یکه تاز ادبیات معاصر: رهنورد زریاب، پیرخردمند افغانستان
۲۳ آذر(قوس)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱۲/۱۳
سالها جنگ در افغانستان تمامی ابعاد زندگی را در این کشور بحران زده و خسته از دود و باروت را در خود بلعیده و زخم های ناسوری بر پیکره بی جان این جغرافیای خاکی وارده کرده است. در این آشوب بازار که همه چیز بوی خون، سیاست و فریب و خدعه دارد، ادبیات و فرهنگ به عنوان هویت و اصالت کشور در شرایطی به مراتب سخت تر روزگار می گذراند. بی توجهی به مسائل فرهنگی و ادبیات کشور در زیر سایه شوم جنگ این درخت تنومند اصالت را زخمی کرده است و موجبات مهاجرت های زیادی از ادبیان کشور را فراهم ساخت که شاید مهم ترین پیامد آن را در فقدان جریانی دوام دار در ادبیات افغانستان شاهد هستیم. اما در این میانه هستند افرادی که با عشق به وطن در این سرزمین پرغوغا که هرروز آبستن حادثه ای جدید است و از طرف دیگر، فارسی ستیزی تبدیل به یک جریان شده، برای پاسداری از ادبیات فارسی بی وفقه تلاش و مبارزه کردند و لحظه ای در این مسیر از پا نایستادند. استاد «رهنورد زریاب» از این دست آدم هایی بود که در سرزمین مادری زیست و یک تنه از ادبیات و فرهنگ این کشور که جفای روزگار لحظه ای امانش نداد، پاسداری کرد و به نامی نیک در ادبیات معاصر افغانستان تبدیل شد.
«رهنورد زریاب» که از او با عنوان کاخ بلند پارسی یاد می شود، از افراد بسیار تاثیرگذار در ادبیات معاصر افغانستان است. او در ۲۱ آذر سال جاری در اثر ابتلا به ویروس کرونا بر زندگی خود روی این کره خاکی پایان داد اما به قول استاد خلیل الله خلیلی:« مرد نمیرد به مرگ، مرگ از او نام جُست/ نام چو جاوید شد، مُردنش آسان کجاست؟». استاد اعظم رهنورد زریاب (۱۳۲۳-۱۳۹۹ خورشیدی)، پرکارترین و معروفترین نویسنده پارسیگو در افغاستان بود. زریاب در کابل متولد شد. پدرش از ولایت غزنی و مادرش از ولایت بلخ بود. او پس از دوره آموزشی در لیسه حبیبیه، رشته خبرنگاری را در دانشگاه کابل خواند. پس از پایان دوره لیسانس خدمت سربازی انجام داد. در سال ۱۳۵۰ خورشیدی بورسیه تحصیلی گرفت و به بریتانیا رفت. او در بریتانیا در رشته خبرنگاری به تحصیل خود ادامه داد و از دانشگاه ولز جنوبی سند کارشناسی ارشد دریافت کرد و بعد از آن به افغانستان باز گشت. استاد زریاب در میان گروههای سیاسی که در دهه چهل خورشیدی قد کشیدند و بعد از آن به قدرت رسیدند، تمایل به گروه چپ شوروی داشت. اما هیچگاه عضو رسمی هیچ یک از احزاب چپگرای کشور نشد. او پیوسته به روزنامهنگاری، کار فرهنگی، نویسندگی و پژوهش مشغول و مصروف بود. حدود یک دهه (۱۳۵۱-۱۳۶۱ خورشیدی) مشغول کار فرهنگی و خبرنگاری و مدیریت نشریههای چاپ کابل از جمله روزنامه اصلاح، انیس و مدیر بخشهای مختلف وزارت اطلاعات و فرهنگ بود. او در سال ۱۳۶۳ دبیر داستاننویسی اتحادیه نویسندهگان کشور شد و بعد از آن برای مدت پنج سال رییس این اتحادیه بود.استاد رهنورد زریاب قبل از آغاز جنگهای داخلی به فرانسه مهاجرت و برای مدت ۱۰ سال در جنوب این کشور زندهگی کرد. بعد از فروپاشی امارت طالبان و آغاز کار نظام جدید، در سال ۱۳۸۲ به افغانستان برگشت. پس از برگشت از فرانسه، مدت یک سال به عنوان مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور کار کرد. آوازی از میان قرنها (مجموعه داستان)، دوستی از شهر دور (مجموعه داستان)، گنگ خوابدیده، شمعی در شبستانی، هذیانهای دور غربت، گلنار و آیینه و… از جمله رمانها و نوشتههای معروف و مشهور او است(هشت صبح،۱۳۹۹).
تاثیرگذاری زریاب بر ادبیات افغانستان و تربیت نسل نو از نویسندگان بر کسی پوشیده نیست. او به دلیل خلق آثاری شگرف و بدیع که از دل واقعیت های جامعه بلند می شد و با قلمی شیوه و رسا به نگارش در آمده بود، جای خود را به عنوان تأثیرگذارترین چهره ادبی کشور در ادبیات افغانستان باز کرد. ویژگی های منحصر به فرد او هم در خلق و خو و هم در عرصه کاری و هنری از وی شخصیتی منحصربه فرد، تاثیرگذار و محبوب بر جای گذاشت. چنانکه نویسندگان و شاعران مختلف نام او را به نیکی یاد می کنند و در وصف او از عناوینی متفاوت استفاده می کنند و تمام نویسندگان با هر سبکی بر بی نظیر بودن او متفق القول هستند. مجیب مهرداد، شاعر و نویسنده جوان افغان استاد زریاب را پدیده ادبی افغانستان میداند. او میگوید:« در گفتمان فرهنگی افغانستان، یک دال مرکزی وجود دارد که مانند خورشیدی انرژی میبخشد و رهنورد زریاب دال مرکزی گفتمان فرهنگی افغانستان است که بدون او انسجام گفتمان فرهنگی افغانستان از بین میرود».همچنین، تعهد او به اصالت و زبان پارسی و ادبیات افغانستان نقش او را در بین نویسندگان بسیار برجسته کرده بود. چنانکه، محمود دولتآبادی نویسنده نامآشنای ایرانی در سخنانی در شب رهنورد زریاب که در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ در تهران برگزار شد، گفت: «به گمان من اهمیتی که استاد زریاب دارد، این است که پایبند به جامعه پیشرفته غربی نشد و به افغانستان برگشت. ارتباط با جهان بیگانه اجتناب ناپذیر است، با جهان متمدن باید ارتباط آگاهانه داشته باشیم، این کار را زریاب انجام داده است. اگر من از مردم افغانستان بودم خیلی بیشتر از این سپاسگزار رهنورد زریاب میبودم. آثار زریاب کمکی است که بین ما و روحیه افزون زده هند ارتباط ایجاد میکند». عده ای دیگر او را به دلیل خلق واژه های جدید بی همتا می دانستند. سهراب سیرت شاعر و نویسنده کشور در این باره می نویسد:« اهمیت کار رهنورد زریاب تنها به خاطر نوشتن داستانها و جستارها نبود. او دست بالایی در ساختن واژههایی جدید داشت. او واژههایی مثل سازآمیز (برای موزیکال)، ریزهگرایی (برای مینیمالیسم)، ارزشنما (برای محک، معیار)، پوشاک (برای یونیفرم) را پیشنهاد کرد.نوعی از فرم داستانی با نام “داستایت” را نیز ساخت و در توضیح نام آن گفت که آن را با ترکیب “داستان” و “حکایت” ساخته است. کتاب او که حاوی نوشتههایی با همین فرم است با عنوان “و شیخ قدس الله سره گفت” منتشر شده است»(سیرت،۱۳۹۹). همچنین،تلاش دوام دار و روحیه خستگی ناپذیر زریاب رهنورد منجر به تأثیرگذاری عمیقی بر بخش داستان نویسی و ادبیات افغانستان شد.روشن است که زمانی پژوهشگری مدام برای جامعه، از دل جامعه و در توصیف جامعه بنویسد و این روند قطع نشود او تبدیل به جریانی اثرگذار در خلق و زاییش نوشته های بدیع و نو به ویژه در میان نسل جوان می شود. همین ویژگی استاد و روحیه خستگی ناپذیر او باعث شد که به قول مجیب مهرداد به دال مرکزی گفتمان فرهنگی افغانستان بدل شود. در این میان، نعمت حسینی به خوبی در شش دسته بندی، دست آورد نیم قرن زندگیِ پربارِ رهنورد زریاب را توصیف کرده است: ۱- شناخت ژرف از پس منظر و گذشتۀ ادبیات فارسی دری. ۲- تسلط کامل بر روش املا و درست نویسی زبان فارسی دری. ۳- آگاهی از ادبیات داستانی جهان به ویژه ادبیات کلاسیک باختر زمین. ۴- تاحدودی آشنایی به فسلفه جهانی. ۵- نگارش صد داستان کوتاه و دو رمان. ۶-ترجمه چندین داستان کوتاه و مقالات از زبان انگلیسی به فارسی دری.
زریاب این پیر فرزانه افغانستان از دهه ۳۰ خورشیدی دریچه جدیدی بر روی ادبیات کشور باز کرد. تسلط او بر زبان، شعر و نثر و مهم تر از آن آگاهی و درک او از جامعه او را به نویسنده ای صاحب سبک و اثرگذار تبدیل کرد که باعث شد خالق بهترین داستان های کشور شود. قصه هایی که الهام بخش مسیر بسیاری از نویسندگان جوان افغانستان شد. چنانکه که او به باور اهل قلم ابعاد داستان نویسی را در کشور گسترش داد و زندگی را با تمام جلوه های عینی و ذهنی اش وارد داستان هایش کرد. همچنین، او توانست به خوبی پیوند دهنده نسل قدیم و جدید افغانستان باشد . زریاب به اعتقاد بسیاری از نویسندگان با «فضاسازی نوستالژیک» موضوعات روزمره جوان امروزی را به دنیای کهن افغانستان پیوند می داد. این ویژگی در کنار پاکیزگی قلم و انظباط نوشتن او را بیش از بیش به چهره ای شاخص و کلیدی در ادبیات افغانستان تبدیل کرد. در این میان، استاد محمد کاظم کاظمی در مورد خصوصیات چندگانه او به خوبی می نویسد:«تداوم و استمرار. در کنار این قوت کار، باید به تداوم و پیوستگی کار او هم نظر داشت. این حضور اعظم رهنورد زریاب در ادبیات داستانی کشور، محدود به یکی دو دهه نمیشود. او از حوالی دهۀ پنجاه تا کنون حضوری مستمر در این عرصه داشته و همواره فعال بوده است. طبیعتاً از نظر تعدد آثار فاخر در این عرصه هم او نویسندهای کمنظیر بود. انکار نمیکنم که ما داستاننویسان بسیار برجستۀ دیگری هم از نسل او و نسل بعد از او داریم که گهگاه از لحاظ کیفیت آثار و جلب نظر مخاطبان جدی این عرصه، از او نیز پیشی گرفتهاند. ولی در بسیار موارد کارشان مقطعی و دارای فراز و فرود بوده و این تداوم و استمرار را نداشته است۲٫ دانش و آگاهی ادبی. او نویسندهای بود صاحب مطالعه، دانشمند و صاحبنظر، چه در عرصۀ ادبیات و چه در عرصههای تاریخ و سیاست و اجتماع. کتاب «چهها که نوشتیم» که مجموعهای از مقالات اوست، بر این دانش و آگاهی ژرف در عرصههای گوناگون گواهی میدهد. افزون بر آن، دقت علمی، جامعنگری، انصاف و تعادل در این مقالات هم بسیار ستودنی است.
۳. فعالیتهای اداری و رسانهای. اعظم رهنورد زریاب فعالیتهای فرهنگی بسیاری داشته است، هم در عرصۀ مطبوعات و هم در عرصۀ ادارۀ امور ادبی. مدتی رئیس اتحادیۀ نویسندگان افغانستان بود. مدتی مشاور وزیر فرهنگ بود و افزون بر آن. در عرصۀ رسانه، با رادیو و تلویزیون همکاری داشت، به خصوص در سالهای اخیر و با حضور در رسانههای آزاد کشور، برای هدایت سیاستهای فرهنگی و زبانی این رسانهها، که در این حوزه نیز حضور او بسیار پرثمر بود.
۴٫پاسداری از زبان فارسی. بیجا نیست اگر اعظم رهنورد زریاب را به تنهایی یک «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» بدانیم. او در این سالهایی که زبان فارسی افغانستان با آسیبها و تهاجمهای مختلفی که به اشکال گوناگون زبان فارسی افغانستان را تهدید میکرد، ایستاد و همواره پشتوانۀ فکری و عملی کسانی بود که از هویت و اصالت زبان فارسی دفاع میکردند. او مرجع علمی و ادبی فارسیگرایان افغانستان بود و هم از این روی، خار چشم¬فارسیستیزان. ۵٫ شیوایی و پاکیزگی نگارش. اعظم رهنورد زریاب نثری زیبا داشت، چه در ادبیات داستانی و چه در پژوهشهای ادبی. ولی تنها زیبایی نثر نبود. آثار او از نظر نگارش بسیار دقیق، پاکیزه و آراسته بود. بدون اغراق، تا کنون متنی به دقت، سلامت و پیراستگی این کتاب ندیدم. بگذریم از دقت علمی، اعتدال، اصالت و سرزندگی این نوشتهها.
۶. اخلاق نیکو، بزرگمنشی و مردمدوستی. او از معدود فرهنگیان افغانستان بود که بعد از سالهای غربت به واسطۀ جنگهای داخلی، دوباره به وطن برگشت و در دو دهۀ اخیر، همواره در کنار مردم خود زیست و پاسدار زبان و ادبیات فارسی بود.(کاظمی،۱۳۹۹). بهرروی، تاثیرگذاری او بر ادبیات افغانستان بی بدیل و شاید بتوان گفت که تا سالها بی مانند خواهد بود و کسی نخواهد توانست جای خالی او را پر کند. او به واسطه سالها تلاش برای حفظ فرهنگ و ادبیات افغانستان به جریانی غالب و تأثیرگذار در ادبیات افغانستان معاصر تبدیل به گونه ای که تا مدت ها ادبیات افغانستان از خلأ وجود او رنج خواهد برد.
منابع
۱٫حمزه ای،آسیه(۱۳۹۹)، “خالق«گلنار و آیینه» با «زن بدخشانی» در نیمه راه بدرود گفت”،۲۲ آذر،قابل دسترس در : https://8am.af/the-creator-of-golnar-and-the-mirror-said-goodbye-to-badakhshani-woman-halfway/
۲٫ سیرت،سهراب(۱۳۹۹)، “کارنامه ادبی رهنورد زریاب: داستان “زن بدخشانی” ناتمام ماند”، ۲۱ آذر،قابل دسترس در : https://www.bbc.com/persian/afghanistan-55079504
۳٫کاظمی، محمد کاظم(۱۳۹۹)،”توصیف «رهنورد زریاب» در یادداشت «کاظم کاظمی»”(۱۳۹۹)،۲۱ آذر، قابل دسترس در: http://www.iess.ir/fa/note/2479/