ناکامی فرآیند صلح سازی در دوره جمهوریت، عاملی در پس زدن از قدرت در نظام امارت اسلامی
۱۲آذر(قوس)۱۴۰۲-۲۰۲۳/۱۲/۳
پس از دو دهه حضور ایالات متحده در افغانستان، درگیری بین دولت مرکزی با طالبان به بن بست مرگباری رسید و رویای تحقق صلح در افغانستان که شامل همه گروه ها و اقوام باشد همچنان به یک آرمان ملی دست نیافتنی مبدل کرد. بازگشت طالبان به قدرت هرچند به سال ها منازعه در افغانستان پایان داد و امنیت و آرامش را به افغانستان آورد اما نظام سیاسی نتوانست از همه اقوام و گروه های داخل در افغانستان نمایندگی کند و صلح به معنای واقعی آن پیاده شود. امری که دلیل آن را جدا از ماهیت ایدئولوژیک طالبان باید به روند نادرست صلح در بیست سال گذشته نسبت داد که در دو بعد داخلی و خارجی قابل بررسی است. چراکه مسیر اشتباه رسیدن به صلح معنادار در افغانستان از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ در روندی اشتباه با رویکردهایی اشتباه قدم گذاشته بود که این خطاها هم متوجه بازیگران داخلی و هم کنشگران بین المللی و در راس آنها ایالات متحده بود.
ایالات متحده به عنوان اصلی ترین بازیگر خارجی فعال در افغانستان اشتباهات استراتژیک زیادی در جنگ با طالبان مرتکب شد که منجر به آن شد به شورش کمک کند و مانع از پایان زودتر جنگ شد. چراکه دولت ایالات متحده روی یک راهحل صرفاً نظامی متمرکز شده بود و از راهحل سیاسی غفلت کرده بود. این تمرکز شدید بر شکست قاطع طالبان با خطرات سیاسی درک شده مذاکره برای توافق صلح با سازمانی که صرفاً از دریچه جنگ علیه تروریسم دیده میشد، تقویت شد. بزرگترین اهرم فشار ایالات متحده با طالبان در اواخر سال ۲۰۰۱ زمانی بود که رژیم از نظر نظامی شکست خورد و از قدرت سرنگون شد. این درحالی بود که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ ده ها تن از اعضای ارشد طالبان در ازای عفو، به طرق گوناگون طرح تسلیم و آشتی را ارائه کردند اما ایالات متحده آن درخواستها را رد کرد. درواقع، طالبان از نظم سیاسی جدید پس از بن کنار گذاشته شد و رهبر موقت افغانستان و رئیس جمهور بعدی حامد کرزی را از گفت و گو با طالبان منع شده بودند. بعدها با ظهور و رشد شورش طالبان، ایالات متحده حضور نظامی خود را افزایش داد. در این بین علی رغم تمایل طالبان برای گفتگو، رهبران ایالات متحده در مورد چشم انداز حل و فصل مذاکره بسیار بدبین بودند. فرماندهان نظامی به دنبال سرمایهگذاری از افزایش نیروها برای تقویت موقعیت ایالات متحده قبل از هرگونه گفتگو بودند و تمایل اوباما برای حفظ حضور نظامی بزرگتر را دست بالا ارزیابی کردند. از طرف دیگر، برخی از مقامات همچنین نگران بودند که مذاکرات با مجبور کردن ارتش به آتش بس یا کاهش خشونت علیه طالبان همراه شود که این امر تلاش های جنگ را تضعیف کند. اما با کاهش حضور نیروهای خارجی در دهه های بعدی طالبان به دستاوردهای ثابتی دست یافتند. این درحالی بود که ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ در ناامیدی برای پایان دادن به «جنگ همیشگی» به میز مذاکره آمدند که این کار را از موضع ضعیف انجام داد. اما بعدتر فاجعه آنجا بود که در توافق ایالات متحده در فوریه ۲۰۲۲ با طالبان، ایالات متحده به خواستههای طالبان که هرگز در اوایل جنگ به آن توجه نمی کرد، تن داد این درحالی است که ممکن بود زمانی که قوی تر بودند با این خواسته ها مقابله یا در برابر آن ها مقاومت می کردند.
