سر تیتر خبرهاسیاستنخستین خبرهایادداشت ها

خیزش عمومی در محکومیتِ چرخه ای خشونت آمیز از حذف فیزیکی هزاره ها

۱۷ خرداد (جوزا) ۱۴۰۰ – ۷ / ۶/ ۲۰۲۱

خیزش عمومی در محکومیتِ چرخه ای خشونت آمیز از حذف فیزیکی هزاره ها

کشتار هزاره ها در مزار

با اوج گرفتنِ حملاتِ مرگ بار از جانب گروه های تروریستی و افراط گرای اسلامی چون طالبان و داعش بر هزاره های افغانستان، و همچنین با مسجل و مسلم شدنِ ناتوانی و ناکامی دولت در ممانعت از رخ دادن چنین دست فجایعی که حقیقتا می توان از آن به نسل کشی و تبعیض سیستماتیک و در نتیجه پاک سازی قومی هزاره ها نام برد؛ به نظر می رسد کاربران شبکه های اجتماعی خود در دادخواهی و حمایت از جامعه هزاره ها به پاخواسته و در طی چند روز اخیر با به راه انداختنِ کارزاری تحت عنوانِ “نسل کشی هزاره ها را متوقف کنید”، جدیت در مبارزه با خشونت و کشتارِ هزاره های افغانستان و همچنین رساندنِ صدای آنها به جهانیان را به کانون توجهات جهانی تبدیل کرده اند. بدین ترتیب در طی این هم صدایی برای بیدار کردن جامعه ی جهانی در برابر ظلم و ستم علیه جامعه هزاره، هشتگِ  #StopHazaraGenocide به ویژه در توییتر به ترند اول افغانستان تبدیل شد.

اراده ی سیاسی دولت ها، مهمترین عامل در ممانعت از تکرار فجایع نسل کشی

شاید بتوان گفت این خیزش عمومی و هشتگ سازی ها در واکنش و پاسخی به عدم وجود اراده ای سیاسی از جانب دولت برای متوقف ساختنِ چنین وقایعی است. در همین رابطه کارل گوستاو یونگ، روانکاو برجسته پس از فروید در سال ۱۹۴۵ از مبحثی تحت عنوانِ “احساس گناه جمعی” (collective guilt) یاد می کند. در همین راستا باید گفت کشورهایی با سابقه ی حوادثی خشونت بار چون آلمان و رواندا، دولت اقدامات خاصی را انجام داده تا اطمینان حاصل کند که مجددا نزاع های جمعی و یا پاکسازی های قومی رخ نمی دهد. چنانچه پس از جنگ جهانی دوم، آلمانی ها هولوکاست را به رسمیت شناخته و برای تکرار نشدن آن تلاش های بسیاری کردند.

 اما آیا تلاش هایی از این دست در دولت های روی کار آمده و متوالی در افغانستان نیز صورت گرفته است؟ به باور برخی ناقدان، دولت های روی کار آمده در افغانستان در این زمینه نه تنها ضعیف عمل کرده اند، بلکه حتی پارا فراتر گذاشته و سعی در کم رنگ نشان دادن و حتی حذفِ این تراژدی انسانی از تاریخ داشته اند. به گونه ای که در هیچ کتاب درسی در مدارس، حرفی از نسل کشی هزاره ها به میان آورده نشده است.

همچنین به باور این دست منتقدان، پارلمان افغانستان در سال ۲۰۱۰ تمامی آن کسانی که مرتکب جنایات جنگی و یا نقض حقوق بشر شدند را عفو کرد؛ و یا در سال ۲۰۱۲، دولت کرزی کمیسیون حقوق بشر افغانستان را وادار کرد که گزارش های دقیق و جرئی از ۳۰ سال جنایات جنگی را منتشر نکند؛ و به علاوه، در صورت اعلام صلح طالبان، به نظر می رسد دولت افغانستان نسبت به آنها گذشت خواهد کرد.

در نتیجه می توان گفت به دلیل وجودِ این فرهنگ مصونیت از مجازات، مرتکبان احساس امنیت کرده و طبعا اطمینان می یابند که هرگز در برابر چنین اقداماتی پاسخگو و مسئول نخواهند بود. بدین ترتیب این روند از بی تفاوتی و یا نادیده انگاری می تواند در چرخه ای از تکرارِ خشونت مدام و عدم پشیمانی نقش داشته باشد. (Seerat, 2020)

 اما علی رغمِ عدم وجودِ پاسخ های مناسب از سوی دولت، به نظر می رسد مردم در حرکتی جمعی و جهانی با ابزار همدردی عمومی خود برای دادخواهی از جامعه ی هزاره و وادار ساختن جامعه جهانی به واکنش در برابر این اقدامات جنایتکارانه و برجسته ساختنِ آن برای متوقف ساختنش گام برداشته اند. به عبارتی شاید بتوان گفت تا چنین وقایعی در قالبی از احساس گناه جمعی و تبدیل شدن به دغدغه ای عمومی و جمعی طرح ریزی نشود، لزوم توجه و پرداختن به آن نیز اهمیت لازم و کافی نمی یابد.

جامعه هزاره؛ گروهی مغفول از چشم دولت و محکوم از چشم گروه های افراطی

جنگ جاری در افغانستان به قربانی گرفتن از تمام اقوام کشور منجر گشته است. پشتون ها در هردوطرف منازعه خسارت دیده اند. تاجیک ها و ازبیک ها قربانی داده اند، اقلیت های مذهبی دیگر مانند سیک ها و هندوها در نتیجه حمله به مراکز مذهبی آن ها مجبور به فرار از کشور شدند. چنانکه موسی ظفر از فعالان سیاسی افغانستان در توئیتر خود در واکنش به این مسئله نوشته است که: «در بیست سال گذشته، کدام قوم بیشترین تلفات را در افغانستان متحمل شده، هیچ کسی نمی تواند پاسخی جز پشتون بدهد، اما کشتار هزاره ها مصداق بارز نسل کشی است. اقرار به این امر، انکار کشتار و تلفات پشتون ها و سایر اقوام نیست.» بنابراین، هزاره های افغانستان به دلیل حساسیت هایی بر هویت و مذهب شان همواره در معرض تبعیضی سیستماتیک و حذف فیزیکی قرار دارند.

سال ها جنایات گسترده، آزار و اذیت و تبعیض، بسیاری از هزاره ها را مجبور به پناهندگی در کشورهای همسایه مانند پاکستان و ایران کرده است. در سایر نقاط جهان نیز جوامع هزاره دیاسپورا وجود دارد. شاید بتوان اولین جرقه های خشونت علیه جامعه ی هزاره را در دهه ی ۱۸۹۰ و یا قتل عام و آواره ساختنِ خیلی عظیمی از مردمان هزاره دانست. چنانچه در اواخر قرن نوزدهم، عبدالرحمن خان، امیر افغانستان علیه هزاره ها اعلام جهاد و بیش از ۶۰ درصد از جمعیت آنها را نابود کرد.

همچنین در ماه اوت ۱۹۹۸ و به دنبال سقوط و تصرف مزار شریف به دست طالبان، شاهدِ حرصِ طالبان برای کشتارهای دسته جمعی هزاره ها بودیم. اتفاقی که در نزد برخی تحلیلگران سیاسی از آن با عنوانِ “شوریدگی و اشتیاقِ کشتار” (killing frenzy) نام برده می شد؛ و این قتل عام هزاره ها به دلیلِ پیشینه ی قومی و هویتِ مذهبیِ هزاره ها، و همچنین برای ناتوان ساختنِ نیروی مقاومت در برابر طالبان صورت گرفت. همچنین به نظر می رسید قتل مردان و پسران هزاره عمدتا برای انتقام جویی از کشته شدن چندین هزار سرباز طالبان پس از تلاش ناموفق طالبان برای گرفتن شهر از ماه مه تا ژوئیه ۱۹۹۷ انجام شد.

حتی در همین جریانات دیده بان حقوق بشر از گزارش هایی مبنی بر تجاوز و ربوده شدنِ زنان و دختران، به ویژه در بعضی از محله های هزاره مزار شریف و در جریان تسخیر طالبان بر آن اظهار نگرانی کرده بودند. پس از قتل عامِ هزاره ها در شمال شهر مزار شریف، به دنبال آن دو قتل عام دیگر در ولایت بامیان را نیز شاهد بودیم. اما این جریان به همین جا ختم نشد و بلکه با شدت بیشتری نیز ادامه یافت.

 چنانچه می توان گفت از سال ۲۰۱۴، سالی که اوج ناامنی و شاهدی برای ظهور دولت اسلامی ولایت خراسان در افغانستان بود، جامعه هزاره به یک هدف نظامی فعال و مستعد برای گروه های مختلف مسلح تبدیل شده است. اما شاید نقطه تمرکز برای خشونت های وارد شده برهزاره ها دراین جا باشد که این جامعه از سوی نیروهای دولتی نیز متحمل سختی و رنج هایی بوده اند.

چنانچه در اواخر ژانویه ۲۰۲۱، نیروهای دولتی ۱۱ هزاره را در ولسوالی حصه اول بهسود ولایت میدان وردک کشتند، آنهم با ادعای آنکه آنها به یک فرمانده محلی وابسته بودند، کسی که علیه طالبان می جنگید و آنها جنبش مقاومت برای عدالت، یک جنبش شبه نظامیان هزاره را تشکیل دادند. شورای امنیت ملی افغانستان و کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان متعاقبا دو هیئت جداگانه را به محل اعزام کردند.

اما نتایج هر دو تحقیق نشان داد که الله داد فدایی، فرمانده پلیس میدان وردک، مرتکب جنایات جنگی شده و به سمت تظاهرکنندگان آرام و مسالمت آمیز شلیک کرده است. گرچه وزارت کشور اعلام کرد که فدایی از پست خود تعلیق و پرونده ی وی به دادستان کل ارجاع داده شده است، اما چند روز پس از این حادثه، وی بدون اینکه محاکمه شود به عنوان فرمانده پلیس ولایت لغمان منصوب شد. بنابراین شاید بتوان گفت این دست جنایات و اعمال وحشیانه پیشینه ای طولانی داشته و در فرهنگ، جامعه و سیاست افغانستان ریشه دارد. (Khalid, 2021)

 همچنین همان طور که وحیده پیکان از ایندیپندنت فارسی نیز اشاره کرده است، یکی از بدترین موارد در ۶ اوتِ ۲۰۱۷ بود که طالبان با تصرف منطقه میرزا اولنگ در ولایت سرپل که هزاره نشین است، به زن و مرد این منطقه حمله کردند و فاجعه‌ای برپا شد. در پی شکست نیروهای امنیتی در منطقه میرزا اولنگ، گروه طالبان ۵۲ نفر از ساکنان غیرنظامی این منطقه را به شکل «فجیعی» کشتند. در آن زمان اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان اعلام کرد که انتقام «فاجعه قتل‌ عام» میرزا اولنگ را خواهد گرفت اما هیچ اتفاقی نیفتاد. (پیکان، ۱۴۰۰)

 همچین حمله ای انتحاری به مرکز آموزشی مهدی موعود در غرب شهر کابل در ۱۵ آگوست ۲۰۱۸؛ حمله ی انتحاری در ورزشگاه غرب کابل در ۵ سپتامبر ۲۰۱۸؛ حمله به زنان باردار، مادران و نوزادان آنها در بیمارستان دشت برچی در کابل در ۱۲ ماه می ۲۰۲۰؛ حمله به مرکز آموزشی کوثر دانش در مربوطات حوزه سیزدهم ساحه پل خشک در غرب کابل در ۲۴ اکتبر ۲۰۲۰؛ و یا حمله در مقابل مدرسه دخترانه سید الشهدا در منطقه دشت برچی ۸ ماه می ۲۰۲۱ تنها نمونه هایی چند از حملات  خشونت آمیز بر جامعه ی هزاره هستند.

اما در همین رابطه، کمیسیون مستقل حقوق بشر هشدار داده است که شهروندان هزاره در معرض نسل کشی قرار دارند. این نهاد بر اساس یافته های خود در مورد چند حمله تروریستی در کابل، به این نتیجه رسیده است که شهروندان هزاره افغانستان در معرض نسل کشی قرار دارند. چنانکه شهرزاد اکبر در همین رابطه اذعان کرده است که : «ارزیابی ما این هست که جامعه شیعه و هزاره افغانستان در معرض یک نسل کشی قرار دارد که این امر نیاز به تحقیقات بیشتر دارد». اما باید گفت روندی از محکومیت و نگرانی از نسل کشی، پاکسازی قومی و تبعیض های سیستماتیک و دغدغه مند بودن به تنهایی و بدونِ راه حلی اساسی در ختم خشونت ها راه به جایی نخواهد برد.

به هر حال در حال حاضر شدت گرفتنِ حملاتِ منظم و سازماندهی شده برروی هزاره ها و سر برآودرنِ صدای منتقدان و تلاش برای دادخواهی، نوک پیکانِ انتقادات را به سوی دولت افغانستان و همچنین سکوت جامعه جهانی نشانه رفته است. در همین راستا برخی با ناامیدی از حکومت اشرف غنی وی را به «پشتون سازی» قدرت، ناتوانی در تامین امینت مردم افغانستان به طور کلی، و گروه های اقلیت به طور خاص متهم کرده و برخی دیگر نیز عدم تلاش نهادهای حقوق بشری و منفعل بودن قدرت های خارجی در برابر چنین وقایعی را جزوی از سیاست های امپریالیستی در بهره برداری از شرایطِ تفرقه، اختلاف و تنش های داخلی برای منافع ملی خود و یا آماده سازیِ بستری برای نفوذ و مداخله ای راحت تر در کشورهای خاص می دانند.

 اما مسئله ای که شدیدا می تواند برای اقوام و یا اقلیت ها در افغانستان به ویژه جامعه ی هزاره، به دلیل شیعه بودنشان با نگرانی توام باشد، آن است که آیا طالبان که به نظر می رسد بیش از پیش خود را در بین اذهان و انظار عمومی به عنوانِ گروهِ سیاسیِ مشروع و مقبول، و حتی غیرقابلِ انکاری نشان داده است، با پای گذاشتن برروی خون گروه های قومی خاص و ادامه ی روندی از حذف و پاکسازی، می توانند در ساختار سیاسیِ آتی این کشور دخیل و موثر باشند؟

 اگر بدونِ تغییر در اصول و عقایدِ این گروهِ افراطی شاهدِ ورودِ رسمی و قانونیِ آنها به جامعه ی افغانستان باشیم، پس این ترس و دلهره ایجاد می شود که چنین حوادث مهلک و مرگ آفرینی تنها مقدمه ای از فاجعه ی کشتارهای آتی خواهد بود، روندی که هزاره ها را از زایشگاه و مکتب گرفته تا محرابِ مساجد محکوم به مرگ کرده و با خروج نیروهای نظامی خارجی از کشور ترس و نگرانی بیشتری را نیز تداعی خواهد کرد.

همچنین صرف نظر از حملاتِ هدفمند بر هزاره ها، می توان گفت شیوع و رواج این دست حملات می تواند شرایط سیاسی امنیتی در کشور را وخیم تر ساخته و برروی جامعه و به طور کلی سلامت روان افراد، و در نهایت پیشرفت و ارتقای یک کشور نیز تاثیری منفی گذارد. شاید بتوان گفت ثمره ی این دست حوادثِ خشونت آمیز و مرگبار تنها تشدید خشونت های فرقه ای و سیاست های قومی و از دست رفتن یکپارچگی و وحدت ملی است. احساس هویتی منسجم و یک دست که کشور بیش از پیش به آن نیاز دارد.

 از دیگر سو نیز باید گفت سکوتِ و ناکارآمدی دولت و مجامع جهانی در نقض حقوق بشر، تبعیض سیستماتیک، قوم و نژادپرستیِ نهادینه شده و درنهایت جنایت و کشتار افراد بیگناه می توانند مجوزی برای تکرار این دست حملات در آینده و تاییدی برای عاملان و آمران آنها به ارتکاب مداوم آنها و جنگ های داخلی همیشگی باشد.

StopHazaraGenocide

منابع:

– پیکان، وحیده، (۱۴۰۰)، “کارزار «نسل‌کشی هزاره را متوقف کنید» در افغانستان”، ایندیپندنت فارسی، https://www.independentpersian.com/node/152046

– Khalid, Sakhi, (2021), “The Hazara Minority’s Precarious Existence in Afghanistan”,https://www.fairobserver.com/region/central_south_asia/sakhi-khalid-kabul-school-attack-hazara-afghanistan-security-news-12712/

– Seerat, Rustam Ali, (2020), “There Is a Crisis of Empathy in Afghanistan”, https://thewire.in/south-asia/afghanistan-peace-empathy-peace

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا