جهان شناختی اسطوره ای ایرانی از چشم انداز اوستا (۱۰)
۵ شهریور (سنبله) ۱۴۰۲ – ۲۵/ ۸/ ۲۰۲۳
مطلب حاضر در قالب مجموعه ای از موضوعِ «اسطورههای اوستایی در شاهنامه»، دهمین بخش از سلسله مطالب نگاشته شده توسط یعقوب یسنا، منتقد، نویسنده و نظریه پرداز اهل افغانستان می باشد که به صورت سلسله وار در سایت تحلیلی کلکین منتشر می شود.
در قسمت پیش از این سری مطلب، به بررسی مبحثی پیرامونِ جغرافیای اساطیری در اوستا و ایرانویچ پرداخته شد و در مطلب حاضر، نگاهی بر نگرش جهان شناختیِ اسطوره های اوستایی و شناخت پیدایش جهان در دستگاه منظم فکری و فرهنگی اسطوره اي خواهیم داشت.
اسطورههای اوستایی، دستگاه کاملی اساطیری استکه درکل از جهان شناخت ارایه کرده و هیچ پرسشی را برای انسانیکه با پندار اسطورهای زندگی میکند، دربارهی پیدایش جهان، آغاز زندگی، چگونه زندگی کردن، زندگی پس از مرگ، پایان جهان و نو شدن جهان بیپاسخ نگذاشته است.
طوری که هالتکرانتز اسطورههای امریکایی شمالی را به چهار دسته دستهبندی کرده است:
- اسطورههای کیهان شناختی که به اصل و منشای کیهان و ارتباطات درونی پدیدهها مربوط میشود؛
- اسطورههای نهادی که به نهادهای مذهبی و فرهنگی مربوط میشوند: در مطالعات دینی مشخص شده استکه اسطوره به طور گسترده برای بیان مطالب مهم مذهبی و بیشتر برای بیان چگونگی خلقت و دیگرگونی کیهان استفاده میشد؛
- اسطورههای مربوط به مناسک و شعایر؛ و
- اسطورههای نمایشی و داستانهای افسانهاي که ساخته و پرداختهی ناقلان آنها استند و قداست اساطیر دیگر را ندارند، اگرچه اهمیت مذهبی دارند (۳۷: ۲۴).
این دستهبندی را میتوان دربارهی اسطورههای اوستایی از نظر کمال و فراگیری فکری و فرهنگی اسطورهاي به عنوان شناخت جهان و زندگی در نظر گرفت.
ارایهي شناخت از جهان برای انسان توانایی تصرف جهان را میدهد، فرق نمیکند این شناخت اسطورهاي، فلسفی یا علمی باشد. مهم شناختی استکه انسان از پیدایش و بودن یک چیز در جهان ارایه میکند. اسطورهها را یک فرد یا یک دین نمیتواند به وجود بیاورد. اسطورهها در برخورد گروههای انسانی با جهان و زندگی به وجود میآیند. شاید فردی به عنوان موسس دینی از اسطورههای موجود گزینش کند و به آنها کارویژه (خویشکاری) متفاوت از قبل ببخشد، اما اسطورهها از قبل بوده و نتیجهی فرایند فکری و فرهنگی نسلهای گذشته است و در منظومهی فکری و فرهنگی نسلهای آینده با تحول و تاویلهای متفاوتی ادامه مییابند.
اسطورههای اوستایی از میان اسطورههای هندو و ایرانی، اسطورههای ایرانی و اسطورههای بومی (پیشا ایرانی) گزینش شده و با این گزینش در یک دستگاه اسطورهاي ارایه شده که مرتبط باهم مسوؤلیت نگهبانی جهان را به دوش دارند و چگونگی پیدایش جهان را به عنوان شناخت ارایه میکنند. بنابراین برداشت این زرتشت نیستکه اسطورههای اوستایی را به وجود آورده است. اسطورههای اوستایی پیش از زرتشت وجود داشته، اما زرتشت با گزینش از انبوه اسطورههای موجود با کارویژه بخشیدن به اسطورههای گزینششده یک دستگاه اسطورهاي که ما امروز آن را اسطورههای اوستایی مینامیم ارایه کرده و طبعا اسطورههای زیادی را در این ارایه کنار نهاده و نادیده گرفته است (۲۵: چهیل و هفت).
اسطورههای اوستایی سه منبع دارد: هندو و ایرانی، ایرانی و بومی (پیشا ایرانی) است. از منبع مشترک اسطورههای اوستایی با هندو و ایرانی میتوان نمونههای جم (در ودا یم در اوستا ییم)، آبتین (در ودا اپتیه در اوستا اثویه) و تعداد دیگر را نام برد (۳۸: ۲۹).
پژوهشگران برای منبع اسطورههای بومی (پیشا ایرانی) اوستا چند ویژگی را درنظر گرفتهاند. یکی از این ویژگی نرینه و مادینه بودن اسطورهها است. اسطورههای هندو و اورپایی بن پدرسالارانه دارند و اسطورههای مادینه معمولا اسطورههای مردم بومی (پیشا ایرانی) است (۱۷: ۴۴۹) که قبل از ورود اقوام ایرانی در افغانستان و ایران زندگی میکردهاند. مهرداد بهار، ویژگی پدرسالارانه و مادرسالارانهی اسطورههای هندو و اورپایی و غیر آن را به شرایط زندگی اقتصادی ارتباط میدهد. هندو و اروپاییان که اقتصاد شان متکی بر شبانی بود، معمولا اسطورههای نرینه و پدرسالار داشتند. بومیان غربی و بخشهای عظیمی از اروپا با اتکا به اقتصاد کشاورزی، اسطورههای مادینه و مادرسالار دارند (۱۷: ۴۵۰).
مرد در زندگی شبانی نقش بیشتر داشته و زن در زندگی کشاورزی نقش بیشتر داشته است. این شرایط زندگی سبب پیدایش اسطورههای متفاوت در این دو شیوهي زندگی اقتصادی شده است. مهرداد بهار با همین شاخصهی نرینه و مادینه منبع بومی اسطورههای اوستا را مشخص میکند. اسطورهی اوستایی اناهیتا (۱۷: ۴۴۹) را از منبع بومی میداند. اسطورهی اوستایی سیاوش (۱۷: ۴۵۰) را نیز از منبع اسطورههای کشاورزی و غیر ایرانی دانسته است. ایشان بومی (غیر ایرانی) بودن اسطورهي مرداس پدر ضحاک و ضحاک را نیز پیش میکشد. به این احتمال داسهها بومیانی سند و نجد ایران بوده که در برابر ورود هندوها و ایرانیها در سرزمینهای شان مقاومت کردهاند (۱۷: ۴۸۱). بهار، اسطورههای اوستایی را درکل از اسطورههای بومی (غیر ایرانی) تاثیرپذیر میداند به ویژه از اوستای نو به بعد، آنهم با این فرض که اقوام بومی منطقه، یعنی مردم قبل از اقوام ایرانی در افغانستان، ایران و هند (که پاکستان هم شامل آن بوده) با داشتن زندگی کشاورزی نسبت به هندوها و ایرانیها متمدن بودهاند (۱۷: ۴۸۸).
بهار حضور زروان (در ادبیات زرتشتی دورهي ساسانی بهعنوان کسیکه اهوره مزدا و اهریمن از او زاده شده است) را از تاثیرپذیري اسطورههای بومی بر اسطورههای اوستایی میداند (۱۷: ۴۹۷). درحالیکه زروان در اوستا از چنان اهمیتی که بعدها در متون میانهي زرتشتی برخوردار میشود، برخوردار نیست (۲۵: ۹۹۷). از اوستای موجود نمیتوان استنباط کرد که اهوره مزدا و اهریمن از زروان زاده شده باشد.
جهانشناختی اسطورهاي اوستا بر ثنویت و دوگانگی استوار استکه این دوگانگی (مینوی یا جوهری) است. یعنی ستیز مینوي رقیب (اهوره مزدا و اهریمن، نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی، نظم و آشفتگی، زیبایی و زشتی، خوش بویی و بدبویی، شادمانی و اندوه، تندرستی و بیماری و…) است. این تقابل، تقابل روح با ماده نیست، زیرا در جهانشناختی اساطیری اوستا، ماده آفریدهی اهوره مزدا و متعلق به اهوره مزدا استکه هیچ تقابلی بین روح و ماده وجود ندارد. این اهریمن استکه ماده را آلوده میکند، اما کار اهوره مزدا و ایزدان دستیارش نگهداری از ماده و جهان مادی (استومند) است (۳۵: ۱۱۵).
در فرجام این دوگانگی خیر وشر پس از دوازده هزار سال که عمر جهان است پایان مییابد و جهان سر از نو، نوسازی میشود (این بازسازی و نوشدگی که در دین زرتشتی فرشگرد نام دارد) و در این جهان بازسازیشده دیگر هیچ نیروی شر وجود ندارد، فقط اهوره مزدا به عنوان خیر مطلق جهان را رهبری میکند (۳۵: ۱۶۶). تا رسیدن این روز موعود به ثنویت اخلاقی اسطورهاي در دستگاه اساطیری اوستا رو بهرو ایم.
این ثنویت به پیش از زرتشت و جهانشناختی اسطورهاي اوستا بر میگردد، اما در جهانشناختی اسطورهاي اوستا بهعنوان مرزبندی مشخصِ دو جهان خیر وشر تکامل مییابد. طوریکه اهوره مزدا در برابر اهریمن قرار دارد، همین طور امشاسپندان در برابر رقیبان خویش که دستیاران اهریمن است قرار میگیرند و هر ایزد اوستایی همآوردی در جهان اهریمنی و دیوان دارد. درکل، سپندمینو و انگره مینو در برابر هم اند. حتا این اندیشهي ثنویت در اوستای نو به دنیای واژهها نیز کشیده میشود(۲: ۲۱۱). میتوان گفت در جهانشناختی اسطورهاي اوستا به تقابلهای دوگانه که بیانگر ساختارگرایی باشد رو بهرو میشویم. اساطیر اوستایی با این تقابل و ثنویت از جهان و زندگی شناخت ارایه میکند. اهوره مزدا، امشاسپندان و ایزدان هرکدام در نگهداری جهان سهم میگیرند تا جهان را از آزار اهریمن و دیوان حفظ کنند.
اهوره مزدا در آفرینش مبتکر است. در آغاز او استکه پدیدههای نیک را میآفریند و بعد اهریمن در برابر هر پدیدهي نیک نمونهي شر آن را به وجود میآورد (۳۵: ۱۵۳). پس از آفرینش جهان استومند (مادی)، مبارزه کیهانی بین نیروهای سپندمینو و انگرهمینو آغاز میشود (۴۵: ۹). این مبارزهی کیهانی تا پایان جهان و تا نوشدن جهان به درازا میکشد. در این مبارزه میتوان ستیزههای طبیعت را دید که بر روان انسان تاثیر گذاشته و به برخوردهای کیهانی خیر وشر منجر شدهاند (۵۸: ۲۶). سرانجام این برخوردهای کیهانی در جهانشناختی اسطورهاي اوستا انتزاعیتر شده وارد دریافتهای مفهومی میشود.
هوراه مزدا بهعنوان بزرگترین اسطوره اوستایی بر هرچه دانا و آگاه است، بنابر این دانایی و آگاهی در سه هزار سال نخست، فروشی چیزها را در جهان مینوی به وجود میآورد؛ در سه هزار سال دوم، جهان استومند (مادی) را میآفریند؛ و در سه هزار سال سوم، اهریمن بر جهان استومندی که اهوره مزدا آفریده، رخنه میکند، گیومرس و گاو را میکشد. بنابراین جنگ نیروهای نیکی و بدی آغاز میشود. نیروهای نیک سرانجام نیروهای اهریمنی را شکست داده به زیر زمین میرانند.
زرتشت در آغاز سه هزار سال چهارم زاده میشود و مردم را به دین فرا میخواند. دورهي دوازده هزار سالهي عمر جهان در پایان سه هزار سال چهارم به سر میرسد و پایان مییابد، بنابراین روز موعود فرا میرسد و جهان سر از نو ساخته و احیا میشود، سوشیانتها (نبیرههای زرتشت) ظهور میکنند، زندگی جاودانه آغاز میشود (۱۵: ۴۵).
آنچه از اسطوره و دستگاه اسطورهاي در اوستا و دین زرتشتی سخن سخن گفته میشود، همین دورهي اسطورهاي دوازده هزار ساله است، زیرا پس از آن چشماندازی از کارکرد اسطورههای اوستایی ارایه نشده است. در این دورهي دوازده هزار سالهی اسطورهاي با چنان دستگاه اسطورهاي رو بهرو میشویم که هیچ خلایی در کارکرد منظم و مرتبط این دستگاه نمیتوان یافت.
جایگاه اسطورههای اوستایی در کارکرد و سلسلهمراتب مشخص است، مانند اسطورههای یونانی جدا از هم عمل نکرده و در پی خیانت به هم نیستند، هر اسطورهي اوستایی در کارویژه و خویشکاریش به طور متداوم مشغول به کار است، اندک غفلتی هم در کار ویژهاش، سر نمیزند.
اهوره مزدا در گاهنبار ششگانه که یک سال را دربر میگیرد، دست به آفرینش جهان استومند میزند. در گاهنبار نخست آسمان، دوم آب، سوم زمین، چهارم گیاهان، پنجم جانوران و ششم مردمان را میآفریند (۲۵: ۱۰۴۹). امشاسپندان و ایزدان (که از نظر سلسلهمراتب پایینتر از امشاسپندان در واقع همکاران و دستیاران امشاسپندان است) به نگهبانی و فرمانروایی پدیدههای استومند و مادی جهان میپردازند. بهمن بر رمهها، اردیبهشت بر آتش، شهریور بر فلزها، اسپندارمذ بر زمین، خرداد بر آبها و امرداد بر رستنیها فرمان میرانند (۱۵: ۳۹). همینطور هر ایزدی: اندروای، سروش، مهر، آذر، اناهیتا، بهرام و… سهمی در نگهبانی و فرمانروایی بر پدیدههای جهان دارد. نگهبانی و فرمانروایی بر پدیدههای جهان درکل بین امشاسپندان و ایزدان تقسیم میشود تا زمینهي تصرف و آلودگی پدیدههای جهان توسط نیروهای اهریمنی وجود نداشته باشد.
زمان بهعنوان سال به گاهنبار، به ماه، به روز و روز به پنج گاه تقسیم شده است. این تقسیمبندی برای این صورت گرفته تا نگهبانی و فرمانروایی هر قسمتی از زمان به عهدهي یک امشاسپند و یک ایزد باشد. نام ماهها، روزها و حتا پنج گاه روز نام امشاسپندان و ایزدان است (۱۷: ۴۷). این نامگذاری برای این است تا نگهبانی زمان بین ایزدان تقسیم شود هیچ خلایی در زمان وجود نداشته باشد که نیروهای اهریمنی بتواند وارد زمان شود.
بنابراین اسطورههای اوستایی اسطورههای پراگنده نه، بلکه دستگاهی منظم فکری و فرهنگی اسطورهاي است. این دستگاه به عنوان سیستمی برای نگهبانی جهان عمل میکند و به عنوان نرمابزار منظومهی فکری اسطورهاي از جهان، زندگی، مرگ، چگونه زیستن، زمان، مکان و موارد انتزاعی چون خرد، روان، جان و…، شناخت ارایه میدارد. در آن کاستیای نمیتوان یافتکه بیانگر بیپاسخماندن مسالهای کیهانشناختی و معرفتشناختی اسطورهای در این منظومهی فکری اسطورهای باشد. برای پیدایش هر امر و هر چیزی، علتیابی شده که در نتیجه بنابر دریافت و بینش اسطورهای از آن شناخت ارایه شده است.