از طرف دیگر، ایالات متحده هرگز به طور جدی در روند صلح برای پایان دادن جنگ در افغانستان سرمایه گذاری نکرد تا اینکه خیلی دیر شد. تا سال ۲۰۱۸ ایالات متحده پیوسته به دنبال دستیابی به یک پیروزی کامل علیه طالبان چه از طریق عملیات نظامی نیروهای ایالات متحده یا خود نیروهای افغان در میدان نبرد بود. تمرکز بیش ازحد ایالات متحده به پیروزی نظامی، به جای بررسی یک راه حل سیاسی، نشان می دهد که ایالات متحده هیچ روشی سازمان یافته ای برای فکر کردن به پایان جنگ به جز تلاش برای پیروزی نظامی قاطع نداشت. علی رغم وجود اینکه چندین سال نشانه های هشداردهنده ای مبنی بر اینکه دولت افغانستان در حال شکست در نبرد برای مشروعیت است و نیروهای امنیتی آن قادر به ادامه جنگ علیه طالبان بدون قابل حمایت قابل توجه مستمر نیستند.علاوه بر این، بخشی از مشکل این بود که مقامان دفاعی آمریکا از داده های نادرست استفاده می کردند و معیارهایی را برای توانایی های ارتش و پلیس افغانستان تعیین می کردند که قدرت و انسجام واقعی آنها را بیش از حد برآورد می کرد. به نوبه خود، اعتماد بیش از حد به تلاش های جنگ، اشتهای سیاست گذاران را برای پیگیری صلح محدود کرد.
از طرف دیگر، در بیشتر دوران جنگ ایالات متحده در افغانستان، گفتگو با طالبان تابو بود. روسای جمهور ایالات متحده مذاکرات و چشم انداز هرگونه امتیاز برای طالبان را از نظر سیاسی مسموم می دانستند، حتی با وجود اینکه بسیاری از سیاستگذاران اذعان داشتند که جنگ راه حل نظامی ندارد. این تابو ریشه در این اصل داشت که ایالات متحده با تروریست ها مذاکره نمی کند. مشکل پرتره سیاه و سفید و غیرانسانی طالبان این بود که به شدت گزینه های سیاست ایالات متحده را محدود می کرد و تمایلات را برای درک جنبش را کم رنگ می کرد. در اوایل سال ۲۰۰۱، تصورات ساده انگارانه از طالبان، همراه با آسیب های ۱۱ سپتامبر و فشارهای سیاسی برای انتقام جویی، مسیر مذاکرات را قطع کرد. این عوامل باعث شد که دولت بوش تلاش های طالبان برای مصالحه را رد کند. یک دهه بعد، همین عوامل، مذاکرات پشتوانه ای دولت اوباما را تضعیف کردند و حتی اقدامات کم اعتمادسازی را تیره کرد(Bateman,2023). عامل دیگر، کاهش صلح به یک عنصر از یک معامله خارجی بود. باید گفت که نقش ایالات متحده در جلوگیری از صلح مهم بود. برای سال ها هدف اصلی اعلام شده از حضور ایالات متحده در افغانستان، مقابله با تروریسم بود. و به این ترتیب، تحت تاثیر این سیاست، دولت افغانستان پیوسته طرح های صلح خود را به عنوان یک استراتژی مبارزه با تروریسم ارائه می کرد. با گذشت زمان، ارزیابی آمریکا از ماهیت تهدید تغییر کرد و کانون های اصلی تروریستی در سایر مناطق جهان ظاهر شد. بنابراین، آمریکا، نگاه خود را به سمت خروج از افغانستان تغییر داد و پایان دخالت طولانی خود در منطقه را در اولویت قرار داد. در همین راست، زمانی که ایالات متحده مصمم به خروج شد و فروپاشی دولت افغانستان قابل تصور شد، مذاکره با طالبان مهم تر از مذاکره با دولت افغانستان تلقی می شد. دیپلمات ها و فرماندهان نظامی ایالات متحده، اروپا و کشورهای منطقه برای گفتگو با طالبان در صف ایستادند. این درحالی بود که طالبان طرف آمریکایی را تشویق کردند تا دولت افغانستان را برای تسلیم شدن بدون پیش شرط تحت فشار قرار دهند. مهم تر از همه تحت اصرار خارجی ها، مقامات افغان بیش از ۵۰۰۰ زندانی خطرناک طالبان را در سال ۲۰۲۰ آزاد کردند، در ازای یک پنجم زندانیان خود(Dostyar and Farahi,2022). در مجموع پروژه آمریکا بر درک روشن از واقعیت های افغانستان مبتنی نبود. در نتیجه، فروپاشی دولت و ارتش افغانستان هرچند دراماتیک به نظر می رسید اما تعجب آور نبود. بذر شکست خیلی قبل از اینکه جو بایدن دستور عقب نشینی را صادر کند، کاشته شد. دونالد ترامپ در فوریه ۲۰۲۰ توافقنامه ای را با طالبان امضا کرد، تاریخ خروج را در سال ۲۰۲۱ تعیین کرد و عملا ایالات متحده از روند هرگونه توافق برای پایان دادن به جنگ میان افغان ها کنار رفت که به معنای واگذاری اهرم فشار بر طالبان بود. درنتیجه، روحیه افغان ها سقوط کرد و مذاکرات برای دستیابی به یک راه حل سیاسی هرگز اولویت اصلی در هیچ نقطه ای از جنگ نبود.
اما در داخل کشور نیز چالش های فراوانی برای صلح سازی و سهیم سازی طالبان از طریق مسالمت آمیز به قدرت وجود داشت. نخستین عامل را باید در شکست به شکل دادن روایت ها جستجو کرد. جدای از مبارزات مسلحانه بر سر قلمرو فیزیکی جنگ افغانستان در میدان نبرد موازی نیز جریان داشت و آن ذهن مردم بود. دولت افغانستان تحت حمایت ایالات متحده بود مسئول شکل دهی به ایجاد اعتماد به مردم در دو حوزه بود و اثبات دو روایت را برعهده داشت: نخست، توانایی دولت در ارائه خدمات اساسی و مهم ترین آن ایجاد حداقل امنیت فیزیکی به مردم و دوم توانایی برای پیشبرد تلاش های ضد تروریسم در داخل کشور و فراتر از مرزهای کشور. اما خودروهای بمب گذاری شده و تیپ های انتحاری طالبان حاکی از روایت دیگری بود که مخالف روایت دولت بود. از طرف دیگر، خود دولت که به دنبال حمایت پایدار جهانی در مبارزه با تروریسم بود، در هر نشست بزرگ بین المللی گزارش داده می شد که بیش از ۲۰ سازمان تروریستی با دامنه منطقه ای و بین المللی از پناهگاه های امن در افغانستان تحت حمایت طالبان برخوردار هستند. در مقابل طالبان موجودیت خود را بر اساس دشمن آمریکا که افغانستان را اشغال کرده و یک دولت «دست نشانده» در کابل ایجاد کرد، تعریف کرد. در همین راستا، در طول ۲۰ سال جنگ، طالبان از حملات تهاجمی مستمر و برخی از آتش بس های کوتاه مدت استفاده کردند تا خود را به عنوان یک نیروی نظامی منسجم معرفی کنند.
