عقیم ماندن اعتراضات مسالمت آمیز در افغانستان: نگاهی به جنبش روشنایی از ظهور تا سقوط
۴ اسد(مرداد)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۷/۲۶
شکل کنش اجتماعی در افغانستان پس از سقوط طالبان دچار تغییراتی شد. یکی از این تغییرات را می توان در جنبش وسیع و گسترده روشنایی که اکنون در پنجمین سالگرد آن قرار داریم، ببینیم. جنبشی که برای دست یابی به خواسته های خود از رویکرد مسالمت آمیز استفاده کردند. در واقع برای جامعه ای که خشونت و توسل به ابزارهای قهرآمیز در هر مطالبه ای به امری گریزناپذیر تبدیل شده است، چنین واکنشی برای رسیدن به خواسته اجتماعی شان نشان دهنده تغییری بزرگ در نوع کنش اجتماعی بود. کنشی که به نظر می رسد نتیجه تغییرات و تحولات ناشی از ورود دموکراسی بعداز ۲۰۰۱ در کشور و یا هم شکل گیری طبقه روشنفکر جدید و آگاهی است که از متن جامعه برخاسته و هدف آنها تقاضا برای عدالت اقتصادی و مشارکت سیاسی تمامی اقلیت های قومی و مذهبی است. از طرف دیگر، بخش بزرگی از این جنبش از جوانان تحصیلکرده و نسل نو افغانستان بودند که سعی در مشارکت سیاسی فعال در تصمیم گیری های حکومتی از راه مسالمت آمیز داشتند. گروهی که پس از ۲۰۰۱ انگیزه جدیدی در مشارکت فعال در عرصه اجتماع داشتند. اما این جنبش علی رغم ماهیت مسالمت آمیز، به خشن ترین شکل ممکن سرکوب شد و یکی از تکان دهنده ترین حملات انتحاری پس از ۲۰۰۱ را رقم زد. جنبشی که می توانست الگوی مناسبی برای نهادینه شدن حرکت های مدنی در افغانستان باشد.
تغییر خط انتقال برق توسط حکومت افغانستان: مشکلات فنی یا خصومت قومی
در آوریل سال ۲۰۱۶، رسانه های افغانستان از تغییر ناگهانی مسیر یک خط انتقال برق ۵۰۰ کیلوولت ولایتی از مسیر سالنگ، به جای بامیان خبر دادند. بر اساس ماستر پلان جامع ۲۰ ساله برق افغانستان که توسط یک شرکت آلمانی به نام فیشنر (Fichtner) تهیه شده بود، انتظار می رفت که این خط پس از عبور از ولایات شمالی افغانستان از طریق بامیان عبور کند. با این حال، دولت افغانستان، در جلسه ای مخفی در تاریخ ۳۰ آوریل ۲۰۱۶، تصمیم برآن گرفت که مسیر این خط را به جای بامیان، از طریق سالنگ عبور دهد. در حالی که دولت عواملی چون هزینه و مدت زمان ساخت را به عنوان دلایل این تغییر عنوان کرد اما به باور اکثریت دلیل واقعی این تغییر، سیاست های تبعیض آمیز علیه هزاره ها بوده است. به طوری که، به دنبال تغییر مسیر خط برق، هزاره ها در داخل و خارج افغانستان به سرعت علیه تصمیم دولت افغانستان و تبعیض آشکار علیه هزاره ها اعتراض کردند. تنها چند روز پس از تصمیم دولت، و به دنبال اعتراضات بسیاری که در بامیان آغاز شد و سپس در بسیاری از کشورها ادامه یافت، هزاران هزاره تحصیل کرده در غرب کابل در منطقه ای به نام مصلی شهید مزاری جمع شدند. در پی اعتراضاتی که در بامیان آغاز شده بود، این هزاره ها جنبشی مدنی به نام جنبش روشنایی تشکیل دادند تا اعتراض خود را نسبت به تصمیم دولت نشان دهند. جنبش روشنایی توسط گروه خاصی از دانشجویان و دانشگاهیان تحت عنوان “شورای عالی مردمی” (The People’s High Council) رهبری می شد.
شورای عالی مردمی مهلتی دو هفته ای را برای دولت افغانستان تعیین کرد تا تصمیم تبعیض آمیز خود را لغو و خط برق را از طریق بامیان عبور دهد. آنها همچنین تهدید کردند که هزاره ها از سرتاسر جهان، به ویژه در افغانستان به اقداماتی از نافرمانی مدنی و تظاهرات اعتراضی دست خواهند زد. بدین ترتیب، پس از گذشت حدود دو هفته، هزاره ها در ۱۶ مه ۲۰۱۶ اعتراض گسترده ای را در کابل و سایر ولایت ها/ استان ها ترتیب دادند. حدود یک میلیون نفر در تظاهراتی در کابل شرکت کردند که در آن سعی داشتند به مرکز شهر برسند تا در مقابل ارگ ریاست جمهوری تحصن کنند. با این حال، دولت با مسدود کردن جاده ها با کانتینرهای حمل و نقل، مسیر ارگ را مسدود کرد. این خیل جمعیت ساعت ها در چهارراه دهمزنگ ماندند و شعارهایی علیه تبعیض سیستماتیک سر دادند. اگرچه اکثریت معترضین قصد داشتند موانع را برای ادامه راهپیمایی خود به سمت مرکز شهر از میان بردارند، اما رهبران جنبش روشنایی مانع این کار شدند.
شورای عالی مردمی جنبش روشنایی تصمیم گرفت بدون توسل به خشونت اعتراض را پایان دهد. به دنبال این عقب نشینی استراتژیک، اعتراضات جنبش روشنایی در خارج از افغانستان ادامه یافت و هزاره ها در استرالیا، کانادا، ایالات متحده و کشورهای مختلف اروپایی اعتراضاتی علیه تبعیض سیستماتیک شهروندان خود در افغانستان برپا کردند. در جریان اجلاس ناتو در ورشو، لهستان در ۹ ژوئن، هزاره ها از کشورهای مختلف اروپا گرد هم آمدند و اعتراض گسترده ای را ترتیب دادند. احتمالا به خاطر شرمساری و جنجالی که ناشی از حضور معترضان هزاره بود، اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان مجبور شد کنفرانس مطبوعاتی خود را لغو کند. زیرا هیچ پاسخی برای معترضان نداشت.
پس از اجلاس ورشو و رسوائی دولت افغانستان، اعتراضات هزاره ها ادامه یافت. با این حال، دولت سرسختانه از توجه به اعتراضات آنها چشم می پوشید. دولت بیش از یک ماه فرصت داشت تا با معترضین وارد مذاکره شود. در عوض، مقامات کشور با دادن وعده های پوچ، رهبران سنتی هزاره را ترغیب کردند تا معترضین را ترک کنند و به اعتراضات خود پایان دهند. محمد محقق نماینده مجلس، کریم خلیلی معاون پیشین رئیس جمهور افغانستان و دیگر رهبران سنتی هزاره ابتدا در آغازِ اعتراضات در کنار مردم ایستادند، اما بعدا معترضین و هدف آنها را کنار گذاشتند. به هرروی، در چشم اندازِ رهبران سنتی هزاره ها تغییری ایجاد شده بود. اکثر هزاره ها دیگر نمی خواستند از رهبران سنتی خود پیروی کنند. در عوض ، آنها از نسل جدید و تحصیل کرده برای ایجاد رهبری جدید در جامعه هزاره حمایت می کنند. به هرروی، تظاهرات عمومی جنبش روشنایی، که قرار بود برای مدت نامحدود ادامه یابد، در ساعت ۷ صبح روز بیست و سوم ژوئیه ۲۰۱۶ (۲ مرداد۱۳۹۵) از دشت-برچی در غرب کابل آغاز شد. دشت برچی یک منطقه اکثریت هزاره در کابل است. آنها آمده بودند تا حقوق خود و عدالت را مطالبه کنند و در مقابل تبعیض سیستماتیک علیه یک قوم خاص بایستند. اما کابوسی از قتل عام معترضان به واقعیت پیوست(Ahang,2016).
حمله ای که یکی از تراژدی ترین حوادث افغانستان را رقم زد و نشان داد که در افغانستان کنش های اجتماعی مسالمت آمیز راه به جایی نمیبرد و محکوم به شکست است. و بزرگترین پرسش را ایجاد کرد که تظاهرات مسالمت آمیز آیا در افغانستان موفق به تامین خواسته های خود می شود؟ آیا تا رسیدن به عدالت اجتماعی تمام اقوام افغانستان مسیری طولانی را در پیش داریم؟ آیا رهبران جوان قدرت و توان آن را دارند که رهبران سنتی افغانستان را به چالش بکشانند و بدیل مناسبی برای آن ها باشند؟
جوانان افغانستان و اعتراض های مسالمت آمیز
سرنگونی رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ دوره جدیدی از فعالیت های اجتماعی و سیاسی را در افغانستان به وجود آورد. ثبات نسبی-حداقل در سال های اولیه پس از مداخله نظامی به رهبری ایالات متحده- فضا و فرصتی را برای افزایش مشارکت سیاسی فراهم آورد و افراد تحصیلکرده و ماهر را (به ویژه زنان) در پیوستن به نیروی کار، سازمان های دولتی و خصوصی تشویق کرد. این امر به جوانان در روند تغییر نیز کمک کرد و در نتیجه احساس مالکیت در توسعه پس از جنگ را در آنها ایجاد کرد. چنانکه فعالان افغان پس از سال ۲۰۰۱ از بسیج مردمی و تصمیم گیری جمعی استقبال کردند. به ویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴، جنبش های اعتراض آمیز جوانان به عنوان یک اصل در فضای سیاسی تبدیل شدند. سه نمونه مشهور از این جنبش ها عبارتند از: جنبش تبسم در سال ۲۰۱۵، جنبش روشنایی در سال ۲۰۱۶ و جنبش رستاخیز تغییر در سال ۲۰۱۷(Bose , et al,2019).
به عبارت دیگر، شرایط رو به وخامت و نامطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی موجب تهدید منافع گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی شد. از سوی دیگر، همین تهدید ها انگیزه هایی را برای اقدام جمعی ایجاد کرد که قصد داشتند این روند نزولی را مطالعه و اصلاح کنند. در نتیجه از طریق افزایش آگاهی از حقوق شهروندی و کاستی های دولت در ایفای مسئولیت و وظایف شان منجر به تحرکاتی از سوی نسل جدید افغانستان شد. در نتیجه در چنین بستری مطالبات به شکل مسالمت آمیز معنا پیدا کرد. در چنین فضایی بود که جنبش هایی همچون روشنایی شکل گرفت و منجر به حضور گسترده ای از نسل جوان افغانستان برای تحقق خواسته شان شدند. به ویژه جوانان هزاره افغانستان که سال ها به دلیل تبعیض سیستماتیک در حاشیه جامعه قرار داشتند. این گروه به این اعتراض به عنوان فرصتی برای آمدن به متن جامعه و تحقق عدالت اجتماعی نگاه می کردند. که با شکست این جنبش نشان داد که جامعه افغانستان هنوز پذیرای جنبش های مسالمت آمیز برای تحقق عدالت اجتماعی و سهم دادن به همه اقوام افغانستان در مسیر رسیدن به کثرت گرایی نسیت. ازطرف، دیگر رهبری این جنبش از سوی جوانان فضا را مهیا می کرد برای حضور پررنگ تر آن ها در بدنه حکومت و یا حتی هم فروکاستن نقش رهبران سنتی. امری که شاید دلیل اصلی عدم حمایت رهبران سنتی افغانستان از این جنبش بود. و نشان داد که ساختار جامعه افغانستان همچنان وابسته به رهبران سنتی است.
جنبش روشنایی و ظرفیت تبدیل شدن جامعه هزاره از حاشیه به متن
هسته اصلی جنبش روشنایی و بیشتر شرکت کنندگان آن را جامعه هزاره افغانستان تشکیل می داد. هزاره ها به دلیل سال ها در حاشیه ماندن و تبعیض و بی عدالتی اجتماعی به این جنبش به مثابه حرکتی مهم برای تحقق خواسته هایشان و مطالبه گری از طریق نسل جوان و دغدغمند و مشارکت عادلانه در قدرت نگاه می کردند. خواسته های که سال های به دلیل ساختار دولت افغانستان ناکام مانده بود.
ابراهیمی در کتاب “هزاره ها و دولت افغانستان” ساختار دولت سازی افغانستان را به عنوان یک بازسازی تاریخی تحلیل می کند که بر عوامل و محرک هایی چون گزینش و حذف در توزیع قدرت دولتی متکی است، که منجر به سلسله مراتب قومی قدرت می شود. همچنین از نظر تاریخی نیز باید گفت، خشونت سازمان یافته به عنوان یک استراتژی برای قدرت سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است و هزاره ها نیز بیش از یک دهه قربانی این امر شده اند. در مورد این جنبش نیز می توان گفت تصمیم دولت برای تغییر مسیر انتقال برق از طریق مناطقی که قبلا برق داشتند، نشان دهنده تبعیضی سیستمی علیه هزاره ها است. تبعیض ساختاری علیه هزاره ها پدیده جدیدی نیست و ریشه در تاریخ افغانستان دارد. نسل کشی هزاره توسط عبد الرحمن خان که ۶۲ درصد از مردان، زنان و کودکان هزاره قتل عام شدند. او هزاره ها را سرکوب و به حاشیه راند، روندی که همچنان تا اکنون در ساختار و سیستم های حکومتی ریشه دارد. و یا قتل عام هزاره با نام کشتار افشار که بیش از ۲۰۰۰ خانواده هزاره کشته شدند. همچنین قتل عام هزاره ها توسط طالبان در مزارشریف که در آن ده هزار غیرنظامی هزاره به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. پس برای بیش از یک قرن، هزاره ها پاکسازی قومی، برده داری، غصب زمین، مالیات گیری های بیجا، و غارت را تجربه کرده اند که این روند آنها به طور سیستماتیک را از دولت، فرصت های اقتصادی و پویایی های اجتماعی کنار گذاشته و محروم ساخته است.
می توان گفت تغییر مسیر پروژه انتقال برقی از بامیان به سالنگ، منافذی را در تاروپود دستگاه ضعیف دولت افغانستان ایجاد کرد. درگیری های سیاسی و تقسیمات موجود در داخل دولت باعث افزایش بی اعتمادی به اقلیت هزاره شده و اجازه داده است که خشونت های دولتی توسط گروه های دیگری مانند داعش و طالبان نیز اعمال شود. اما جنبش روشنایی قصد داشت آشکار کند که خشونت سیستماتیک را می توان از طریق توسعه نابرابر و نامتوازن (uneven development) در کشور مشاهده کرد(Paiman,2020).
در نتیجه، نسل نو هزاره در افغانستان به دلیل چشیدن طعم تلخ تبعیض و در حاشیه ماندن در تمام این سال ها، با تقویت خود از طریق آگاهی و آموزش سعی دارند که جایگاه گذشته خود را در معادلات افغانستان بهبود بخشند. به همین جهت، جنبش روشنایی خواستی عادلانه در قامتی صلح جویانه برای درنظرگرفتن مطالبه های این قشر بود که در صورت تحقق پیدا کردن می توانست نقطه عطف بزرگی برای تغییرات اجتماعی و سیاسی جامعه هزاره افغانستان شود و این گروه را از حاشیه نشینی رها کند. اما دلالی چون، نبود رهبری درست، نداشتن اجماع، کارشکنی ها و بی توجهی دولت و مهم تر از همه عدم حمایت رهبران سیاسی هزاره از این جنبش منجر به سقوط آن به وسیله خون ده ها معترض شد.
کوچه بازاری ها خارِ چشم دولت مردان افغانستان
همانطور که گفته شد، در صورت موفقیت آمیز بودن این جنبش نسل نو افغانستان می توانست به عنوان رهبر جدید سیاسی عرض اندام کنند. مسئله ای که عرصه را برای رهبران سنتی تنگ می کرد. در نتیجه یکی از علت های شکست این جنبش را ناشی از ترس رهبران سیاسی از قدرت گرفتن طبقه تحصیلکرده جدی افغانستان که هیچ گونه پشتوانه سیاسی نداشتند، دانست. چنانکه محمد محقق در یکی از سخنرانی های خود این معترضان را «کوچه بازاری» خطاب کرد. اصطلاحی که نشان دهنده بها ندادن و ارزش کم این گروه ها در دیدگاه رهبران سیاسی افغانستان بود.
به عبارت دقیق تر، فریدون آژند در مورد چرایی ناکامی جنبش های اعتراضی که توسط مردم رهبری می شوند در افغانستان معتقد است که« تنها جنبش روشنایی نیست که دچار گسست و انحراف میشود. جریانهای اعتراضی مدنی زیادی با همین سرنوشت روبهرو شدهاند. به طور مثال، جنبش رستاخیز تغییر که در پی تغییر حکومت و استعفای رهبران حکومت وحدت ملی بود و در این راه مانند جنبش روشنایی با حمله انتحاری مواجه شد و تعدادی کشته نیز داد. این حرکت هم به سرنوشت جنبش روشنایی دچار شد و نه تنها به هیچ کدام از خواستههایش نرسید، که پس از چندی رهبرانش دچار چند دستگی شدند. جنبش گذار نیز که از بطن جنبش رستاخیز تغییر به وجود آمد هم چنین سرنوشتی را پیش روی خود دید.
واقعیت این است که جنبشهای اعتراضی در افغانستان بیشتر به صورت واکنشی ایجاد میشوند و به دلیل این که بستر اجتماعی برای خود ایجاد نمیکنند، نمیتوانند دوام بیاورند. جنبش تبسم که درپی سربریدن تبسم، کودک دوازده ساله هزاره توسط طالبان ایجاد شد و توانست یکی از گستردهترین اعتراضهای خیابانی خودجوش را به وجود بیاورد و تنها پس از برگزاری این اعتراض یک روزه خیابانی خاموش شد. جنبش روشنایی و رستاخیز تغییر نیز با این که پس از حملات خونین تروریستی باز هم به فعالیت ادامه دادند اما به دلیل نبود رهبری یک دست زود به انحراف کشیده شدند.
از سوی دیگر منفعتهای شخصی رهبران جنبشهای اعتراضی باعث میشود که با کوچکترین امتیاز دولت، رهبران جنبشها به همین امتیازات اکتفا کرده و اراده جمعی را قربانی اهداف کوتاهمدتشان میکنند. تعدادی از رهبران جنبشهای اعتراضی حالا به عنوان کارمندان دولت فعالیت دارند و سعی میکنند وابستگی خود به این جریانها را کتمان کنند زیرا دیگر به وجود این جنبشها نیازی احساس نمیکنند. به همین دلیل است که در افغانستان با این که فعالیت انجمنها و نهادهای جامعه مدنی زیاد است اما به دلیل یک دست نبودن و منفعتهای شخصی، این فعالیتها راه به جایی نبرده است». بنابراین، در حالی که جنبش روشنایی می توانست به یک جنبش اصیل و نمونه تبدیل شود و راه را برای عدالت اجتماعی و کثرت گرایی قومی و تغییر فرهنگ خشونت باز کند، در نطفه خفه شد.
منابع
– Ahang, Basir, (2016), “Hazara Massacre Continues in Afghanistan”, https://ednews.net/en/news/analytical-wing/64705-hazara-massacre-continues-in-afghanistan.
-Bose, SRINJOY, Bizhan, Nematullah and Ibrahimi, Niamatullah,(2019), Youth protest in Afghanistan”, https://devpolicy.org/youth-protest-in-afghanistan-20190509/.
-Paiman, Nahid, (2020), “The Hazara Genocide and Systemic Discrimination in Afghanistan”,https://civilrights.org/blog/the-hazara-genocide-and-systemic-discrimination-in-afghanistan/.