیشین در مورد نسبت طالبان و شیعیان افغانستان منجر می شد، تعرض به ایشان در جاده ها و مسیرهای ارتباطی بود که در برخی مناطق شکلی سازمان یافته به خود گرفته بود. هرچند در دهه پسین و در سایه ظهور گروه های ستیزه جوی دیگر مانند داعش در افغانستان، سخنگوهای طالبان تلاش کردند این تعرضات را به گردن دیگران بیندازند و شعار همزیستی با شیعیان را سردهند و حتی در مواردی به نجات گروگان های شیعه در دست دیگران بیایند. امری که باعث شد برخی در تداوم درستی انگاره های پیشین تردید کنند.
استقرار دوباره طالبان در ساختار قدرت بار دیگر موضوع نسبت طالبان و شیعه در افغانستان را به موضوع بحثی جدی بدل کرد. نخبگان جامعه شیعه افغانستان، تصمیم گیران و تصمیم سازان عرصه سیاست خارجی در بسیاری از کشورها به ویژه جمهوری اسلامی ایران به این موضوع ورود و به بحث در این زمینه پرداختند. این بحث از زاویه سه مناظره جدی تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است: نشانه های مثبت یا منفی در این رابطه، نگاه آرمانگرایانه یا واقعگرایانه به موضوع و نوع تعامل با این گروه حاکم.
گروهی که بر نشانه های مثبت تغییر رویکرد طالبان به شیعیان تاکید دارند، بیش از هر چیز به همراهی طالبان با برپایی مناسک و آیین هایی شیعی به ویژه عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع)، عدم وقوع جنگ و نزاع گسترده بین این جریان و شیعیان افغانستان و برخی اظهارنظرهای مثبت مقامات طالبان در مورد شیعه و شیعیان افغانستان اشاره داشته و دارند.
در مقابل کسانی که بر نشانه های منفی تاکید داشته و دارند، بیش از هر چیز بر حذف مذهب جعفری از قوانین و ساختار قضایی افغانستان، حضور بسیار کمرنگ شیعیان در ساختار اجرایی کشور نسبت به دوره پیشین و برخی تفاسیر رسمی حکومتی از نظام اعتقادی شیعه اشاره داشته اند. در مورد موضوع آخر باید به بیانیه هفت صفحه ای وزارت ارشاد، حج و اوقاف طالبان به عنوان راهنمای خطبه روز جمعه مورخ ۱۴/۵/۱۴۰۱ اشاره کرد که تحت عنوان فضایل و مسایل عاشورا اشاره کرد که برای هماهنگی خطیبان جمعه افغانستان و سه روز پیش از روز عاشورا صادر شده است که واجد نکات مهمی است که به برخی از آنها اشاره می شود:
- در ابتدای این دستور حدود سه صفحه به فضایل عاشورا و ضرورت روزه داری در این روز پرداخته شده است. نکته جالب این است که متن و روایات مورد استفاده به صورت کامل از سایت های ایرانی برداشت شده است. این سایت ها هم مطلب را از سایت های سعودی ترجمه و تلاش کرده اند به شبهات مندرج در آن پاسخ بدهند. اما طالبان تنها به همان بخش خوانش سعودی-وهابی از موضوع عاشورا قناعت کرده اند.
- در ادامه تحت عنوان وقایع تاریخی روز عاشورا به هشت واقعه که در این روز اتفاق افتاده است اشاره می کند که هفت مورد آن رویدادهای مبارکی است که ذهن را به سمت تقدس و تبرک این روز سوق می دهد از جمله: خلقت حضرت آدم و حوا، نجات حضرت نوح، نجات حضرت ابراهیم از آتش، دور نمودن بلا از حضرت ایوب، نجات حضرت موسی و غرق شدن فرعون، ورود حضرت آدم و حوا به بهشت و قبول توبه حضرت آدم.
- بعد از این جمله که “نویسندگان گذشته در مورد شهادت حضرت حسین رضی الله عنه مختلف نوشته های چاق، لاغر، راست و درو نمودند.” تیتری تحت عنوان “واقعه حقیقی حضر حسین ابن علی رضی الله تعالی عنهم اجمعین” آمده است. این تیتر و جمله پیش از آن نشانه آن است که از منظر تهیه کنندگان این بیانیه هر روایت دیگری از عاشورا جز روایت مورد اشاره در این بیانیه دروغ است که خود ادعایی بزرگ و تهمتی قابل تامل است.
- به نظر می رسد صادرکنندگان بیانیه خود حتی یک بار آن را نخوانده و در جزئیات روایت دقت نکرده اند. آورده اند: “هنگامی که مردم عراق از وفات حضرت معاویه رضی الله تعالی عنه خبر شدند و نیز از این واقعه که حسین ابن علی رضی الله تعالی عنه از بیعت کردن به حضرت معاویه انکار ورزیده…” ؟؟؟؟؟؟؟
- آورده اند: “وی (منظور امام حسین(ع)) نوشته کرد که ما معاویه و فرزند وی یزید را می خواهیم.” این جمله ضمن تناقض صریح با جمله پیشین با روایت مشهور شیعه که امام(ع) فرمود: “لایبایع مثلی مثله” در تعارض جدی است.
- آورده اند پس از محاصره امام حسین(ع) توسط لشکریان عمر سعد “امام حسین رضی الله عنه از سواری خود پایین شد و برای آنها سه پیشنهاد نمود تا اینکه از سه پیشنهاد یکی آن را قبول نمایند: ۱٫ اجازه بدهید به نزد یزید بن معاویه بروم و با او بیعت نمایم. ۲٫ بگذارید دوباره به مدینه منوره برگردم. ۳٫ اجازه بدهید به سنگر اسلام بروم و همراه کفار جهاد نمایم.” در این بخش دوباره بر نیت امام(ع) بر بیعت با یزید تاکید شده است که خلاف قول مشهور است و از اساس اگر چنین امری درست باشد اصل نزاع مورد سوال قرار می گیرد، لذا با عقل نیز سازگار نیست.
- آورده اند “هنگامیکه حر ابن یزید فهمید که این درخواست امام حسین را قبول نمی کند روی اسب خود را به سوی وی گردانید، همراه لشکر شمرابنذی الجوشن جنگ را شروع کردند تا آنکه شهید شد.” بدین ترتیب شروع جنگ به یاران امام(ع) نسبت داده شده است که این هم خلاف قول مشهور است.
- نوع روایت به گونه ای است که تمام خطاها و اشتباهات رخ داده در جریان عاشورا را متوجه شخص شمربن ذی الجوشن می کند تا هیچ خطایی متوجه دستگاه حاکمیت و شخص یزید نشود. این روایت سازی با روح عدالت خواهی و ظلم ستیزی شیعه در طول تاریخ در تضاد جدی است. به نظر می رسد طالبان شیعه ای را شیعه مطلوب و مورد تایید خود میداند که ضمن عزاداری برای حضرت سیدالشهدا(ع) هیچ برداشت اجتماعی و سیاسی علیه نظام حاکم از واقعه عاشورا نداشته باشد.
- نکته جالب آنجاست که در پایان این بیانیه آمده است: “این همان چیزی است در روایات صحیح ذکر شده و آن قصهای که در مصادر اهل تشیع و مراجع آنها ذکر است کدام ثبوتی اصلی و اساسی ندارد. دین مبارک اسلام در میان افراط و تفریط قراردارد پس ما باید از کارهایی که باعث افراط و تفریط می شود و در اسلام جای ندارد خودداری نماییم.” بر این اساس و به صورت رسمی شیعه متهم به روایت سازی جعلی و افراط شده است که خود جای بحث و تامل فراوان دارد.
بدین ترتیب به نظر می رسد نقطه کانونی تقابل طالبان و تشیع در افغانستان تلاش برای روایت سازی در جهت کشاندن این جریان اجتماعی به انفعال در حوزه جامعه، قدرت و سیاست می باشد.
مناظره دوم شکل گرفته در مورد این موضوع مبتنی بر مناظره بین نگاه آرمان گرایانه به پدیده های سیاسی و اجتماعی یا نگاه واقع گرایانه می باشد. بر اساس نگاه نخست شیعیان باید بر دفاع از دستاوردهای خود طی دهه های گذشته به ویژه دو دهه پسین و حقوق پذیرفته شده اجتماعی و سیاسی خود بر اساس هنجارهای مورد پذیرش بین المللی تاکید کنند و از مواضع خود در این زمینه پا پس نکشند. در مقابل جریاناتی تاکید دارند که واقعیت صحنه در افغانستان کنونی حاکمیت مطلق طالبان است که باید تلاش کرد با تعامل و کوتاه آمدن از بخش عمدهای از دستاوردها و حقوق شیعیان به حفظ حداقل ها و خطوط قرمز که مهمترین آن جلوگیری از قتل عام شیعیان و حذف فیزیکی ایشان از مناسبات سیاسی و اجتماعی در افغانستان است، پرداخت.
بر اساس نوع نگاه برآمده از مناظره پیشین، موضوع چگونگی و سطح تعامل شیعیان و طالبان، موضوع بحثی بسیار جدی در ماه های گذشته بودهاست. نظریات این حوزه طیف وسیعی از تقابل تا تعامل حداکثری را شامل می شود. البته نقطه کانونی اشتراک تمام این نظرات را می توان در پرهیز از مقابله نظامی و هماهنگی با سایر گروه های اجتماعی غیرطالبانی دانست.
در نهایت باید گفت رسیدن به یک موقف نظری و ارایه راهکاری عملی در ارتباط با نسبت حاکمان افغانستان و شیعیان این کشور تحت تاثیر متغیرهای متعددی است که کار را برای تحلیلگران، نظریه پردازان و فعالان عرصه سیاست بسیار سخت و پیچیده کرده است.