سر تیتر خبرهاسیاستفرهنگ و اجتماعمصاحبهنخستین خبرها

حزب التحریر: جریانی به ظاهر آرام اما با قرائتی افراطی از اسلام در جغرافیای افغانستان

۲۷ بهمن(دلو)۱۳۹۹-۲۰۲۱/۲/۱۵

افغانستان کشوری با زیر ساخت­های به شدت مستعد برای پرورش و تقویت گروه های دینی افراطی در کشور است. به همین جهت اسلام گرایی در افغانستان منحصر به طالبان نیست هرچند شاید بسیاری از فعالیت های اسلام افراطی در کشور در زیر پرچم طالبان دیده شود. در این میان، حزب التحریر یکی از گروه های اسلامی بنیادگرا در کشور است که فعالیت های نامرئی خود را در افغانستان و به ویژه مراکز آموزشی و بیشتر از طریق برگزاری کلاس های درس و تبادل کتاب سازماندهی کردند. با این حال نام این حزب چندان در رسانه های کشور به گوش نمی رسد یا کمتر از آن می­شنویم. به همین جهت برای آشنایی بیشتر از ماهیت و فعالیت این گروه در افغانستان، عبدالمنان دهزاد نویسنده و روزنامه نگار  در مورد ماهیت و عملکرد این گروه با ما صحبت کرده است.

۱ .به عنوان پرسش نخست، حزب التحریر چیست؟ فعالیت این حزب از  کجا شروع شد؟ در حال حاضر در چه سطحی قرار دارند و عمده فعالیت آنها در کجا و به چه شکل است؟

همان گونۀ که شما می‌دانید آخرین ساختاری سیاسی که مسلمانان آن را خلافت می‌دانستند، به‌نام‌ امپراتوری عثمانی معروف بود که در سال ۱۹۲۴ میلادی فروریخت. از عملکرد و کارکردهای دستگاه خلافت عثمانی که بگذریم، فروپاشی این دستگاه سیاسی در جهان اسلام واکنش‌های گسترده‌ای را به همراه داشت. بنابراین چند سال پس از فروپاشی خلافت عثمانی جنبش اخوان المسلمین در سال (۱۹۲۸ میلادی) شکل گرفت، چند سال بعد( ۱۹۴۱ میلادی) جماعت اسلامی پاکستان بوجود آمد. به همین ترتیب در سال ۱۹۵۳ میلادی حزب تحریر تاسیس گردید. رهبری این حزب را یک قاضی فلسطینی‌تبار به نام تقی الدین النبهانی در فلسطین به عهده داشت. افکار همۀ این گروه‌های از طریق مترجمان ایرانی به فارسی گردان و به افغانستان سرازیر شده و به دسترس جوانان قرار گرفت. اما اندیشه‌های تقی الدین نبهانی نتوانست در افغانستان جای باز کند. همان گونۀ که از دست نوشته‌های آقای نبهانی و سایر نویسندگان متعلق به این حزب به دسترس ما قرار گرفته است، نشان می‌دهد که حزب تحریر یک حرکت کاملاً سیاسی بوده و هدف اصلی آن احیای خلافت در جهان اسلام است. آقای نبهانی خود تأکید کرده است که « آموزش و پرورش، وعظ و ارشاد وامر و نهی از بدی  و تأکید بر فضیلت‌های اخلاقی وظیفه حزب نبوده و بلکه آنچه رسالت ایشان می‌باشد، دعوت برای احیای خلافت اسلامی است و بس» حزب تحریر در راستای خلافت‌خواهی تا حدی پیش می‌رود که تمام جهان اسلام را «دارالکفر» می‌خواند و هرکسی که حتی منتقد خلافت باشد را مرتد می‌داند».

فعالیت‌های گستردۀ این حزب از ۲۰۰۱ میلادی در افغانستان شروع شد، و عمدتاً دانشجویان دانشگاه‌ها، معلمین، دانش‌آموزان، ملاامامان مساجد را در بر می‌گیرد. به لحاظ جغرافیایی مناطق شمال وشمال‌شرق افغانستان هدف اصلی و فعالیت‌ها عمده این حزب را تشکیل می‌دهد. آن‌ها به صورت مخفیانه و گاهاً دو بدو با افراد در باره حزب گپ می‌زنند، ابتدا از ناتوانی و ضعف مسلمانان در جهان کنونی که عینیت دارد، می‌گویند، همین که طرف تأئید کرد که در جهان کنونی مسلمانان در وضعیت خوبی به سر نمی‌برند، قدم دومی که در جلب و جذب افراد بر می‌دارند، این است که همۀ این‌ها به‌دلیل این است که مسلمانان شریعت را کنار زده و دموکراسی را پذیرفته اند. آن‌ها دین و دموکراسی را در یک ردیف قرار می‌دهند و کسانی که دموکراسی را می‌پذیرند، دین‌داری شان نفی می‌شود. به همین سادگی انتخابات و ارزش‌های جهان مدرن غیر اسلامی خوانده شده و کفری تلقی می‌گردد.

