سر تیتر خبرهافرهنگ و اجتماعکتابخانهنخستین خبرهایادداشت ها

شاعران شعر نو فارسی در افغانستان _معرفی و نگاهی به کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” اثر پرتو نادری_

۱۳آذر(قوس)۱۴۰۲-۲۰۲۳/۱۲/۴

نوشته شده توسط:رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

مشخصات کتاب:

عنوان: پیش‌گامان شعر نو در افغانستان

نویسنده: پرتو نادری

ناشر: کابل، نشر زریاب، چاپ اول، تابستان ۱۴۰۰ش، در ۳۰۰ صفحه

الف) مقدمه

شعر را می‌توان از نمودها و نمادهای دست‌آوردهای زیست فرهنگی-تمدنی انسان به حساب آورد، از همین‌روی می‌تواند ملاک و معیار مناسبی برای ارزیابی فراز و فرودهای تحولات تاریخ زیست انسانی در نظر گرفته شود.

خطه و سرزمینی که امروزه با توجه به جغرافیای سیاسی و روابط بین‌المللی و دیپلماتیک از آن به نام کشور افغانستان یاد می‌شود؛ گذشته ادبی-فرهنگی پرباری داشته است که پیش از سیطره‌ی نظام وستفالیایی ملت-دولت، در زمره یک حوزه فرهنگی-تمدنی به حساب می‌آمده است که می‌توان از آن به “قلمرو زبان فارسی” تعبیر نمود.

با توجه به تاریخ و قلمرو زبان فارسی، راه و مسیر خطا و ناصوابی است که امروزه ادعا شود فلان شاعر و نویسنده فارسی‌گوی و فارسی‌نویس قرون سالفه متعلق به کدام یک از کشورهای سیاسی امروز می‌باشد؟ یا اینکه با توجه به تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی معاصر چند سده اخیر، ادعا شود کشورهای جدید این منطقه فرهنگی-تمدنی، از پیشینه ادبی-فرهنگی تهی هستند و مباحث قباله‌داری از این ميراث مشترک فرهنگی به میان آید.

پرچم‌دار شعر نو زبان فارسی، علی اسفندیاری معروف به “نیما یوشیج” است که با طرح‌اندازی نوینی که در قالب و محتوای شعر فارسی انداخت، او را به “پدر شعر نو” می‌شناسند، به نحوی که شعر نو فارسی با عنوان “شعر نیمایی” نیز شناخته می‌شود.

کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” عهده‌دار بررسی زندگی ادبی پانزده تن از شاعرانی است که پرچم‌دار شعر نو فارسی در دهه‌ سی خورشیدی در افغانستان بوده‌اند.

کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” در واقع اثر پژوهشی شاعر و نویسنده نام‌آشنای افغانستان، پرتو نادری است که از سه بخش تشکیل شده است؛ کتاب با مقدمه پنجاه صفحه‌ای تحت عنوان “سخن آغازین” (صص ۷_ ۵۶) شروع می‌شود و بخش میانی در بیش از دوصد صفحه، عهده‌دار بررسی پانزده تن از پیش‌گامان شعر نو فارسی در افغانستان است (صص ۵۷_ ۲۷۸) و در نهایت کتاب با “سخنان پایانیِ” (صص ۲۷۹_ ۲۹۴) مولف و پژوهشگر، خاتمه می‌یابد.

شایان ذکر است، پژوهش پرتو نادری در بررسی پیش‌گامان شعر نو در افغانستان، مبتنی بر کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” است که سال ۱۳۴۱ش در کابل منتشر شده است. صفحه اول بخش “سخنان آغازین” درباره “نوی شعرونه/ اشعار نو” را می‌خوانیم:

《به سال ۱۳۴۱ خورشیدی، “ریاست مستقل مطبوعات” افغانستان کتابی را به نام “نوی شعرونه/ اشعار نو” انتشار داد. این کتاب به این هدف نشر شده بود تا جریان شعر نو یا شعر آزاد عروضی در افغانستان را معرفی کند. کتاب دو بخش دارد؛ بخش نخست “د پشتو نوی شعرونه”، بخش دوم “اشعار نو فارسی”. در بخش پشتو از هفت تن شاعر پیش‌گام پشتو، چون: بی‌نوا، پسرلی، شپون، شفیق، فارانی، لایق و مجروح؛ پانزده شعر آمده است. در بخش فارسی ۵۲ شعر از شانزده شاعر پیش‌گام فارسی آمده است، مانند: آرین‌پور، آیینه، الهام، بارق شفیعی، بهجت، توفیق، استاد خلیلی، ره‌گذر، داکتر سهیل، صفا، ضیا قاری‌زاده، فارانی، لایق، مایل هروی، منتظر و نهمت. در این میان، محمود فارانی و سلیمان لایق در هر دو بخش “پشتو و فارسی” شعرهایی دارند.》(ص ۷)

پرتو نادری در ادامه در اهمیت کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” می‌نویسد:

《چاپ این کتاب کار سودمندی بود که امروزه ما را در امر بررسی تحول و سرگذشت شعر نو پارسی‌دری و پشتو در افغانستان کمک می‌کند. این کتاب مدرکی است با اعتبار در پیوند به تحول شعر معاصر افغانستان و رسیدن آن به شعر نو یا شعر در اوزان آزاد عروضی که به نام شعر نیمایی نیز یاد می‌شود.》(ص ۷)

اولین نقد به پژوهش پرتو نادری درباره کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” و معرفی ناقص آن مربوط می‌شود. این کتاب در واقع، منبع اصلی پژوهش نادری در بررسی و تحلیل اشعار پانزده تن از شاعران شعر نو فارسی در افغانستان می‌باشد که بخش عمده‌ای از استناد اشعار دهه سی پانزده شاعر که در بخش میانی پژوهش قرار گرفته (صص ۵۷_ ۲۷۸)، مبتنی بر کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” است.

اما به جز همین یک صفحه نقل شده از صفحه اول پژوهش پرتو نادری، که تنها ارائه یک شناخت کلی از “نوی شعرونه/ اشعار نو” است، دیگر تا انتهای کتاب، تحلیل و بررسی مستقلی درباره کتاب مرجع‌شان، انجام نگرفته و به چشم نمی‌خورد. مناسب بود با توجه به اهمیت کتاب یادشده، پرتو نادری، توضیحات تحلیلی و بررسی‌های بیشتری از کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” در بخش اول اثرشان می‌آوردند. مباحثی از این قبیل که “نوی شعرونه/ اشعار نو” در چه بستر و شرایطی گردآوری و تدوین شده است؟ گردآورنده یا گردآورندگان آن چه کسانی بودند؟ هدف و مقصود از گردآوری کتاب چه بوده و کتاب پس از چاپ و انتشارش، چه آثار و پیامدهایی داشته است؟ همچنین درباره این کتاب که نخستین‌بار سال ۱۳۴۱ش چاپ و منتشر شده، آیا پژوهش‌های دیگری، پیش از این، صورت گرفته است یا خیر؟ و…

ب) مر این قیمتی دُر لفظ دَری

پرتو نادری در مقدمه پنجاه‌ صفحه‌ای “سخنان آغازین” اثرش چند محور اساسی را مطرح می‌نماید. نخستین بحث او، پرداختن بسیار مناسب درباره تاثیراتی است که تحولات سیاسی بر زبان فارسی داشته است. او درباره دوگانه “فارسی” و “دَری” در آغازین صفحه پژوهش خود می‌نویسد:

《این نکته را باید همین جا یاد کرد که نخستین شعرهای نیمایی و چهارپاره‌هایی سروده شده در این کتاب [نوی شعرونه/ اشعار نو] به زبان “فارسی” بوده است؛ اما اگر امروزه بگویی که همین “دَری” همان “فارسی” با “فارسیِ‌دَری” است، بسیار با شتاب و ناشیانه ، مُهر جاسوسی ایران را بر جبینت می‌کوبند. باید در نظر داشت، زمانی که به زبان و فرهنگ از روزنه‌های تاریک و دودآلود سیاست و تعصب نگاه کنیم، نه تنها راه به جایی نمی‌بریم؛ بلکه خود در چاهوپندارهای تاریک و بیمار خود فرو می‌افتیم و بعد می‌اندیشیم که آسمان همان دهان چاه است.》(صص ۷ و ۸)

