رهبران طالبان و امتدادی از عدم مشروعیت
۳۰ مهر (میزان) ۱۴۰۱ – ۲۲/ ۱۰/ ۲۰۲۲
نیشانک موتوانی
دکتر نیشانک موتوانی، کارشناس مسائل افغانستان و همکار پژوهشی دانشکده کندی دانشگاه هاروارد است. او در مطلب تحلیلی حاضر به بررسی موضع گیری هایِ بی ثمر و بی حاصلِ طالبان طی یک سال اخیر برای کسب مشروعیت از سوی جامعه جهانی پرداخته است؛ مواضعی که صرفا به تنش و تنازع درون گروهی منجر گردیده، شکاف های قومی را دامن زده و نهایتا تلاش آنها برای مشروعیت یابی را بی نتیجه باقی گذاشته است.مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
طالبان در سال ۲۰۲۱ موفق شدند باری دیگر قدرت را به دست گرفته، جریانی از انحصار خشونت را برپا سازند. گرچه این گروه روندِ هم آوری و رقابت برای حکومت داری را حذف کرده و چتر حکمرانی خود در سراسر کشور را گسترانده اند، لیکن رژیم طالبان همچنان پس از گذشت یک سال، در تثبیت و تحکیم قدرت خود، کسب مشروعیت داخلی و یا نشان دادن ظرفیت و توان لازم در دفع ترورهای قابل توجه و خبرساز، ناکام بوده است.
برگزاریِ نشستی تماما مردانه و متشکل از حدودا ۳۵۰۰ علما، روحانی و بزرگان قبیله ای در اواخر ژوئن ۲۰۲۲ هدفی جز تایید و صحه گذاری بر اقتدار طالبان را در نهادِ خود نداشت. از دیگر سو، انتصاب اخیر مولوی حبیب الله آغا از شورای علمای قندهار به عنوان وزیر جدید معارف کشور نیز حاکی از آن است که طالبان در حال رجعت به پیشینۀ و گذشتۀ حقیقیِ خود هستند تا از این طریق و به واسطۀ توسل بر پایگاه متحدانِ قویا محافظه کارشان برای خود مشروعیت بخرند.
شاید بتوان گفت دست گذاشتنِ طالبان برروی جمعیتِ های خاص و کانونی از دسته های تندروی خود، آنهم به دلیل عدم وجود صدایی مخالف در بین آنها، اقدامی کارساز باشد. اما در هر حال باید توجه داشت که اقتدارِ تحمیلی به واسطۀ این قبیل گروه ها و دسته جات به معنایِ موفقیت طالبان در کسب مشروعیت داخلی نیست. چراکه بافت و بنیانِ ساختارِ رهبری طالبان به طور فزاینده ای انحصارگراست و این امر برای مشروعیت داخلی طالبان مشکلات و تبعاتی را به همراه خواهد داشت. لازم به ذکر است علی رغمِ عضویتِ تعداد زیادی از مبارزانِ برخاسته از دیگر اقوام، نهایتا طالبان در هستۀ داخلی خود تحت سلطۀ پشتون هاست که بزرگترین گروه قومی در افغانستان می باشند.
در همین راستا می توان اشاره کرد که چند ماه پس از به دست گرفتن قدرت توسط طالبان، نشانه هایی از اختلاف، تنش و اصطکاک برای اشتراک یا متقابلا توزیع قدرت در درون این گروه آشکار شده است. چنانچه دستگیری مخدوم عالم، فرمانده محبوب ازبک طالبان در ولایت بلخ در ژانویه ۲۰۲۲ و بنابرگزارش ها به دستور ملا محمد فاضل معاون سابق پشتون وزیر دفاع طالبان، خود نشان دهندۀ حمایت و پشتیبانیِ طالبان از یک گروه قومی (خاص) است.
صدها معترض ازبک مقر امنیتی طالبان در میمنه را محاصره کرده و خواستار آزادی او شدند. متعاقبا خشونت بالا گرفت و چهار نفر کشته شدند. طالبان نیروهای کمکی از جمله واحدهای بمب گذار انتحاری را اعزام نموده و نهایتا درگیری مذکور پس از انجام مذاکراتی پایان یافت؛ لیکن دلایل دستگیری عالم همچنان نامشخص ماند. بایستی خاطر نشان ساخت که طالبان به اخراج ازبک ها و ترکمن ها در شمال افغانستان از خانه هایشان و دادنِ املاکشان به کوچی های پشتون متهم هستند.
از آنجایی که هبت الله آخوند زاده، رهبر عالی طالبان، شخصیت های وفادار و تابعی را در مناصب مختلف مقرر و منصوب می سازد، احتمالاً شکاف و گسستگی بین شبکه حقانی، شاخه نیمه خودمختار طالبان، و گروه های جنوبی طالبان مانند هیات علما و روحانیون قندهاری گسترش خواهد یافت. ضمنا باید توجه داشت درصورتی که سراج الدین حقانی، وزیر داخله طالبان و رئیس شبکه حقانی، از نفوذ خود برای براندازی پایگاه قندهاری آخوندزاده استفاده کند، این امر خود می تواند به چندپارگی و از هم گسستگی در درون طالبان منجر گردد.
چنین به نظر می رسد که حقانی قصد دارد قدرت هیات روحانیون و علمای قندهاری را سلب کرده و هبت الله آخوند زاده را وادارد تا پایگاه قدرت خود را به نفع حقانی ها از نو تجدید توازن سازد و این جریان به نفع منافع استراتژیک پاکستان در افغانستان خواهد بود. همچنین امکان دارد حقانی از این فرصت استفاده کرده و به هبت الله آخوزند زاده گوشزد کند که او ملاعمر نیست و مرتبه و منزلت لازم برای کسب به مشروعیت را ندارد. به هرروی گرچه جلب و کسب حمایتِ شبکه حقانی برای آخوندزاده از کنار گذاشتن آنها آسان تر است، لیکن نمی توان عاملی چون تکبر و غرور را در محاسباتِ امیر طالبان یا هیات علمای قندهاری نادیده گرفت.
با نگاهی به گذشته نزدیک شاید بتوان گفت طالبان در مقاطعی کامیاب بوده است؛ زیرا شبکه گروه های آن به رهبری فرماندهان مختلف، غیرمتمرکز و از خودمختاری قابل توجهی برخوردار بوده اند. این تمرکززدایی به فرماندهان طالبان استقلال عملیاتی داد تا هدف استراتژیک مشترکی از سرنگونی دولت سابق افغانستان را دنبال کنند. اما در حال حاضر باید گفت همچنان که طالبان در مسیری از اداره دولت افغانستان جهت یافته اند، به نظر می رسد در حال پی ریزیِ ساختار سلسله مراتبیِ متمرکزی نیز هستند که خود مسبب تنش؛ اختلاف و اصطکاک درون صفوف خود می گردد.
یکی از دلایل تمرکزگرایی در قدرت، متمرکز ساختن قدرت و همچنین کنترل عواید کشور در دست رهبری طالبان تحت حمایت پاکستان است، گروهی که پشتون بوده و از همین شبکه مدارس مذهبی (حوزه های علمیه) برخاسته اند. اما ایجاد و پیشبردِ گروهی به طور فزاینده متمرکز، به احتمال زیاد به تفرقه بیشتر منجر می گردد که این جریان خود به جدایی و خشونت منتهی می شود.
لازم به یادآوریست که اشرف غنی رئیس جمهور پیشین افغانستان نیز تلاش کرد تا با متمرکز ساختن قدرت به چالش های اساسی پیش روی کشور رسیدگی کند؛ اما تلاش دولت وی تنها به فساد، محرومیت و فقر دامن زد. با توجه به اینکه طالبان با چالش های بسیار حادتری از جمله اقتصادِ در حال فروپاشی و بحران های بشردوستانه مواجه هستند، اکنون تحمیل مدل متمرکز دیگری احتمالا نتیجۀ معکوسی نیز دربر خواهد داشت.
طالبان به صفوفی از گروه های تروریستی پناه داده است. کشته شدن ایمن الظواهری رهبر القاعده در جریانِ حمله هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در کابل به تاریخِ ۳۱ اوت ۲۰۲۲ نشان می دهد که القاعده تحت حمایت طالبان به فعالیت خود ادامه می دهد. البته جای تعجب ندارد که طالبان بلافاصله هرگونه اطلاع پیشین از حضور الظواهری در کابل را تکذیب کردند؛ زیرا این موضوع با تعهدهای مکرر آنها برای عدم تبدیل افغانستان به پناهگاه امن تروریست ها، مغایرت داشت.
بنابراین مسئله اینجاست که طالبان با القاعده و سایر گروه های تروریستی که پیشتر از آن حمایت می کردند، چه خواهد کرد. لازم به ذکر است دورنمایی از بقایِ این گروه ها در افغانستان، مطالبۀ طالبان برای به رسمیت شناختن در جامعه بین الملل را پیچیده می کند. اما این رژیم برروی مسئلۀ به رسمیت شناخته شدن در جامعه بین الملل سرمایه گذاری نمی کند؛ زیرا پایگاه اصلی پشتیبانی این گروه در داخل است. به عبارتی دیگر، طالبان مسئلۀ به رسمیت شناختن بین المللی را گرچه امری مثبت در نظر می گیرد، اما برای کسب مشروعیت بین المللی مسئله ای لازم و ضروری نمی داند. این تمایز به طالبان قدرت مانور سیاسی بسیار بیشتری در مذاکرات خود با سایر کشورها می دهد.
بدین ترتیب، تفکر طالبان دررابطه با مقولۀ مشروعیت که بر حمایت از گروه های تروریستی استوار است، هدف مشروعیت سیاسی رژیم طالبان را پیچیده می کند. برخی از این دست گروه ها، نماینده و نمایی از اقلیت های قومی در شمال افغانستان و آسیای مرکزی می باشند؛ بنابراین حذف اجباری آنها از افغانستان غیر واقعی است. اما پرسش هایی که همچنان در این راستا به قوت خود باقیست را می توان چنین دانست که؛ آیا امکان آن می رود گروه های مذکور در پی آن برآیند تا مناطق تحت کنترل خود را در استان های شمالی ایجاد، و به دنبال خودمختاری بیشتر و یا حتی حمله به طالبان باشند؟
به هرروی گرچه در حال حاضر شرایط به طرز مهیب و وحشتناکی آرام به نظر می رسد؛ اما جای دادن این گروه های تروریستی در دولت فعلیِ افغانستان تحت حاکمیت طالبان، احتمالا چالش های امنیتی بسیاری برای طالبان ایجاد می کند؛ زیرا نباید فراموش کرد که گروه های فوق الذکر به خصایصی از خلع سلاح یا چشم پوشی از جاه طلبی های سیاسی خود شناخته شده نیستند. در نهایت باید گفت طالبان تا جا افتادن و تحکیم قدرت فاصله زیادی داشته و چندین دهه خشونت در افغانستان نشان می دهد که انتظار برای بقای مستمری از یک نیروی سیاسی مسلط در قدرت، خوانشی ناقص و نادرست از تاریخ و پویایی سیاسی کشور است.
منبع: وب سایت www.eastasiaforum.org