فرهنگ و میراث فرهنگی افغانستان نیازمندِ پاسداری، بازسازی و حفاظت
فرهنگ و میراث فرهنگی افغانستان
۳ بهمن (دلو) ۱۳۹۹ – ۲۲ / ۱/ ۲۰۲۱
میراث فرهنگی افغانستان
فرهنگ و میراث فرهنگی افغانستان نیازمندِ پاسداری، بازسازی و حفاظت؛ مصاحبه با محمد افسر رهبین، شاعر، نویسنده، مترجم و رئیس آرشیف ملی افغانستان
افغانستان که در مسیر جاده ی ابریشم واقع شده است، به عنوانِ چهارراهِ تلاقیِ فرهنگ هاست. جایی که در آن تمدن های خاور نزدیک، آسیای میانه، آسیای جنوبی و چین طی هزاران سال در ترکیب دائما متغیری از تجارت، استقراض فرهنگی، مهاجرت، فتوحات امپریالیستی، درگیری ها و منازعاتِ دوره ای با یکدیگر تعامل داشته اند.
این تاریخچه پیچیده از ارتباطات و مراودات متنوع، برخی از مهمترین گنجینه های باستان شناسی، هنری، معماری و متون را در میراث فرهنگی جهان به وجود آورد. میراث فرهنگی بی نظیر این کشور منعکس کننده تاریخی است که با تعاملات منطقه ای بین ایران، یونان، بودیسم، هندوئیسم و اسلام مشخص شده است. لیکن میراث فرهنگی افغانستان به طور غم انگیز و تاسف باری با تعصب گروه های افراطی و یا چهار دهه جنگ مداوم از حمله شوروی درسال ۱۹۷۹ ویران شده و تا به نیز امروز ادامه دارد.
در ادامه برای روشن تر شدن موضوع پیرامون وضعیت میراث فرهنگی افغانستان و اهمیت توجه و رسیدگی به آن، به بحث و گفتگو با محمد افسر رهبین، شاعر، نویسنده، مترجم و رئیس آرشیف ملی افغانستان می پردازیم.
در ابتدا ایشان دررابطه با تاریخچه و پیشینه ای از معرفی میراث، فرهنگ و آیین های دیرین افغانستان و اهمیت توجه و پاسداری از آن ها چنین اذعان می کنند:
به گواهی تاریخ، افغانستان امروز، خراسان و آریانای دیروز، خاستگاه آیین ها و فرهنگ های گونه گون بوده است.
بلخ یا «مادر شهرها» و زادگاه زردشت، به عنوان خاستگاه زبان پارسی، در پدیدآیی و باروری ادبیات و فرهنگ حوزۀ زبان فارسی نقش چشمگیر داشته است.
بگرام در سده های پیش از میلاد مسیح و در عصر کوشانیان، مرکز آیین بودایی در منطقه شمرده می شد که بوداهای کوه پیکرِ بامیان(بوداهای درهم ریخته توسط طالبان) نمادهایی از شکوه آن روزگار بوده اند.
آسمایی کابل، از نام های آشنا در تاریخ هندوباوری شناخته می شود و آثار تاریخی به دست آمده از کاوش ها در کابل و لوگر، بیانگر روزگار هندوباوری در این مناطق بوده است.
زبان پارسی که از بلخ و تخارستان برخاسته است، توسط محمود غزنوی به هند راه باز کرد و تا آنجا گسترش یافت که در جایگاه زبان دیوان و دبستان جای گرفت.
رفتن قندِ پارسی به «بنگاله» و حضور و مرور دانشمندان و شاعران و پارسی زبانان و پارسی دانان در آن سرزمین باعث ایجاد «دبستان هندی» گردید و زبان اردو نیز در سایۀ زبان پارسی پدید آمد. هم از آن است که سخنوران و دانشمندان نام آشنای هند در سده های تسلط زبان پارسی در هند، به آفرینش اثر هایی پرداخته اند که بخش بزرگ و ارزشمند تاریخ ادبیات هند را می سازند.
روزگار تیموریان هرات، ، با استادانی چون مولانا عبدالرحمان جامی و استاد کمال الدین بهزاد، استاد میرعلی هروی در شعر، نگاره گری و خطاطی، بازتاب دهندۀ دورۀ شگوفایی هنر و ادبیات در افغانستان شناخته می شود.
و امّا؛
پاسداری از میراث های فرهنگی در افغانستان، بر اثر عوامل گونه گون، در چند سدۀ پسین چنان که می بایست انجام نیافته است.
افزون بر همه، سرگذشت چهار دهۀ پسین افغانستان، پر از سوگ و ماتم است!
تحلیل و بازنگری رخدادها و تحولات این سالها، که با پیروزی حزب دموکراتیک خلق، تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، و جهاد در برابر اشغال گران آغاز می گردد، جنگ های داخلی و تسلط طالبان و دورۀ تحول تا امروز را در بر می گیرد، بحث گسترده و مبسوط می خواهد که از حوصلۀ این گفت وگو بیرون است.
دگرگونی های سیاسی و نظامی و ادامۀ جنگ و درگیری ها در بیشتر از چهار دهه، آسیب های فراوان بر پیکر فرهنگ و میراث های فرهنگی ما وارد نموده است، که بازسازی و پرداختن به این عرصه، زمان گیر و هر ازگاه امکان ناپذیر می نماید.
۱- در ابتدا روی این موضوع می پردازیم که، علی رغم وجود برخی فعالیت ها و برنامه ها برای توجه بیشتر به وضعیت فرهنگی و تاریخی افغانستان، دولت همچنان نتوانسته در این بخش نمره قابل قبولی بگیرد. به طور کلی از نظر شما نقش دولت در بازسازی و حفظ میراث تاریخی در کشور چیست و نابودی این میراث چه پیامدهایی در داخل یا خارج از کشور به دنبال خواهد داشت؟
به باور بنده؛ در کشور ما و برخی دیگر از کشورهای منطقه، فرهنگ می تواند سیاست ساز باشد!
به تعبیر دیگر؛ سیاست فرهنگی معقول و فعال می تواند در پایه گذاری و پیروزی برنامه های دولت نقش خوبی را انجام دهد.
اوضاع سیاسی و نظامی در افغانستان؛ در دو دهۀ پسین دگرگونی های چشمگیر را به همراه داشت و با آنکه سیرتحولات به گونۀ غیر منتظر به سوی جنگ گرایید، مگر دست آوردهای ارزشمند در زمینه های سیاست و فرهنگ را نیز در کشور نمی توان نادیده انگاشت.
اما؛ زیان هایی را که جنگ و ادامۀ درگیری های تباهکن در افغانستان بار آورده است، نمی توان به سادگی جبران نمود.
فرهنگ در کشورما، بیشتر و بدتر از اقتصاد و دیگر عرصه ها آسیب دیده است. بازسازی فرهنگی دشوار و زمان گیر است. مگر با آنهم کارهایی در این زمینه انجام یافته اند. گردآوری بیشتر از صدها اثر تاریخی که در جریان جنگ های داخلی از موزیم ملی افغانستان ربوده شده بودند. به نمایش گذاشتن «گنجینۀ باختر» در شماری از کشورهای جهان به عنوان یکی از با ارزش ترین میراث های بازمانده از روزگاران کهن این سرزمین. مرمت ده ها آبدۀ تاریخی در مناطق مختلف کشور، فراچنگ آوردن آثار ارزشمند تاریخی به اثر کاوش های باستان شناسی در ساحات تاریخی، گرد آوردن ده ها اثر آرشیفی ارزشمند، به اثر فراخوان ملی جمع آوری آثار که از سوی آرشیف ملی افغانستان راه اندازی گردید. باید گفت که پیشینۀ تاریخی برخی از نسخه های خطی به پیش از ورود اسلام گمان زده می شود.
همین گونه، به دست آوردن مجموعه اسناد غور که بیانگر تمدن و فرهنگ روزگار غوریان می باشند و شماری دیگر از سندهای تاریخی معتبر تاریخی.
در روزگار ما، که «گفت و گوی تمدن ها» به عنوان یک اصل روابط جهانی پنداشته می شود، پرداختن به میراث های فرهنگی باید در رأس پالیسی فرهنگی دولت ها جای گیرد.
مگر این را نیز نباید نادیده انگاشت که پرداختن به امور فرهنگی از سوی دولت در سایۀ جنگ و عوامل جنگ قرار داشته و سوگمندانه چنان که می بایست، دلخواه نبوده است.
باور بر این است که حفاظت از میراث های فرهنگی افزون بر مسؤولیت دولتی، یک امر ملی و یک داعیۀ بشری است و نابود ساختن آثار فرهنگی جرم و جنایت نابخشودنی و غفلت در پاسداری از میراث های فرهنگی، نادیده انگاشتن ارزش های انسانی پنداشته می شود.
۲- مسلما امنیت یک چالش جدی برای کاوش های باستان شناسی است. بنابراین در صورت امکان، پیاده سازیِ یک برنامه ی منسجم، قوی و دقیق برای محافظت از میراث فرهنگی باید به یک اولویت ملی تبدیل شود. لیکن آیا اهمیت حفظ میراث فرهنگی تاکنون یکی از اولویت های دولت های روی کار آمده در افغانستان بوده است؟
دست یافتن به میراث های فرهنگی نهفته، از راه کاوش های باستان شناسی، بی گمان برنامه های دقیق و کارشناسانه می خواهد. ریاست باستان شناسی وزارت اطلاعات و فرهنگ در این راستا کارهای گسترده انجام داده است و به اثر کاوش ها در ساحات باستانی مختلف، آثار بسیار ارزشمند وابسته به دوره های مختلف از تاریخ سرزمین ما می باشد، به دست آمده اند.
بر بنیاد برخی از گفته ها، بخش بزرگی از میراث های تاریخی افغانستان هنوز در زیر خاک اند و کشف و پرداختن به کاوش ها در مناطق مختلف، ایجاب فرصت و زمان بیشتر را می نماید. از دیگر سو چنان که تذکر رفت، ادامۀ ناامنی ها در افغانستان که بیشترینه ریشه در توطیه ها و ترفند های بیگانگان دارد، باعث گریدیده است تا شماری از برنامه های باستان شناسی و کاوش ها با دشواری مواجه گردند. از این رو پیشرفت در برنامه های باستان شناسی نیز سوگمندانه تابع شرایط جنگ بوده و امید داریم با تامین امنیت سراسری در کشور، گنج های نهفته در خاک این سرزمین نیز بیرون آیند.
۳- یک عامل اساسی در زمینه ی پاسداری و محافظت از آثار تاریخی، تامین بودجه ی لازم و کافی می باشد. بدین ترتیب حتی ایجاد یک کارزار فرهنگی در این زمینه نیز هزینه بر می باشد. آیا دولت افغانستان در زمینه ی تامین بودجه های مرتبط با حفاظت از میراث فرهنگی خود با چالش مواجه است؟ در صورت وجود مشکلات مالی برای مسئولان فرهنگی، به نظر شما راهکارهای حمایتی برای تامین بودجه ی لازم در این زمینه چیست؟
شوربختانه، بازهم باید از جنگ و تاثیرات ناگوار و فراگیر آن دلیل آورد؛
بیشترین بخش بودجۀ دولت افغانستان، برای جنگ در برابر هراس افگنی هزینه می گردد. هنوز دولت افغانستان برای مقابله با هراس افگنی، قاچاق مواد مخدر و دیگر نا به سامانی های برخاسته از جنگ، به کمک های جهانی نیازمند است. از آن رو برای برنامه های فرهنگی بودجۀ اندک و ناچیز اختصاص می یابد. پس روشن است که راه اندازی برنامه های بزرگ فرهنگی و وارسی از میراث های فرهنگی به گونۀ دلخواه امکان پذیر نمی باشد. مگر چنان هم نیست که ادامۀ جنگ باعث توقف و ایست فعالیت های فرهنگی گردد.
وزارت اطلاعات و فرهنگ و نهادهای فرهنگی غیر دولتی، در بخش های مختلف فرهنگ و بازسازی فرهنگی می پردازند، که هر ازگاه این فعالیت ها، قربانی هایی را نیز به همراه داشته اند.
موسسۀ یونسکو و برخی دیگر از نهادهای بین المللی و نیز نمایندگی ها و نهادهای فرهنگی برخی از کشورهای دوست، از طریق کمک های مالی و ابزاری، شماری از نهادهای فرهنگی و برنامه های فرهنگی را پشتیبانی و حمایت کرده اند که باید از آنها سپاسگزاری نمود.
بنده بر این باورم که طرح و پذیرش پیمان ها و تفاهمنامه ها میان نهادهای فرهنگی افغانستان و کشورهای دوست (به ویژه کشورهای همسایه) راه موثر برای دست یافتن به همکاری های متقابل و حمایت های لازم از نهادهای فرهنگی در افغانستان می باشد. زیرا به باور ما: فرهنگ، میراث مشترک همه مردمان جهان است!
۴- عامل مهم دیگر در اختیار داشتن تکنولوژی و نیروی انسانی متخصص و ماهر در زمینه ی بازسازی و ترمیم بناهای تاریخی می باشد. آیا افغانستان از این ظرفیت های برخوردار است؟ و اگر نه، چرا در جهت تقویت و ارتقای خود در این زمینه اقداماتی چون کسب آموزش های لازم را اتخاذ نمیکند؟
برای انجام یک فعالیت فرهنگی چند عامل مهم اند؛
– طرح یا اراده
– قوای کار (انسان و ماشین)
– سرمایه
ما؛ در کشور خود، دو عامل مهم نخستین را بیشترینه داریم. در دو مورد دیگر نیز دسترسی هایی وجود دارند. مگر برای انجام همه برنامه ها و آرمان های فرهنگی بسنده نیست! از این رو به تعامل با کشورهای دوست نیازمندیم.
بیایید؛ باری با یک چرخش به توضیح این تعامل بپردازیم!
بنده در روزگاری که در تهران ماموریت داشتم ( ۱۳۹۳تا ۱۳۹۶) روزی، با یک تن از دوستان هم میهن خود به برج میلاد رفتیم. وقتی از آخرین طبقۀ برج، پایین را نگاه می کردیم، دوست من با انگشت خود اتاقک هایی را به من نشان داد و گفت:
« وقتی برای ساختمان برج میلاد کار می کردیم، اتاق رهایش ما آن جا بود!»
روابط مردم ما با همسایگان ما و به ویژه همسایگان همزبان و هم آیین ما چنین بوده است!
در همکاری های فرهنگی نیز می توان بر این گونه تعاملات اتکا نمود.
۵- به نظر می رسد یک وجه مهم در حفاظت از میراث تاریخی و فرهنگی یک کشور، رجعتِ آن به مسئله ی هویت ملی و روند ملت سازی می باشد. لیکن با آگاهی از این امر که کشور افغانستان درگیر معضلی به نام اختلافات قومی، قبیله ای و مذهبی و همچنین نزاع و درگیری های چندین ساله می باشد، چگونه می توان آگاهی عمومی در رابطه بااهمیت وحدت هویت ملی و به تبع آن حفاظت از میراث ملی را در میان جوامع افغانستان افزایش داد؟
هویت ملی؛ حس مشترک مردمان یک کشور است و این حس در پیوندهای تاریخی و فرهنگی مردم ریشه دارد.
مردم افغانستان برای جغرافیای واحد خویش، قربانی های مشترک و فراوان داده اند. در روزگار تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق بر افغانستان، مردم سراسر این سرزمین در صفوف مشترک جهاد بر ضد ارتش سرخ پیکار کردند، و بزرگترین نیروی استعماری جهان را از پا درآوردند، که در نتیجه جمهوریت های پانزده گانه همه به آزادی رسیدند و جغرافیای سیاسی جهان دگرگون گردید.
همین گونه، در روزگار مقاومت برضد نیروهای هراس افگن بین المللی، مردم افغانستان از هر گوشه و هرتبار، به رهبری قهرمان ملی کشور شهید احمد شاه مسعود بسیج گردیدند و پنج سال را با همه توان در برابر «تروریست» ها جنگیدند تا آن که استیلای این گروه بر افغانستان درهم کوبیده شد.
باید گفت؛ کشورهای زیادی از ترکیب چند قومی و چند ملیتی ساخته شده اند و در شماری از کشورها، به ویژه در همسایگان افغانستان، این تفاوت ساختارملی خیلی چشمگیرتر از افغانستان است. مگر چنان که پیش از این گفته آمد، دشواری های ملّت سازی در افغانستان پی آمد جنگهای تحمیلی، وارداتی و نیابتی است که از سوی دشمنان افغانستان به راه می افتند.
هم اکنون برخی کشور های دیگر منطقه نیز مخالفان سیاسی و مذهبی خود را دارند که باعث ایجاد رخدادها و اختلال های جدّی برای دولت هایشان می گردند. پایگاه ها و مراکز سازمان دهی آنها به گونۀ روشن در کشورهای دیگر فعال اند، که تفصیل آن در این جا نیاز نمی رود!
این واقعیت را باید پذیرفت که مردم ما، پس از یک عمر جنگ و پی آمد های ناگوار آن که هنوز پایان نیافته است، در مسائل ملی با دشواری هایی مواجه اند. مگر ما برای هویت سازی در کشور خود بسترِ گسترده داریم. به باور بنده، افزون بر ابزارهای دولت ساختاری، موجودیت شخصیت های تاریخی سرزمین ما که به شخصیت های جهانی مبدل شده اند، می توانند در تعریف هویت ملی ما، پشتوانۀ خوبی باشند.
۶- مکان های فرهنگی و بناهای تاریخی افغانستان چون آرامگاه ها، مساجد، قصرها، منارها، باغستان ها و حمام ها ظرفیت لازم برای تبدیل شدن به مکان های مهم برای جذب گردشگر را دارند. اما از دید شما آیا سرمایه گذاری برروی این آثار، از یک سو موجب پذیرش تنوع فرهنگی، صلح و ثبات بیشتر در جامعه، و از دیگر سو موجب بازگشت سرمایه ی هزینه شده به خود افغانستان خواهد بود یا خیر؟
آری؛ مکان ها و بناها و آبده های تاریخی، هم در دیگر کشورها و هم در کشور ما از منابع مهم درآمدزا شمرده می شوند. بسیاری از کشور ها درصدی درشت عاید سالانۀ خود را از همین مدرک به دست می آورند.
آبده ها و مکان های تاریخی یکی از پشتوانه های اقتصاد فرهنگی پنداشته می شود و کشورهایی را می توان سراغ برد که اقتصاد فرهنگی آنها از راه درآمدهای گردشگری و به ویژه بازدید از آبده های تاریخی فراچنگ می آید.
شماری از شهرها و مناطق تاریخی افغانستان چون: بلخ، هرات، بامیان، غزنی از جمله شهرهایی اند که در صورت تامین صلح و امنیت کامل، می توانند بخش عمده ای از درآمد اقتصاد فرهنگی کشور را به خود وابسته سازند.
ریاست حفظ آبدات تاریخی وزارت اطلاعات و فرهنگ؛ در جریان دو دهۀ پسین، بیشتر از صدها آبدۀ تاریخی را مرمت و بازسازی نموده است، که در مرمت برخی از این آبده ها موسسات بین المللی چون یونسکو و نیز برخی از کشورهای دوست نیز سهیم بوده اند.
بنده که در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ مسؤولیت دفتر فرهنگی غزنی پایتخت فرهنگ اسلامی در سال ۲۰۱۳ را عهده دار بودم، تنها در شهر غزنی بیشتر از (۳۰) آبده مرمت و بازسازی گردید. همین گونه هر سال بناها و مکان های زیادی در شهر کابل و دیگر ولایت های افغانستان از طریق برنامه های ریاست آبدات تاریخی مورد مرمت قرار می گیرند.
مگر از یک سو شمار انبوه آبده ها و مکان های تاریخی در افغانستان و از دیگرسو دشواری های جنگ و درگیری ها و نیز نبود امکانات گسترده ی مالی، مانع عملی شدن برنامه های فراگیر برای مرمت بناها گردیده است.
هرگاه فرصت و امکانات مرمت آبده ها و گشایش آنها برای گردشگران و بازدیدکنندگان فراهم گردد، بی گمان درآمد از این مدرک، افزون برآن که هزینه ها را باز پس خواهد داد، درآمدهای چشمگیر نیز از آن به دست خواهد آمد.
۷- طبق فرمایش شما، با توجه به اهمیتِ سرمایه گذاری بر آثار تاریخی و میراث فرهنگی، پس به چه دلیل دولت افغانستان در این زمینه کوتاهی کرده و در صدد جلب و جذب سرمایه گذاری بر میراث فرهنگی خود بر نیامده است؟
پاسخ به این پرسش، ظاهراً متوجه نهادهای برنامه ریز در سطوح بالای فرهنگی دولت جمهوری اسلامی افغانستان می شود. مگر بنده به عنوان مسؤول یکی از نهادهای فرهنگی دولت باید عرض کنم که؛ ما هماره برای جلب و جذب همکاری های متقابل با نهادهای همتا و جذب و دریافت کمک های بی شایبه آماده بوده ایم. آرشیف ملی افغانستان به عنوان یکی از واحدهای دومی وزارت اطلاعات و فرهنگ، از طریق امضای تفاهم نامه های همکاری با نهادهای همتا در راستای حفاظت و مرمت میراث مکتوب پرداخته است و در کوشش آن است تا این تفاهم نامه ها را گسترش بیشتر بخشد، تا زمینه ی همکاری های متقابل برای میراث مکتوب فراهم گردد.
۸- از دیگر مسائلی که در کنار آسیب های طالبان ضربه ای بر پیکر میراث فرهنگی افغانستان بوده، سرقت و قاچاق برخی آثار تاریخی این کشور است. اما چرا دولت حداقل در حفاظت از این آثار چندان موفق نبوده است؟
بخشی از آثار موزیم ملی افغانستان، بار نخست در جنگ های داخلی مورد تاراج قرار گرفت. یکی از دلایل آن قرارگرفتن موزیم ملی در میدان جنگ بود. روشن است که در شرایط جنگ، حفاظت از میراث های ملموس فرهنگی دشواری خود را دارد و دولت آن وقت به خاطر قرار گرفتن ساحه در دست مخالفان، توانایی دست یافتن و انتقال آثار موزیم ملی را نداشته است.
مگر نابود سازی شمار زیادی از مجسمه ها در سال های تسلط طالبان برکابل، به دست آنها انجام یافت. که پس از بوداهای بامیان، پیکره های موزیم ملی را نیز ویران نمودند.
۹- نقش نهادهای بین الملی و کمک های خارجی در این روند چیست؟ آیا به طور مثال پیش از قرار گرفتنِ منار جام در خطر جریان سیلاب، و یا تخریبِ سایر امامن و تهدید آثار تاریخی، نباید اقداماتی برای بازسازی و حفاظت از آنها اقداماتی از سوی سازمان های جهانی صورت می گرفت؟
موسسۀ فرهنگی یونسکو، در حمایت و حفاظت از میراث های فرهنگی افغانستان، طی دودهۀ پسین سهم خود را داشته است. این موسسه بر بنیاد کنوانسیون های بین المللی پاسداری از میراث های فرهنگی خویش ، در موارد لازم سهم خود را داشته و در زمینۀ منار جام نیز طرح و برنامه های ریاست آبدات تاریخی را حمایت و کمک نموده است.
برخی نهادهای دیگر نیز طی سالهای پسین، تا جایی فعالیت های فرهنگی در افغانستان را پشتیبانی نموده اند. این حمایت ها کارآموزی، مرمت آثار و تجهیز و فراهم سازی ابزارها و دیگر موارد را در بر می گیرد.
موسسۀ فرهنگی آغاخان، به باز سازی باغ بابر و هوتل کابل سرینا و برخی آبده های دیگر پرداخته است. شرکت فیروزکوه بازسازی برخی از خانه ها در شهر کهنۀ کابل را انجام داده است، برتش کونسل مواد و تجهیزات ارزشمند برای آرشیف ملی فراهم نموده است. موسسات بین المللی دیگر و برخی از نمایندگی های فرهنگی کشورهای دوست نیز موزیم ملی، باستان شناسی، آرشیف ملی، هنرستان ملی، نگارستان ملی و برخی دیگر نهاد ها را در ظرفیت سازی، تهیه مواد و ابزارهای مرمت کمک نموده اند که باید از آنها ابراز سپاس و امتنان نمود.
در مورد منار جام، تا آنجا که بنده آگاهی دارم، از دهۀ هشتاد خورشیدی، یعنی از آن زمان که هنوز اوضاع امنیتی در آنجا مواجه با چالش نگردیده بود، کار مشترک با موسسۀ یونسکو آغاز گردید. مگر در مورد این که چرا برنامۀ پیشگیری از فروکش نمودن منار به نتیجه نرسید، بهتر است ریاست آبدات تاریخی به پاسخ پردازند.
۱۰- به نظر شما حفظ میراث فرهنگی می تواند گامی در جهت شکل دهی به ثبات و امنیت و صلح سازی در افغانستان باشد؟ زیرا به نظر نمی رسد برای گروه های افراطی چون طالبان حفاظت از جان افراد اهمیتی داشته باشد چه برسد به حفظ و نگهداری میراث تاریخی و فرهنگی.
پاسداری و حراست از میراث های فرهنگی کشور، در ذات خود نوعی کوشش برای ثبات و اقتدار ملی است. مگر تامین صلح سراسری در افغانستان، تابع عوامل گونه گونِ خارجی و داخلی است که مجموعۀ آن ها می تواند این آرمان مقدس را برآورده سازد.
همه گواه اند که طالبان در زمان اقتدار خود، بوداهای بامیان را که بزرگترین پیکره های بودا در جهان بودند، درهم ریختند و صدها پیکرۀ دیگر را در موزیم ملی افغانستان نیز سر زدند و نابود کردند.
از این رو، برای پاسداری، بازسازی و حفاظت از میراث های فرهنگی در افغانستان، ما به تامین صلح سراسری، تحکیم پایه های وحدت ملی، هویت سازی و به ویژه همباوری های ملی نیازداریم.
آرمان صلح در کشور ما، زمانی برآورده خواهد شد که عوامل داخلی و خارجی جنگ از میان برداشته شوند و حفاظت از میراث های فرهنگی نیز تا جای زیاد تابع شرایط جنگ و صلح در کشور بوده می تواند.