نادری، همچون محمدکاظم کاظمی در کتاب “هم‌زبانی و بی‌زبانی” و “این قند پارسی” بر این نظر است که زبان فارسی، زبان یک حوزه تمدنی بزرگ بوده که با اغراض سیاسی استعماری به سه‌گانه‌ی فارسی، دَری و تاجیکی تقسیم شده است:

《دری، پارسی، تاجیکی یا پارسی‌دری زبان یک حوزه سیاسی نیست که انگلیس و روس یا هم نیروهای برتر دیگری دور آن خط کشیده باشند؛ بل پارسی‌دری زبان یک حوزه بزرگ تمدنی است که امروزه به کشورهای گوناگونی تقسیم شده است. … ما در این جا با سه زبان رو‌به‌رو نیستیم، بلکه سه نام داریم برای یک زبان. حال چه دری گوییم چه پارسی چه تاجیکی یا هم پارسی‌دری، اشاره به یک مفهوم یا یک زبان داریم.》(ص ۸)

پرتو نادری در ادامه چند نمونه از پژوهش‌های ایرانیانی همچون محمدرضا شفیعی‌کدکنی‌ و ذبیح‌الله صفا در زمینه زبان‌شناسی و تبارشناسی زبان فارسی را نقل می‌کند که اینان هم در آثارشان از هر سه نام برای اشاره به یک زبان استفاده کرده‌اند (صص ۸_ ۱۳) و بر این نظر است که:

《وقتی می‌گوییم زبان یک حوزه تمدنی این سخن به این مفهوم است که این زبان، زبان اقوام گوناگون در این حوزه است که در برپایی کاخ شکوه‌مند شعر و ادبیات آن، نویسندگان، شاعران و گویندگان اقوام گوناگون این حوزه سهم دارند… نمی‌خواهم احساسات کسی را بر ضد خود برانگیزم، به گمانم آنانی که دو پای را در یک موزه[چکمه] کرده و می‌گویند که دَری، زبان نیست و زبان ما پارسی است و دَری را به رسمیت نمی‌شناسیم و دَری صفت فارسی است در اشتباه و تاریکی قرار دارند. به همین‌گونه آن شمار کسانی که زبان را از روزنه سیاست می‌بینند و بعد می‌گویند زبان ما دَری است و پارسی، زبان ایرانیان، در گمراهی به سر می‌برند. یا هم به دلایلی زبان را سیاسی می‌سازند.》(ص ۱۱)

《در افغانستان شماری از متعصبان که گستره زبان را از پنجره‌هاب تنگ سیاست‌های سیاه برتری‌خواهانه نگاه می‌کنند، پیوسته همین سخن نادرست را تکرار می‌کنند که گویا پارسی، زبان بیگانه است و حتا طرف‌دار حذف این زبان از زنده‌گی فرهنگی جامعه‌اند. در حالی‌که این پارسی همان دری است و دری همان پارسی. این شمار به ظاهر دایه‌های مهربان، بی‌آن که سرگذشت این زبان را در نظر داشته باشند یا بدانند، در تلاش آنند تا در میان یک زبان بر اساس نام‌های دری و پارسی مرز آهنینی پدید آورند و بعد زبان پارسی‌دری را آن گونه نقشه‌کشی کنند که خود می‌خواهند. این دیگر یک دشمنی آشکار با زبان پارسی‌دری است. نگاه کردن به زبان از پنجره تنگ تعصب و سیاست‌های برتری‌جویانه است.》(صص ۱۳ و ۱۴)

نادری با اشاره به اینکه دَری نخستین‌بار در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ش به جای فارسی، به عنوان زبان رسمی مطرح شد و پس از آن دوگانه‌ی فارسی-دَری در فضای افغانستان به حالت یک موضوع سیاسی شروع شد که تا امروز تداوم یافته است (ص ۱۴) با استناد به کتاب خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ که آن زمان عضو کمیسیون تسوید قانون مذکور بوده است، ریشه تاریخی این موضوع را مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهد. (صص ۱۵_ ۱۸)

شایان ذکر است که ما پیش از یادداشتی به معرفی کتاب “خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ” همت گماشته بودیم و دلایل اهمیت آن را نسبت به کتاب “افغانستان در پنج قرن اخیر” او در آن یادداشت، متذکر شده بودیم.

