سر تیتر خبرهامصاحبهنخستین خبرها

دولتمردان افغانستان و ضرورت دستیابی به اجماع سیاسی داخلی به جای جنگ های لفظی

۲۴ خرداد (جوزا) ۱۴۰۰ – ۱۴ / ۶/ ۲۰۲۱

دولتمردان افغانستان و ضرورت دستیابی به اجماع سیاسی داخلی به جای جنگ های لفظی

دولت افغانستان می گوید

دولتمردان افغانستان و ضرورت دستیابی به اجماع سیاسی داخلی به جای جنگ های لفظی؛ مصاحبه با شیر احمد سعیدی، کارشناسی مسائل افغانستان و دکترای روابط بین الملل.

با اوج گرفتن تنش های لفظی میان حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان و شاه محمود قریشی، وزیر خارجه پاکستان شاید بتوان گفت بیمِ سربرآودنِ بحرانی دیپلماتیک از دلِ این جنگ لفظی، آن هم در زمانی که تلاش ها برای دست یابی به صلح و اجماع منطقه ای بیش از پیش اهمیت دارد، قوت گرفت. در این میان برخی از رویکردِ قاطع، مشخص و آشکارِ محب استقبال کرده و خواستارِ اتخاذِ سیاست های قاطعانه ای چون مواضع وی از سوی دیگر دولتمردان افغانستان بودند. درحالی که برخی دیگر نیز در مقابل براین باورند این دست رفتارهای سیاسیِ تنش آمیز و هیجانی تنها به تحریک حساسیت های بیشتر و منازعات میان دو کشور مذکور دامن خواهد زد.

به هرروی شاید بتوان گفت کنش و واکنش های سیاسی از این دست و رفتارهای مقابله جویانه، امری غیردیپلماتیک و مسئله ساز است. اما مسئله ی امنیت و صلح چه در کشور افغانستان و چه در منطقه به دورِ باطلی تبدیل شده است؛ دوری که شاید از یک سو به واسطه ی سیاست های مبهم و غیر شفاف اسلام آباد تمامی نداشته است. در ادامه برای روشن تر شدن موضوع به طرح سوالاتی چند در همین رابطه و گفتگو با  شیراحمد سعیدی، کارشناس مسائل افغانستان و دکترای روابط بین الملل خواهیم پرداخت:

۱- پس از اعلام موضعِ حمد الله محب با سخنان خود در تاریخ ۲۳اُم ثور در ننگرهار مرتبط با حمایت پاکستان از تروریسم و حتی نارضایتیِ اقوام پشتون و بلوچ از سیاست های اسلام آباد، برخی دیگر از مقامات افغانستان چون حنیف اتمر درصدد تلطیف و آرام ساختن جو ناشی از این نزاع های لفظی بر آمدند. اما آیا اتمر موضع و رویکردی مخالف محب دارد و بیشتر به سویِ پاکستان سُر می خورد یا خیر؟ به طور کلی از دید شما دلایل این تنوع و اختلاف عقاید مقامات دولتی دررابطه پاکستان و سیاست های آن چیست؟

به نام خداوند بزرگ و بخشنده و به امید و آرزوی برقرار صلح و آرامش در افغانستان، به ‏نظر می رسد که در این سوال به یکی از مهم ترین مسائل اختلافی و یکی از چالش های اساسی پرداخته شده که از دیر زمانی میان افغانستان و پاکستان وجود دارد و هنوز هم برای حل این مسایل اقدامی صورت نگرفته و این شکاف با گذشت هر روز، بیشتر از پیش عمیق و جان ‏سوز می ‏شود.

برای پاسخ به این سوال نیاز است تا ریشه های عمیق و تاریخی اختلاف افغانستان و پاکستان بررسی گردد. بدون عنایت به بحران تاریخی موجود نمی ‏توان پاسخ این سوال را دریافت؛ چنانچه می دانید دولت افغانستان پس از اعلام استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی و با توجه به تقسیم شدن مناطق و جغرافیای حوزه پشتونستان و شکل گیری مناطق قبایلی و خودمختار، رفتارهای مداخله جویانه در اُمور این کشور را در دستور کار قرار داد؛ حمایت از بزرگان قبایلی مناطق خودمختار، حمایت از رهبران مخالف دولت پاکستان به خصوص در حوزه بلوچستان، حمایت از شورش های داخلی پاکستان، میزبانی از مخالفان دولت پاکستان و تاسیس نهادهای مرتبط برای مداخله در مسایل پاکستان همچون وزارت اقوام و قبایل و نهادهای مرتبط و از طرفی هم در سازمان ملل متحد از دولت مستقلی به نام پاکستان حمایت نکرد و یگانه کشوری بود که رای منفی داد، هرچند دوباره رای را پس گرفت، اما بلافاصله مجلس افغانستان در سال ۱۹۴۹ برای اولین بار عهدنامه منعقده با بریتانیا را به طور یک جانبه رد و نفی کرد و اختلاف و تعارض با پاکستان وارد یک مرحله حساس و تاریخی شد.

دولت جدیدالتاسیس پاکستان نیز در مقابل تعدادی از رهبران پشتون پاکستان را در خلال سال های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۱ بازداشت کرد، حملات لفظی شدیدی بین هر دو کشور مطرح شد و پاکستان از اهرم فشار قطع ترانزیت کالاهای سوخت و سایر کالاهای وارداتی که از مسیر این کشور به کابل منتقل می‏شد استفاده کرد؛ فشارها از طرف دولت افغانستان در حمایت از گروه های مخالف پاکستان شدت گرفت و این اختلاف تا سقوط جمهویت در سال ۱۹۷۸ میلادی ادامه داشت، هرچند که در اواخر دوره داوود خان، شدت اختلافات کمتر شده بود و تفاهم نامه هایی میان هر دو دولت صورت گرفته بود، اما پاکستانی ها این حملات سیاسی کابل را فراموش نکردند و خاطره جمعی شان هر از گاهی به این تحولات گره میخورد.

با روی کار آمدن دولت کمونیستی در کابل و کودتا علیه نظام جمهوری در داخل افغانستان، فرصت طلایی نصیب نظامیان پاکستانی شد تا با نظم حاکم در کابل تصفیه حساب کنند، از یک طرف علاقمندی و برنامه ریزی شدید نظامیان پاکستانی برای تضعیف نظام در افغانستان، از طرف دیگر نبود خرد سیاسی در ارگ کابل و کشتن و بستن و به زندان انداختن فعالان سیاسی و مذهبی و از طرف دیگر تحولات جهانی و رقابت های دو قدرت بزرگ، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا در سطح جهانی، فضای حاکم در سیاست منطقه‏ ای را به نفع پاکستان رقم زد.

با این پیش زمینه، رفتار های آقای محب را می‏ توان مرتبط به سیاست گذاری های دوره نظم قبل از انقلاب کمونیستی دانست که بخش های از آن قابل نقد و بررسی است و بخش های هم حکایت از واقعیت های موجود در روابط اف-پاک دارد که طی ۴ دهه گذشته، دولت پاکستان (نظامیان پاکستانی) با طرح استراتژی قتل با هزار زخم سرزمین افغانستان را به کشتارگاه تاریخ مبدل کرده اند.

با توجه به جایگاه و پیشینه سیاسی آقای اتمر و تجربه ایشان در شورای امنیت ملی، به‏ نظر می‏ رسد که آقای اتمر در لفافه دیپلماتیک به تایید سخنان آقای محب پرداخت که ناشی از تجربیات ایشان در تحولات جدید است، آقای اتمر روابط گسترده ‏ی منطقه ای و تجربیات فراوانی در این عرصه داشته و با درد افغانستان نیز آشنایی دارد و از طرفی هم شناخت شان از توانایی ها و سیستم پاکستان بیشتر است، ایشان در جایگاه یک دیپلمات دوباره تلاش کرد تا نه مخالف نظریات شورای امنیت ملی افغانستان ظاهر شود و نه رفتار پاکستان را تایید کند، به عبارتی تلاش کرد که هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد.

۲- حنیف اتمر در روزهای اخیر اشاره داشته که ختم خونریزی ها و دستیابی به صلح در افغانستان بدون همکاری پاکستان امکان پذیر نیست. اما به طور کلی از نظر شما تاکنون پاکستان چه اقداماتی انجام داده است که نشان از تمایل و فعال گراییِ آن برای پیشبرد پروسه ی صلح افغانستان باشد؟

به نظر نمی ‏رسد که پاکستان اقدام واقعی برای دستیابی به صلح در افغانستان انجام بدهد؛ پاکستان برآورد هایی دارد و براساس آن برآورد ها رفتار می‏کند، با توجه به تحولات اخیر دست ‏کم چهار دلیل اساسی وجود دارد که پاکستان رفتار صلح آمیز از خودش نشان نمی‏ دهد که بنده به هر کدام به شکل کوتاه اشاره می ‏کنم:

• رهبری حاکم در افغانستان با توجه به رفتارهای غیر عادی، طرد کردن گروه های قومی و دامن زدن به مسائل قومی، توجه به هژمون سازی یک طرف و تعضیف جایگاه سیاسی نهادهای مدنی، فرهنگی و سیاسی، سرکوب اعتراضات مدنی و حامیان جمهوریت، عملا جایگاه سیاسی خود را در میان اقوام از دست داده است و پاکستانی ها در فرصت های لازم و همزمان با طرد شدن گروه های سیاسی از طرف رهبری دولت افغانستان به سراغ آن‏ها رفته و شکاف و بی اعتمادی را میان گروه های سیاسی بیشتر کردند و این دستاورد برای پاکستان برگ برنده ای است در معادلات سیاسی، گفتگوهای صلح و در اختیار داشتن گفتمان بین دو کشور.

• حمایت از طالبان به شکل گسترده ای جواب داده است، طالبان با ایجاد ترس و وحشت در جامعه و استراتژی قتل و کشتار گروه های فرهنگی و مدنی جامعه را مورد تهدید قرار داده است. ترور های اخیر در سطح جامعه مدنی و رسانه ای در چارچوب استراتژی قتل با هزار زخم (این استراتژی در دهه ۸۰-۹۰ میلادی و دوره جهاد و جنگ های داخلی تطبیق شد) منجر به فرار مغزها از افغانستان شده است و دولت پشتیبان فرهنگی و روایت سازی را از دست داده است؛ پاکستان این وضعیت را درک می‏ کند و حاضر به دادن امتیاز نیست، از یک طرف نظامیان پاکستان در مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان امتیاز می‏ گیرند و از طرف دیگر طالبان را گروگان گرفته اند و در مذاکرات صلح اعم در عرصه بین المللی و یا عرصه داخلی، امتیازهای ویژه ای بدست آورده اند.

• در عرصه بین‏ المللی نیز پاکستانی ها لابی می ‏کنند، لابی گران قدرتمندی در کانگرس آمریکا و در مجلس بریتانیا دارند که مسائل بین‏ المللی و تحولات را رصد می‏ کنند و با توجه به آن در منطقه سیاست گذاری انجام می‏ دهند، از طرفی هم حمایت کامل چین را دارند که نشان دهنده موفقیت پاکستان در بازی های منطقه ‏ای و جهانی است. به عنوان مثال، اگر اسامه بن لادن در هرکشور دیگری غیر از پاکستان ترور می ‏شد، قطعاً تحریم های سنگینی بر کشور میزبان وضع شده و در عرصه بین ‏المللی زیر فشار جدی قرار می‏ گرفت اما پاکستانی ها به راحتی توانستند از زیر بار این مسئله بیرون روند و حتی واکنش جدی هم نشان دادند. دکتر افریدی، شخصی که با نیرو های اطلاعاتی آمریکا همکاری کرد، هنوز هم در زندان بسر می‏ برد و آمریکایی ها نتوانستند حتی به مهم ترین همکار محلی شان کمک کنند.

• نکته بسیار مهم دیگر این است که نظریه عمق استراتژیک پاکستان، روابط افغانستان-هند، اتصال پاکستان به آسیای میانه، استفاده آزاد از آبها و رودخانه های افغانستان بدون هیچ معاهده ای، حضور هژمونیک در بازار افغانستان و بحث دیورند برای پاکستانی ها مهم است. پاکستانی ها به هیچ وجه به تعهدات دولت افغانستان اعتماد نمی کنند؛ حتی اگر خود طالبان در راس نظام قرار داشته باشند. این یک امر فوق ‏العاده ارزشمند برای نظامیان پاکستانی است؛ دولت غیرنظامی پاکستان هیچ گونه صلاحیتی در تصمیم گیری در حوزه افغانستان و در مجموع در حوزه سیاست خارجی ندارد. نظامیان پاکستانی هم سود شخصی اقتصادی از این مساله دارند (مثلا: اکثر صادرات پاکستانی به افغانستان مربوط به شرکت های است که مالکان آنها نظامیان استند، فابریکات سمنت، شیر، آهن و…) و از طرفی منافع ملی شان وابسته به این امر است.

با توجه به موارد ذکر شده من احساس می‏ کنم که پاکستان در گفتگوهای صلح دنبال سه اصل مهم و تعدادی از موارد فرعی است؛ اصل های مهم برای پاکستانی ها جلب توجه ایالات متحده برای حمایت از سیاست های پاکستان در افغانستان و جذب کمک های مالی از آمریکا و گرفتن یک سلسله امتیازات، شناخت افغانستان از عینک پاکستان و کم اثر ساختن فشارهای جهانی مبنی بر حمایت پاکستان از گروه های بنیادگرای مذهبی است که به اکثر این اهداف رسیده است؛ و موارد فرعی هم شامل داشتن کنترل بر گروهای قومی در افغانستان، جلوگیری از شکل گیری یک نظام با ثبات که بعداً تهدیدی برای امنیت ملی پاکستان می شود، استفاده از مهم ترین گروه نیابتی پاکستان(طالبان) در سیاست افغانستان و بعضی از موارد کوچک دیگر است که بخش عمده از این اهداف نیز تا حد زیادی حل شده است.

۳- اگر بخواهیم تا حدودی واقع بینانه به این قضیه نگاه کنیم، شاید نتوان دغدغه هایی از جنسِ نگرانی حمد الله محب دررابطه با سیاست های نامشخص و مبهم پاکستان را نادیده گرفت. اما در برابر رفتارها و عملکرد های سیاسیِ چندلایه ی کشورِ پیچیده ای چون پاکستان چه اقدامی از سوی دولتمردانِ افغانستان با وجهه ای رسمی و منطقی می تواند به افغان ها در جهتِ باز کردن مشت اسلام آباد و به میدان آوردن این کشور برای صلح کمک کند؟

تصویری که از پاکستان در عرصه بین ‏المللی شکل گرفته است، یک تصویر متناقض است، در عین حال که نظام سکولار حاکم است، از گروه های به شدت تندرو مذهبی حمایت می‏ کند، در عین حال که یک کشور اسلامی است، تولید مشروبات الکلی را مجوز می‏ دهد، در عین حال که با چین روابط بسیار عمیق و استراتژیک دارد، از ایالات متحده آمریکا حمایت می‏ گیرد و همزمان که سعی برآن دارد یک دولت دموکراتیک مبتنی بر ارزش های حقوق بشری و غیر نظامی را به نمایش بگذارد به شدت دیکتاتور و بسته است؛ جمع شدن این همه تناقض ها قاعدتاً یک توانایی لازم را می‏ طلبد که نظامیان پاکستانی توانسته اند در مدت زمان ۴ دهه از خود نشان دهند.

بنابر این ضرورت آن است که دولتمردان افغانستان به یک سیاست بسیار جامع و وسیع بسیج مردمی روی آورند و در گام اول فرصت اصلاحات در ساختارهای قانونی را ایجاد کنند، سیاست تک روانه و دیکتاتور مآب را کنار بگذارند، از وارد کردن اتهام های متنوع و تبلیغات بی هدف علیه پاکستان جلوگیری کنند، سپس با توسل به بسیج مردمی شاهرگ های ارتباطی پاکستان در افغانستان را قطع کنند. مبارزه بسیار قوی با فساد به معنای وسیع آن را راه اندازی کنند، با شرکای بین‏ المللی شان تجدید تفاهم کنند، ارتباطات شان را با سایر همسایگان (ایران، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و چین) تقویت ببخشند. اهرم جایگزینی چابهار به جای بندر کراچی نیز می تواند در این میان کارساز باشد. با تمرکز بر این موارد پاکستان در انزوا قرار می‏ گیرد و قدم های اولیه برای صلح را احتمالا بر خواهد داشت.

۴- به طور کلی آیا می توان گفت این اظهار خشم، ناراحتیِ قریشی و توسل وی برای شکایت به جامعه ی جهانی و مقابله در قالبِ قطع روابط سیاسی، مُهری بر قاطعیت و ایستادگیِ مقامات افغان می زند و یا اینکه تنها زمینه ی برهم خوردن هر چه بیشترِ امنیت و آرامش فی مابین است؟

این اظهارات تازگی ندارد، قبلاً هم وجود داشته و بعد از این هم خواهد بود، اظهارات خطرناک تر از این هم رد و بدل شده است، نه پاکستانی ها و نه هم افغانستانی ها نمی توانند قطع روابط کنند، حضور بیش از ۳ میلیون مهاجر افغانستانی در پاکستان، صادرات گسترده پاکستان به افغانستان، وابستگی های ترانزیتی و اقتصادی به هیچ کدام اجازه قطع روابط را نمی‏ دهد، بخش عمده از تاجران پاکستانی فقط به امید صادرات به افغانستان تولید انجام می‏ دهند و اظهارات قریشی نیز در واقع به نوعی پیشگیری و پیش قدمی در خصوص ثابت کردن رفتار صادقانه پاکستان برای آمریکا است که معمولا به وساطت آمریکا یا بریتانیا، گاهی هم ترکیه و چین حل شده و می ‏شود و کمتر اتفاق افتاده که تبدیل به یک معضل جدی شود.

۵- آیا می توان یکی از دلایل تشدید بدبینی بین دولت مردان افغانستان نسبت به پاکستان را به دلیل دورزدن دولت افغانستان در زمان های مختلف و دعوت از چهره های غیر رسمی حکومت در مسائل مهمی مانند صلح دانست؟

قطعاً بخشی از بدبینی ها ناشی از همین رفتار است، اما نه کل آن، اما نکته اساسی اینجا است که دولت افغانستان در داخل نتوانست اجماع ایجاد کند و با رفتار غیرعاقلانه و عدم شناخت کامل از داخل و مسائل بین ‏المللی تعدادی از حامیان نظام را به آغوش پاکستان به قول فوتبالیست ها “شوت” کرد و تعدادی هم از قبل ارتباط داشتند و به تازگی رسانه ای شد، گروه های زیادی در زمان جهاد با پاکستان رابطه داشتند و با حمایت مستقیم نظامیان پاکستانی در افغانستان علیه نظام حاکم جنگیدند، تعدادی از رهبران جهاد تا چند سال قبل در پاکستان زندگی می‏ کردند و هنوز هم سرمایه های اصلی شان در پاکستان است.

۶- از سوی دیگر موضع گیری ها و رویکرد سیاسی دیگر مقامات چون اشرف غنی و یا امرالله صالح نسبت به اسلام آباد و سیاست های این کشور در قبال افغانستان چگونه است؟ غنی به عنوان سیاستمداری کهنه کار درصدد مخالفت و مقابله با اسلام آباد برآمده و یا خیر سیاست مدارا و میانه روی را پیش گرفته است؟

موضع گیری آقای غنی به عنوان ریس جمهوری و آقای امرالله صالح به عنوان معاون ریس جمهور علی ‏الظاهر شبیه هم، اما از خاستگاه های متفاوتی مطرح می‏ شوند؛ آنچه ریس جمهور غنی مطرح می‏ کند ریشه بر اختلافاتی دارد که در خطوط مرزی دیورند و تحولات مساله پشتونستان است و مایه های اصلی بحث را رفتارهای دوره جمهوریت داوود خان تشکیل می‏ دهد؛ اما رویکرد آقای صالح در اثر شناختی است که ایشان در دوره مقاومت از فرمانده شهید جناب احمد شاه مسعود به ارث برده اند. این شناخت و حضور طولانی مدت آقای صالح در نهادهای امنیتی و از آنجایی که ایشان مطالعات گسترده و عمیقی در حوزه مسائل امنیتی و روابط افغانستان- پاکستان دارند، این شناخت منجر به این نوعی از رویکرد شده است که پاکستان به همان ۴ دلیلی که قبلا بنده مطرح کردم، حاضر به هیچ نوع امتیاز دهی نیست.

بنابراین هر دو رهبر تلاش دارند که سیاست های واقع گرایانه داشته باشند، اما این سیاست های واقع گرایانه قربانی تحولات پسین و میراث به جا مانده از دوره آقای کرزی شده و کار را برای رهبران فعلی سخت تر کرده است، ضمن این‏که خود ریس جمهور غنی به لحاظ روانشناسی سیاسی و رفتار شناسی شخصیتی نسبتا توتالیتر است و کمتر فرصت می‏ دهد تا در تصمیم گیری ها نقش سایر مسولان نیز ارزیابی شود، در عمل تا هنوز کمتر دیده شده که اداره آقای غنی با عوامل پاکستان در داخل نظام بر خورد جدی داشته باشد.

۷- در هر دو دولت اقای کرزی و غنی تلاش های بسیاری برای بهبود روابط بین دو کابل و اسلام آباد صورت گرفته است. اما به نظر شما چرا این تلاش ها با موفقیت و تقویت روابط منجر نشد؟

به دلایلی که عرض کردم، پاکستانی ها چون مشت دولت افغانستان را می خوانند، می ‏توانند به راحتی تصمیم بگیرند، نفوذی های پاکستانی ها در ساختارهای حکومتی افغانستان اطلاعات لازم را در اختیار آن‏ها قرار می ‏دهد، تعدادی زیادی از خانواده های مسولان حکومتی به خصوص در وزارت مالیه، زیر مجموعه های ریاست جمهوری، بانک مرکزی و بخش های عمده دولت در پاکستان زندگی می ‏کنند، پاکستانی ها نیز این مسئله را می‏ دانند و از این فرصت ها استفاده می‏ کنند، اگر واقعاً پاکستانی ها تهدید جدی احساس کنند و از طرف دولت افغانستان معمای حتی غیر واقعی برای پاکستان ترسیم شود، پاکستانی ها مجبور به رفتار بهتری خواهند شد، اما دولت افغانستان همیشه آنچه در توان داشته است را روی میز گذاشته و این توانایی ها را پاکستان توان سنجی می‏ کند و می داند که استفاده از خشونت منافع بیشتری برای شان دارد، دولت افغانستان تا هنوز نتوانسته است برای آنها یک معمای امنیتی ایجاد کند.

۸- برخی چون عبدالستار حسینی، نماینده مردم فراه در مجلس معتقدند در شرایط فعلی کشور و در جریان روند صلح جاری در کشور دیدگاه منسجم و یکپارچه ای در طرف هیات جمهوری وجود ندارد و چنین دیدگاه های متناقضی سیاستمداران و مقامات دولتی کشور را به سمت بحران بیشتر سوق می دهد. اما به نظر شما تبعات و چالش های این فقدان ِسیاست و رویکردی مشخص از سوی مقامات افغانستان نیست به پاکستان چیست؟ به عبارتی نگاه منفی دو طرف بر یکدیگر چه تاثیری بر معادلات امنیتی منطقه می گذارد و برای برون رفت از این بحران چه راهکارهایی هردو طرف باید اتخاذ کنند؟

با توجه به رفتاری که پاکستانی ها طی ۲ دهه گذشته از خود نشان داده اند، به ‏نظر می‏ رسد که رسیدن به یک وضعیت نسبتاً امن تا حداقل ۵ سال آینده ناممکن است، قاعدتاً هیات مذاکره کننده جمهوری اسلامی افغانستان تلاش می‏ کند که وحدت نظر داشته باشد و تا هنوز خیلی خوب درخشیده و در میز مذاکره دلایل منطقی تری نسبت به طرف مقابل ارائه داده است. عدم یکپارچگی بیش از آنکه محصول نظریات هیات باشد، ماحصل اختلافات داخلی در نظام است، که بخش عمده آن را ارگ ریاست جمهوری به طور خواسته یا نا خواسته ایجاد کرده است و به تشدید بحران کمک کرده است.

در شرایط حاضر و تا زمانی که آمریکایی ها کامل از افغانستان خارج نشده اند، اعلام موضع گیری جدید از طرف های مختلف، خیلی مشخص نخواهد بود، اما بعد از اینکه ایالات متحده استراتژی پسا-خروج از افغانستان را اعلام کند، معادلات منطقه ای و اعلام حضور قدرت های منطقه ای نیز واضح تر خواهد بود. قاعدتاً طالبان به دلیل مشکلات جدی فکری و فرهنگی با کشور های متمدن منطقه نمی توانند رابطه حسنه برقرار کنند، و به استثنای پاکستان هیچ کشور دیگری حاضر به برقراری ارتباط دوام دار با طالبان نخواهد بود. روابط فعلی تعداد زیادی از کشورهای منطقه با طالبان قبل از آنکه نتیجه سیاست گذاری های واقعی این کشورها باشد، ناشی از واکنش بر رفتارهای ایالات متحده در منطقه است. به طور قطع با شناختی که طی دونیم دهه از طالبان وجود دارد، هیچ کشوری حاضر به بهبود روابط با یک نظامی که طالبان در آن حاکم باشند نخواهند بود. متاسفانه هنوز منطقه ما یک منطقه بحران زا است و همکاری های اقتصادی و منافع اقتصادی بر منافع امنیتی مسلط نشده است.

۹- در نهایت با در نظر گرفتنِ احتمال ورود طالبان به ساختار نظام سیاسی کشور افغانستان، به نظر شما این تغییر در پیکره ی سیاسی چه تاثیری بر روابطِ آتیِ کابل و اسلام آباد خواهد داشت؟

با توجه به شناختی که از پاکستان وجود دارد، به نظر نمی ‏رسد ساختار سیاسی کشور در اختیار طالبان قرار گیرد، چون شکل گیری یک نظام سیاسی حتی اگر طالبان هم رهبری آن را در اختیار داشته باشند، رضایت ساختارهای امنیتی و نظامی اسلام آباد را در پی نخواهد داشت، منافع آنها در ادامه جنگ در افغانستان تعریف شده است، گروه های مقاومت نیز بیشتر از قبل به آگاهی رسیده اند، بخشی زیادی از نسل جوان افغانستان دانش تحلیلی وضع موجود را دارند، به نظر نمی رسد که طالبان بتوانند به تنهایی قدرت را در کابل تسخیر کنند. حضور کامل طالبان در قدرت نه به نفع افغانستان است، نه به نفع پاکستان، نه به نفع کشورهای همسایه و جهان. خدای نکرده اگر طالبان قدرت کامل را در اختیار بگیرند، به احتمال جدی فردای آن روز مقاومت از یک گوشه افغانستان اعلام موجودیت خواهد کرد. در نتیجه روابط کابل و اسلام آباد همچنان در وضعیت اتهام علیه همدیگر باقی خواهد ماند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا