آینده افغانستان متعلق به کدام اسلام خواهد بود؟
۱۹ اردیبهشت(ثور)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۵/۹
آینده افغانستان متعلق به کدام اسلام خواهد بود؟
پیشگویی آینده افغانستان
اسلام نقش پررنگی را در زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه افغانستان ایفا کرده است. در طول تاریخ حکومت های مختلف برای تثیبت قدرت خود از اسلام به عنوان ابزاری تاثیرگذار استفاده کردند. رهبران قدرت در افغانستان به خوبی متوجه شده اند که هرگاه سعی در به حاشیه بردن آموزه های اسلامی داشته اند با مقاومت سخت جامعه رو به رو بوده اند. بنابراین، اسلام نقشی بی بدیل در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه افغانستان و سرنوشت این کشور بازی کرده است. از طرف دیگر، در طی چهاردهه گذشته نیز رهبران سیاسی به شیوه های متفاوت در تلاش ایجاد حکومتی مبتنی بر ارزش های اسلامی بوده اند. در این میان حمله شوروی به افغانستان و ایجاد جبهه مقاومت برای دفاع از کشور در برابر حمله ی حکومتی کافر را می توان نقطه عطف مهم ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان دانست. سرآغازی که منجر به ارائه قرائت های مختلف از حکومت اسلامی توسط گروه های مجاهدین شد. محمد محق، پژوهشگر مطالعات اسلامی و سفیر افغانستان در مصر بر این باور است که «مهمترین انگارهی سیاسی که در عصر حاضر مورد توجه گروههای سیاسیِ دینی بوده سر دادن یک شعار کلی به نام برپایی نظام اسلامی بوده و هر گروه برای آن نامی در نظر گرفته است، شعاری که به ظاهر جذاب و در عمل تهی از محتوای مشخص است. شماری مانند حزبالتحریر از آغاز ادعایشان را بر پایهی بازآفرینی نظام خلافت نهاده و آن را بالاترین هدف خود تعیین کردهاند. شماری دیگر مانند اخوانالمسلمین گاه خلافت و گاه نظام دموکراتیک مدنی با مرجعیت اسلامی را مطرح کردهاند، بدون اینکه به تناقض نهفته در این کار توجه کرده یا تلاشی برای رفع ابهام از این دوگانگی کرده باشند. گروههایی مانند القاعده و داعش نیز احیای نظام خلافت را هدف اساسی خود معرفی کردهاند. کسانی مانند طالبان اسم خلافت را انتخاب نکردند، و به جایش امارت اسلامی را برگزیدند»(کریمی،۱۳۹۹).
سرآغاز تشکیل جهاد و ایده حکومت اسلامی در افغانستان
حسین پاکزاد در یادداشتی در روزنامه اطلاعات روز، به خوبی به شکل گیری نحوه ایجاد گفتمان جهاد و به تبع آن ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان را بیان می کند. او می نویسد:« در افغانستان جنبش مقاومت ضدتجاوز گران خارجی و دفاع از حاکمیت و استقلال مملکت تابع شعار جهاد و برقراری یک نظام اسلامی شد. بعد از اینکه امریکای رونالد ریگن، شدیدا ضدکمونیست، تصمیم گرفت تا با کمک به مجاهدین انتقام شکست رسواییبار امریکا در ویتنام را از شوروی بگیرد، نیز در تقویت این روند جهاد نقش بازی کرد. گرچه مجاهدین طرفدار برقراری یک رژیم اسلامی در افغانستان بودند، اما بهزودی بعد ازسقوط کابل نمایان شد که آنها خوانش واحدی از محتوای یک رژیم اسلامی ندارند و عوامل دیگری از قبیل مذهب، تقسیم قدرت بر مبنای تعلق قومی، رقابتهای شخصی و گروهی، اختلافات درونی… بهمراتب مهمتر اند تا استقرار یک ژریم مطابق احکام اسلام. جابهجایی ائتلافهای سیاسی و نظامی در دوران جنگهای داخلی نمونهی فاحش این اصل است. حزب وحدت اسلامی بعد از پاشیدن ائتلاف وی با جمعیت اسلامی و شورای نظار با ژنرال دوستم، رهبرملیشیای حافظ حکومت کمونیستی و حزب اسلامی رادیکال و افراطی با اکثریت پشتون و سنیمذهب وارد جبههی واحدی گردید؛ در حالیکه برخی از نیروهای شیعه و هزاره با «دولت اسلامی» استاد ربانی علیه اتحاد اولی همکاری میکردند. در این دوره اگر جنگ میان حزب وحدت و نیروهای وفادار به احمدشاه مسعود، انگیزه و ادعای تقسیم قدرت، یا «عدالت سیاسی» را داشت و استاد مزاری آن را در یک جمله خلاصه میکرد: «ما حق خود را میخواهیم»، شرکت حکمتیار در این جنگ علت دیگری داشت. حکمتیار تنها حزب متشکل، بابرنامه و مسلحترین حزب جهادی را رهبری میکرد. نگاه حکمتیار به قدرت سیاسی، مانند تمام اسلامگرایان و بنیادگرایان، نگاه انحصاری بود. این قدرتطلبی حکمتیار با حمایتی که پاکستان از او میکرد (حتی در جنگهای داخلی) در خدمت یک چیز بود: بهقدرت رسیدن و انحصار آن به حزب اسلامی. وی به پست صدارت که در حکومت مجاهدین به او سپرده شد، راضی نبود. عامل دیگر در انحصارطلبی حزب اسلامی منافع پاکستان بود. استراتژی پاکستان روی بهقدرت رسیدن حزب اسلامی استوار بود.
با شکست حکمتیار در تسخیر کابل، تلاش وی برای بیرون راندن شورای نظار از کابل، افغانستان را بیشتر در هرجومرج فرو برد و باعث نارضایتی اکثریت مردم از احزاب جهادی شد و پاکستان را واداشت تا با کمک عربستان سعودی و امارات متحده و موافقت امریکا و انگلستان که از نفوذ ایران در افغانستان ناراضی بودند، دست به ایجاد جنبش طالبان بزند. از لحاظ ایدئولوژی اسلامی طالبان تفاوتی با احزاب جهادی نداشتند. آنها با مخالفت با آنارشی و هرجومرجی که زادهی احزاب جهادی بود وارد صحنه شدند و قبل از هر چیز برقراری امنیت را به مردم وعده نمودند. از همین لحاظ تمام حوزهی قندهار و غرب و جنوبغرب را بدون مقاومت فتح نمودند. آنچه که طالبان را از سایر احزاب جهادی متفاوت میساخت در قدم اول، همگونی و ماهیت قومی پشتونگرایی، فرماندهی واحد و تفسیر بینهایت عقبگرا و تا جایی زیر تاثیر قواعد پشتونوالی بود. در این زمان هیچیک از احزاب جهادی ایدهی حکومت اسلامی (امارت اسلامی) طالبان را مورد سوال قرار نمیداد. آنها مخالفت خود را با شیوهی عمل طالبان ابراز و عدم تمایل آنها به مذاکره را انتقاد میکردند. تمام آنها در مواقعی میخواستند با طالبان مذاکره و صلح کنند. ولی «امارت اسلامی» طالبان یک گام بیشتر بهسوی تعبیر بنیادگرایانه از اسلام مایل بود و هست و میتوان گفت که بیشتر با ادارهی جامعه در اوایل اسلام، زمانیکه هنوز مسلمانان به ایدهی دولت نگرویده بودند و از قدرت سیاسی بهنام خلافت یاد میکردند و از رهبر سیاسی بهنام خلیفه و از پیشوای مذهبی بهنام امیر، همسود بود. بیجهت نیست که ملا عمر خود را امیرالمؤمنین (همانگونه که شیعهها حضرت علی را لقب میدهند) میدانست».
در نتیجه، با آمدن طالبان به کابل در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی ایده تشکیل حکومت اسلامی با قرائت سختگیرانه تحقق پیدا کرد. دوره سیاه طالبان با ایجاد امارت اسلامی نشان از نگاه متعصبانه این گروه به اسلام بود. پس از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ و تشکیل نظامی جمهوری اسلامی افغانستان با نگاهی تازه باعث شد جامعه نفس عمیقی بکشد و احساس آسودگی کند. قانون اساسی جدید افغانستان نیز بر اساس آموزه های اسلام تدوین شد و ارزش های اسلامی و دموکراسی در کنار هم به رسمیت شناخته شدند. اما تداوم بیست سال منازعه در افغانستان و سرانجام قبول این واقعیت که طالبان به عنوان بخشی از جامعه افغانستان هستند، مذاکرات صلحی را ایجاد کرد که «احیای امارت اسلامی» خط قرمز این گروه در مذاکرات شناخته شد. در مقابل جبهه جمهوریت نیز نسخه تعدیل یافته حکومت اسلامی خود را از اصل های بنیادین خود در مذاکرات عنوان کردند. در نهایت اکنون بیش از هر زمان دیگری روایت های موجود از حکومت اسلامی در مقابل هم قرار گرفته اند. مسئله ای که به گره اصلی مذاکرات تبدیل شده است. و پرسش مهمی را ایجاد کرده است که آینده افغانستان متعلق به کدام اسلام خواهد بود؟
طالبان و سودای احیای امارت اسلامی
دکتر ابوالفضل فصیحی، پژوهشگر علوم سیاسی بر این باور است که «طالبان بهعنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی، دارای ایدیولوژی روشن و نظاممند نیستند. طالبان را بیشتر باید واجد «ضدویژگی» دانست. یعنی این گروه را براساس چیزهایی تعریف کرد که با آنها ضدیت دارند: طالبان یعنی ضدیت با امریکا، ضدیت با نهادهای مدرن، ضدیت با تکثرگرایی و تساهل، ضدیت با زنان و مانند اینها. هیچ گفتار و متن روشن و نظاممندی از سوی طالبان، جز برخی از بیانیهها و سخنهای پراکنده و مناسبتی چیز دیگری وجود ندارد که بتوان براساس آن نظام فکری و سیر تحول فکری و ایدیولوژیک طالبان را بررسی کرد. اگر طالبان را بهعنوان مثال با جریان اسلامیِ سازمانیافتهای همچون اخوانالمسلمین مقایسه کنیم، تفاوت کاملاً روشن میشود. در مورد اخوانالمسلمین بهروشنی میتوان از سیر تحول و تطور و تغییر فکری آن سخن گفت. اما مورد طالبان نمیتوان به چنین برداشتی رسید. به ناچار باید همان ضدویژگیها را درنظر گرفت؛ که در آنصورت هیچ تغییری در ماهیت طالبان نسبت به گذشته دیده نمیشود»(کریمی،۱۳۹۹).
به عبارت دیگر، طالبان از ابتدا روایت دیگری را موازی با تمایلات اسلام گرایانه ی خود به ویژه از زمانِ حضور نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده پس از حوادث ۱۱ سپتامبر در پیش گرفتند و آن روایت، روایت “ملی گرایی/ناسیونالیسم” است. طالبان در روایت ملی گرایانه ی خود، حضور نیروهای بین المللی را در سیاست هایشان گنجانده اند. ملی گرایی یکی از عناصر اصلی ارتباطات طالبان و فراتر از یک پیام کاملا پشتون محور بوده است. هدف از این روایت اتحاد “همه افغان ها” در برابر اشغال خارجی و تلاش برای ایجاد حکومتی بدون مداخله ی خارجی بوده است. این روایت اغلب شامل ارجاعاتی به گذشته، چون سختی های مقاومت در برابر شوروی، انگلیس، چنگیز خان و اسکندر بزرگ و غیره است. این منبع مشروعیت ملی گرایانه در بازه زمانی پس از سال ۲۰۰۱ از نفوذ بیشتری برخوردار شد. تفسیر طالبان از وضعیت پس از ۲۰۰۱ تبدیل به یک نبرد مذهبی شد که علیه یک “مهاجم خارجی” دیگر با رژیم “دست نشانده” افغانستان ادامه یافت. پیام منتقل شده این بود که نیروهای ائتلاف همان ارتش شوروی در سال ۱۹۸۰ هستند. همانطور که در بازه های زمانی قبلی، سیاست طالبان برای برقراری مجدد یک سیستم اسلامی بر اساس تفسیر خود از شریعت بود. طالبان همچنین به بهره برداری از تقوای اسلامی، مبتنی بر تفسیر سخت گیرانه ی دگماتیک دیوبندی از اسلام تا تصویری جهادی ایجاد کند، تصویری که موجب برانگیختگی عدالت و توجیه بیشتر مبارزات نظامی ضددولتی خشونت آمیز خود باشد (Terpstra, 2020: 1159).
در هرصورت طالبان قرار است به عنوان یک نیروی مسلط سیاسی و نظامی به بدنه جامعه افغانستان برگردند و جهت گیری های سیاسی ، اجتماعی و عقیدتی کشور را کنترل کنند. بنابراین، اشتباه نکنید. این گروه مبارزه و تلاش خود را برای تاسیس یک امارت اسلامی ادامه می دهد و جای زیادی برای اصول دموکراسی غربی نخواهد گذاشت. مقالات اخیری که در طی روند صلح در وب سایت رسمی طالبان منتشر شده است، حاکی از این مسئله است. به طور مثال در یکی از مقالات این وب سایت آمده است: « افغان ها خواهان یک نظام اسلامی در افغانستان هستند» و استدلال می کنند که « ساخت دولت مصنوعی که با حمایت غربی ها و دموکراسی غربی و با کمک بمب افکن های B52 ساخته شده است در افغانستان به سختی شکست خورده است. چرا که ملت حمایتی از چنین عقایدی ندارند و هربار آن را رد کرده اند. در نتیجه، تنها راه برون رفت از این شرایط«اجرای یک نظام اسلامی مطابق خواسته های مشترک افغان ها است». بنابراین طالبان برای رسیدن به امارت اسلامی از هر ابزاری استفاده خواهد کرد. چنانکه علی رغم پیشروی های این گروه در میدان جنگ فعالیت های زیادی نیز در جنگ روانی انجام داده اند. به طوری که در گزارش ۱۸ آوریل این گروه در وب سایت رسمی شان آمده است که« در طول ماه مارس ۲۰۲۱، به واسطه تلاش های کمیسیون تبلیغ، هدایت و استخدام امارت اسلامی در تمام مناطق کشور حدود ۱۰۶۲ کارمند دولت در پست های مختلف رژیم فاسد را ترک کرده اند و به امارت اسلامی پیوسته اند». هرچنداثبات این امر سخت است اما نشان دهنده تلاش های این گروه برای گسترش پایگاه سیاسی خود در جامعه است(Sheikh,2021). در نتیجه این گروه نظام سیاسی فعلی را قبول ندارند. قانون اساسی فعلی افغانستان را که اسلام پایه اصلی آن است را به رسمیت نمیشناسند.
تصویر یک- جنگجویان طالبان
قرائت جبهه جمهوریت از حکومت اسلامی
در روایت جمهوریت منبع اصلی مشروعیت را رای و انتخاب مردم تعیین می کند درست در مقابل قرائت امارت که منبع اصلی مشروعیت، الهی است. در روایت جمهوریت مشروعیت حکومت به وسیله مردم تعیین می شود. حقوق برابر، کثرت گرایی، آزادی مذهبی، ازادی تحصیل و اشتغال از دیگر اصول نظام مبتنی بر جمهوری است. افغانستانِ پس از سال ۲۰۰۱ و متولد شده از دوران سیاه طالبانی با حمایت جامعه جهانی متعهد شد که به رعایت اصول دموکراسی بچردازد. از طرف دیگر، اسلام مبنای اصلی و مسیر راه این کشور مشخص شد. قانون اساسی افغانستان بر اساس آموزه های اسلامی تدوین شد و اسلام همچنان نقش مهمی در سیاست و حکومت داری کشور ایفا کرد. اما طالبان معتقد است که سیستم فعلی در افغانستان مبتنی بر آموزه های غربی ایجاد شده که مشورعیت اسلامی ندارد. چنانکه این گروه بارها اعلام کرده اند خواهان ایجاد یک سیستم حکمرانی بر اساس آموزه های اسلامی هستند. چنانکه این گروه بیست سال برای تشکیل حکومت اسلامی جنگیده اند. در حالی که در جبهه جمهوریت نظام سیاسی کنونی را مطابق شرع و نسخه تعدیل یافته و همه شمول از اسلام میدانند که در زیر چتر آن برای تمام گروه ها جایگاهی تعریف شده است. این در حالی است که به اعتقاد روایت جبهه جمهوریت قرائت افراطی از اسلام طالبانی نسخه نامطلوب برای جامعه افغانستان است. چنانکه با مواضع مبهم این گروه در برابر برخی از اصول دموکراسی ترس و دلهره زیادی را برای بازگشت امارت اسلامی ایجاد کرده است. امری که دستاوردهای دو دهه گذشته را در معرض خطر جدی قرار داده است.
به عبارت دقیق تر، روایتِ جمهوریت بر یک سری موارد و موازینی تکیه دارد که به نوعی آن را با گونه های متفاوتی از نظام های سوسیالیستی، لیبرال، دموکراتیک و یا حتی اسلامی چون دولت فعلی افغانستان پیوند می دهد. به طور کلی روایت جمهوریت از حکومتی اسلامی افغانستان بر پایه های اصلی خود یعنی نقش و مشارکت حداکثری مردم، اراده ی جمعی، احترام به حقوق بشر، تکیه بر قانون اساسی، نظامی مشروع، انتخابات عمومی و مواردی از این دست متکی است. این موارد سرشتِ یک حکومتِ جمهوری را از حکومت های استبدادی و دیکتاتوری متمایز و آن را به گونه ای از یک حکومت دموکراتیک اسلامی نزدیک می سازد.
در واقع،دولت افغانستان سال هاست که به لحاظ نظامی در جبهه نبرد با طالبان می جنگد، اما کابل به طور فزاینده ای در حال نبردی ایدئولوژیک با این گروه اسلامگرا است. در جبهه های جنگ، نیروهای دولتی و شبه نظامیان طالبان برای کنترل کشور جنگ نظامی سختی را در پیش گرفته اند. در خارج از میدان جنگ نیز، این رقبا در حال مبارزه برای کسب مشروعیت دینی در کشوری اسلامی هستند. بدین ترتیب از جمله بحث برانگیزترین موضوعات مورد مذاکره بین طرفین، نقش اسلام در یک دولت با تقسیم قدرت در آینده است و اینکه نسخه اسلامی این گروه باید شکل دهنده افغانستان پس از جنگ باشد. طالبان یک گروه جنگ طلبِ اسلام گرا، تفسیر بنیادی اسلام را تأیید می کند. این گروه دولتِ به رسمیت شناخته شده ی بین المللی در کابل را یک “ابزار دست برای خارجی ها” می داند که ارزش های غربی را پذیرفته و در مقابل ارزش های اسلامی را زیر پا گذاشته است. هدف اعلام شده طالبان در افغانستان ایجاد آن حکومتی است که آن را حکومت اسلامی “خالص/پاک” می نامد. از سوی دیگر، دولت افغانستان سیستم سیاسی کنونی –یعنی جمهوری اسلامی را که از دموکراسی به سبک غربی الگو گرفته است- را به اندازه کافی اسلامی می داند. کابل معتقد است که طالبان در حال انجام جهادی نامشروع یا جنگ مقدس هستند و با به کارگیری تاکتیک های تروریستی از عقاید اسلامی عدول کرده و اصول اسلامی را نقض می کنند. به همین خاطر دولت افغانستان نیز از سوی دیگر برای عقب راندن روایت طالبان، تلاش کرده است تا اعتبار دینی خود را نشان دهد. (Bezhan, 2021)
روایت های نامرئی از حکومت اسلامی در زیر سایه جمهوریت
در میان تقابل شدید دو قرائت متفاوت از اسلام در مذاکرات صلح و تقلاهای زیاد دو طرف برای ایجاد نظام سیاسی مبتنی بر قرائت خود از اسلام به نظر می رسد گروه هایی دیگر دیدگاه های متفاوت تر از نوع حکومت اسلامی آینده زیر چتر جبهه جمهوریت در سر می پروانند که هنوز شرایط را برای علنی کردن آن مناسب نمی دانند. این عده هرچند تفاوت عمیقی با جبهه جمهوریت و قرائت ان ها از اسلام ندارند و درصدد ارائه تفسیری جدید نیستند اما به نظر می رسد نوع چینش متفاوتی از قدرت در نظام اسلامی را درنظر دارند. به طور مثال، احمد مسعود فرزند شناخته شده ترین رهبر جهادی افغانستان در دوران جهاد در سخنرانی اخیر خود گفت: «مجاهدین، علما و مقاومتگران» با استفاده از گزینههای نظامی برای برپایی حکومت اسلامی و ارزشهای اسلامی وارد عمل خواهند شد این گفته او نشان دهنده وجود نظریه های مختلف و متعدد در جبهه جهوریت در برابر ایجاد نظام اسلامی است که قطعا در چانه زنی جبهه جمهوریت در برابر طالبان و تک صدایی بودن یک چالش بزرگ و تهدید برای افغانستان و فرصت برای طالبان است.. به نوعی شاید بتوان گفت اقدام گروهایی چون مجاهدین بیشتر همواره به دلیلِ سبقه ای از تلاش برای رسیدن به قدرت، رقابت و صرفا مخالفت با نظام سیاسی و رهبری مملکت است.
تصویر دو-جمعی از رهبران سیاسی افغانستان
آینده مبهم حکومت اسلامی در افغانستان
توماس روتینگ مدیر شبکه تحلیل گران افغانستان معتقد است که طالبان منتظرند تا قدرت خود را نسبت به سایر احزاب از جمله عناصر دولت فعلی افغانستان یا جنگ سالاران که ممکن است پس از مهلت ماه سپتامبر که بایدن تعیین کرده برای دستیابی به قدرت تلاش کنند بسنجد. طبق ارزیابی اخیر طبقه بندی شده شورای ملی اطلاعات، جا به جایی اندکی در رهبری طالبان و مواضع مذاکره ناپذیر این گروه از جمله عواملی است که نشان می دهد در صورت بازیابی قدرت، این گروه بسیاری از پیشرفت های دو دهه گذشته را عقب خواهد انداخت. اشلی جکسون یک محقق در انستیوت توسعه خارج از کشور معتقد است که: رهبران طالبان اشاره های مبهمی به دموکراسی داشته اند و من فکر میکنم آنها با دموکراسی مخالف خواهند بود اما آنها این را علناً نمی گویند. دشوار است که بفهمیم آیا انها فقط زمان میخرند و هدف خود را پنهان می کنند یا اینکه دید دیگری نسبت به نمایندگی و حکومت دارند.
در نتیجه، یاقتن نقاط مشترک در مورد نقش اسلام، تعیین کننده ترین کار در مذاکرات صلح بین طالبان و دولت افغانستان است. طالبان سال هاست به دنبال تحمیل سیستم اسلامی مورد قبول خود هستند. آنها با آگاهی از سخت بودن تحریک سایر افغان ها و جامعه بین المللی برای قبول قرائت خود از اسلام، مذاکرات صلح را از ۱۲ سپتامبر آغاز کردند. آنها حاکمیت اسلامی را به عنوان مهم ترین خواسته خود مطرح کرده اند. از طرف دیگر، افغانستان در حال حاضر دارای قانون اساسی است که فقه اسلامی را بیش از سایر قوانین اجرا می کند. مقامات افغانستان شخصیت نظام خود را به اندازه کافی اسلامی می دانند. اما چه پیزی در مورد جمهوری اسلامی وجود دارد که طالبان این چنین شدیداً آن را رد می کنند؟ طالبان معتقد است که سیستم فعلی تحت سایه نیروهای نظامی غربی ایجاد شده است و بر اساس ارزش های غربی ایجاد شده است و نقش مقامات مذهبی بسیار اندک است. این در حالی است بسیاری از افغان ها ترس دارند که طالبان به حکومت سختگیرانه خود در اواخر دهه ۱۹۹۰ برگردند. عده ای نیز معتقدند که طالبان در اصول خود دچار تغییر شده اند. به عنوان مثال، طالبان اکنون مکاتب را برای دختران در مناطق تحت کنترل خود که تقاضای زیادی از سوی مردم وجود دارد مجاز می دانند. همچنین در دوران حکومت قبلی خود تکنولوژی و ارتباطات را ممنوع اعلام کرده بودند اما آنها از آن زمان تاکنون به کاربران مسلط به اینترنت و تکنولوژی موبایل تبدیل شده اند. اما همچنان سوالات قابل توجهی باقی مانده است. آیا طالبان انتخابات را می پذیرند؟ آیا آنها دولت ائتلافی را می پذیرند( در حالی که آنها در جریان مذاکرات) امیرالمونین را برای دولت آینده افغانستان متصور هستند. بنابراین، ممکن است فقدان متون اصلی و سفت و سخت ایدئولوژیکی طالبان را قادر سازد که در سیاست های اصلی افغانستان ادغام شوند اما بسیاری در افغانستان وجود دارند که تغییر واقعی طالبان و به چشم انداز تحول در آینده بسیار بدبین هستند. اما هیچ روش آسانی برای امتحان کردن وجود ندارد مگر به وسیله مشارکت سیاسی در زمینه مذاکرات صلح جاری(Osman,2020).
منابع
-کریمی، علی حسین(۱۳۹۹)، «رؤیای نظام «خالص اسلامی»؛ بازگشت به بدویت طالبانی»، اطلاعات روز: https://www.etilaatroz.com/116498/the-dream-of-a-pure-islamic-system-return-to-talabani-primitiveness/.
– Bezhan, Frud, (2021), “Undermining The Taliban? Kabul Tries To Bolster Its Religious Credentials”, https://gandhara.rferl.org/a/taliban-kabul-conservative-islam-critics-afghan/31061839.html.
-Osman, Borhan, “Whose Islam? The New Battle for Afghanistan” , https://www.nytimes.com/2020/10/02/opinion/afghanistan-peace-talks-doha.html.
-Rafi Sheikh, Salman(2021), “Afghanistan Fearfully Awaits Taliban’s Islamic Emirate” , https://www.asiasentinel.com/p/talibans-islamic-emirate-awaits-afghanistan.
– Terpstra, Niels, (2020), “Rebel governance, rebel legitimacy, and external intervention: assessing three phases of Taliban rule in Afghanistan “, SMALL WARS & INSURGENCIES, VOL. 31, NO. 6, 1143–۱۱۷۳٫