حمله شوروی و شکل گیری بنیادگرایی اسلامی در افغانستان
۸ دی(جدی)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۱۲/۲۹
نویسنده: محمدعلی حسینی
افغانستان نسبت به همسایه های خود از موقعیت مهم استراتیژیک برخوردار است. این موقعیت استراتژیک، کشورهای همسایه و به خصوص شوروی آن وقت که طولانی ترین مزر را با افغانستان داشته، به نقش فعال در سیاست های این کشور واداشته است. مناسبات این دو کشور از سال ۱۹۱۹ شروع شد. یعنی زمانی که امان الله خان زمام امور مملکت را به عهده گرفت و هنوز انگلستان استقلال سیاسی افغانستان را به رسمیت نشناخته بود که دولت شوروی در ۳۷ مارچ ۱۹۱۹ توسط اعلامیهای، استقلال افغانستان را از تحت سیطره انگلیس به رسمیت شناخت. به تعقیب آن، معاهده دوستی بین افغانستان و شوروی در ۲۸ فوریه ۱۹۲۱ رسماً امضا شد و به موجب این معاهده طرفین تعهد نمودند تا با هیچ دولتی ثالثی به زیان یک دیگر موافقت نامه سیاسی و نظامی عقد نکنند.
از این به بعد مناسبات افغانستان و شوروی هر روز رو به گسترش بود که در این میان هدف اصلی شوروی با افغانستان بیشتر مناسبات نظامی بود، اما نفوذ و تجاوز اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، بعد از جنگ جهانی دوم یعنی دوران جنگ سرد رخ داد. در این دوره احزاب و گروه های طرفدار شوروی و با همکاری این کشور پا به عرصه وجود نهادند. بعد از آن دو کشور در ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۵ دوباره اعلامیه مشترکی را به امضا رسانیدند و به تداوم همکاری های خود تعهد کردند.
روابط افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی از زمان امان الله تا سقوط حکومت داکتر نجیب الله در سال ۱۹۹۲ توسط مجاهدین از جهات گوناگون یکی از مهم ترین دوران تاریخ معاصر افغانستان است. روابط این دو کشور در طول زمان همواره با فراز و فرود های بسیاری همراه بوده و این کشور همیشه به خاک افغانستان چشم طمع داشته و در هر فرصت که لازم دانسته به این سرزمین لشکرکشی کرده است.
در همین رابطه، دولت مردان شوروی در راستای دکترین برژنف در دهه مشروطیت افغانستان، حمایت های همه جانبهای از احزاب خلق و پرچم در افغانستان کردند. آنها تلاش نمودند از راه های دیپلماتیک به وسیله احزاب مذکور قدرت را در افغانستان بدست گیرند اما روند تحولات به گونهای دیگر بود. سیاستمداران شوروی معتقد بودند در شرایط کنونی آمریکا به دلایل مختلف از جمله شکست در ویتنام حضور فعال در عرصه بینالملل ندارد. در مقابل، از این موضوع هم آگاه بودند که احزاب وابسته به خود توانایی کسب قدرت در افغانستان ندارند. در نتیجه، آن ها که از جاه طلبی محمد داوودخان آگاه بودند، با سازماندهی نیروهای وابسته به خود در ارتش و احزاب وابسته در سال ۱۹۷۳ کودتایی به رهبری محمد داوود خان طراحی و اجرا کردند و پس از موفقیت کودتا، نظام پادشاهی را منسوخ و نظام جدید جمهوری را به وجود آوردند.
سپس در ۲۷ اپریل ۱۹۷۸ حزب کمونیست افغانستان با یک کودتای نظامی خونین که بعداً انقلاب بزرگ ثور نام گرفت به قدرت رسید. در ۳۰ اپریل نور محمد ترهکی که از این پس بنام رهبر بزرگ خود خوانده انقلاب بزرگ ثور یاد می شد، رئیس جمهوری و نخست وزیر دولتی شد که دو فرد تاثیرگذار دیگر به نام ببرک کارمل و حفیظ الله امین که به ترتیب به عنوان معاون رئیسجمهور و معاون نخست وزیر انتخاب شدند، او را همراهی کردند. هم زمان با کودتای حزب خلق و پرچم و به قدرت رسیدن آن ها مردم افغانستان مبارزه را با رژیم گروه های تحت الحمایه شوروی آغاز نموده و از طرف دیگر، اختلاف درونی و کشته شدن نور محمد ترهکی منجر شد شوروی مستقیماً به افغانستان حمله کند.
اما تجاوز ارتش سرخ در ۱۹۷۹ و استقرار آن ها به مدت بیشتر از ۹ سال در این کشور موازنه قوا در جنوب آسیا را برهم زد و کمک شایانی به رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه به خصوص در افغانستان کرد. درواقع، افغانستان که بستر مناسبی برای گروه های بنیادگرا محسوب می شد، چراکه جامعه افغانستان یک جامعه سنتی و تفکر بنیادگرایانه از یک تفکر آگاه بر نخواسته بود و همچنین جامعه افغانستان در یک فقدان علم به سر می برد و به صورت طبیعی هر جریانی را مقلدانه می پذیرد و از طرفی فرهنگ سیاسی افغانستان برگرفته از یک فرهنگ قبیله ای است، منجر به آن شد که بنیادگرایی در چنین بستر و زمانی اجازه رشد پیدا کند. پس جهاد که در افغانستان که مهم ترین مولفه ها در رشد بنیادگرایی اسلامی محسوب می شود، رشد پیدا کرد. لذا این جهاد که حالت واکنشی به هر اندازه که مداخله شوروی در افغانستان افرایش یافت، به همان اندازه نیز فعالیت های گروه های بنیادگرایی اسلامی افزایش پیدا کرد.
به عبارت دیگر، نفوذ شوروی افزایش فعالیت های گروه های بنیادگرایی اسلامی را در افغانستان تشویق کرد. چراکه با توجه به نفوذ بیش از حد شوروی در دوره حزب دموکراتیک خلق، بهانه ای به دست گروه های بنیادگرایی اسلامی برای توجیه حضور خود جهت دشمنی با کمونیسم ایجاد شد. در نهایت، کودتای احزاب مارکیسستی و در پی آن دخالت اتحاد شوروی در افغانستان، بنیادگرای را وارد منازعه های سیاسی و اجتماعی افغانستان کرد.
در این میان، جنگ افغانستان به مجاهدین جوانان عرب، پاکستان، هندی و مسلمانانی از آسیا مرکزی فرصتی بزرگ برای آشنایی داد. این جنگجویان که از کشور های گوناگون بودند، در جریان جنگ افغانستان مقابل شوروی با هم دیگر همنشین شدند. همین هم نشینی و آشنایی زمینه را برای پیوند های بنیادگرایی اسلامی میان آنان فراهم کرد. به سخن دیگر تخم بنیادگرایی اسلامی در دهه ۱۹۸۰ در خاک بارور افغانستان کاشته شد.
اما تاثیر این جنگ نه تنها به رشد بنیادگرایی اسلامی در افغانستان که حتی به محافل مذهبی کشورهای اسلامی به خصوص پاکستان به گونهای بود که مدارس دینی این کشور، آموزش مباحث نظری جهاد و سیاست سنتی اسلامی را جزء برنامه های آموزشی خود قرار دادند. همین امر باعث شد تا نسل جدید از تندروهای اسلامی در این کشور پرورش یابد. چنانچه که اکنون مدارس دینی پاکستان که از جنگ افغانستان با شوروی الهام گرفتند پایگاه مهم فکری بنیادگرایان به شمار میرود.
اما به طور کلی در مورد تاثیر حمله شوروی و ظهور بنیادگرایی در افغانستان باید گفت که گروه های تندرو مذهبی در چهار دهه اخیر در افغانستان ظهور کردند که عموماً دارای گرایش های فرقهای بوده و از روش های مبارزه مسلحانه برای دستیابی به اهداف شان سود میجویند. به طوری که در اواخر دهه ۱۹۸۰ که جهاد افغانستان با پیروزی بر ارتش شوروی، دستاورد های مهم خود را به نمایش میگذاشت. امیدهای تازهای از موفقیت ها رویکرد تندروانه در میان بنیادگرایان اسلامی به وجود آورد. از طرف دیگر، افغانستان به خطرناک ترین نقطه در زمینه بنیادگرایی اسلامی در منطقه تبدیل شد. چرا که کودتای احزاب مارکسیستی و در پی آن دخالت اتحاد شوروی در افغانستان، بنیادگرای اسلامی وارد منازعه های سیاسی و اجتماعی افغانستان شد. اما آنچه که بنیادگرایی اسلامی را در این کشور تشدید کرده، منفعت طلبی قدرت ها، جنبش های جهادی و انشقاق، چند دستگی و تفرقه میان گروه های جهادی بود.
پیامدهای دیگر حمله شوروی به افغانستان
حمله شوروی علاوه بر نقش شکل گیری بنیادگرایی اسلامی و آبادانی، ساخت و ساز همچون تونل سالنگ، فرودگاه بگرام، کارخانه سیلوی کابل، قندهار، مزار شریف و پلخمری، کارخانه برق، کارخانه جنگلک کابل، استخراج گاز طبیعی، تربیت تکنسین ها و مهندسین، پذیرش دانشجویان، اجرایی برنامه های اقتصادی، تاسیس انستیتوت پلیتکنیک کابل، تخنیکم جنگلک کابل و مزار شریف، کارخانه عظیم کود برق مزار شریف و ده ها پروژه دیگر بحران و فاجعه جبران ناپذیر بر این کشور به بار آورد.
ابعاد فاجعه تجاوز قشون سرخ در افغانستان چنان گسترده، فراگیر و ویرانگر بود که اکنون پس از چهل سال نیز آثار تخریبی آن تجاوز به صورت واضح قابل مشاهده است. هر چند تا هنوز رقم تلفات بشری از هر دو طرف دولت و مجاهدین به درستی محاسبه نشده است، اما بیشتر از یک و نیم میلیون جوان خود را از دست دادند. نظام اقتصادی، زراعتی، تجارتی و اجتماعی از بین رفت و به تعداد پنج میلیون انسان در آن زمان آواره دیار غربت گردیدند که تا امروز رنج بی وطنی را با تلخی ها و فروپاشیدن نظام خانوادگی شان را به دوش میکشند. بازندگان این جنگ یقیناً مردم افعانستان بوده اند.
علاوه بر مسایل امنیتی، سیاسی و اقتصادی، ابعاد انسانی این تجاوز نیز بسیار سنگین و گسترده بود. بر اساس بررسیها، تجاوز شوروی در افغانستان حدود دو میلیون کشته، پنج میلیون آواره و سه میلیون معلول و معیوب برجا گذاشت. در این تجاوز تمامی زیربناهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی افغانستان نابود شد و شهرها و خانههای مردم به ویرانه تبدیل گردید و پروژههای عام المنفعه یکی پی هم تخریب شدند و حاصل این تجاوز پس از چهارده سال یک افغانستان جنگ زده، خسته، ویران و فروپاشیده بود. مردم افغانستان باید دهها سال دیگر تلاش کنند تا خسارتهای این تجاوز را جبران نمایند.
تجاوز ارتش سرخ به افغانستان تبعات زیان باری برای بخش اقتصادی هم داشت، با این تجاور، اقتصاد ناتوان کشور فقیر ما بیشتر متلاشی شد، تلفات انسانی، ویرانیها، تخریب زیربناها و تاسیسات نظامی و مهاجرتها، آوارگی، تاراج منابع زیر زمینی، بروز جنگهای خونین داخلی و فروپاشی بنیههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان، پیامد تجاوز شوروی سابق است که تا هنوز کشورو مردم ما را رنج میدهد. در نهایت، پس از خروج شوروی قشون سرخ از افغانستان حکومت تحت حمایت شوروی ها این کشور به رهبری دکتر نجیب الله نیز در سال ۱۳۷۱ سقوط کرد، با سقوط دولت نجیب الله و روی کار آمدن مجاهدین در راس قدرت، افعانستان وارد بحران تازه از درگیری های داخلی شد که این کشور را به پرتگاه نابودی سوق داد و زیان های جبران ناپذیری را متوجه این جغرافیا ساخت. این بحران و فاجعه تا اکنون نیز ادامه داشته و افغانستان از طریق همین جنگ درگیر در قضیه بنیادگرایی اسلامی شده که هر روز بیشتر از پیش از آن رنج می برد.