آموزش و تحصیل زیر آتش حملات گروه های افراطی
۵ آبان (عقرب) ۱۳۹۹- ۲۰۲۰/۱۰/۲۶
«فرزندان افغانستان و درس خواندن در سایه ی حملات تروریستی»
علی رغم گذشتِ بیش از ۴۰ روز از مذاکرات صلح بین الافغانی در دوحه قطر برای رسیدن به توافقی جهت صلح و آتش بس پایدار در افغانستان، همچنان شاهد خشونت های بی امان در بسیاری از ولایات این کشور می باشیم. چنانچه می توان گفت خشونت و حملات میان طالبان و نیروهای افغان در این کشور افزایش یافته است، حتی در حالی که نمایندگان دو طرف درگیر آغاز مذاکرات صلح در دوحه برای پایان دادن به جنگ چند دهه در افغانستان هستند.
اما به نظر می رسد محیط ناامن و جنگ زده ی این کشور نه تنها طالبان، بلکه گروه افراطی چون داعش را نیز برای انجام حملات تروریستی تحریک می کند. چنانچه در تاریخ ۳ آبان (عقرب) ۱۳۹۹ شاهد حمله ی انتحاری به یک آموزشگاه خصوصی (کوثر دانش) در منطقه پل خشک شهر کابل بودیم که در این حمله ۱۸ تن کشته و ۵۷ نفر زخمی شدند. این حمله در منطقه ای از غرب کابل صورت گرفت که بسیاری از افراد جامعه شیعه در آن سکونت دارند؛ اقلیتی در افغانستان که در گذشته توسط گروه هایی مانند داعش نیز هدف قرار گرفته بودند. در همان منطقه کابل، ده ها دانش آموز در حمله ای به یک مرکز آموزشی دیگر در سال ۲۰۱۸ جان خود را از دست دادند. دو سال پیش در یک حمله انتحاری به مرکز آموزشی “موعود” حدود ۵۰ کشته و ۷۰ زخمی بجا ماند. همچنین در حمله دیگری به مرکز فرهنگی تبیان و یک خبرگزاری در همین منطقه کابل نیز ۴۱ نفر کشته و ۸۴ نفر زخمی شدند.
متاسفانه در چندسال اخیر حمله به مراکز آموزشی، مذهبی و حتی بیمارستان ها در مناطق هزاره نشین و شیعه نشین در غرب کابل به شدت افزایش یافته است. حملاتی که نشان از حذف سیستماتیکی این گروه دارند. گرو ههای افراطی بنیادگرا چون طالبان و داعش وجود شیعیان کشور را تهدیدی جدی بر موجودیت خود میدانند و بدین ترتیب حملات آنها به نهادهای آموزشی کاملا آگاهانه و تعمدی می باشد.
خادم حسین کریمی درکتاب خود «کوچه بازاری ها؛ از چشمه به چرخاب» به خوبی دلیل این حملات را بیان میکند: هزاره ها به دلیل انزوای سیاسی و کوچ های دسته جمعی، کشتارهای سهمگین و تبعیض های وسیع در یک سده گذشته در دوره کوتاه به قدرت رسیدن مجاهدین و طرح مسئله مشارکت و توزیع قدرت سیاسی و سپس داعیه توزیع منابع و خدمات شهروندی بدون تبعیض در نظام سیاسی جدید پساطالبانی، خواسته های خود را به صورت وسیع در سطح سازمان های سیاسی و بسیج مردمی و اجتماعی مطرح و پیگیری کردند.
مکتب های خودساز، نهادهای آموزشی و فرهنگی نشان از تغییر بزرگ در این نسل دارد. به عبارت دیگر، نسل جدید هزاره به دلیل تبعیض های گسترده تاریخی خواهان ایفای نقش جدیدتر در جامعه افغانستان هستند. امری که با موفقیت آنها رو به رو شده است. از همین رو، گروه های افراطی چون داعش و طالبان با درک اینکه با نسل قوی تر رو به رو هستند شروع به حذف سیتماتیک آنها کردند. این گروه ها به خوبی دریافته اند که برای مقابله با رشد جامعه هزاره که خطری جدی برای خود می دانند نه در میدان جنگ بلکه با حمله به مراکز آموزشی، بیمارستان ها به مقابله با آن بپردازند.
اما در این میان نقش دولت و کارکرد آن در تامین امنیت و ثبات سیاسی-اجتماعی را نباید نادیده گرفت. افغانستان غالبا به لحاظ عملکرد، دولتی “ضعیف” یا “شکننده” توصیف می شود، که فاقد توانایی تأمین امنیت و رفاه برای شهروندان خود و جلوگیری از درگیری و جنگ های خشونت آمیز و تروریسم است. در همین رابطه می توان گفت، از سال ۲۰۰۱، آموزش و پرورش در افغانستان به یکی از قربانیانِ اصلیِ بحران طولانی مدتِ ناامنی و خشونت این کشور تبدیل شده است که دربرگیرنده و پوشش دهنده ی مسائلی از مداخلات نظامی بین المللی، دموکراسی شکننده و رادیکالیزه شدن و افراط گراییِ رو به رشد در آن می باشد.
بدین ترتیب به نظر می رسد علی رغم پیشرفت هایی از زمان فروپاشی حکومت طالبان، لیکن آموزش و پرورش و به طور کلی وضعیت نهادهای مدنی افغانستان همچنان در مسیری از وخامت اوضاع امنیتی، ضعف حاکمیت و فساد گسترده در این کشور دست و پنجه نرم ی می کنند، که این امر منجر به تصرف فضاهای آموزشی توسط شورشیان برای رادیکالیزاسیون و افراط گرایی خشن و سست شدن هر چه بیشتر گذاری دموکراتیک و صلح آمیز از یک سو، و حملات خشونت آمیز گاه و بیگاه بر موسسات و نهادهای آموزشی و مدنی و گرفتن جان قربانیان بی گناه و به ویژه دانش آموزان و کودکان از دیگر سو گردیده است.
لیکن نباید فراموش کرد که آموزش و گسترش نهادهای مدنی و اجتماعی در بستری متاثر از درگیری و نزاع، می تواند کیفیت زندگی بالاتری را از طریق رفاه اقتصادی فراهم آورده و مشارکت سیاسی را به عنوان ابزاری حهت کاهش علل اصلی درگیری بهبود بخشد. امری که گروه های افراطی و خشونت طلب را نگران کرده و برای از میان برداشتن و حذف آن به ویژه در کشورهایی که لانه ی امن خود می پندازند، تلاش می کنند. فرصت های مشارکت در آموزش، احتمال ورود جوانان در درگیری های مسلحانه را کاهش داده و سطح بالاتری از تحصیل و فرصت های اقتصادی را افزایش می دهد.
از همه مهمتر، آموزش و پرورش می تواند با ارتقا و بالا بردنِ سطح “تاب آوری و مدارا، مهارت های ارتباطی و زبانی، همراه با آموزش حل و فصل معضل تعارض و کشمکش، و ایجاد زمینه هایی برای به چالش کشیدن بی عدالتی” از ثبات و امنیت پشتیبانی کند. لیکن در محیط های شکننده و با وجود دولت هایی ضعیف، آموزش و پرورش در یک اقتصاد سیاسیِ بغرنج و پیچیده به دام افتاده و گرفتار می شود، که در نتیجه امکان ایجاد تحولی گسترده در جامعه را نیز تضعیف می کند.
به نظر می رسد گروه های افراطی چون داعش و طالبان به دلایل زیر با رشد و توسعه جامعه مدنی و نهادهای آموزشی و فرهنگی مخالف بوده و به همین دلیل دست به حملات خشونت آمیز علیه آنها می زنند: اولا، سیستم های آموزشی می توانند در جهتِ سرکوب و اضمحلالِ تعصباتِ زبانی و فرهنگی، آموزش های مغرضانه تاریخ، محرومیت های قومی و جنسیتی، و برنامه ریزی هایی مرتبط با آموزش جنگ، نفرت و نابرابری گام برداند. ثانیا، آموزش می تواند در مسیر طرح ریزی یک پروژه سیاسی صلح سازی پس از جنگ است و پیشبرد دستورکار توسعه اقتصادی مفید واقع شود.
به طور کلی به نظر می رسد در میان چالش هایی چون: فقر، خشونت، فقدان زیرساخت های آموزشی، کمبود معلم؛ عاملی دیگر چون افزایش ناامنی و حملات خشونت بار به نهادهای آموزشی و یا سواستفاده ی گروه های افراطی از این دست مراکز، همچنین باعث تاثیرات منفی بر حضور دانش آموزان در این نهادها و همچنین مدارس شده است. از سال ۲۰۱۴، گروه های مسلح غیردولتی مناطق تحت کنترل خود را گسترش داده و حملات بسیاری را به غیرنظامیان و زیرساخت های غیرنظامی انجام داده و در نتیجه ی این حملات مداوم، قابلیت دسترسی و همچنین تمایل برای استفاده از امکانات آموزشی و حضور در این مراکز را در برخی مناطق کاهش داده است.
به هرروی آنچه آشکار به نظر می رسد آن است که، تعدد حملات گروه های افراطی در افغانستان به مراکز آموزشی نشان از ترس و دلهره این گروه ها نسبت به این دست مراکز می باشد. چراکه از دل همین آموزشگاه ها هزاران دختر و پسر تحصیلکرده با عقاید و اندیشه هایی مخالف با اهداف خشونت طلبانه گروه های بنیادگرا رشد می یابند که خطری بزرگ برای این گروه است. طالبان و داعش با درنظر گرفتن شرایط آینده و با مورد حمله قرار دادن این مراکز درصدد هستند تا با به راه انداختن یک نسل کشی که سابقه در تاریخ افغانستان نیز دارد دست به تغییر در چینش قومی آینده افغانستان بزنند. از طرف دیگر می توان گفت، سربرآوردن افرادی چون شمسیه علیزاده از این مراکز به عنوان یک بانوی توانمند و مستعد در پیشرفت و ارتقای آینده افغانستان، این گروه ها را در رسیدن به اهدافشان جدی تر ساخته است.