در ادامه باید گفت که هرچند در طول دهه آخر حضور آمریکا در افغانستان، جامعه جهانی و دولت محلی به این درک رسیدند که راه پایان دادن به درگیری از طریق مذاکرات صلح با طالبان است. با این حال ذینفعان در این مذاکرات منافع متضادی داشتند. به طور مثال، برای تکنوکرات ها افغان که در سال های اخیر قدرت را در دست داشتند، صلح در ابتدا به معنای تسلیم کامل طالبان بود. با این حال، بالاترین نهادهای رهبری حکومت در مورد «ادغام مجدد» جنگجویان طالبان گفتگوهای داخلی داشتند. در این گفتگوها، چهار نوع امتیاز مطرح شد: امنیت در ازای خلع سلاح، فضای سیاسی برای کاندیداتوری یا انتصاب در مناصب سیاسی، مشوق های اقتصادی برای ایجاد شغل، مشوق های قانونی برای حذف طالبان از لیست تحریم های بین المللی و آزادی زندانیان. این درحالی است که اختلاف در مورد چگونگی مذاکره گروه های غیرطالبان با طالبان نیز حل نشد. غنی می خواست یک میز دو طرفه، دولت و طالبان ایجاد کند اما برخی دیگر این قالب را فرصتی غیرقابل قبول برای تکنوکرات های دولتی می دانستند تا نقش رهبری در مذاکرات صلح را برعهده بگیرند. بنابراین، مخالفان سیاسی رئیس جمهور از گفتگوهای چندجانبه حمایت کردند که در آن هر طرف بتواند براساس منافع خود چانه بزند: دولت، طالبان، احزاب سیاسی و جامعه مدنی. فقدان یک چشم انداز مشترک یا اهداف روشن برای روند صلح در میان جناح های غیرطالبان در نهایت عامل دیگری بود که به ناتوانی در دستیابی به یک حل و فصل کمک کرد.
از سمت دیگر، علاوه بر چالش های رهبری، هرج و مرج فنی بر روند صلح سیاسی حاکم بود. شورای عالی صلح که بعداً به شورای عالی مصالحه ملی تحت رهبری دکتر عبدالله عبدالله تبدیل شد، در رقابت دائمی با رئیس جمهور افغانستان بود و هرگز قدرت لازم برای نمایندگی بازوی سیاسی پروسه صلح دست نیافت. سازمان های دولتی دیگری نیز وجود داشتند که مدعی بودند اما این ها تنها ابهام را به روند صلح اضافه کردند. به طور مثال، وزارت امور خارجه تلاش می کرد تا جایگاه خود را به عنوان نقطه تماس در امور صلح برای کشورهای خارجی حفظ کند. بدتر از آن رقابت ها، بی کفایتی ها و اختلافات ایدئولوژیک منجر به تشکیل جناح هایی در تیم مذاکره کننده دولت افغانستان شد. به طوری که به گفته فوزیه کوفی یکی از اعضای تیم مذاکره کننده، به موازات تیم مذاکره کننده رسمی، یک کانال ارتباطی مخفی بین دولت و طالبان در دوحه باز شد. این روند با مداخلات خارجی پیچده تر شد(Dostyar and Farahi,2022).
بنابراین، باید گفت که جدا از ماهیت ایدئولوژیک طالبان در تصاحب قدرت، اما مسیر اشتباه صلح سازی در افغانستان دو دهه گذشته و سرکوب طالبان به طرق نظامی وسیاسی و به حاشیه رانده آن منجر شد که طالبان پس از سال ۲۰۰۵ و در دوره ای که درحال بازسازی قدرت خود بودند، رسیدن به قدرت مطلق را به عنوان هدف نهایی برای خود ترسیم کنند. در نتیجه، این امر منجر شد که اکنون معمای صلح همه شمول در افغانستان در نظام امارت اسلامی سخت و لاینحل باقی بماند.
منابع
Dostyar,Aref,Zmarai,Farahi(2023), “Why the Afghan peace process failed, and what could come next?, https://www.mei.edu/publications/why-afghan-peace-process-failed-and-what-could-come-next
Bateman,Kate(2023), “Learning from Failed Peace Efforts in Afghanistan”, https://www.usip.org/publications/2023/10/learning-failed-peace-efforts-afghanistan