۷ بهمن (دلو) ۱۳۹۹ – ۲۶ / ۱/ ۲۰۲۱
فضه بتول
نقات قوت و ضعف در روابط پاکستان با طالبان
پاکستان و طالبان
امضای توافق نامه دوحه بین طالبان افغانستان و ایالات متحده در فوریه ی سال ۲۰۲۰ برای پاکستانی که سال ها در جهتِ ارائه قطعنامه ای دیپلماتیک برای پایان یافتنِ جنگ افغانستان طرفداری و تلاش می کرد، یک موفقیت محسوب می شد. توافق نامه دوحه دلایلِ مضاعفی برای خوشحالی و خوشنودی به پاکستان می دهند:
اولا، همانطور که در جریانِ حضورِ وزیر امور خارجه پاکستان طی مراسم امضای توافق نامه نیز منعکس شد، پاکستان موفق شده تا وضعیت فراموش شده خود را بار دیگر اما این بار در قالبِ متحد منطقه ای ایالات متحده به دست آورد و از آن زمان آشکارا نشان داده که نقش مهمی در ایجاد صلح در افغانستان دارد.
دوما، توافق نامه ی طالبان و ایالات متحده درهای تقسیم قدرت، كه احتمالا طالبان نیز در آن نقش مهمی در افغانستان دارند را گشوده است. طالبان در این بازی، بازیگرانِ اصلیِ طرفدار پاکستان در افغانستان هستند و اسلام آباد نیز آنها را برای تأمین منافع سیاسی و امنیتی پاکستان در منطقه ضروری و لازم می داند.
در حالی که رهبری سیاسی در افغانستان برای گفتگوهای صلح بین الافغانی آماده و مصمم بوده است، درمقابل پاکستان برای ماندن و حفظ نفوذ خود در افغانستانِ پس از خروج نیروهای آمریکای مشتاق است و به همین منظور برای حفظ حضور خود در این کشور به شدت به طالبان اعتماد می کند.
با این وجود می توان گفت روابط پاکستان و طالبان محدودیت های خود را نیز دارد و هنوز مشخص نیست که پاکستان چه میزان اهرم فشار خود را در جهت آینده روابط با طالبان حفظ می کند. در صورتی که تاریخ تکرار شود و طالبان امارت اسلامیِ اقتدارگرایانه و استبدادی خود را در افغانستان ایجاد کنند، هم هویت و هم امنیت ملی پاکستان نیز در معرض خطر و تهدید هستند.
تهدید نخست از هویت رادیکالیزه تر شده ی اسلامیِ طالبان–شاخه ای انشعابی و انحرافی از هویت اسلامی نسبتا معتدل و فراگیر پروژه های پاکستان- و تهدید دوم از واکنش احتمالی جناح های متخاصم طالبان نشات می گیرد.
نگاهی دقیق تر به روابط پاکستان و طالبان
روابط و مناسباتِ پاکستان و طالبان محصولی جانبی از دو نگرانیِ تعبیه شده و جای گرفته در سیاستِ پاکستان دررابطه با کشور است، که به تبیین و تشریحِ یک اختلاف و ناهمسانیِ بالقوه ی قدرت کمک می کند: ۱- ترس از محاصره توسط هند؛ ۲- ترس از الحاق گرایی افغانستان در مناطق پشتون.
دررابطه با نگرانی اولِ پاکستان می توان گفت؛ سیاست خارجیِ هند محورِ پاکستان سیاست خود را به سمت دولت در کابل جهت می دهد. پاکستان توانایی استقرار نیروهایی در مرزهای شرقی و غربی خود را ندارد و بدین ترتیب به دنبال یک متحد استراتژیک در افغانستان برای مخالفت و مقابله با هند است.
نگرانیِ دوم در هویت ملی گرایانه اسلامی پاکستان و همچنین حساسیت پاکستان در برابر هویت های ملی-نژادی و جنبش های جدایی طلبانه نهفته است که به عنوان تهدیدی برای وحدت و یکپارچگی این کشور تلقی می شوند. دعاویِ ارضی افغانستان برسر مناطق پشتون پاکستان و امتناع مستمر برای پذیرش خط دیورند به عنوان مرزی بین المللی، این ترس را در میان جامعه امنیتی پاکستان قوت می بخشد.
مشخصا می توان گفت دستگاه های امنیتی پاکستان بیم آن را دارد که یک دولت ملی گرای افغان در کابل مسئله حاکمیت ارضی را در سطح جهانی مطرح کرده و از این طریق گروه های سیاسی پشتون در پاکستان را تحریک کند تا از جنبش جدایی طلبانه برای پشتونستان بزرگتر حمایت کنند.
طالبان به عنوان یک نیروی اسلام گرای رادیکال و با ارتباطی نزدیکتر به پاکستان، تهدید کمتری را در هر دو جبهه نشان داده است. بدین ترتیب پاکستان در واکنش به گرم شدن روابط بین هند و برهان الدین ربانی –رهبرِ تاجیک مجاهدین که در پایان جنگ شوروی و افغانستان در سال ۱۹۹۲ رئیس جمهور افغانستان شد، با طالبان رابطه برقرار کرد.
منشا روابط با طالبان
طالبان -عمدتا طلاب حوزه های علمیه با بودجه عربستان سعودی در مناطق پشتون نشین پاکستان و افغانستان- نخستین گزینه ی پاکستان در برابر دولت کابل نبودند. چنانچه در همین راستا، کمال متین الدین در کتاب “پدیده طالبان”، تلاش های رئیس سابق سازمان اطلاعات پاکستان، حمید گل جهتِ امضای توافق نامه تقسیم قدرت بین ربانی و گلبدین حکمتیار -رهبر دیگر مجاهدین با پشتوانه ای قوی از پاکستان- بدون هیچ گونه سهمی برای طالبان را شرح می دهد.
همچنان که تردید و بدگمانی دررابطه با مناسبات و روابطِ ربانی با هندوستان افزایش یافت و طالبان نیز کنترل قندهار را به دست گرفتند، پاکستان نیز متقابلا در داخل این گروه شریک قدرتمندتری برای سرنگونی دولت ربانی یافت. بدین ترتیب طالبان به خاطر ایدئولوژی اسلام گرایانه و قومیت پشتون خود، برای منافع پاکستان در کابل خوب و مناسب محسوب می شدند.
طالبان نه تنها به شدت ضد هند بوده و از نخبگان سیاسی غیر پشتون حمایت می کردند، بلکه اسلام بنیادگرای طالبان همچنین فضای محدودی را برای ناسیونالیسمِ پشتون داشت، ایدئولوژی ای که پاکستان برای مقهور و رام ساختنِ آن تلاش می کرد.
از دیگر سو، آنها نه از جنبش های جدایی طلبانه حمایت می کردند و نه در طول دوره تصدی قدرت خود موضوع خط دیورند را مطرح ساختند، و این بدان معنا بود که این مرز همچنان نفوذپذیر و متزلزل بوده و طالبان را قادر ساخت تا به طرف پاکستان نفوذ کنند بدون اینکه با یک ممانعت، رسیدگی و بازرسیِ امنیتی روبرو شوند.
روابط پاکستان و طالبان در حال حاضر
اما روابط کنونی پاکستان و طالبان را باید از چشم اندازی موازی نگریست. در حالی که پاکستان نمی تواند از طریق حمایتی کامل از طالبان، به روابط خود با ایالات متحده آسیب بزند، اما به همان اندازه از روابط دیپلماتیک رو به رشدِ دهلی نو و کابل نیز نگران کننده است.
اسلام آباد فعالیت های تروریستیِ رو به رشدِ گروهِ تحریک طالبان[۱] در آن سوی مرزها را نتیجه حضور هند در افغانستان می داند و قویا براین باور است که هند می تواند از خاک افغانستان برای تحریک گروه های جدایی طلب پشتون و بلوچ در پاکستان استفاده کند.
پاکستان از زمان خاتمه یافتنِ حکومت طالبان در منطقه، با استقرار هزاران نیروی گشت، و هزینه کردنِ های گزاف برای ساخت برج ها و حصارکشی ها، دربابِ مسئله ی نظارت بر امنیت این مرز، هوشیارتر عمل کرده است. بازگشت طالبان به قدرت در کابل می تواند به پاکستان اجازه دهد تا تمرکز خود را از خط دیورند به خط کنترل تغییر دهد.
بیم از قوت گرفتنِ یک جنبش قومیت گرای پشتون و پیوندهای قابل درک آن با دولت کابل، یکی دیگر از فاکتورهای محرک و تحریک کننده برای افزایش تلاش های پاکستان برای بازگرداندن طالبان به قدرت است.
محبوبیت “جنبش تحفظ پشتون” در مناطق وزیرستان شمالی و جنوبی؛ و همچنین بهبود روابط بین دولت غنی و احزاب سیاسی پشتون در پاکستان باعث ناامنی و پریشانی خیال برای ایجاد رهبری امنیتی در راولپندی شده است.
اما طالبان که به اعتقادات محافظه کارانه ی دگم و سخت گیرانه ی خود معروف هستند، کمتر از احزاب سیاسی ناسیونالیست پشتون عمدتا چپ در پاکستان حمایت می کنند. بدین ترتیب در سطحی حداقلی، حمایت از حکومتِ جزئیِ طالبان در کابل بخشی از استراتژی پاکستان برای کنترل قدرت این گروه را تشکیل می دهد.
نقطه ابهام در استراتژیِ طالبانیِ پاکستان
اگرچه انتخاب طالبان به عنوان یک گروه سیاسی برای تأمین منافع پاکستان امری کاملا موجه و مستدل به نظر می رسد، اما برخی خلاءها و نقاط مبهم و تاری نیز در این زمینه وجود دارد که سیاست گذاران پاکستانی باید برای سیاست های پیشرونده ی خود در نظر بگیرند.
اول اینکه، اگرچه طالبان موضوع خط دیورند را در میز مذاکره باز و مطرح نکردند، اما نظرات آنها تفاوت خاص و چندانی با دیگر پشتون های افغانستان ندارد. طالبان یک گروه عمدتا پشتون هستند و علی رغم تمایلاتِ قویا مذهبی، حمایت خود را از هویت قومیشان می گیرند تا از این طریق خود را به عنوان حکام برحق افغانستان مطرح کند.
دوم اینکه، طالبان در طول ۲۵ سال گذشته تغییر و تکامل یافته و تا حدی امکان آن وجو دارد که برای افزایش قدرت چانه زنی خود به سمتِ ایجاد روابط با هند آن هم بر خلاف منافع پاکستان سوق یابد.
تحت این شرایط، دو ترسی که در ابتدا باعث شده بود تا پاکستان طالبان را به عنوان شریک خود در افغانستان انتخاب کند، مشارکت این دو در شرایط فعلی را به اندازه کافی توجیه نمی کند.
همچنین برخی گرایش ها و زیرشاخه های فرعی ِسیاسی در داخل طالبان نیز به دلیل حمایت اسلام آباد از ایالات متحده در سرنگونی حاکمیت طالبان، اعتراضات و مخالفت های شدیدی نسبت به پاکستان داشته اند. علاوه بر این، چون پاکستان از وجهه ی عمومیِ مثبتی در افغانستان برخوردار نیست، طالبان ممکن است برای جلب حمایت عمومی، به مصافِ مقابله با پاکستان برود.
به هرروی، حتی اگر مناسبات طالبان با پاکستان دوستانه باقی بماند، بازهم ایدئولوژی رادیکال آنها می تواند ایدئولوژی اسلامگرایانه ی میانه رویی که پاکستان مطرح می کند را، خنثی می سازد. در حالی که طالبان تعمدا در مورد برنامه های خود برای ایجاد یک دولت آینده در افغانستان دمدمی مزاج و متردد عمل کرده است، باز هم یک نگرانی در محافل پاکستانی حاکم است مبنی برآنکه امکان دارد طالبان بلافاصله پس از عقب نشینی نیروهای ناتو، یک دولت توتالیتر را دوباره در کابل برقرار سازد.
بدین ترتیب در صورت ایجاد یک دولتِ دینیِ مبتنی بر شریعت در افغانستان، امکان آن وجود دارد که گروه های رادیکال الهام گرفته از طالبان در پاکستان تشویق و تحریک شوند. در حالی که روابط طالبان پاکستان با طالبان افغانستان محدود است، همگرایی ایدئولوژیک دو گروه می تواند به تقویت روابط قوی تر در آینده کمک کند.
در حالی که روابط طالبان پاکستان با طالبان افغانستان محدود است، همگرایی ایدئولوژیک دو گروه می تواند به تقویت روابط قوی تر در آینده کمک کند. رژیم طالبان در گذشته فرقه گرایی، تروریسم مذهبی، ستیزه جویی و اعتیاد به مواد مخدر را در پاکستان پرورش داده است.
در صورت استقرار مجدد رژیم گذشته ی طالبان، این امر می تواند ضربه مهلک تری به ثبات پاکستان وارد ساخته و پاکستان را بیشتر در جریانِ دست و پنجه نرم کردن با افراط گرایی مذهبی فزاینده قرار دهد. فشار بین المللی بر پاکستان برای مهار طالبان نیز در چنین سناریویی قابل توجه است.
به طور کلی می توان گفت پاکستان باید در حمایت از طالبان به گونه ای محتاطانه تر عمل کرده و به دنبال شرکای سیاسی دیگر در افغانستان برای کنترل و بررسیِ قدرت طالبان باشد. مهمتر از همه اینکه، پاکستان باید از اقدام طالبان برای ایجاد و پی ریزیِ یک حکومت اسلامی مستبد و خودکامه در کابل ممانعت کند.
چراکه چنین دولتی نه تنها موجب افراط گرایی مذهبی در پاکستان می شود، بلکه طالبان را نیز قادر می سازد که اقداماتی مخالف و متضاد با منافع پاکستان را در پیش گیرند.
منبع: https://southasianvoices.org
[۱] Tehreek-i-Taliban (TTP)