مسجد خرقه شریف در قندهار ابزار قدرت و مشروعیت سیاسی حاکمان کابل در مسیر تاریخ(۱۱)
۲۸ تیر(سرطان)۱۴۰۲-۲۰۲۳/۷/۱۹
مسجد خرقه شریف یکی از بناهای مهم در قندهار افغانستان است که گفته می شود خرقه حضرت محمد(ص) در آنجا حضور دارد که این امر منجر به مقدس شدن این مکان شده است. خرقه تکه پارچه ای از پشم شتر که رنگ نامشخصی دارد و در سه جعبه، دو جعبه چوبی و یک جعبه نقره ای نگهداری می شود. مسجدی که این خرقه را در خود نگهداری می کند، ساختمانی کم ارتفاع است که با تخته های سبز و قرمز و کاشی های لعاب دار با نقش های گلدار در رنگ های زنده و با سردرهایی تزئین شده با مقرنس تزیین شده است. این مکان یکی از بناهای تاریخی، مذهبی در قندهار است که فراتر از یک مکان مذهبی برای افغانستان و حاکمان آن عمل کرده است. به طوری که همواره منبعی از قدرت و مشروعیت بوده که حاکمان سیاسی افغانستان را در بزنگاه های مختلف برای بازیابی قدرت کمک کرده است. از طرف دیگر، برای مردم افغانستان نشانه ای از موهبت الهی تلقی می شود.به طوری که در بهار سال ۱۹۹۶ ملا عمر رهبر طالبان این خرقه را در قندهار در میان جمعیت به نمایش گذاشت که به نظر می رسد نقطه عطفی در ادعای او برای رهبری عالی در سراسر افغانستان بوده است.
براساس روایات مسلمانان، خرقه یا خرقه بهشتی، تنها نشانه مادی معراج حضرت محمد در سفر روحانی او به آسمان ها در همراهی با جبرئیل بوده است. به این ترتیب به خودی خود نشانه شگفت انگیزی است که بسیاری از مسلمانان معقتدند که قداست آن معجزات بیشتری به همراه دارد.پیامبر نزدیک به مرگ خود به پسرعمو و دامادش حضرت علی دستور داد که خرقه را به مردی یمنی به نام اویس قرنی بدهند که هرگز او را ندیده بود اما می دانست که اسلام را می پذیرد و به یکی از شخصیت های اصلی اولین جامعه مسلمانان تبدیل می شود. پس از فوت پیامبر، طبق مکتوبات میان فقیرالله شکارپوری خلیفه یک حلقه صوفی نقشبندی در قندهار، که در اواخر قرن هجدهم تاریخچه ای از خرقه را در مجموعه خود به جای گذاشته است، گفته می شد که خرقه در غار حرا جایی که قرآن نازل شد، گذاشته شد که چندسال بعد کشف و به بغداد و سپس بخارا برده شد. از آنجا داستان نقل و انتقالات این خرفه مورد بحث بیشتر قرار گرفت. امروزه، خرقه در زیارتگاه همنام خود در قندهار، خرقه شریف، مسجدی که در مقابل مقبره احمدشاه درانی قرار دارد، میزبانی می شود.
اما خرقه چگونه به افغانستان رسید. احمدشاه ابدالی را که به عنوان بنیانگذار افغانستان می دانند این خرقه را در سال ۱۷۶۸ به قندهار آورد. در آن زمان توافق شده بود که این خرقه به پایتخت درانی برسد اما مشخص نیست که از کجا به قندهار آمد. با این حال، بسیاری مکان قبلی خرقه را به بخارا در ازبکستان کنونی یا فیض آباد در ولایت بدخشان نسبت می دهند.چنانچه که در میان دانشمندان برجسته تاریخ معاصر آسیای مرکزی، نظرات در مورد حرکت های خرقه متفاوت است. جی ال لی در مطالعه اساسی خود در مورد روابط بخارا و افغانستان از این استدلال حمایت می کند که خرقه توسط محمود بِی(Mahmud Bi) رهبر بخارا به عنوان بخشی از معاهده صلح ۱۷۶۸ به احمدشاه داده شد که مناطق مربوط در امتداد سواحل آمو دریا را از هم جدا می کرد. در کتاب وقف در آسیای مرکزی آر.دی مکچسنی(McChesney) ارزیابی کاملی از هردو فرضیه ارائه می دهد، درحالی که یکی دیگر از مورخان قرن ۱۸ آسیای جنوبی و مرکزی جوز گمانز(Jos Gommans) منشا بدخشی این خرقه را محتمل تر می داند.
اما مورخان افغان در اوایل قرن بیستم نیز به طور مساوری در مورد این موضوع اختلاف نظر دارند، فیض محمد کاتب، مورخ افغان در سراج التواریخ خود از اصل بخارایی حمایت می کند و همکاراش میرغلام محمد غبار، در افغانستان در مسیر تاریخ، ادعای بدخشی بودن را می پذیرد. مورد دوم که نبستا معقولانه تر به نظر می رسد، توسط عموم افغان ها نیز پذیرفته شده است. اما این دو گزینه همدیگر را رد نمی کنند.شاه ولی خان بامیزی، وزیر معتمد احمدشاه که در سال ۱۷۶۸ مسئولیت بخشی از نیروهای اعزامی در شمال را برعهده داشت، پیش از آنکه به سمت غرب و به احمدشاه و ارتش اصلی افغانستان که با پیشروی بخارا رو به رو بود، فیض آباد را اشغال کرده بود. از آنجایی که فیض آباد نیز مدت ها ازنظر تئوریک تحت حاکمیت بخارا بود-اگرچه به دلیل موقعیت دوردست آن، معمولا عملا مستقل بود و فقط گاهی خراج یا هدایا ارسال می کرد- می توان استدلال کرد که در جریان مذاکرات، حاکم بخارا موافقت کرد که خرقه که برای چندین دهه در بدخشان بود و توسط افغان ها به عنوان غنیمت جنگی از آنجا برده شد، به عنوان بخشی از شرایط صلح داده شود. اما جای این سوال وجود دارد که آیا تسلیم چنین چیز ارزشمند و مقدسی بدون مناقشه توسط نهاد مذهبی بخارا پذیرفته شده بود؟
از طرف دیگر این سوال وجود دارد که چه چیز احمدشاه را بر آن داشت که تا این حد به خرقه علاقمند شود تا مالکیت قانونی آن را به طور رسمی در معاهده صلح بگنجاند؟ مکچسنی استدلال قانع کننده ای در مورد اهمیت چنین انتقالی ارائه می کند. او معقتد است که با خرقه، نقش قهرمان اسلام اهل سنت در شرق جهان اسلام همراه با محوریت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از بخارا به قندهار منتقل شد. برای بدخشان، انتقال خرقه از بخارا به حاکمیت افغان ها، به معنای آغاز یک تغییر طولانی مدت به قندهار و سپس کابل از نظر روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. علاوه بر این، از آنجایی که اکثر حاکمان جدید سعی می کنند مبنایی پایدارتر از کاریزمای شخصی ناب برای فتوحات خود قرار دهند، احمدشاه باید به جمع آوری بقاع مقدس مشتاق تر می بود که در اسلام و مسیحیت به عنوان نمادهای قدرتمندی از حاکمیت و ابزار حمایت هم در میان نهادهای مذهبی و هم مردمی تلقی می شود. چنانچه که این امر در نحوه ورود این خرقه به افغانستان خود را نشان داد. به طوری که نحوه انتقال خرقه از شمال به قندهار با نمایش عمومی مملو از بازدیدکنندگان در هر ایستگاه(به ویژه در کابل و غزنی) مانند یک دستگاه سازمان یافته دولتی بود که تلاش می کند تا اجماع بین مردم را به دست آورد.
با این حال این خرقه در ابتدا در فیض آباد بود. به طوری که نام شهر پس از آمدن خرقه مبارک(فیض آباد به معنای جایگاه نعمت) از جوزگان(Jauzgun) تغییر یافت. سه صوفی به عنوان نگهبان حرم که خرقه در آن بودف منصوب شدند و پس از مرگ آنها، جانشینان نیز از این روش پیروی کردند و گروه مذهبی خاصی را تشکیل دادند که در زبان محلی به آن ها خواجه گفته می شود. اما این مکان تاحدی مقدس بود که زیارتگاه و متولیان آن حتی پس از خروج خرقه همچنان جایگاه ویژه ای داشتند و حلقه ای عبادی در اطراف آنها تا به امروز باقی مانده است.
مسئله دیگری که در مورد خرقه و نحوه نگهداری آن وجود داشت این بود که احمدشاه ابدالی دستور داده بود که تا زمانی که مقبره او ساخته می شود، خرقه را در مسجد مجاور بگذارند. ولی همانطور که اغلب در تاریخ افغانستان اتفاق می افتد، تشکیلات مذهبی با اقتدار سیاسی همکاری می کردند اما کاملا تابع اقتدار سیاسی نبودند. در همین رابطه، فیض محمد کاتب در سراج التواریخ نقل می کند که چگونه شاه حبیب الله در سال ۱۹۰۷ در بازدید از قندهار متوجه شد که چگونه اتاق داخلی مقبره احمدشاه که در ابتدا به منظور این خرقه ساخته شده بود، خالی است.چراکه علمای قندهار حکم داده بودند که خرقه باید در مسجدی که در آن بود، بماند و به خاطر گفته های یک رهبر سیاسی جا به جا نشود.
نکته دیگر در مورد این خرقه و جایگاه آن، اجازه دیدن آن بوده است. چراکه به نظر می رسد دستور احمدشاه به نخبگان قندهاری مبنی بر اینکه خرقه بدون رضایت حاکم وقت از حرم خارج نشود همواره مورد احترام بوده است. به طوری که به افراد با نفوذ گهگاهی اجازه دسترسی به خرقه را می دهند اما فقط به صورت نگاهی اجمالی. در این میان ظاهرشاه و پیراحمد گیلانی از افرادی بودند که می خواستند تا به طور خصوصی زیارتگاه را ببینند. اما تنها در موارد معدودی خرقه برای نمایش عمومی و تقریباً در مقاطع حساس سیاسی به نمایش گذاشته شد. اولین بار در بهار سال ۱۹۲۹ زمانی که شاه امان الله برای جمع کردن حامیان خود برای بازپس گیری کابل که در آن زمان توسط شورشیان حبیب الله کلکانی سقوط کرده بود، به نمایش گذاشته شد. این حرکت برای قندهاری ها کاملا محبوب شد اگرچه نتوانست از شکست نهایی تلاش های امان الله برای بازپس گیری تاج و تخت جلوگیری کند. اندکی پس از آن، در حدود سال۱۹۳۵ دوباره به دستور سلطنتی به امید پایان دادن به اپیدمی وبا که قندهار را آزاردهنده کرده بود، از مکان خود خارج شد. این در حالی است که خرقه باید ۶۰ سال کامل صبر کند تا دوباره به نمایش داده شود. در ادامه در بهار ۱۹۹۶ بنابر گزارش ها، به پیشنهاد جمعی از علما که استدلال می کردند این می تواند برای دعا با خدا برای حل مشکلات افغانستان باشد، ملاعمر تصمیم گرفت خرقه را از حرم خرقه شریفه بیرون بیاورد. او در ابتدا با چندتن از همکاران و محافظان به آنجا رفت و اجازه دیدن آن را پیدا کرد. یک هفته بعد او بالای مسجد اصلی شهر، خرقه را در مقابل جمعیت عظیمی در دست گرفت. بسیاری از مردم در میان جمعیت چنان تحت تاثیر قرار گرفتند که برخی از آنها بیهوش شدند و تنها چند روز بعد بهبود یافتند. درحالی که برخی دیگر شال های خود را به هوا پرتاب کردند تا لباس مقدس را لمس کنند. این رویداد در آن زمان توسط مفسران در سال های بعد، به عنوان یک لحظه مهم در زندگی رهبر طالبان تلقی شد. ادعای او برای داشتن رتبه دینی مانند امیرالمومنین قطعا با این داستان تقویت شد. چنانچه که پس از آن، درخواست او برای رهبری کل افغانستان در قالب اصطلاحات مذهبی مطرح شد و به طور ایده آل او را از سایر رقبا جدا کرد (Dam and Foschini,2014). همچنین، در مورد این اقدام ملاعمر این نکته وجود دارد که هرچند متولیان این خرقه فقط به رهبران شناخته شده افغانستان اجازه بازدید می دادند اما باتوجه به محبوبیت ملاعمر در جنوب کشور و سربازانی که او را همراهی می کردند نگهبانان خود را موظف می دانستند که به او اجازه دهند حتی در دورترین نقطه حرم وارد شود و قفل درها، گاوصندوق ها و جعبه هایی را که خرقه را از دید عمومی مردم پنهان نگه داشته بود، باز کند. به طوری که یکی از متولیان این مکان گفته بود که ما نمی توانستیم او درخواست او مخالفت کنیم چراکه او فرمانده بود. اما متولی این مکان که خانواده آخوندزاده بودند انتظار آن را نداشتند که او یک هفته بعد شنل را به پشت بام ببرد. با این حال، متولیان خرقه معتقدند که این حرکت یک نقطه عطف در صعود ملاعمر از یک کشاورز با تحصیلات ضعیف به رهبر افغانستان و قهرمان یک جهاد جهانی بود. به طوری که اسامه بن لادن پس از این اقدام ملاعمر به قندهار آمد تا از او قدردانی کند.
نگهداری این خرقه که در میان مردم به عنوان یک موهبت الهی تلقی می شود برای بیش از دو قرن توسط خاندان مسعود آخوندزاده محافظت می شده است. نگهداری که برای این خاندان خالی از چالش نبوده است و حتی منجر به قربانی دادن خانواده آنها شده است. به طوری که از زمان برعهده گرفتن این مسئولیت توسط خاندان آخوندزاده متولیان آن در بازارها، فرودگاه ها و دفاترشان ترور شده بودند. حتی این نگرانی در بازه هایی از زمان که انتقال قدرت در افغانستان صورت می گرفته نیز وجود داشته است. به طور مثال، در سال ۲۰۱۴ با عقب نشینی نیروهای خارجی از قندهار این نگرانی وجود داشت که با افزایش هرج و مرج و ناامنی ناشی از این خروج ممکن است نمادهای افغانستان به میدان جنگ دو طرف تبدیل شود. پیش از این نیز یکی از متولیان در جریان اشغال شوروی، هنگامی کشته شد که ستیزه جویان می خواستند شنل را بیرون بیاورند. اما خاندان آخوندزاده همواره تلاش کرده اند که به عنوان متولیان بی طرف در صحنه حاضر باشند. اما خطر واقعی را زمانی احساس کردند که با سقوط طالبان این نگرانی وجود داشت که آیا ملاعمر خرقه را با خود می برد یا خیر؟ اما نگرانی اصلی هنگامی ظاهر شد که این خاندان توسط طالبان مورد ترور قرار گرفتند. به طوری که برادرزاده آخوندزاده، رهبر شورای عالی مذهبی قندهار، اولین بار در سال ۲۰۰۵ در دفتر کارش مورد اصابت گلوله قرار گرفت.. سپس در سال ۲۰۰۸ دو تن دیگر از این خاندان کشته شدند. این درحالی است که یکی از افراد این خاندان گفته بود که ما افراد سیاسی نیستیم ما فقط نگهبانان خرقه مقدس هستیم و ما نمی دانیم که چرا خانواده ما مورد هدف قرار گرفته اند. این درحالی است که طالبان به این مکان به عنوان یک منبع قدرت نگاه می کردند. به طوری که قاری یوسف احمدی سخنگوی طالبان در سال ۲۰۱۲ گفته بود که « این مکان برای ما برکت و اهمیت است. زمانی که طالبان قدرت را بازپس بگیرند، قدرت خرقه را نیز پس خواهند گرفت». اما اینکه آیا طالبان پشت این ترورها بود چیزی نگفت(Sieff,2012).
درنهایت، در مورد این مکان تاریخی و مذهبی باید گفت که علاوه بر آنکه این مسجد ماهیتی مقدس دارد به عنوان ابزاری برای کسب قدرت و مشروعیت در دست حاکمان افغانستان بوده است. از حضور آن در افغانستان توسط احمدشاه ابدالی گرفته تا بعدتر توسط زمامداران قدرت و با استفاده از احساسات دینی مردم در جامعه ای که مذهب به شدت نقش مهمی دارد، نشان می دهد که هرجا حاکمان سیاسی نیازمند بازیابی قدرت، مشروعیت و حمایت مردم را نیاز داشته اند، توانسته اند از آن استفاده کنند. به طوری که قدرت این خرقه پادشاهان، روسای جمهور افغانستان و رهبران طالبان را این مکان در قندهار می کشاند. از طرف دیگر، حضور این خرقه در خود قندهار و در میان عامه مردم به عنوان نمادی از قدرت بود. به طوری که مردم قندهار وجود میوه های خوشمزه و معروف این استان را به وجود این خرقه نسبت می دهند. اما به طور کلی آنچه مهم است نگهداری صحیح و درست از این بناها است.
منابع
Dam,Bette and Foschini,Fsbrizio(2014), “Under the Cloak of History: The Kherqa-ye Sharif from Faizabad to Kandahar”, https://www.afghanistan-analysts.org/en/reports/context-culture/under-the-cloak-of-history-the-kherqa-sharif-from-faizabad-to-kandahar/
Sieff,Kevin(2012), “A figh for Afghanistan’s most famous artifact”, http://www.washingtonpost.com/world/a-fight-for-afghanistans-most-famous-artifact/2012/12/29/ab2dc394-51cb-11e2-835b-02f92c0daa43_story.html