محور دومی که پرتو نادری در مقدمه اثرش می‌پردازد که در واقع مدخلی بر پژوهش وی می‌باشد، مطرح نمودن این پرسش کنجکاوانه است که:

《این پرسش هنوز تکرار می‌شود، دست کم من خود با بار به این پرسش برخورده‌ام که در افغانستان نخستین شعر نو یا شعر آزاد عروضی (نیمایی) را کدام شاعر سروده است؟ گاهی گفتند: استاد خلیلی، گاهی گفتند: یوسف آیینه، گاهی هم از رضا مایل هروی و بارق شفیعی نام برده‌اند.》(ص ۲۲)

نادری بر این نظر است کسانی که از نخستین شاعر پیش‌گام شعر نو و نیمایی در افغانستان سخن گفته‌اند، ملاک‌شان  این بوده که چه کسی برای اولین‌بار شعرش در مطبوعات به سبک شعر نو منتشر شده است (ص ۲۲) اما از نظر وی، این امر ملاک و معیار مناسبی برای بررسی “پیش‌گام ‌بودن شعر نو در افغانستان” نمی‌تواند باشد، چرا که به زعم وی، معیار پیش‌گام ‌بودن، “راه‌گشاییِ” آن فرد است:

《راه‌گشایی آن است که کسی نیاز یک تحول ادبی و چگونگی آن را بشناسد، در امر به ثمر رساندن آن و معرفی آن نقشی داشته باشد. خود پیش‌گام شود، خطرها را بپذیرد، ایستادگی کند تا یک جنبش ادبی ریشه گیرد و ثمری به بار آرد. جنبش ادبی یک تفنن ادبی نیست.》(ص ۲۲)

از همین‌روی نادری، شاعرانی که شعرهایشان در کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” سال ۱۳۴۱ش منتشر شده را فاقد عنوان “پیش‌گامی در راه‌گشایی جریان شعر نو در افغانستان” می‌داند چرا که برخی‌شان بعدها از این شیوه شاعری اعلان برائت نموده و باز به شعر کلاسیک بازگشتند:

《با این حال از این دسته شاعران چنان نخستین موج شاعرانی نوپرداز و نخستین موج شاعران نیمایی در افغانستان یاد می‌شود؛ ولی وقتی به بررسی شعر هر کدام می‌پردازیم در می‌یابیم که شماری حتا درک درستی از این تحول ادبی نداشته‌اند. صدای نیما را درست نشنیده‌ بودند یا هم صدای کسان دیگری را به نام صدای نیما شنیده بودند.》(ص ۲۳)

پرتو نادری، تحول ادبی را حرکتی قانون‌مند و مبتنی بر نیازمندی زمان می‌داند که چنانچه در یک تحول ادبی، ساختاری شکسته می‌شود برای آن است که ساختار تازه‌ای جایگزین آن شود (ص ۲۳) از همین‌روی در ادامه، بررسیِ تحلیلی مناسبی از زمینه و پیدایش شعر نو و نیمایی با بررسی زندگانی نیما یوشیج و سپس احمد شاملو، فروغ فرخزاد و نادر نادرپور ارائه می‌دهد (صص ۲۳_ ۳۶) و در مقام مقایسه با شاعرانی که در “نوی شعرونه/ اشعار نو” به عنوان نخستین شاعران شعر نو فارسی افغانستان شناخته می‌شوند، می‌نویسد:

《وقتی شعرهای آمده در کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” را بررسی می‌کنیم، می‌توانیم به این نتیجه برسیم که در آن سال‌ها هنوز صدای نیما در افغانستان شنیده نشده بود. این شاعران به جز در مواردی، نگاه‌شان به زنده‌گی، عشق و جامعه یک نگاه و دید رمانتیک است. غم‌های اجتماعی هم که در سرودهای آن بازتاب یافته، آمیخته با رگه‌های رمانتیک است.》(ص ۳۶)

از همین روی پرتو نادری بر این نظر است که صدای نیما یوشیج و تحولی که او در شعر فارسی به وجود آورده بود در دهه چهل و پنجاه خورشیدی است که در افغانستان شنیده می‌شود(ص ۳۷) و سرآمد آن را هم “واصف باختری” است که در بخش بعدی این یادداشت بدان پرداخته می‌شود.

پرتو نادری در بخش پایانی مقدمه‌اش، تحلیل و بررسی از وضعیت شعر نو و تحول ادبی در شعر عربی، تُرکی و اردو دارد (صص ۳۸_ ۵۲) چرا که از نظر وی:

《با آغاز سده بیستم، تنها این شعر و ادبیات پارسی‌دری نیست که در گیر چنین تحولاتی می‌شود؛ بلکه چنین تحولاتی در شعر و ادبیات تُرکی، عربی و اردو در همسایگی ایران و افغانستان نیز پدیدار می‌شود.》(ص ۳۸)

ارزیابی بررسی پرتو نادری از مقایسه شعر نو در افغانستان با این کشورها چنین است:

《دریافت من از این بررسی چنین است که با دریغ، شعر افغانستان در مقایسه با شعر ترکیه، ایران، شعر عرب و اردو به کُندی و با گونه تفنن با جریان تحول شعر و ادبیات منطقه و جهان پیوست. ما زمانی در راه شعر نو افتادیم، به تعبیری زمانی زنگ کاروان ما به صدا درآمد که شعر دیگران با جریان‌های شعری منطقه و جهان پیوند خورده بودند. دیگران چهره‌هایی را به منطقه و تا میزانی به جهان معرفی کرده بودند؛ اما هنوز ما یار را سر و لب بام می‌دیدیم که زُلفانش چنان مارهایی روی شانه‌هایش آویزان‌اند.》(ص ۵۳)

ج) واصف باختری اختر تابناک شعر نوِ افغانستان

همانطور که در مقدمه یادداشت حاضر ذکر شد، بخش دوم و میانی اثر پژوهشی پرتو نادری (صص ۵۷_ ۲۷۸)، به بررسیِ تحلیلی اشعار نخستین سرایندگان شعر نو در افغانستان که در کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” از آن‌ها و اشعارشان ذکر به میان رفته، اختصاص یافته است (ص ۵۵)

بررسی بخش میانی کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” (صص ۵۷_ ۲۷۸)، خارج از توانایی علمی-مطالعاتی نویسنده‌ی یادداشت پیش‌روی است. اما با مطالعه این بخش، آنچه که نمایان می‌شود این است که پرتو نادری، برای بررسی اشعار هر پانزده شاعر، نهایت کوشش خویش را در امر شناسایی منابع و مدارک مربوط به زندگی و شعر آنها مبذول داشته و در امر تحلیل اشعار آن‌ها بدون سوگیری و با توجه به قرائن درون‌متنی و با استناد به سایر منابع و همچنین بررسی مقایسه‌ای، تحلیل و ارزیابی اشعار را انجام داده است.

تنها یک نقد از لحاظ روش پژوهش علمی به کار ایشان در این بخش کتاب و هر جای کتاب که نام “خلیل‌الله خلیلی” بُرده شده، وارد است که “خلیل‌الله خلیلی” هماره با عنوان و لقب “استاد خلیلی” یاد شده است (صص ۱۳۵_ ۱۴۸). در فهرست مطالب کتاب نیز نام شاعران مورد بررسی آمده است، تنها خلیل‌الله خلیلی با عنوان “استاد خلیل‌الله خلیلی” ذکر شده است.

یکی از نکات اخلاق نگارش متن علمی همین است که از عناوین و القاب پیش از ذکر افراد خودداری شود چرا که ناخودآگاه موجب ایجاد پیش‌داوری و قضاوت پیشینی می‌شود.

البته شایان ذکر است که در متن و تحلیل پرتو نادری در بخش مربوط به اشعار خلیل‌الله خلیلی(صص ۱۳۵_ ۱۴۸)، هم مشابه سبک و سیاق تحلیل اشعار سایر شاعران کتاب، نقد و ارزیابی صورت گرفته است.

به نحوی که نادری سروده “سرود کُه‌سار” خلیلی را نیز شعری در قالب کلاسیک مستزاد، تنها با تغییرات فُرمی-قالبی در راستای نزدیک‌شدن به اوزان شعر نیمایی تحلیل می‌کند (ص ۱۳۷) اما با توجه به نکته‌ای که ذکر شد، مناسب بود که مشابه سایر شاعران مورد تحلیل و بررسی در اثر تنها به نام خلیل‌الله خلیلی اکتفا شود.

اثر پژوهشی و نقد ارزیابی پرتو نادری به هر صورت قابل تقدیر است و گامی برای پژوهشگران پسین محسوب می‌شود. شایان توجه است همانطور که نادری در بخشی از اثرش به این نکته اشاره می‌کند، بازخوانی انتقادی و مسولیت‌پذیر تاریخ و هویت کشور امری مهم، به خصوص برای فرهنگیان جامعه است:

《من فکر می‌کنم جامعه‌ای که به گذشته فرهنگی خود با مسؤلیت برخورد نکند، آن را نشناسد، خوبی‌هایش را تعمیم ندهد یک “جامعه بیمار” است. جامعه‌یی که گذشته فرهنگی خود را جزم‌گرایانه نفی می‌کند و گویا چیز مثبتی در آن نمی‌بیند، یک جامعه بیمار است.》(ص ۲۵۹)

پرتو نادری در بخش سوم و پایانی کتاب با عنوان “سخنان پایانی” (صص ۲۷۹_ ۲۹۴) در کنار جمع‌بندی از مباحث کتاب، نگاهی گذرا به وضعیت شعر نو فارسی در دهه‌ چهل و پنجاه خورشیدی در افغانستان دارد.

نادری، گفتمان ادبی شعر نو در افغانستان را مقارن با دوران مشروطیت در افغانستان می‌داند که همپای شعر کلاسیک با دامنه بیشتری به حیات ادبی‌اش در افغانستان ادامه داد:

《امروزه می‌شود در پیوند به شعر این شاعران ایرادهای زیادی گرفت؛ اما باید به یاد داشته باشیم که راه‌رفتن در راه ناهموار تا راه کوبیده شده و هموار بسیار از هم تفاوت دارد. در راه ناهموار به سختی می‌توان گام برداشت. با این همه وقتی به بررسی شعر هر کدام از این شاعران، به گونه جداگانه بپردازیم، در می‌یابیم که شماری از آن‌ها همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، هنوز درک درست و کاملی از تحول و رستاخیز ادبی نیما نداشتند. صدای نیما را درست نشنیده بودند و پیشنهادهای او را به روشنی درنیافته بودند.》(ص ۲۸۱)

همانطور که پرتو نادری در آخرین صفحه کتاب به این موضوع می‌پردازد، یکی از ناهمواری‌های پیش روی شعر نو در افغانستان، “انجمن ادبی کابل” بوده است که سال ۱۳۱۰ش توسط حکومت نادرخان پایه‌گذاری شد که به زعم بسیاری، هدف از این اقدام زیر نظر داشتن شاعران و نویسندگان بوده است (ص ۲۹۲).

پرتو نادری درباره نگاه سختگیرانه انجمن ادبی کابل در مواجهه با شعر نو به عنوان یک مانع چنین می‌نویسد:

《انجمن ادبی کابل، نشریه‌یی داشت به نام مجله کابل. انجمن با وجود کارهای شایسته و قابل قدری که در زمینه پژوهش‌های ادبی، تاریخی و ترجمه انجام داد، در پیوند به شعر نگاه بسیار سنتی و سخت‌گیرانه داشت و هیچ‌گونه تحول زبانی یا ساختاری در شعر را بر نمی‌تابید. نمی‌خواست که از آن موازین و معیارهای کلاسیک یک قدم آن سوتر گذاشته شود. از این‌رو انجمن نه تنها تأثیری سازنده‌یی در تحول شعر پارسی‌دری در کشور نداشت؛ بلکه خود به مانع بزرگی در امر نُوجویی و تحول شعر بدل شده بود.》(ص ۲۹۲)

