استاد رهنورد زریاب و اهمیتِ بررسی آثار ایشان در فضای آکادمیک افغانستان
۱۸ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۰ – ۸ / ۵/ ۲۰۲۱
استاد رهنورد زریاب و اهمیتِ بررسی آثار ایشان در فضای آکادمیک افغانستان
رهنورد زریاب درگذشت
استاد رهنورد زریاب و اهمیتِ پژوهش و بررسی آثار ایشان در فضای آکادمیک افغانستان، مصاحبه با دکتر یامان حکمت تقی آبادی، استاد ایرانی مدعو دانشگاه کابل و معاون دانشگاه آزاد اسلامی ایران در کابل
محمد اعظم رهنورد زریاب؛ یکی از چهره های شاخص ادبیات دری در افغانستان است که درسال ۱۳۲۳چشم به جهان گشود و در ۲۱ آذر ۱۳۹۹چشم از جهان فروبست. فعالان و نویسندگان فرهنگی زریاب را یکی از سخت کوش ترین نویسندگان دهه های اخیر در کشور می دانند. رهنورد زریاب در دانشگاه کابل در رشته روزنامه نگاری تحصیل کرده و سپس در دانشگاه ولز بریتانیا به ادامه تحصیل پرداخت. این نویسنده مشهور افغانستان بیش از ۵۰ سال از زندگی خود را صرف فرهنگ فارسی و افغانستان کرد و رمان های گرانبهایی نیز نوشت. رمان های معروف زریاب چار گرد قلا گشتم، گلنار و آیینه، درویش پنجم، و غیره… می باشد. در ادامه برای شناخت بیشتر این چهره ی شاخص و برجسته ی ادبی و دغدغه های فکری وی به طرح سوالاتی چند با دکتر یامان حکمت تقی آبادی، استاد ایرانی مدعو دانشگاه کابل و معاون دانشگاه آزاد اسلامی ایران در کابل می پردازیم:
۱- می توان گفت استاد رهنورد زریاب به عنوانِ چهره ی ادبی برجسته ی افغانستان و پدرداستان سراییِ نوین در این کشور، همواره دغدغه ی توجه به ارزش ها و فرهنگ و ادبیات افغانستان را داشته و طبیعتا برای انتقالِ فهم و برداشتِ خود در فرم و قالبی ادبی به مردم افغانستان نیز درتلاش بوده است. اما به گفته ی وی تحت معضلاتی چون اولویت یافتنِ پول و جنگ و یا به طور کلی معضلات جاری؛ هنر، فرهنگ و ادبیات به کلی فراموش شده است. اما از دیدگاه شما، در حال حاضر چه میزان جامعه ی افغانستان به حوزه اعتلای ادبیات و فرهنگ ادبی و هنری کشور اهمیت داده و پذیرایِ درک و دریافتِ آن می باشند؟
ما در این مرحله از تاریخ دررابطه با جامعه ی افغانستان باید واقع بین باشیم. پس دررابطه با اینکه آیا فضای اجتماعی برای اعتلای فرهنگ و ادبیات جایگاهی قائل هست یا نه، باید گفت که اصولا بستر این امر فراهم نیست، و این در درجه اول به مردم ارتباطی ندارد، بلکه به فضا و بستری ارتباط می یابد که درآن فرهنگیان و قشر فرهنگی جامعه بایستی در آن نقش آفرینی کنند؛ در حال حضر آن بستر آماده نیست و دلایل این امر شامل موارد ذیل است:
یکی اینکه ما در افغانستان و به خصوص در کابل چیزی به نام طبقه متوسط نداریم و چون در آنجا طبقه متوسط شکل نگرفته است، فضایی برای رشد و توسعه و اعتلای فرهنگ و هنر و ادبیات نیز فراهم نیامده است. کاری که جامعه متوسط انجام می دهد فرهنگی تر کردن یک جامعه است، چون این جامعه متوسط است که تحصیلات را در یک سطحی بالا میبرد، کتاب میخرد، کتاب می خواند، کتاب منتشر می کند، به گالری و نمایشگاه و سینما و تاتر میرود، و بازار این دست فعالیت های فرهنگی، هنری ادبی را گرم نگاه می دارد. طبقه متوسط به این اعتبار در جوامع پیشرفته رو به رشد جایگاه بسیار مهمی دارد، چون تا زمانی که این طبقه یعنی کسانی که طالب و خواهان کالای فرهنگی، ادبی و هنری هستند وجود نداشته باشند، یک هنرمند، داستان نویس، شاعر، نقاش و سینماگر در جامعه نیز نمی توانند نقشی داشته باشد چون جامعه هدف خود را پیدا نکرده است. ما در جامعه ی افغانستان با این مسئله جامعه شناختی مواجهیم. یعنی طبقه متوسط شکل نگرفته و به تبع آن کالای فرهنگی متناسب با این جامعه نیز ایجاد نشده است و این موضوع باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد. پس در جواب این سوال باید گفت خیر جامعه چنین بستری را ندراد؛ اما این بدان معنا نیست که تلاش هایی در این زمینه صورت نگرفته است. در حال حاضر فضای کشور به یک اعتبار فراهم است تا این طبقه در آن شکل گیرد؛ چراکه تعداد زیاد دانشگاه های خصوصی و دولتی فعالی وجود دارد و قشر تحصیل کرده در حل رشد است. اما به طور سیستماتیک بلافاصله پس از دوران پساطالبان فضای اجتماعی به این سمت نرفت و شاید شناخت حاکمان درست نبود تا جامعه به نحوی به سمت فرهنگی شدن سوق یابد و یا اینکه فضا را برای ایجاد طبقه متوسط خواهان فرهنگ و فعالیت های فرهنگی هم فراهم کند؛ و این چالش انرژی و توان زیادی از جامعه گرفت. چراکه در کابل شاهد افراد بسیار روشنفکر با دیدگاه هایی برجسته و عالی هستیم اما این دست افراد تاثیر گذاریِ اجتماعیِ نافذی که بایستی داشته باشند را ندارند، چون جامعه ی مورد نظرشان وجود ندارد و طبعا در این شرایط همه چیز به انزوا کشیده می شود. حال امید است که در آینده شرایط به سوی گرم شدن بازار فرهنگ، هنر و ادبیات برود. استاد زریاب معتقد بود الان اولویت ها پول است و جنگ، و یک دلیلی که او ناامید بود همین شرایط غالب بود. اما این شرایط نافی فعالیت های ادبی، هنری و داستان نویسی و غیره نیست.
۲- در رابطه با زندگی استاد زریاب این مسئله به وجود می آید که شخصیت های اثرگذار بر زندگی هنری او چه کسانی هستند؟ استاد در مسیر نوشتن از چه کسانی تاثیرپذیرفته است؟
نمی توان به شکل روشنی گفت که ایشان از فلان شخص تاثیر پذیرفته است، اما با مطالعه ی آثار وی شاید بتوان گفت همینگوی، چخوف، گابریل گارسیا، محمود دولت آبادی و صادق هدایت را دوست داشت؛ اما اینکه بگوییم در سبک نوشتاری از آنها تاثیر پذیرفته، خیر این چنین نبود. او سبک خاص خود را داشت و براین امر اصرار داشت. خیلی ها معتقدند چون استاد از فلان داستان نویس را تقدیر می کرد، پس از او تاثیر پذیرفته است؛ اما باید گفت علی رغم اینکه استاد زریاب با محمود دولت آبادی دوست بود، اما در میان داستان نویسان ایرانی، تنها کسی را که خیلی خوب قبول داشت، ابوتراب خسروی بود و اذعان میکرد داستان نویس و رمان نویس واقعی یعنی خسروی؛ اما نوشته های رهنورد زریاب ارتباطی به ابوتراب خسروی ندارد. پس اصطلاح تاثیرگذاری دراین باره چندان مناسب و درست نیست. اما هیچ نویسنده ای نیست که از مجموع آثار نویسندگان جهانی الهاماتی را دریافت نکرده باشد. حتی خود ایشان در سخنرانی خود در ایران اذعان کرد که من همیشه ممنون نویسندگان ایرانی بوده ام، اما این که در سبک نوشتاری خود از شخص خاصی متاثر باشد را نمی شود به طور روشن به کسی اشاره یا ارجاع داد.
۳- به طور کلی داستان های کوتاه زریاب را می توان به دو دسته تقسیم کرد. ۱- آن دسته از داستان هایی که پیش از سال ۱۹۷۰ نوشته شده اند و۲- آنهایی که پس از سال ۱۹۷۰ نوشته شده اند. داستان های نوشته شده پیش از ۱۹۷۰ سبکی رئالیستی دارند. اما سال ۱۹۷۰ نقطه ثقلی برای آثار وی بود و از آن پس آثار وی به سمتِ تنهایی و خلوت پیش رفت. به نظر شما دلیل این تغییر چشمگیر در دیدگاه استاد زریاب چیست؟
خب اینکه تا دهه ۱۹۷۰ ایشان سبک رئالیستی داشتند، بله درست است؛ دلیلش هم این است که سبک رایج این دوره همین سبک رئالیستی بوده است. به خصوص در کشورهایی چون افغانستان که حزب توده و رئالیسم سوسیالیستی رواج پیدا کرده و جامعه نیز جامعه ای کارگری بود، به طبع از طریق ترجمه هم کتاب های مارکسیستی و توده ای ها به دست نویسندگان ما رسیده بود. خب تحت تاثیر آن فضا زریابِ جوان هم آن زمان سبکش رئالیستی بود که بعضا کارهای خوبی هم از میان آثارش در آمد. اما از دهه ۱۹۷۰ به بعد با توجه به ارتباطات و سفرهای وی، کتاب ها و مطالعاتش، استاد زریاب نیز طبیعتا به سمت ادبیات غیررئالیستی حرکت میکند و عمده کار وی نیز در همین دوران است. چون ذهن استاد زریاب اصولا ذهن درون کاوِ فلسفی بود تا اینکه لزوما فرد رئالیست سوسیالیستی باشد، اگرچه برخی رگه های سوسسیالیستی خود را در افکارش تا آخر داشت اما اینکه بخواهد با سبک رئالیستی بنویسد، با ذهنیت وی همخوان نبود، و این باعث سوق یافتن وی به سمت رمان ها و داستان های دیگر خود شد که خب آثار درخشان وی نیز همین دست آثار هستند و چه خوب که وی ذهنیت خود را شناخت و ارتباطش با جهان باعث شناخت بیشتر استاد از خود شد.
۴- دررابطه با نقد و بررسی فعالیت و عملکرد رهنورد زریاب، روزنامه نگار مجیب مشعل، در مطلبی برای نیویورک تایمز (۲۰۱۵) چنین نوشته است: “روایتی از دهه ۱۹۷۰، ۱۹۶۰و سپس ۴۰ سال خشونت همیشگی در افغانستان وجود داشته است و بعضی از افغان ها امیدوارند که نویسندگان و هنرمندانشان بتوانند در شکل دادن به روایتی جدید وارد عمل شوند و کمک کنند. اما وقتی به اشخاصی چون زریاب که در زمان صلح و جنگ قرار داشت نگاهی کنیم، آنها در کمک برای شکل دادن به این روایت جدید کاملا گم شده اند و آنجاست که فاجعه بزرگتر نهفته است”. اما به نظر می رسد برعکس شخصیتی چون استاد زریاب راه حل را به شکلی روایت پردازانه در گذشته ای آرام، با ثبات و بدون خشونتِ افغانستان جستجو کرده و نشان داده است. در کل شما روایتِ نوین شخصیت های ادبی و هنری چون استاد زریاب را به ویژه در برابر مقوله ی جنگ و خشونت چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر نوشته ی مجیب مشعل نوشته ی درستی نبود و راجع به استاد زریاب تصویر درستی ارائه نکرده بود و این یادداشت اشتباهات فراوانی دارد. درباره ی بازتاب وضعیت افغانستان در رمان ها، در این رابطه پایان نامه و مقاله و مطالب برجسته ای مبتنی بر واقعیات نوشته شده اند؛ برخی رمان نویس های ما بیرون از فضای افغانستان در این زمینه رمان نوشته اند، مانند آثار خالد حسینی. دسته ی دیگر کسانی هستند که زیستن در این شرایط و وضعیت جنگ و نا به سامانی و فضای متشنج درونی را در آثار خود انعکاس داده اند، چون خالد نویسا، محمد حسین محمدی، کاوه جبران و حتی خود استاد زریاب. پس ما یک سری رمان نویس داریم که اصولا بیرون از این فضای گفتمانی متن خلق کرده و عده ای دیگر نیز بیرون از آن فضا قلم زده اند. نمی شود که یک نویسنده در داخل یک فضای اجتماعی و متاثر از آن باشد ولی این فضا را در آثار خود به شکل مناسب منعکس نکرده باشد. کسی می توانی این حرف نادرست را بزند که آثار استاد زریاب را نخوانده باشد همین اثر گلنار و آینه، همین نقش جنگ و حضور نامیمون و نامبارک طالبان است که سرنوشت نهایی کاراکترها را مشخص می کند. و یا محوریت رمان کاکه شش پر و دختر شاه پریان، جنگ و نابه سامانی و هراس از جنگ است. یا در رمان چارگرد قلا، او به کابلی که در آن جگ نبوده ارجاع می دهد اما چرا این اتفاق می افتد؟ وی این دو گانه سازی را به عمد ایجاد می کند تا وضعیتی که در آن هستیم به طور روشن برجسته شود. یعنی بدون فلسفه این اتفاق نمی افتد که یک نفر در مرکز آن شرایط از جنگ و نابه سامانی باشد ولی صحبتش مدام از دهه ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ و یا آزادی و آبادی و غیره باشد. دلیلش این است که استاد میخواهد این فضای دو گانه را برجسته کند پس نمی شود گفت که او نسبت به جنگ و خشونت بی توجه بوده است، اما باید توجه داشت ذهنیت استاد زریاب فلسفی تر بود و اصولا شیوه مطلوبش آن بود مباحثی که میخواهد منعکس کند به لایه های چندم متنش برده و در آنجا تعبیه کند. وی نگاهی این چنین نداشت که بخواهد آشکارا اتفاق جنگ یا حادثه ای جنگی را انعکاس دهد. به همین دلیل است که آثار ایشان از ابعاد مختلف روان شناسی و جامعه شناسی مورد بررسی و بحث قرار گرفته است؛ چون وی می توانست ثمرات و تبعات عمیق یک جامعه ی خشونت زده و جنگ زده را مطرح کند تا اینکه بخواهد خیلی رئالیستی و ساده از ویرانی های جنگ بگوید. پس حضور او در کابل خود به معنای این بود که خود نبست به این فضای اجتماعی بی اعتنا نبوده و در کانون این جریانات قرار داشته و در آن نفس کشیده و متن تولید کرده است.
۵- از سوی دیگر به نظر می رسد برخی گاها منتقدِ دیدگاهِ گذشته گرایِ وی بوده اند. چنانچه، مجیب مهرداد، منتقد و شاعر چنین بیان کرده است که: “زریاب مسحور گذشته ایست که از نظر وی نمادی از زندگیِ ایده آل است. وی قادر نیست از گذشته جدا شود، وی در گذشته زندگی می کند”. آیا می توان گفت گرچه آقای زریاب به نوبه خود تلاش داشت که همواره به مشکلات روز توجه کند، لیکن گاها تمثیل ها و حکایاتِ وی به خوبی درک و قابل شناسایی و شناخت نبوده است؟
بله هر کس که با ایشان مینشست استاد از کابل دهه ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ صحبت می کرد. از ساده ترین صحبت ها با مضمون احترام به افراد و آرامش و امنیت صحبت می کرد. اما نکته قابل توجه این است که باید پرسید چرا استاد این گونه بود و یا افرادی چون وی این چنین هستند؟ و این که چرا یک فرد به گذشته پرتاب می شوند به تحلیل های روان شاختی و جامعه شناختی نیاز دارد؛ آن هم شخصیت برجسته ای چون رهنورد زریاب. آیا این یک واپس نگری روان شناختی است و یا تکنیکی است که نویسنده قصد دارد با اشاره به دوره ی مناسب تر به نقد وضعیت موجود بپردازد. در هر صورت پاسخ به این سوالات باید به طور مستقل بررسی شود.
۶- به طور کلی، با توجه به آثار استاد و با در نظر داشتنِ فضایل بیشمار وی در نوشتن و خلق هنر، آیا آثار وی با کاستی هایی روبه رو بوده است و اگر پاسخ شما مثبت است لطفا به طور مختصر این کاستی ها را بفرمایید؟
بله. به طور مثال شخصیت پردازی های استاد محدود بوده و گاها باعث می شود قصه ها خوب شکل نگیرند. من خود به شخصه معتقدم که داستان بلند گلنار و آینه این چنین است و قصه خوب شکل نمی گیرد و نتیجه آن می شود که مخاطب با برش های ناگهانی مواجه می شود که این امر اصل ماجرا را خدشه دار میکند. ضمن اینکه من معتقدم استاد زریاب داستان نویس بهتری بود. به جای نگارش رمان، داستان ها چه بلند و چه کوتاه را بهتر قلم میزد. و در رابطه با عنصر زمان نیز می توان گفت در زمان بندی های وی ایرادات ساختاری مشخصی وجود دارد. امری که ما از یک رمان نویس برجسته توقع نداریم. هم عنصر زمان دچار ایراداتی است و هم پرسناژ ها در حد یک رمان ساخته نمی شوند و به همین خاطر ما نمی توانیم ارتباطی قوی با آنها بگیریم. اما دررابطه با اینکه زبان شخصیت ها دچار اراداتی هستند یا خیر هم میتوان گفت که گاهی نحوه ی سخن گفتن کاراکترهایی که شاید شخصیت هایی بسیار معمولی باشند، بسیار فاضلانه و فاخرانه بوده و خیلی با یک شخصیت معمولی در یک رمان همسو نیست و شاید بتوان این مسئله را در کاکه شش پر مشاهده کرد؛ گاه درباره خود کاکه شش پر.
۷- در نهایت، به گزارش نیویورک تایمز گرچه به نظر می رسد که استاد زریاب شهرتی فراگیر در عموم مردم دارد، و به همین خاطر نیز در شبکه های اجتماعی حاضر شد، لیکن خیلی زود این کاررا اتلاف وقت دید و وی چنین احساس می کرد که علاقه ی افراد سطحی بوده و آنها در درکِ عمیق آثار وی ناتوان بوده اند. به طور کلی، وجود یکنوع مشکل در ارتباط با خواننده برای کسی که آوازه بین المللی اش به زبان های متعدد ترجمه شده، آسان نبوده است. اما به نظر شما قشر به ویژه تحصیل کرده جامعه برای پر کردن این شکاف و تحلیل آثار افرادی چون استاد زریاب چه اقداماتی بایستی در پیش گیرند؟
باز هم چندان نمی شود به این صحبت استناد کرد. به طور اصولی مسئله ما در قدم اول این است که جامعه افغانستان کتاب نمی خوانند. با این همه آثار استاد زریاب را بیش از سایر کتاب ها می خواندند و آثار ایشان به چاپ های چندم هم میرسید. اما نکته ی مهم اینجاست که چه حوزه ای باید درباره آثار ایشان درک و دریافته درستی داشته و پس از آن به واکاوی و تحلیل نشانه های متون وی بپردازد. ۱- جامعه آکادمیک افغانستان چون دانشکده ادبیات، و ۲- جامعه ی کتاب خوانِ غیر آکادمیک. جامعه دانشگاهی در این سال ها در حد توان خود چه در جریانی مخالف و چه در موافق، چه کتبی و چه شفاهی، مطالبی نوشته اند. بنابراین نهادهای آکادمیک و یا غیر آکادمیک باید درباره آثار استاد شروع به نوشتن کنند. گرچه همگی در این مسیر سعی خود را کرده اما شاید گاها شاهد کم کاری های در این زمینه بوده و پرداختن به آثار وی در دانشگاه ها تا حدودی مورد غفلت واقع شده است. دلیل این امر هم این است که کارهای استاد زریاب لایه لایه و دارای ابعاد اسطوره شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی، زبان شناسی و روایت شناسی است. این نیازمندِ وجودِ افرادی واقف و مسلط به این مهم در حیطه ی مراکز علمی و دانشگاهی کشور است. و خوشبختانه این توجه در دانشگاه ها به خصوص دانشگاه کابل مشاهده می شود. چنانچه از بعد روایت شناسی، زبان شناسی و اسطوره روان شناسی چندین کار در تزهای مقطع کارشناسی ارشد روی آثار استاد زریاب انجام گرفته است. من در آخرین دیدار با استاد زریاب، پایان نامه یکی از دانشجویان تحت عنوانِ “بررسی مفهوم امید برروی رمان گلنار و آینه” بر اساس استعاره دستوری هالیدی و رویکرد روان شناختی جان گریندر را نزد ایشان بردم؛ که استاد از این بررسی علمی بسیار خشنود شده و استقبال کرد. پس دیگر فصل شناخت و تحلیل آثار وی رسیده و جامعه دانشگاهی ما نیزاین مهم را به خوبی درک کرده اند. چانچه در همین زمینه ما در حال جمع آوری مقالاتی نوشته شده توسط دانشجویان در قالب کتابی از آثار استاد هستیم. پس در نهایت می توان گفت که ایشان نه از عدم درک آثار خود، بلکه برای نپرداختن به آثارشان و کار نشدن به صورت علمی و تحقیقاتی ناخشنود بودند؛ اما حال که درک و دریافت جامعه ی علمی و آکادمیک کشور از اهمیت نقش این افراد برجسته بیش از پیش افزایش یافته ، امید است از این پس شاهدِ فعالیت های علمی بیشتر در این زمینه باشیم.