شورای عالی دولت یا رهبران؟!
۱۰ خرداد(جوزا)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۵/۳۱
با زمزمه های ایجاد تشکیل شورای عالی دولت در این روزها ،روزنامه صبح کابل افغانستان به قلم زاهد مصطفا در مورد تشکیل این شورا و اهمیت آن صحبت کرده است. در این جا متن کامل این نوشته آمده است.
در موجودیت دولتی ساختارمند با تفکیک صلاحیتهای قوای سهگانهی آن، نیاز به تشکیلی به نام «شورای عالی دولت» نیست. تشکیل چنین شورایی، نشان میدهد که دولت با وجود حمایت قانون و مردم، تفکیک قوا، داشتن امکان اجرا و نهادهای باصلاحیت، نتوانسته نقش خود را بازی کند و بازیگران سیاسی، موقعیت دولت را تا حدی پایین کشیده اند که اعتبارش، از یک شورای مصلحتی کمتر شود. این دولت، هرچند نتیجهی تقلب است؛ اما پشتوانهی مردمی دارد و خطومش و صلاحیتهایش به اساس قانون تعریف و تعیین شده است. از سویی، تجربهی اجرایی دولت طی دو دهه و قرارگرفتن در موقعیتهای دشوار، این امکان را به وجود آورده که تصامیم درستتری بگیرد. بدبختانه، عملکرد ناسنجیدهی سیاستمداران طی دو دههی اخیر در ساختار دولت، مقبولیت و به اعتماد مردم به آن را آسیب زده و اکنون دولت را در موقعیتی قرار داده که برای پیشبرد یک پروسهی مهم و تعیین آیندهی افغانستان، تن به ایجاد شورای عالی دولت بدهد.
تندادن به ایجاد شورای عالی دولت، تأییدی بر ناکارگی دولت است. این ساختار، به این معنا است که دیپلماسی دولت و پارلمان که ظاهرا مرجع ارادهی مردم است، با ناکارگی یا عدم صداقت در کار، نزد مردم اعتمادش را از دست داده و طالبان نیز، با استفاده از این بیاعتمادی دولت، تلاش دارند آن را به صورت مستقیم دور بزنند و تصمیمگیری در مورد صلح را، به ساختاری بکشانند که در آن، عدهای فقط به دلیل پشتوانهی قومی یا سمتی انتخاب شده اند.
اگر این تشکیل، زیرمجموعهی تصمیمگیری دولت در مورد آیندهی نظام و کشور بود و فقط در نشستهای مشورتی، با دیپلماتهای مذاکرهکننده چانهزنی و مشورتدهی میکرد، به حفظ اتوریتهی دولت نزد طالبان میانجامید؛ چون، به میزان حفظ ساختار موجود، امکان حلکردن طالبان در آن امکانپذیر است. دولت، با ایجاد این شورا، چوب عملکردهای تکروانه و غیرملیاش را میخورد؛ عملکردهایی که باعث شد مردم به ملیگرایی کارگزاران دولتی مشکوک شوند.
اکنون که وضعیت به اینجا رسیده و نیاز است شورایی متشکل از گروههای مختلف به وجود بیاید، نیاز بود توجه دولت به انتخاب افرادی بلد با فن مذاکره با درنظرداشت دانش سیاسی روز و توان استدلال علمی در مقابل استدلال دینی طالبان تمکین میکرد، تا انتخاب رهبرانی که در نتیجهی مناسات ناساختارمند سیاسی درشت شده و مورد توجه قرار گرفته اند.
ترکیبی که از شورای عالی دولت، روزنامهی هشت صبح نشر کرده، عدهای از رهبران قومی و سیاستگران سهمیهای را نشان میدهد که به دلایل مختلف، [جز تخصص در سیاستورزی]، تبدیل به تیتر مناسبات سیاسی افغانستان شده و به لحاظ فکری، هیچ کدام جبههی ثابتی در تاریخ معاصر افغانستان نداشته است. افرادی که در ترکیب شورا جا گرفته اند، هر نگرانیای میتوانند داشته باشند؛ جز نگرانی مردم و نسلی که میخواهند به آیندهای متفاوت برسند. وجود سیاف، عطا، دوستم، مسلمیار، حکمتیار و چهرههایی از این دست که افراد احتمالی در تشکیل شورای دولت استند، چگونه اعتماد مردم به دولت را به دنبال داشته باشد. اینها، بارها حاضر شده اند برای موقعیت سیاسی-اقتصادی خود، صف عوض کنند و اگر این موقعیت وسوسهانگیز از سوی طالبان برایشان پیشنهاد شود، چه تضمینی وجود دارد که برای بار چندم صف عوض نکنند؟
درست است که اینها در متن گفتمان سیاسی افغانستان بوده اند و با سواد یا بدون سواد سیاسی، موقعیت مردمیشان آنها را در مناسبات سیاسی کشور دخیل کرده است؛ اما در پروسهای که قرار است سرنوشت افغانستان پس از آن را مشخص کند، به جای انتخاب آنها، نیاز بود افرادی انتخاب شوند که تخصص، تصویر و تعهد روشنی از آیندهی افغانستان داشته باشند. انتخاب افراد نخبه و متخصص با فن مذاکره، این امکان را به دولت میدهد تا طالبان را در بحث رودرو به چالش بکشد و به چالشکشیدن رقیب در میز مذاکره، قسمتی از برد در مذاکره است. اگر نمایندگان طالبان، با هر بار حضور در میز مذاکره، با روشهای تیوریک به چالش کشیده شوند، روحیهیشان را مقابل دولت میبازند و این باخت، امکان دورزدن و تغییر آنها را فراهم میکند.
ترکیب اعضای شورا، بیانگر عدم باور دولت به دانش سیاسی و تخصصمحوری است. با این که غنی، تجربهی کار در نهادهای مهمی در بیرون از افغانستان را دارد و القاب علمیای را یدک میکشد؛ اما در میدان واقعی سیاست افغانستان، بیشتر از یک رهبر قومی یا گروهی عمل نکرده است. غنی، اگر به این درک سیاسی میرسید، میتوانست به جای عضویت خودش، چهرهی جدیدی را به نمایندگی از خودش انتخاب کند و این پیام را به دیگر رهبران سیاسی بدهد که به جای اشتراکشان در شورای عالی دولت، افراد متخصص و مورد اعتمادشان را معرفی کنند؛ افرادی که با حمایت بزرگان قومی یا رهبران حزبی، صلاحیت انجام مذاکره و تصمیمگیری به نفع مردم را میداشتند.
طالبان، با پررویی تمام، پشت میز مذاکره مینشینند؛ چون، باورهایشان قطعی است و تصور میکنند که هر آنچه میگویند و میخواهند، حقیقت محض است. بر عکس، طرفهای تصمیمگیرنده به نمایندگی از دولت، تنها به دلیل تفاوت صف سیاسی انتخاب شده اند؛ نه باور به تیوری سیاسی مدرن که بتوانند از آن دفاع کنند. اگر طالبان از حکمتیار بپرسند که به چه دلیلی نظام جمهوری را برتر از امارت اسلامی میداند، چه دلیلی ممکن از حکمتیار بشنوند؟ حکمتیار یا افرادی از این دست که فقط به دلیل منافع سیاسی زیر چتر جمهوری عیشونوش میکنند، چگونه میتوانند به طالبان بگویند که امکان ایجاد امارت اسلامی برای نسل امروز افغانستان و مناسبات امروز جهان وجود ندارد و طالبان باید از این خواب بیدار شوند؟!
اگر این شورا توان تصمیمگیری در مورد صلح را داشته باشد و آخرین حرف از این مجرا صادر شود، نه تنها که مردم افغانستان با تصمیم این شورا به امتیازی دست نمییابند؛ بلکه احتمال ازدستدادن بیشترشان بالا است. حد اقل انتخاب نیم یا یکسوم اعضا از افرادی که تخصص سیاسی و توان استدلال و تحلیل تیوریک را میداشتند، میتوانست خلای تصمیمگیری ناشیانه توسط این شورا را پر کرده و این امیدواری را به وجود بیاورد که از ارزشهای امروزی در میز مذاکره دفاع میشود.
نویسنده: زاهد مصطفا
منبع: روزنامه صبح کابل