۲۲ بهمن (دلو) ۱۳۹۹ – ۱۰ / ۲/ ۲۰۲۱
زنیا رسول
مرز افغانستان و پاکستان در منطقه ی “چمن” در ایالت بلوچستان، همواره محل کشمکش ها و منازعاتِ دیرینه و یا درگیری های مرزیِ مهلک بین نیروهای امنیتی و شهروندان بوده است. چنانکه در نوامبر سال ۲۰۲۰ و در جریانِ یک درگیری بین نیروهای امنیتی و تاجرانِ محلی، یک پسر ۱۴ ساله جان باخت و ۹ نفر دیگر زخمی شدند.
این مورد تنها یک نمونه از مواردِ معمول در این منطقه می باشد که به امری عادی تبدیل شده است. از قضا این گذرگاه مرزی “باب دوستی” نیز نامگذاری شده است -که “دروازه دوستی” نیز ترجمه می شود-؛ هرچند محل تنش ها و خصومت های دو طرفه ی بی وقفه و بی پایان بوده است.
اما در سال ۲۰۱۶ پاکستان حصارکشیِ خط دیورند را به منظورِ محدود ساختنِ تحرکاتِ شبه نظامیان، آغاز کرد. مخالفان این پروژه، از جمله دولت افغانستان، از این موضوع به عنوان نوعی دستاویز و مستمسک از سوی پاکستان و در واقع با قصد و منظوری از تحکیمِ ادعای پاکستان در مورد خط دیورند به عنوان مرز قانونی بین هر دو کشور یاد کرده اند.
به طور کلی می توان گفت همواره در بحبوحه سیاست های عالی و تصمیم گیری های استراتژیک این چنین، واقعیت های محلی نادیده گرفته شده، جوامع به طور دلبخواهانه ای تقسیم شده، و در نتیجه رضایت و مشارکت این جوامع از تصمیمات مربوط به مدیریت مرزها حذف می شود.
در حالی که روش ها و اسلوبی برای مدیریت مرزی در سراسر جهان وجود دارد، اما کنترل موفق مرزها و روابط دوجانبه هماهنگ منوط به مواردی چون سیستم های نظارت مشترک، توافق نامه های متقابل در مورد بسته شدن مرزها، و تصمیم گیری آگاهانه و هوشمندانه از منافع و مطالباتِ جوامع محلی می باشد.
اما در مورد مرز پاکستان و افغانستان می توان گفت، پاکستان معمولا در مورد مدیریت مرزی تصمیمات یک جانبه ای اتخاذ کرده است. با این اوصاف، این روالِ نابرابر از یک مرز نفوذ پذیر و متزلزل که نیازمندِ هماهنگی نزدیکِ هر دو کشور است، روابط دوجانبه را مختل، و موفقیت عملیات مرزی را تهدید می کند.
عملکرد موانع
مرزها و موانع (مانندساخت حصار) صرفا ابزارهایی مادی نیستند که باعث تجزیه و انشعابِ مناطق و کنترل تحرکات در آن فضا شوند. بلکه آنها راهکارها و اسلوبِ سیاسی-اجتماعی و تکنیکی هستند که نقشِ دسته بندی جمعیت ها، جمع آوری داده ها و کمک به پایش و نظارت بر بافت و ساختار معماری یک منطقه را دارند.
این موانع همچنین به عملکرد اقداماتِ امنیتی، اعمال فشار سیاسی و عملکرد ضمنی از جداسازیِ جمعیت ها و تعیین آنها به عنوان افراد داخلی(خودی)/خارجی(بیگانه و غیر)، قابل قبول/غیرقابل قبول کمک می کند. چنانکه می توان گفت با قطع تحرکات و آمد و شدها، عمل بازرسی و تفتیش از جمعیت؛ باعث تولید هویت و حاکمیت ملی می شود.
حصارکشی به عنوان یک مفهوم سیاسی-اجتماعی اعتماد متقابل دو کشور مرزی را مختل می کند: چنانچه در مثالی مرتبط با مسائل مرزی افغانستان و پاکستان، افغانستان معتقد است که خط دیورند یک مرز خودسرانه و دلبخواهانه است که پاکستان با استفاده از ابزارِ پروژه حصارکشی آن را تحکیم و تثبیت می کند.
حصارکشی همچنین باعث ایجاد تنش بین مقامات دولتی و جوامع فرامرزی می شود زیرا افراد در این جوامع با اختلالات و آشفتگی های معیشتی دست و پنجه نرم خواهند کرد- چنانچه معیشت برخی به رفت و آمدهای بین مرزی و روابط تعاملی دو سویه بستگی دارد.
می توان گفت عموما تضمین حق ارتفاق (آن دسته از حقوقی است که برای شخص، در ملک دیگری وجود داشته باشد)، با توجه به شبکه های خویشاوندی قبایل ساکن در مرز، در هنگام بسته شدن مرزها نادیده گرفته می شوند، و این امر بر ساختار و بافت اجتماعی این مجموعه جوامع تأثیر می گذارد.
اما دست یابی به موفقیت عملکرد ارضی دررابطه با این موانع، یعنی دلیلی صریح از پروژه حصارکشی پاکستان –برای دور نگه داشتن عناصر ناخوانده و جلوگیری از فعالیت غیرقانونی- به اقدامات تکمیلی برای مبارزه با تروریسم بستگی دارد. که این امر مستلزم ثبت و نظارت بر سیستم مدارس (مدارس دینی)، معرفی ساختارهای دموکراتیک و مدنی در مناطق نظامی شده توسط دولت، همراه با نهادها و امکاناتی موثر برای توسعه انسانی است.
مدنظر قراردادنِ احساسات و ایدئولوژی های افراط گرایانه در سطح اجتماعی نیازمند رویکردی هدفمند در مقابل راه حل های کوتاه مدت، سطحی و ظاهری از مناطق حصارکشی شده است. در حالی که غالبِ این اقدامات بخشی از برنامه اقدام ملی پاکستان که توسط رهبران نظامی- سیاسی و به دنبال قتل عام مدرسه عمومی ارتش تهیه شده است، با این وجود اسلام آباد همچنان قادر به اجرایی سازیِ مولفه های اصلی طرح ضدتروریسم نبوده است. چنانچه هنوز هم حضور مستمر سلول های تروریستی در امتداد این مرز وجود دارد.
در همین راستا می توان گفت، شمولیتِ پاکستان در لیست خاکستری گروه ویژه اقدام مالی، نمادی از عدم اعتقاد جامعه جهانی به تعهد پاکستان برای از بین بردن تروریسم است. این موارد به نگرانی افغانستان در مورد اهداف واقعی پاکستان در ساخت این حصار افزوده است.
بدین ترتیب، حاکمیت عملیاتی و اجرایی از طریق ایجاد موانع، بر واقعیت های سیاسی و تاریخیِ مرتبط با حمایت دولت از عناصر شورشی سرپوش گذاشته و وجود عناصر شوروشی را صرفا به عنوان یک مشکلی در نتیجه ی نتیجه ضعف مدیریت مرزها جا میزند. بنابراین می توان گفت راه حل های صادقانه ضد تروریسم، پیش از اقدام به حصارکشی در مرز، می تواند همه این پویایی ها را مورد توجه قرار می دهد تاجایی که برای روابط دو جانبه و ساختار اجتماعی جوامع فرامرزی تأثیر دارد.
سوء ظن و بی اعتمادی بین هر دو کشور، در نتیجه ایجاد این موانع و حصارکشی ها و سیاست های یک جانبه ی مرزی، تنها تنش های دو جانبه و امکان اتخاذ سیاست های استراتژیک آشکار را افزایش می دهد که نهایتا می تواند منجر به شورش در منطقه شود.
همکاری و اجماع
مناطق مرزی پویایی های ظریف و منحصر به فرد و ظریفی دارند که باید در هنگام تدوین برنامه ها و استراتژی های مدیریت مرزی مورد توجه قرار گیرند. جوامع در امتداد مرز افغانستان و پاکستان به طور طبیعی به واسطه ی یک تاریخ مشترک، عرف و عاداتِ فرهنگی و سنتی مشابه، زبان، شبکه های خویشاوندی و حتی دارایی ها و اموار خود گره خورده اند.
سه شهر بزرگ، از جمله چمن، بخشی در افغانستان و بخشی دیگر در پاکستان واقع شده اند. به طور کلی نمونه هایی از خطوط مرزی وجود دارد که زمینِ متعلق به یک خانواده را تقسیم کرده و اساسا اعضای خانواده را از یکدیگر جدا ساخته و آنها را تحت معیارهایی دولت محور از یک هویت ملی قرار می دهد.
مقبره های موجود در سمت کشور پاکستان، که آرامگاه هایی ابدی همچون خوست (که در مرز با مناطق قبیله نشین پاکستان قرار دارد) را مشخص می کنند، از طبیعت نامشخص و معلق این مرز پرده برمی دارد و به نیروهای این کشور اجازه می دهد مدعیِ اینچ به اینچ خاک افغانستان باشند، در حالی که این نیز خود نمادِ ماهیت بی ثبات و سیالِ شهروندی و هویت ملی در این مناطق است.
بدین ترتیب می توان گفت سیاستگذارانی که راه حل های مدیریت مرزی را مطرح ساخته و شکل می دهند، باید از واقعیت های سیاسی-اجتماعی منطقه به خوبی آگاهی داشته و آن دست اقدامات اجرایی و نظارتی را اتخاذ کنند که به عنوان تلاش هایی مشترک، همه ی طرفین درگیر در ماجرا را دخیل و شریک سازند. بنابراین، نارضایتی و شکایات مطرح شده از طرف افغانستان چه در سطح دولت و چه جامعه باید در این دست سیاست های مرزی گنجانده و در نظر گرفته شود. همزمان نیز، رهبران و جوامع محلی از طرفِ مرز پاکستان باید در روند تصمیم گیری درگیر و شریک شوند. در صورت عدم وجود این روند، ساخت حصار به هر بهانه و دستاویزی چون نگرانی برای امنیت و زندگی غیرنظامیان، احساسی ریاکارانه و مزوارنه را برای طرف مقابل تداعی می کند.
به هر روی، در حالی که پروژه ی حصار کشی پاکستان رو به اتمام است، اعتراضات و درگیری های مدام در طول مرز نشان می دهد که مشکلات عمیقی و بزرگی در مورد مدیریت مرزی، تصمیم گیری و عدم ارزیابی از چگونگی تأثیر این موانع و حصارکشی ها بر زندگی جوامع مرزی وجود دارد.
منبع: https://southasianvoices.org