《پایه‌گذاری انجمن ادبی کابل با تفاوت اندکی برابر است با نشر “افسانه” در ایران. نیما با سرایش و نشر این شعر، در حقیقت راهی را به سوی یک تحول و دگرگونی در شعر پارسی‌دری گشود؛ اما این‌ جا با مایه‌گذاری انجمن ادبی کابل نه تنها شعر با یک مانع بلند سازمانی رو‌به‌رو شد؛ بلکه در این زمان بار دیگر مدیحه‌سرایی برای شاه و خانواده او رونق گسترده‌یی یافت و شعر بیش‌تر از هر زمان دیگری در خط سیاست استبداد دولتی حرکت می‌کرد. توصیف شاه و گویا قهرمانی‌های او، تقلید از گذشتگان، ضدیت با هرگونه تحول‌طلبی سیاسی و اجتماعی مضمون عمده ادبیات این دوره را می‌ساخت. از این نقطه نظر انجمن ادبی کابل بر جریان تحول و نوگرایی در شعر پارسی‌دری افغانستان، تاثیر ناگوار و ویران‌گری بر جای گذاشت.》(صص ۲۹۲ و ۲۹۳)

پرتو نادری بر این نظر است که شعر نو، به آن اسلوب شعر نیمایی، در دهه چهل خورشیدی است که پس از انتشار کتاب “نوی شعرونه/ اشعار نو” و مجموعه‌های شعری برخی از شاعرانِ “نوی شعرونه” در افغانستان شکل می‌گیرد (صص ۲۸۲ و ۲۸۳).

نادری اگرچه از شاعرانی همچون رزاق رویین، مضطرب باختری، اسدالله حبیب، رفعت حسینی، حلیم پندار، حسین وفا سلجوقی و غیره به عنوان شاعران شعر نیمایی در دهه چهل خورشیدی در افغانستان نام می‌برد(ص ۲۸۳) اما سرآمد آنها را “واصف باختری” می‌داند:

《در میان شاعران دهه چهل، واصف باختری “درخشان‌ترین” چهره است. او به مفهوم راستین آن از همان روزگار جوانی صدای نیما را شنید، رمز و راز شعر نیمایی را دریافت و پیشنهادهای نیما را به گونه دقیق در سرودهای خود پیاده کرد. او در امر نهادینه‌سازی شعر نیمایی در افغانستان چهره یگانه است و هیچ شاعر دیگری در کشور را نمی‌شود با او مقایسه کرد. البته در این سال‌ها نیمایی‌سرایی‌های رزاق رویین و بعدتر لطیف ناظمی از جایگاه بلندتری برخوردار است.》(صص ۲۸۳ و ۲۸۴)

از آنجایی که در ۲۸ تیرماه/اسد سال جاری، زنده‌یاد واصف باختری چشم از جهان فرو بست، بخش پایانی یادداشت حاضر را با توضح پرتو نادری در کتاب “پیش‌گامان شعر نو در افغانستان” درباره جایگاه باختری در شعر و ادبیات فارسی معاصر افغانستان به پایان می‌بریم:

《اگر بخواهیم در افغانستان سرآغازی برای شعر نیمایی به مفهوم دقیق آن جست‌وجو کنیم، این جست‌وجو به “واصف باختری” می‌رسد. هیچ تردیدی نیست که او پایه‌گذار شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی در کشور است، به آن مفهومی که نیما، معیارها و موازین آن را در میان گذاشته بود. واصف چنین کاری را از دهه چهل خورشیدی آغاز کرد و در دهه پنجاه آن را به اوج کمال رساند. سروده‌هایی نیمایی واصف را می‌توان با پیش‌گامان شعر نیمایی در حوزه گسترده پارسی‌دری مقایسه کرد. او را می‌توان قافله‌سالار شعر نیمایی در افغانستان خواند.》(ص ۲۹۱)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا