«هشتادو هشت روز تا قندهار»: نگاهی به فعالیت سیا در جنوب افغانستان در سال ۲۰۰۱
فعالیت سیا در جنوب افغانستان
۱۳ دی(جدی)۱۳۹۹-۲۰۲۰/۱/۲
نام کتاب: هشتادو هشت روز تا قندهار
نام نویسنده: رابرت ال. گرینییر
نام مترجم: سنجر سهیل
سال چاپ:۲۰۱۵
«هشتادو هشت روز تا قندهار»: نگاهی به فعالیت سیا در جنوب افغانستان در سال ۲۰۰۱
کتاب« هشتاد و هشت روز تا قندهار» به قلم رابرت ال. گرینییر رئیس سابق سیا در پاکستان شخصی که در بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ به عنوان مامور سیا در پاکستان بوده، نوشته شده که به تحولات پس از حمله امریکا در افغانستان می پردازد. نویسنده که نقش مهمی در اتفاقات مهم افغانستان داشته، خودش خواندن این کتاب را به افغان ها برای رسیدن به درک و شناخت عمیق تر از نقش سیا و سیاستمداران افغانستان در دوره پس از سقوط رژیم توصیه می کند. همچنین مترجم کتاب علت اصلی ترجمه این اثر را عدم اطلاعات دقیق درمورد جنگ در جنوب افغانستان عنوان کرده است. جنگ هایی که علت اصلی سقوط طالبان در جریان حمله آمریکا به افغانستان بود. عنوان این کتاب از ۱۱ سپتامبر تا ۷ دسامبر بازه زمانی متحد شدن قبایل پشتون جنوب افغانستان با رهبری حامد کرزی شخصی که پس از سقوط طالبان به زمامدار اصلی افغانستان تبدیل شد علیه طالبان اشاره می کند. او در این کتاب به ابعاد کمتر گفته شده جنگ آمریکا در افغانستان به ویژه در جنوب کشور و در نزدیکی مرز بین پاکستان و افغانستان می پردازد و همچنین از رویدادهای مهم سیاسی دیگر مانند انتصاب کرزی نیز صحبت می کند.
به طور مثال، او در کتابش در مورد کرزی و انتصاب او می نویسد که:« به تاریخ هفتم دسامبر سال ۲۰۰۱ و – ۸۸ روز بعداز حملات یازدهم سپتامبر، گل آغا شیرزی مقر ولایت قندهار را در حالیکه طالبان از آن شهر در حال فرار بودند، تصرف کرد. حامد کرزی سرمست از نتایج مذاکرات و فرار طالبان، در حالیکه توسط افسران و ماموران سی ای ای و تیم مخصوص ایکو حفاظت می گردید، آماده سفر به کابل می شد تا کار خود را به عنوان رئیس اداره موقت آغاز کند. حامد کرزی برای رسیدن به اهداف خود به حمایت آمریکا به شدت نیاز داشت و آمریکا نیز به آدم هایی مثل حامد کرزی برای برآورده شدن اهداف خویش نیاز داشت. همکارم «گریک» یکی از ماموران و افسران زبده سی آی ای شخص ارتباطی با حامد کرزی موظف شده بود. گریک تخصص و تجارب و مهارت زیاد داشت. گریک به خوبی می دانست که برای حامد کرزی یک راهنما خوبی باشد. از مرکز سی آی ای و از رهبران آمریکا از واشنگتن فشار پیهم وارد می شد تا حامد کرزی هرچه زودتر از پاکستان به افغانستان فرستاده و انتقال شود». همچنین در بخش دیگری از کتاب درمورد ماموریتش درمناطقی که زیر دست طالبان بود می نویسد:« من بایست مردان و زنانی را مدیریت می کردم که کارشان جاسوسی بود. در واقع من هر دقیقه ای از کارم را در آنجا معطوف به درک مشکلات از جمله رقابت هند و پاکستان بر سر کشمیر، حمایت مخفیانه پاکستان از گروه های تروریستی، ساخت و ساز غنی سازی سلاح هسته ای و راکت های دوربرد، برنامه های دیکتاتور نظامی پاکستان ژنرال پرویز مشرف و از همه مهم تر گروه تروریستی اسامه بن لادن و رابطه اش با پاکستان، گروه های مذهبی افغان که از سوی پاکستان حمایت و برای شان پناهگاه داده شده بود، می کردم. سازمان استخباراتی سی آی ای که در گیجی و سکوت مطلق فرورفته بود، دوباره به حرکت افتاد و دفتر مرکزی به صورت گسترده ای مسئولیت رسیدگی به مسایل زیادی را به من سپرد».
به عبارت دیگر،این کتاب نشان می دهد روابط کرزی و ایالات متحده در هنگام حمله این کشور به افغانستان در سال ۲۰۰۱ چقدر نزدیک بوده است. نویسنده به عنوان رئیس دفتر سیا در اسلام آباد نقش اساسی در آنچه او اولین جنگ آمریکا و افغانستان می خواند، داشت. که در این مسیر بیشتر تلاش های او برای ترغیب فرماندهان قبایل که غالباٌ با پول انجام می شد، علیه طالبان بود. او در این کتاب به نقش خود فراتر از مامور اطلاعاتی سیا در یکی از دفاتر این سازمان اشاره می کند. چنانکه او سیاست های استراتژیک را طراحی میکرد. به طوری که ۱۱ روز پس از یازدهم سپتامبر از او خواستند برنامه جامعی برای سیا تهیه کند. در این میان نقدهایی جدی نیز به این کتاب وارد شده است. به طوری که نویسنده به این سوال اساسی که آیا اصلاً ضروری است حمله به طالبان صورت بگیرد، اجتناب می کند. چرا که با این پرسش ماهیت درخواست بوش از تحویل اسامه بن لادن به او بی فایده و بی معنا به نظر می رسد. همچنین مسئله دیگر که خود نویسنده هم آن را تایید می کند این مسئله است که پس از سقوط قندهار هیچ کوششی در آمریکا برای سهم گیری طالبان در دولت با رهبری کرزی صورت نگرفته است. بهروی، این کتاب علی رغم توجیه پذیری های نویسنده از عملکرد آمریکا در افغانستان اطلاعات خوبی در جریان جنگ افغانستان قرار می دهد.