۲ .اطلاعات دقیقی از فعالیت این حزب در افغانستان وجود ندارد. با توجه به اینکه افغانستان کشوری بسیار مستعد برای فعالیت گروه های اسلامی است. بنابراین، آیا این حزب می­تواند یک تهدید بالقوه برای امنیت کشور باشد؟از طرف دیگر ریشه آنچه ما امروزه به نام سلفی­گرایی در دانشگاه کابل و دیگر دانشگاه های کشور می­بینیم نتیجه فعالیت آنان بوده است. بنابراین، این سوال مطرح می­شود که چرا این گروه علی رغم سالها فعالیت درافغانستان همچنان ناشناخته  مانده است؟

همان گونۀ که یادآوری نمودم، حزب تحریر از سال‌ها بدین‌سو به صورت گسترده در برخی نقاط افغانستان به‌ویژه کابل، شمال و شمال‌شرق کشور فعالیت می‌کند. اما اینکه این حزب چرا مخفیانه فعالیت می‌کند، باوجود اینکه زمینۀ فعالیت‌های سیاسی در کشور برای شان مساعد است، چند دلیل دارند: یکی اینکه پیروان این حزب در نشست‌ها و دید و بازدیدهای غیر رسمی در این باره می‌گویند که چون پیامبر (ص) فعالیت‌های خویش را به صورت غیر رسمی شروع کرد و سال‌ها مخفیانه دعوت نمود تا اینکه قدرت‌مند بشود، همین که قدرت‌مند شد، در جامعه اعلام حضور نمود. ما به اساس این منهج عمل می‌کنیم. دوم اینکه فعالیت‌های غیر رسمی و مخفیانۀ این حزب از رهگذر جلب و جذب پیروان(به‌ویژه نسل جوان)، آنهم در کشور مثل افغانستان تا این‌جا نسبتاً مفید و ارزنده بوده است. چون همین که به صورت مخفیانه و غیر قانونی در جامعه فعالیت می‌کنند، برای بسیاری از جوانان «جالب» و در خور توجه تمام می‌شود و اگر از این‌ها پرسیده شود که چرا شما همانند سایر احزاب سیاسی به صورت آشکار فعالیت نمی‌کنید، بی‌درنگ جواب می‌دهند که تمام جهان غرب و کفار، دشمن ما هستند و ما را اجازه نمی‌دهند که آزادانه فعالیت نمایم. این نوع استدلال در جامعۀ سنتی افغانستان در شکارکردن نسل جوان و دانش‌آموز این کشور بسیار مهم است. یعنی با رائه «ترس و و تبلیغ اینکه همه در پی ما هستند»، زمینۀ ورود جوانان را مساعد می‌سازد تا ببیند که واقعاً در این جریان چه می‌گذرد که مخفیانه فعالیت می‌نمایند.  بسیاری از جوانان همین که وارد این دستگاه سیاسی شدند، حتی دیگر برای شان مهم نیست که رهبر این حزب کیست و از کجا تمویل و حمایت می‌شود؟ اما برخی از جوانان جست‌وگر در نهایت به برنامه‌ها و استدلال آن‌ها قناعت‌ نبوده و سرانجام پس چند سال فعالیت، از این حزب بیرون شده اند. دلیل سومی فعالیت‌های پنهان این حزب به دانش‌ها و فراوردهای جهان مدرن بر می‌گردد، یعنی آن‌ها هرچیزی که منصوب و متعلق به جهان مدرن باشد و پشتوانۀ عقلایی داشته باشد را نه‌تنها نمی‌پذیرند، بلکه ذاتاً کفرآمیز می‌داننند. یکی از این مسایلی متعلق به جهان مدرن «قانون اساسی» است، از نظر این حزب قانون اساسی کشورها به دلیل اینکه ساختۀ دست بشر است، در برابر قانون الهی قرار گرفته و بنابراین قابل قبول نبوده و عمل کردن بر وفق دستورالعمل‌های این قانون «شرک» است. طی بیست سال فعالیت گستردۀ این حزب در افغانستان بخصوص مکاتب، مدارس و دانشگاه‌ها نتوانست که جایگاه درخور توجه جلب نماید، چون بسیاری از جوانان افغانستانی نتیجه‌گرا هستند و سریع می‌خواهند که نتیجۀ کار و فعالیت‌های سیاسی شان ببیندند، این انتظار از حزب تحریر برآورده شدنی نیست. چهارمین مساله اینکه این حزب، پیروان خویش را بسیار جزم اندیش و دیگرستیز تربیت می‌کند که حتی «رأی دادن در انتخابات» از نظر پیروان این حزب«کفر مطلق» است. طبیعی است وقتی دانش‌آموزان دبیرستان به دانشگاه‌ها آمدند و کتاب خواندند، می‌دانند که سرانجام این حزب سر از  تروریسم در میارد.

۳ .باتوجه به فعالیت های گسترده زیرزمینی آنها چرا ،دولت اقدامات جدی در برابر آنها ندارد؟

حکومت افغانستان در بیست سال اخیر نه تنها علیه تروریسم و افراط‌گرایی عملاً کاری نکرده، بلکه پیوسته در تقویت و تجیهز آن‌ها کمک نموده است. یکی از این نمونه‌ها طالبان بود که دولت افغانستان با راه‌اندازی بازی‌ها خانمان‌سوز و با نیت‌ها و برنامه‌‌های قومی، طالبان را از سطح یک گروه فراری و تروریست، به یک جنبش شکست ناپذیر تبدیل کرد. بنابراین وقتی با یک گروه جنگ‌جو و ستیزه‌گر، عملاً چنین معاملۀ شد، طبیعی بود که با مشتی از جوانان کم تحصیل که شکار حزب تحریر شده بودند، کاری نمی‌کردند.

۴ .یکی از صحبت­هایی که درباره این گروه وجود دارد. عدم حضور آنها در نهادهای دولتی مانند دادگستری، قوه مقننه و ورود به نهادهای نظامی کشور است. چرا این گروه این سیاست را اتخاذ کرده اند؟ امکان تبدیل شدن این گروه به یک جریان خطرناک تا چه حد قابل تحقق می باشد؟

درست است که اکثر پیروان این حزب از رفتن به حکومت اجتناب می‌نمایند، اما من کسانی را می‌شناسم که در حکومت فعلی در پست‌های خوبی کار می‌کنند و در ارتش هم هستند. با وجود اینکه نظام را از بیخ و بنیاد نا مشروع و کفری می‌دانند. اما اینکه امکان تبدیل شدن این گروه به یک جریان خطرناک وجود دارد یا نه، باور من این است که بلی، قطعاً وجود دارد و شکی نیست که پس از طالب و داعش، این‌ها گروه‌های دردسازی خواهند بود که میدان خالی را پر می‌نمایند. حتی پیروان این جریان سیاسی و ایدئولوژیک بسیار رادیکالیزم‌تر از القاعده و طالب و داعش است، البته اگر بحث پروژه‌ای بودن داعش را نادیده بگیریم، داعش در تئوری با حزب تحریر هیچ تفاوتی ندارد. کارنامۀ داعش در عراق نشان داد که آن‌ها گویا فرزندان بیرونی حزب تحریر هستند. تصادف روزگار پای داعش را به صفوف تروریسم کشانده است، اما پیروان حزب تحریر نیک می‌دانند که چه می‌گویند و چه می‌کنند. باورمندم که کسانی که بر این قطار سوار شده‌ اند، روزی با لباس تروریسم و دهشت افگنی پیاده می‌شوند، بدبختانه برای چنین روزی، بخصوص در افغانستان هم مظروف آمده است و هم ظرف، چه بسا سازمان‌های استخباراتی منطقه‌ایی و فرا منطقه‌ای که دست آن‌ها را بگیرد و امکانات و تجهیزات را در اختیار شان قرار بدهد تا نیم قرن دیگر بجنگند، بکشند و بسوزند.

۵ .با توجه به تمرکز و چرخش این حزب بر عدم خشونت و روش های مسالمت آمیز، آیا می توان گفت یکی از عللِ رشد و نفوذ آن به ویژه در میانِ قشر تحصیل کرده ی افغانستان، تفاوتِ عملکرد آن با گروه های بنیادگرایی چون طالبان، داعش و القاعده و استفاده ی ابزاری از خشونت و کشتار است؟ همچنین می توان گفت که آیا در آینده امکان فعالیت های خشونت آمیز آن ها در کشور وجود دارد یا خیر؟

تا جایی که پیروان این جریان ایدئولوژیک را از نزدیک دیده‌ام و می‌شناسم، همین گونه است، این‌ها وقتی وارد گفت‌وگو شوند، از خشونت و خشونت‌گرایی دوری می‌گزیندند، اما در تئوری نه تنها هیچ کمی از القاعده و داعش ندارند بلکه از عملکرد آن‌ها پشتیبانی نموده و آنان را مسلمانان واقعی می‌دانند. باتوجه به اینکه سازمان‌ها و جریان‌های سیاسی در ادوار گوناگون تاریخی تا یک مدتی در شعار باقی‌ مانده اند، اگر یک جریان نتواند به تنِ شعارهای خویش جامه عمل بپوشاند، از صفحه روزگار طرد می‌شود، حزب تحریر اگر قرار باشد که شعارهایش عملی کند، آنهم در کشوری مثل افغانستان راهی دیگری غیر از خشونت ندارند، مجبورند همان راهی را بروند که القاعده، طالبان، داعش و دیگر سازمان‌های ایدئولوژیک رادیکال رفته بودند. اما یادمان باشد که نخستین حمله و دشمنی این جریان با دموکراسی است، دموکراسی را مطلقاً یک نظام کفری و غیر اسلامی دانند و مسلمانانی که دموکراسی را تأیید و یا  بپذیرند از نظر پیروان این حزب از دایره اسلام بیرون شده اند و باید توبه کند و دوباره «کلمه شهادتین» بخوانند. در غیر آن مرتد از جهان می‎روند. اما از سوی، وقتی شما دموکراسی را طی بیست سال در افغانستان می‌بینید و هم‌چنان برگزاری انتخابات‌های پارلمانی و ریاست جمهوری را که مردم حق داشتند رای بدهند، اما آن رای در تعیین رئیس جمهوری نقش نداشت، انتخاب دست امریکایی‌ها بود نه رای دهنده‌گان. در واقع مسخره‌بازی که به نام دموکراسی در افغانستان راه اندازی کردند، بسیاری از جوانان تحصیل‌کردۀ این کشور را دل‌زده کرد و برخی از آنان را به صفوف این حزب کشاند. چون آن‌ها وقتی در رد انتخابات تبلیغ می‌کردند، به سراعت می‌گفتند که در یک کشور اشغال شده، انتخابات جز فریب چیزی دیگری نیست، اما بعدها دیده شد که در این قسمت آن‌ها برحق بودند و برگزاری انتخابات‌ها در افغانستان جز مصروف ساختن مردم، چیزی دیگری نبود، پیشاپیش کاخ سفید و سفارت امریکا در کابل تصمیم می‌گرفت که «که باید رئیس جمهور افغانستان باشد». اما قضیه آن‌ها فرارتر از این مساله است، چون مطلقاً نه تنها ارزش‌های مدرن را نفی می‌کنند؛ بلکه مخالف سرسخت فلسفه، منطق، عرفان اسلامی، شعر و ادبیات و… است.

۶ .با دست گذاشتنِ حزب التحریر بر قشر جوان و تحصیل کرده ی جامعه و تاکید آن بر تبلیغات و وارد شدن از درب تحصیل و علم، آیا تا کنون راه حل و راهکارهای علمی برای مشکلات اقتصادی و اجتماعی من جمله فقر و فساد در کشور افغانستان و یا کشورهای منطقه آسیای مرکزی ارائه کرده است؟

من در این زمینه حتی یک ورق طرح اقتصادی، اجتماعی و سیاسی علمی از آن‌ها نخوانده‌ام، آن‌ها جز کلی‌گویی در باب مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی چیزی دیگری ارائه نکرده اند، یعنی وقتی می‌گویند فقر، امنیت، بی‌کاری و … فوراً می‌گویند که حل این‌ها که ساده است، شما شریعت ناب اسلامی را پیاده کنید، همه چیز حل می‌شود. وقتی از این‌ها پرسیده شود که طالبان و فلان گروه‌ها و کشورها پیاده کردند، کجا حل شد؟ می‌گویند که در چارچوب خلافت باید پیاده شود. اما وقتی پرسیده شود که داعش، بوکوحرام و … در برخی نقاط جهان همین شعارها را عملی کردند، چه شد؟ می‌گویند که آن‌ها را استعمار ساخت و بحث ما غیر از آن‌هاست.

۷ .آیا از سال تاسیس این حزب در ۱۹۵۳ تا کنون، حزب التحریر در گسترش و نفوذ و بسیج افکارمسلمانان، توجیه نیروها برای جذب و عضویت و نفوذ برای ترویج اصول و عقاید خود موفق عمل کرده است؟

 از نظر خودشان موفق بوده اند، اما از نظر سایر مسلمانان و پژوهشگران اسلامی نه تنها موفق نبوده اند، بلکه در تیره‌تر کردن دریا نقش برازنده ای داشته اند. این‌ها از همان روزگاری که اعلام موجودیت کردند تا امروز شعارشان برپایی خلافت در کشورهای اسلامی بود، اما نه تنها راه به‌جای نبردند، بلکه موفق هم نشدند که در یک بخش از جهان اسلام به عنوان نمونه آن را پیاده نمایند.

۸ .این حزب با وجود غیر رسمی اعلام شدن آن از جانب دولت افغانستان، از سال ۲۰۰۳ به این سو به طور غیر رسمی فعالیت می کند. دلیل ناتوانی دولت در ممانعت از ایجاد و گسترش چنین احزاب و گروه هایی چیست؟

قبلاً هم یادآوری نمودم که دولت افغانستان ذاتاً نه تنها نیت مبارزه با گروه‌های افراطی را نداشت و ندارد، بلکه به نحوی از انحا آن‌ها را هموارکنندگان راه می‌دانستند. چون به پیمانۀ که غرب و تکنوکرات‌های غربی که با حمایت امریکا به افغانستان آمدند و قدرت را تصاحب کردند، از افراطیت سود بردند از هیچ گروهی دیگر نبرده اند. با آنهم از چند سال بدین سو جنگ طالبان با حکومت چنان شدت گرفته است که، این گروه‌ها از نظر حکومت‌گران افتیده است و نیازی نمی‌بینند که در چنین شرایطی به پروندۀ آن‌ها رسیدگی نمایند.

۹ .با در نظر گرفتنِ اصول کلی چون رد دموکراسی و نظام سیاسی فعلی (جمهوریت) افغانستان، و جذب شماری از قشر تحصیل کرده به این حزب، و از دیگر سو با مشاهده ی کشتار های روز افزون گروه های بنیادگرایی چون طالبان و مخالفت آنها با نظام فعلی، و لزومِ یک پارچگی و وحدت در میان مردم، چرا باز هم شاهدِ جذب برخی افراد و به ویژه نسل جوان به این دسته و جریانات هستیم؟

اولاً جوانان دانش‌جو جذب این جریان شده اند نه تحصیل کرده‌ها، دوماً به نام دموکراسی این‌جا«چه‌ها که نشد»، همان گونۀ که می‌دانیم دموکراسی حکومت ویا قضاوت حداکثر مردم و شهروندان یک کشور است، اما در افغانستان حکومت یک حلقۀ پرتاب شده از امریکا بود؛ حلقه‌یی که نه پایگاهی مردمی داشتند و نه به این کشور آشنا بودند، دموکراسی مدل  افغانستانی همین آدم‌ها را آورد و بر گرده‌های مردم افغانستان سوار کرد نه چیزی دیگر. آن‌ها به دلیل اینکه از برکت حضور امریکایی‌ها مالک تاج و تخت شده بودند، نه پروایی پارلمان کشور را داشتند و نه پروایی مردم را، به هیچ عنوانی طی این سال‌ها با مردم، احزاب سیاسی، جامعه مدنی و مجلس نمایندگان پاسخگو نبودند، قانون اساسی و سایر قوانین نافذۀ کشور تا جای برای این تکنوکرات‌ها ارزش داشت که مانع برنامه‌ها و منافع شخصی و قومی‌شان نمی‌شد، همین که منافع شان در خطر می‌افتاد، قانون را به راحتی نقص می‌کردند. سرانجام میوۀ که درخت دموکراسی به مردم افغانستان داد، تلخ بود، فقر و کشتار و بی‌پناهی و ویرانی بود. بیست سال بعد وقتی به شعارهای دروغین دموکراسی‌خواهان دیده می‌شود و مخالفت جریان‌های همچون حزب تحریر، شماری گمان می‌کنند که آن‌ها برحق بودند و خوب دموکراسی را تشخیض داده بودند. غافل از اینکه آن‌هایی که از قطار دموکراسی پیاده شدند، ذاتاً با دموکراسی میانۀ خوب نداشتند و خواهان دموکراتیزه کردن کشور نبودند. چون می‌دانستند که اگر دموکراسی واقعاً در افغانستان پیاده شود، برای این تکنوکرات‌های غربی به دلیل نبود پایگاه اجتماعی و مردمی جای در این کشور نمی‌ماند.

۱۰ .با توجه به گسترش طالبان در کشور و احتماال حضور مشروع این گروه در بدنه نظام سیاسی افغانستان از یک سو و از طرف دیگر حضور پررنگ گروه های همچون داعش آیا می توان گفت که حزب التحریر فرصت چندانی برای خودنمایی در کشور نداشته است؟

 از یکسو فعالیت و برنامۀ حزب تحریر با آن‌ها فرق می‌کند، این‌ها برای پیاده کردن خلافت تلاش می‌کنند، عملی نشدن آنهم برای شان مهم نیست. اما شکی نیست که نفرتی را آن‌ها خلق می‌کنند، قطعاً که دامن گیر سایر گروه‌های بنیادگرا، منجمله حزب تحریر را خواهد گرفت. رفتار و اعمال یک گروه بنیادگرا مسلماً بالای سایر گروه‌های هم‌فکر سایه می‌افگند. ویرانی، قتل و بی‌رحمی که داعش به نام احیای خلافت اسلامی در عراق به راه انداخت، این‌جا بالای حزب تحریر هم سایه افگند و امروز وقتی کسی بگوید که خلافت می‌خواهیم، ازیشان می‌پرسند که همان چیزی که داعش می‌خواست!

۱۱ .با فرض آمدن طالبان در نظام سیاسی افغانستان و سهم گیری آنها در قدرت به نظر شما عملکرد طالبان با گروه هایی همچون حزب التحریر چگونه خواهد بود؟

اگر طالبان در نظام سیاسی افغانستان شریک شوند، شکی نیست که حزب تحریر برای اقناع کردن آن‌ها در  پذیرش و اعلام خلافت تلاش می‌کنند، اما طالبان راه خود را می‎‌روند، آن‌ها دغدغۀ قدرت دارند و نگرانی جهان اسلام و بودن و نبودن خلافت اسلامی نیستند، واقعاً اگر طالبان نگران جهان اسلام و خلافت اسلامی می‌بودند، هیچ‌گاهی دست در دست امریکا و جهان عرب علیه مردم خودشان نمی‌جنگیدند. طالبان تا این‌جایی کار نشان دادند که دنبال قدرت می‌گردند؛ قدرتی که هم سهمی استخبارات برخی کشورهای همسایه و منطقه تامین شود وهم سهم قدرت مطلقۀ قومی شان.

۱۲ .باتوجه به فعالیت حزب التحریر در افغانستان و حضور تعداد زیادی از گروه‌های افراطی در کشور آینده ثبات و امنیت را در کشور چگونه می­بینید؟

افغانستان مشکلات بسیاری دارد، یکی از عمده‌ترین آن‌ها تبدیل شدن این کشور به میدان رقابت و بازی‌های سازمان‌ها و قدرت‌های دور و نزدیک است. بحث گروه‌های افراطی، جنگ و حتی گفتمان صلح هم در همین چارچوب معنا می‌یابد. افراط‌گرایی چهار دهه می‌شود که تبدیل به ابزار بازی و رقابت سیاست‌گران داخلی و بیرونی قرار گرفته است و هرکه تحت هر عنوانی در مقاطع گوناگون تاریخی از پدیده افراطیت مذهبی به سود خود استفاده کرده اند. بنابراین اگر امروز فرضاً جنگ طالبان با حکومت و مردم افغانستان به پایان برسد، قطعاً گروه‌های دیگری از همین آدرس وارد جنگ می‌شوند. متاسفانه تا روزگاری که دست مداخله‌گران بیرونی از این کشور قطع نشود، زعامت سیاسی افغانستان به دست خود مردم افغانستان قرار نگیرد، به جای یک حکومت دست‌نشانده و غیر مشروع، یک دولت مردم‌گرا و قانون‌مدار بوجود نیاید، حاکمان افغانستان دست از مداخله  و سنگ‌اندازی بالای برخی کشورهای همسایه بر ندارند، منافع مردم افغانستان مقدم بر منافع استعمارگران تعریف نشود، این کشور به ثبات و توسعه نخواهید نرسید. و اگر قرار هم باشد ما به آن سمت برویم، همین‌ها مانع تحقق آن می‌شوند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا