بسیج ملی؛ آخرین سنگرِ مقاومت، یا تولد جبهه ای نوین در مصاف جنگ های داخلی افغانستان؟
۶ تیر (سرطان) ۱۴۰۰ – ۲۷ / ۶/ ۲۰۲۱
جنگ داخلی افغانستان با طالبان
طی روزهای اخیر شاهدِ پیشروی هایِ فزاینده ای از جانب طالبان در شمال افغانستان و تحت کنترل در آوردنِ چندین ولسوالی بوده ایم. این در حالیست که دو ماه اخیر بیش از ۵۰ ولسوالی به تصرف طالبان درآمده است. بدین ترتیب به نظر می رسد حتی اذعان به سیاستی تحت عنوانِ “عقب نشینی تاکتیکی” نیز رضایت بخش، و یا به عبارتی بهتر، اثربخش نبوده و آنچه به وضوح شاهدِ آن هستیم از دست رفتنِ پی در پی و متداومِ ولسوالی های متعدد در کشور است.
با همه این تفاسیر آنچه از سوی دیگر این ماجرا خودنمایی می کند خروجِ نیروهای آمریکایی، و تصمیم قطعی برای پایان دادن به طولانی ترین جنگ در تاریخ آمریکاست. بنابراین به نظر می رسد افغانستان در بحرانی ترین نقطه از تاریخِ مبارزاتِ سیاسی خود قرار گرفته است؛ زیرا از یک سو دُول غربی که آوازه سیاست های مقابله جویانه ی آنها با تروریسم روزی رژیم طالبان را درهم کوبید، حال به واسطه توافقنامه دوحه و به نوعی با مشروعیت بخشی به طالبان، و از طرفی با بیرون کشیدن نیروهای خود از افغانستان، مردم این کشور را بار دیگر در سرابِ جاده ای پرپیچ و خم از امنیت و ثبات رها کرده اند؛ آنهم زمانی که امید برای صلحی پایدار درحال جوانه زدن بود.
بسیج ملی؛ تدبیری ناگزیر در گریز از پیشروی های طالبان
در ادامه می توان گفت دستاوردهای طالبان به این خاطر که مسیرهایی مواصلاتی را برای شورشیان فراهم می کنند، دستاوردهایی قابل توجه و مهم هستند. گرچه به همان اندازه این امر نیز مهم و قابل توجه است که شمال افغانستان سنگرِ سنتیِ اقوامِ اقلیت در این کشور است، اقوامی که ۲۰ سال پیش در حمله ای به رهبریِ ایالات متحده، برای پایین کشاندنِ طالبان از اریکه ی قدرت، مساعدت و همراهی کردند. درحالی که سنگرِ سنتی طالبان که اکثر نیز از قوم پشتون هستند، در جنوب و شرق این کشور است.
به هرروی، با دستاوردهای اخیر طالبان، این گروه اکنون گذرگاه مرزیِ اصلی با تاجیکستان را که یک مسیر اصلی تجاریست، در کنترل دارد. در نتیجه پس از یک سری دستاوردهای اخیر آنها، دولت افغانستان نیز کمپین “بسیج ملی” را با هدف مسلح کردن غیرنظامیان و شبه نظامیان محلی در حمایت از نیروهای امنیتی دولت آغاز کرد. در این میان، در کنار دولت نیروهای مختلف مردمی برای جلوگیری از پیشروی طالبان وارد میدان جنگ شده اند. چنانکه در کمتر از یک هفته گذشته شهروندان مسلح در بیشتر از دوازده ولایت برای ملحق شدن به نیروهای امنیتی که با طالبان می جنگند، سرازیر شده اند. اما این که تا چه حد بسیج شدن مردم و همراهیِ آنها برای مقابله با پیشروی های سریع و رو به رشدِ طالبان اقدامی کارگشا، عملی و منطقیست، خود جای بحث دارد.
به گزارش روزنامه هشت صبح، برای نخستین بار خیزش مردمی علیه طالبان در سال ۲۰۱۲ از ولسوالی اندر ولایت غزنی آغاز شد و حکومت از آن استقبال کرد. اما به طور کلی در این رابطه برخی مخالفِ کشیده شدنِ پایِ عموم مردم افغانستان به وضعیتِ جاری و یا مسلح ساختنِ نیروهای مردمی در درگیری های نظامی هستند، اما در متقابل برخی نیز این خیزش عمومی را به عنوانِ تنها راه گریز از وضعیت حاضر می دانند.
چنانچه در همین رابطه عطامحمد نور والی پیشین بلخ و رئیس حزب جمعیت اسلامی، و همچنین عباس اسلام زاده، رئیس حزب وحدت اسلامی نوین افغانستان از سران جهادی و مردم خواستند تا برای مقابله با طالبان “بسیج ملی” تشکیل دهند و بدین ترتیب مردم محلی و فرماندهان سابق جهادی در تحولی تازه برای مبارزه علیه طالبان، در چندین ولایت اسلحه به دست می گیرند، اما در ادامه به بررسی نقاط قوت و ضعف در این روند می پردازیم:
بسیج ملی در مقابل طالبان و چالش هایی پیش رو
به باور برخی ناظران سیاسی، این اقدام تنها شبه نظامیانی را احیا می کند که به فرماندهانِ محلی و یا جنگ سالارانِ قدرتمندِ متحد کابل وفاداراند، به باور آنها این شرایط یادآورِ جنگ های بین جناحی در دهه ۱۹۹۰ بود که شبه نظامیانِ رقیب پایتخت افغانستان را نابود ساخته و هزاران غیرنظامی کشته شدند. بنابراین شاید بتوان گفت به عقیده ی این دست افراد، دولت با این اقدام به نوعی دو اشتباه را مرتکب شده است:
۱- همان طور که بیل روگیو، همکار ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی ها نیز اذعان می کند، این کنش دولت اعترافی آشکار به ناکامی و ناتوانیِ نیروهای امنیتی دفاعی و قطعا عملی از روی استیصال و نومیدیست. بنابراین استقبال از مسلح شدن مردم به نوعی اذعان به ضعف حکومت در مقابله با طالبان است. از دیگر سو به گفته او، ارتش و پلیس افغانستان تعداد زیادی پاسگاه، پایگاه و مراکز ولسوالی را رها کرده و تصورِ اینکه این شبه نظامیانِ عجولانه سازمان یافته بتوانند عملکرد بهتری نسبت به نیروهای امنیتیِ سازمان یافته داشته باشند، بعید است. (GANNON, 2021)
۲- از دیگر سو، مسلح شدنِ نیروهای شبه نظامی و یا حتی در اختیار داشتنِ تسلیحات در میانِ افرادِ خودسر، می تواند احتمالاتی از شدت گرفتن تمایالاتِ قدرت طلبانه ی آنها در آینده و تبدیل شدنِ این امر به موضوعی از درگیری های و تنش های داخلی را مطرح سازد. چنانچه در همین رابطه جعفر مهدوی، نماینده پیشین مجلس، گفته است که “پس از شکست احتمالی طالبان در نتیجه مسلح سازی های به اصطلاح خود جوش در نقاط مختلف و مخصوصا شمال افغانستان، جنگ میان ملیشه های احزاب سیاسی برای حفظ و گسترش قلمروهای شهرها و شهرستان ها آغاز خواهد شد؛ جهنمی که در آن جان و مال و ناموس مردم امنیت نخواهد داشت؛ تکرار کابوس دهه ۷۰!”
و یا در همین رابطه، موسی شفق در یادداشتی در روزنامه اطلاعات روز معتقد است که: «این گروه های مسلح، قدرت های متراکم و افسار گسیخته در ولسوالی ها، ولایات و حتی کلان شهرها می باشند. به محض آن که خطر طالب رفع گردد، مخاطب بعدی این گروه ها، مردم و حاکمیت قانون خواهد بود. این گروه ها با استفاده از مرزبندی های قومی، سمتی و فساد حاکم در درون حکومت، هرکدامشان به گونه های مختلف، در تلاش باج گیری خواهد برآمد. موجودیت این گروه ها، بدون تردید حاکمیت قانون را در ولسوالی ها، ولایات و حتا کلان شهرها با مشکل روبهرو خواهد ساخت. درست است که پیش از این نیز، این افراد مسلح به گونه سازمان نایافته و فردی در نقاط مختلف کشور وجود داشتند اما جرأت و زمینه ظهور به گونه گروهی را نداشتند. پیشروی طالبان، بهترین توجیه برای هماهنگی این افراد پراکنده و خفته گردید و این در آینده دردسرساز خواهد بود. این گروه های مسلح، حکم تیغ دو دم را دارد؛ اگر درست مدیریت نشود، خیلی زود به روی حاکمیت قانون و حکومت داری کشیده خواهد شد.» (شفق، ۱۴۰۰)
اما از دیگر سو به پا خواستنِ مردم عادی و بسیج ملی افغان ها برای ایستادگی در برابر طالبان شاید خود به ایجاد جرقه هایی از تنش و نزاع هایی با محوریتِ قومی و قبیله ای نیز منتهی شود. از دیگر سو برخی نیز از به وجود آمدنِ جناحی تازه در برابر دو جناحِ پیشین در این جنگ نگران هستند. چنانچه به گزارش روح الله طاهری در روزنامه صبح کابل، نگرانی هایی مبنی بر این وجود دارد که مبادا افغانستان وارد جنگ سه جناح در سطح کلان شود. «نگران استیم که این بار سه جبهه نشود؛ یک جبهه ی دولتی، جبهه ی طالب و نیروهای خیزش مردمی؛ این واقعا قابل نگرانی است.»
از بُعد دیگر می توان گفت، گرچه وزارت دفاع افغانستان اعلام کرده است که روندِ مسلح ساختن نیروهای مردمی و بسیج ملی با مدیریت صورت گرفته و برای آن برنامه ی منظمی خواهند داشت، لیکن در این جا دو مسئله مطرح می شود:
۱- اصولا در کشوری که خود دارای نیروهای امنیتی ملی و ارتش است، چرا در مواجهه با جنگ طلبان و گروه های افراطی، زحمتِ دفع حملات و تهدیدهای نظامی بایستی بر دوش مردم قرار گیرد؟ به ویژه اینکه طالبان با انتشار اعلامیه ای دربارۀ خیزشهای مردمی هشدار داد که وقتی قدرت به دست طالبان بیفتد، سازمان دهندگان این خیزش ها مورد عفو قرار نخواهند گرفت و به نوعی در پی انتقام از مردم خواهد بود.
۲- در کشوری که همواره در آتشِ منازعات و جنگ های داخلی و یا اختلافات و جناح بندی های گوناگون سوخته است، آیا امکان آن می رود که این نیروهای مسلح، شبه نظامی و جهادیِ تازه به پا خواسته، خود در آینده به نیرویی موازی با نیروهای امنیتی کشور تبدیل شوند؟
درکل می توان گفت دو عاملِ ۱- “مدیریت و هماهنگیِ” بسیج مردمی برای به جریان انداختنِ نیرویِ مبارزاتِ ملی و محلیِ سراسری و خیزش عمومی در کشور، و همچنین ۲- “کنترل و نظارت” بر آنها برای ممانعت از احتمالِ تبدیلِ حرکت های مسلحِ خودجوش به تحرکات و خیزش های بحران ساز لازم به نظر می رسد.
بسیج ملی به عنوان حلقه ای راهبردی در دفاع از کشور
اما به هر حال باید گفت حمایت و بسیجِ عمومی مردم برای استادگی در برابر طالبان قابل تقدیر بوده و می تواند به نتیجه ای رضایت بخش نیز منجر شود؛ اگر، مردم اختلافات قومی و حزبی را کنار گذاشته و بدون در نظر گرفتنِ اولویت ها و منافع جناحی تنها برای کشور و دفع حملات و پیشروی های طالبان بجنگند. چرا که مردم افغانستان،چه مرد و چه زن نشان داده اند که اگر بخواهند، با تمام توان در برابر زیاده خواهی های این گروه تندرو خواهند ایستاد.
برخی چون وحیده پیکان که این قدرتِ جمعیِ عمومی را به نوعی “بیدرای عمومی” نامیده است، در اشاره به این توانِ جمعی چنین می گوید که: “ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر گروه طالبان از مکان نامعلومی بیانیه صادر کرده و در آن از جنگجویانش خواسته است که از تخریب تاسیسات مردمی و آسیب رساندن به زندگی مردم بپرهیزند. این موضع گیری نشان می دهد که رهبر طالبان از بسیج مردمی علیه این گروه نگران شده است.”
در همین رابطه، یکی از مشاوران ارشد امنیتی دولت به واشنگتن پست که خواست نامش فاش نشود در این زمینه گفت: اکنون همه در سیستم سهیم هستند. هیچ کس نمی خواهد همه چیز به عقب برگردد. نیروهای ما نمی توانند در هر روستا باشند و ما روی کمک مردم حساب باز کرده ایم. آنها در تلاش برای بدست آوردن قدرت نیستند، بلکه از سیستم دفاع می کنند. (Constable and Mehrdad, 2021)
به هر حال همان طور که فریدون آژند در ایندیپندنت فارسی نیز اشاره داشته، مهم ترین مزیت تحرک ملی مقابل طالبان ایجاد جبهه ای جدید برابر این گروه است. جبهه های مردمی می تواند تا حد زیادی فرصت را برای نیروهای امنیتی میسر سازد تا مناطق دیگری را که گروه طالبان در تصرف آنند قدرتمند بسازند تا طالبان نتواند این مناطق را تصرف کند. از سوی دیگر تحرکات محلی جلو سربازگیری و درآمدزایی طالبان نیز می گیرد.
اما در ادامه ی اهمیتِ نقش مردم و خیزش های عمومی می توان به رویکردی نظری اشاره کرد. جان واردن سرهنگ بازنشسته ی ارتش آمریکا طی بحثی نظری، پنج حلقه ی راهبردیِ مقاومت را در برابر تهدیدهای موجود مطرح می کند. به باور وی یک کشور همچون سیستمی از بدن انسان عمل کرده و این پنج حلقه به عنوان اعضای بدن انسان هستند که درصورتِ از بین رفتنِ هر یک از این حلقه ها، به پیکره کشور آسیب وارد می شود. شاید بتوان افغانستان را نیز درحال حاضر و در مواجهه با تهدید طالبان در همین قالب قرار داد.
حلقه اول، رهبری ملی(مغر و سیستم عصبی) همان مراکز تصمیم گیری کلان است. حلقه دوم، محصولات کلیدی (سیستم هاضمه و گردش خون) که محصولات استراتژیک و مهم یک کشور است. حلقه سوم، زیرساخت های حمل و نقل (اندام های حرکتی) که فرودگاه ها، بنادر و جاه ها و غیره هستند. حلقه چهارم، جمعیت و اراده ی ملی (روح و روان و اراده) و حلقه پنجم، نیروهای عملیاتی (سلول های دفاعی در بدن) می باشد که سیستم ها و پایگاه های دفاعی در یک کشور است. اما دررابطه با افغاستان شاید بتوان گفت طالبان به نوعی هر یک از این حلقه های دفاعی را مورد تهدید و تهاجم قرار داده و دولت با بحران ناکارآمدی مواجه شده است.
چنانچه مواردی از عدم اجماع سیاسی داخلی میان مقامات تا واگذار کردنِ پایگاه های و یا پاسگاه های کشور به طالبان، خود نشان از ضعف و ناتوانیِ و بلکه اضمحلال حلقه های فوق است. اما به نظر می رسد اکنون حلقه چهارم تنها نقطه اتکای موجود و تنها گزینه باقی مانده است، حتی به باور برخی، “بسیج مردمی” حلقه ی مفقوده در حلقات واردن است. اما درصورتی که این گزینه ی موجود در آینده به چاله ی بحرانی از دودستگی و نفاق و اختلافات جناحی، حزبی، قومی و قبیله ای فروافتد، پاشنه آشیلِ جبهه ی مقاومت افغانستان در هم شکسته شده و کشور به سمتِ بحرانی فراگیر و همه جانبه فرو می رود.
در نهایت شاید بتوان نقطه قوت در خیزش های مردمی را همبستگی و همراهیِ مردم برای نجات سرزمین و بلکه آینده ی خود دانست. در این حرکت های جمعی شاید “وحدت ملی ” نقطه ثقل و اهمیت ماجراست. اما درنهایت نباید بحث ضرورتِ بسیج مردمی را تنها به چشمِ راهکاری ابزاری و ساده انگارانه نگاه کرد، بلکه بایستی در کنارِ آن چالش هایی که ممکن است در آینده دامنگیرِ کشور شود را نیز در نظر گرفت؛ چالش هایی چون احیای جنگ سالاران و سربرآوردنِ رهبران محلیِ خودمحور.
منابع:
– شفق، موسی، (۱۴۰۰)، “خطر بالقوه ی ملیشه سازی”، روزنامه اطلاعات روز، https://www.etilaatroz.com/127018/potential-danger-of-militarization/
– Constable, Pamela and Mehrdad, Ezzatullah, (2021), “The Taliban’s offensive is prompting Afghans to join the fight: ‘We need to defend our lands’”, https://www.washingtonpost.com/world/asia_pacific/afghanistan-militia-fighters/2021/06/24/9cf6e7a6-d50c-11eb-b39f-05a2d776b1f4_story.html
– GANNON, KATHY, (2021), “Taliban gains drive Afghan government to recruit militias”, https://abcnews.go.com/International/wireStory/taliban-gains-drive-afghan-government-recruit-militias-78482699