مقاومت و مشروعیت، میراث تفکر آزادی خواهانه و صلح طلبانه قهرمان ملی افغانستان: احمد شاه مسعود
۲۱ سنبله (شهریور) ۱۴۰۰ – ۱۲ / ۹/ ۲۰۲۱
این روزها که افغانستان دورانِ غریب آشنایی را پشت سر می گذارد، زمان به گونه ای افغان ها را با یادآوریِ گذشته رو به رو ساخته است که گویی تاریخ محکوم به تکرار است. تحولاتی از بازگشت مجدد طالبان درست در زمانی از دلِ تاریخِ خسته از جنگ و خشونتِ این کشور و همچون زخمی متورم و ملتهب بر روح مردم افغانستان سر برآورده که با بیستمین سالگردِ کشته شدنِ دلیرترین و دلاورترین فرمانده ملی آنها مصادف گردیده است. مردی که از قلب پنجشیر برخواست و همچون ققنوسی همواره زنده و پاینده اکنون تجلیِ میراث مقاومت و وطن خواهی را در خاکسترهای به جا مانده از پایمردی خود برای فرزند غیور و شجاعش به جای گذشته است.
«احمد شاه مسعود»؛ سیاستمدار، فرمانده و رهبر کاریزماتیکی که از دره پنجشیر در شرق افغانستان در برابر حملات ارتش سرخ شوروی و متعاقبا جاه طلبی های واپس گرایانه ی طالبان ایستاد، به “شیر پنجشیر”، “قهرمان ملی” معروف شد و برخی چون سندی گال نیز وی را “ناپلئون افغانستان” می نامند. احمد شاه مسعود نماد مقاومت در برابر تهاجم، تحجر، تعصب و تاریک اندیشی بود.
ریشه های شیر دره پنجشیر
احمدشاه مسعود در سال ۱۹۵۲ در زادگاه اجدادی خود منطقه بازارک دره پنجشیر افغانستان به دنیا آمد. او از قوم تاجیک بود و در خانواده ای نسبتا مرفه بزرگ شد، زیرا پدرش سرهنگ ارتش افغانستان بود. زمانی که احمد شاه مسعود به دبیرستان رسید، پدرش بازنشسته شد و خانواده را به خانه ای مجلل در محله ای از طبقه متوسط رو به بالا در کابل منتقل کرد. در اینجا بود که مسعود در لیسه استقلال، دبیرستانی تحت حمایت فرانسه حضور یافت. مسعود در این مدرسه خصوصیِ نخبگان نمرات بالایی کسب کرد و زبان فرانسه را آموخت.
وی به قدری در مراحل تحصیلی خود موفق بود که سرانجام برای ادامه تحصیل از دانشکده ای در فرانسه بورسیه تحصیلی گرفت. اما در کمال تعجب، او این فرصت را رد کرد و در عوض تصمیم گرفت به دانشکده پلی تکنیک کابل وارد شود. دانشگاه نقشی اساسی در شکل گیری ایدئولوژی و اعتقادات مسعود داشت. در این دوره از زندگی وی، مارکسیسم و اسلام گرایی هر دو به ذهن جوانان کابل راه یافته بودند و مسعود، یک مسلمان مومن و معتقد، خود را به گرایشات اسلامی متعلق می دانست. مسعود که متولد یک افغانستان به ظاهر لیبرالیست در دهه۱۹۶۰ بود، شدیدا با کمونیسم و محمد داوود، مخالفت کرد.
بدین ترتیب وی در سال ۱۹۶۹ به سازمان جوانان مسلمان پیوست و در اینجا بود که وی با برهان الدین ربانی، و گلبدین حکمتیار ملاقات کرد. در حالی که مسعود روز به روز بیشتر درگیر فعالیت های سازمان جوانان مسلمان می شد، پس از سرنگونی ظاهر شاه در سال ۱۹۷۳ توسط پسر عمویش محمد داوود، شرایط سیاسی در افغانستان به شدت تغییر کرد. از آنجا که داوود روابط کمونیستی داشت، به سرعت دشمن سازمان اسلام گرای ربانی شناخته شد. با این حال سازمان جوانان مسلمان فاقد قدرت لازم برای سرنگونی این رژیم جدید بود. به همین دلیل، پس از آنکه داوود تمام اسلام گرایان را دشمن دولت اعلام کرد اعضای این سازمان لاجرم به پاکستان انتقال یافتند.
در این زمان اعضای سازمان برای قیام آماده می شدند و احمد شاه مسعود مأموریت قیام در پنجشیر را به عهده گرفت که جریان این تلاش با شکست مواجه شد و او ناچار شد برای بار دوم به پاکستان عقب نشینی کند. این قیامِ ناکام نقش مهمی در تسهیل شکاف بین رهبران اسلام گرا داشت، زیرا مسعود اعتماد خود را به دولت پاکستان و دیگر اسلام گرایان از جمله حکمتیار از دست داد.
وی به زودی به جناح مجاهدین ربانی، یعنی جمعیت اسلامی پیوست که بیشتر از تاجیک های قومی تشکیل شده بود. در همان زمان، حکمتیار جناح اصلی پشتون خود، حزب اسلامی را ایجاد کرد که با سازمان اطلاعات پاکستان ارتباط قوی داشت. در سال ۱۹۷۸، مسعود به پنجشیر بازگشت تا بار دیگر قیامی را برانگیزد، اما این بار بدون حمایت خاصی. این در حالی بود که شوروی در سال بعد به افغانستان حمله کرد. به هرروی با بهره گیری از انواع تاکتیک های نظامی، مسعود تا سی سالگی شش حمله شوروی را با موفقیت دفع کرد. (Kochai, 2017: 2-3)
اما به باور برخی ناقدان سیاسی، احمد شاه مسعود شاید آنگونه که فرمانده نظامی خوبی بود سیاستمدار قدری نبود. چنانچه به باور آنها وی پس از شکست شوروی و متعاقبا به دست گرفتن حکومت کابل توسط مجاهدین و قرار گرفتن احمد شاه مسعود در مقام وزیر دفاع، نتوانست افغانستان را از بحران سیاسی و کشمکش سیاسیون برسر قدرت نجات دهد و کشور از شرایط متزلزل پس از خروج شوروی به ورطه سقوط به دست طالبان افتاد. چنانچه عدم ثبات در کشور بسیاری از غیرنظامیان را به سمت حمایت از نیروهای طالبان سوق داد.
در این زمان شاید بتوان گفت برهان الدین ربانی و احمد شاه مسعود حمایت مردمی را در کابل از دست دادند و مجبور شدند از شمال به شهر تالقان، مرکز ولایت تخار بروند و در آنجا بود که آنها دولت خود را به نام “اتحاد شمال” برای مخالفت با حکومت طالبان تأسیس کردند. به هروی نمی توان انکار کرد مسعود تنها رهبر مجاهدین بود که پس از پیروزی طالبان در افغانستان ماند، به پنجشیر بازگشت، و بدون حمایت چندانی سعی کرد توجه جهانی را به هدف خود جلب و مدعی شد طالبان به القاعده اجازه می دهد تا شبه نظامیان را پناه و آموزش دهد.
اما این ها همه در نهایت منجر به مرگ او شد. چنانچه در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱، وی توسط دو عضو القاعده که خود را به عنوان روزنامه نگار خارجی جازده بودند، ترور شد. بدین ترتیب احمد شاه مسعود، فرمانده اتحاد شمال، ائتلاف ضد طالبان، توسط عوامل القاعده ترور می شود؛ زیرا در دوربینی که این دو فرد با آن ادعا می کردند از او فیلم می گیرند در واقع بمب جاساز شده بود و نهایتا احمد شاه مسعود در دل حادثه ای تروریستی قرار گرفت و در سن ۴۹ سالگی جان باخت. دو روز بعد، مرکز تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط عوامل القاعده مورد اصابت هواپیماهای ربوده شده قرار گرفت. کارشناسان حوزه تروریسم معتقدند که ترور وی باعث حفاظت اسامه بن لادن توسط طالبان و اجرایی سازی حملات القاعده شد. چنانچه در همین رابطه پیتر برگن ترور احمد شاه مسعود را “پیش درآمد و پیش پرده ای برای حملات به نیویورک و واشنگتن دی سی” خواند.
نبوغ نظامی و مشروعیت محلی؛ رمز موفقیت احمد شاه مسعود
مسعود، پس از حمله شوروی به علت توانایی مدیریت نیروهای جنگی به سرعت برجسته شد. به طوری که گرچه او در ابتدا تنها ۵۰۰۰ نیرو داشت اما تاکتیک های چریکی وی در کوه ها و دره های ناهموار درخشان بود. بین ۱۹۸۰ و ۱۹۸۵، دره پنجشیر شاهد حداقل ۹ حمله ناموفق از سوی شوروی برای بازپس گیری این منطقه بود، در حالی که نیروهای احمدشاه مسعود همچون موجی از مقاومت پس از موجی دیگر، در برابر عملیات نظامی که شامل نیروهای زمینی، یگان های هوابرد و حملات هلیکوپتر می شدند مقاومت، و حملات آنها را دفع کردند.
مسعود تنها با تعداد بسیار محدودی از مردان مبارز در پنجشیر حاضر شد؛ با این حال وی از گذشته و تجربیات خود درس گرفته بود و این بار به خوبی از اهمیت مشروعیت محلی آگاه بود. به گفته یکی از فرماندهان سابق وی: حمایت از قبایل “کلید جنگ او” بود. بدین ترتیب، علیرغم سن کم، اقتدار و مشروعیتِ شخصی مسعود در پنجشیر به سرعت افزایش یافت؛ به ویژه به دلیل کاریزما و استعداد نظامی وی. مسعود برای تأیید و مشروعیت بیشتر اقتدار خود، تلاش ها و اقدامات تبلیغاتی قابل توجهی را آغاز کرد و از همان ابتدا با نوشتن شعارهای ضد شوروی بر روی صخره ها و انتشار روزنامه هایی شروع کرد. البته این استراتژی های مشروعیت بخشی در جریان جنگ های داخلی غیر معمول نیست.
همچنین او که خواننده مشتاق مائو، چه گوارا و دیگران بود، حتی در کلاس های جنگ چریکی تدریس می کرد. به هرروی، اگرچه تنها هشتاد هزار نفر در این دره سکونت داشتند، اما برای اتحاد جماهیر شوروی از اهمیت حیاتی برخوردار بود، زیرا در مسیر قابل تأمین زمینی آنها به کابل، بزرگراه سالنگ (و تونل) که از کوه های هندوکش می گذشت، قرار داشت. در گام بعدی، هنگامی که مسعود اقتدار خود را در دره پنجشیر برقرار کرد، او و افرادش با استفاده از تاکتیک های حمله و گریز (hit-and-run tactics) در کوه های مجاور شروع به حمله بر کاروان های شوروی در بزرگراه سالنگ کردند. (Malejacq, 2017: 872-873)
به گزارش سایت الجزیره، یک تاکتیک معمول نیروهای احمدشاه مسعود در آن زمان این بود که نیروهای شوروی را وارد دره کنند و سپس آنها را با آتش حملاتِ پی در پی و مستاصل کننده (harassing fire) از ارتفاعات کوهستان فلج یا خنثی سازند. این تاکتیک نظامی یک جنگ روانیست که در آن یک نیروی دشمن در معرض حملات غیرقابل پیش بینی و متناوب با سلاح های کوچک یا توپخانه ای آنهم برای مدت طولانی و در تلاش برای تضعیف روحیه، افزایش سطح استرس دشمن و محروم کردن آنها از خواب، استراحت و تامین مجدد قرار می گیرند. این امر باعث کاهش آمادگی و توانایی جنگی دشمن شده و به عنوان نیرویی به ستوه آورنده عمل می کند.
اما متعاقبا، پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی، فروپاشی دولت افغانستان در آن زمان و اولین تسلط طالبان، این منطقه از سال ۱۹۹۶ با درگیری نیروهای مسعود علیه طالبان در زیر پرچم اتحاد چند قومی شمالی، جنگ جدیدی را آغاز کرد. و در نهایت، بیست سال بعد، با خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو از کشور به دنبال توافق صلح بین طالبان و دولت پیشین ایالات متحده، نیروهای طالبان در یک حمله برق آسا طی چند هفته به تصرف خود درآوردنه و سرانجام به آخرین پایگاه مقاومت در این کشور نیز نفوذ کرده و حتی پس از ورود به پنجشیر مقبره احمد شاه مسعود را نیز تخریب کردند.
در واکنش به این حادثه مریم مسعود، دختر احمد شاه مسعود در صفحه نوشت: «مسعود مشتی خاک نیست، مسعود شیشه و سنگ نیست، مسعود در و پنجره نیست، مسعود مکتب است، مسعود آرمان هست، مسعود راه هست، مسعود باور هست، به این سادگی از بین نمی رود».
بدین ترتیب باید گفت تاکیتک های نظامی مسعود اکنون در اکثر آکادمی های نظامی غربی در مورد چگونگی مبارزات چریکی موفق مورد مطالعه قرار گرفته است. مبارزه وی با طالبان نیز به خوبی توسط امثال احمد رشید مستند شده است. شعر و مهارت های زبان فرانسوی نیز مسعود را در بین غربی ها مشهور کرد. وی همواره از سوی پاکستان متهم به طرفداری از هند بود. تا جایی که پرویز مشرف، نظامی سابق پاکستانی از وجود تصاویر احمد شاه مسعود در کابل معترض بود. او مسعود را «دشمن پشتون ها» نامید. پاکستانی ها همچنین، سعودی ها را متقاعد کرده بودند که مسعود طرفدار آمریکاست و بنابراین، نمی توان به او اعتماد کامل داشت. همچنین کشورهای عربی و جنگجویان درگیر در افغانستان همواره احمد شاه مسعود را متهم به طرفداری از ایران و مخالفت با اسلام سیاسی سنی می کردند.
در نتیجه ترور مسعود توسط افراطی ترین عناصر گروه عرب که با مسعود مخالف بودند، یعنی القاعده، انجام شد. در حقیقت، بسیاری از اتهامات مطرح شده علیه احمد شاه مسعود کاملا بی اساس بوده و نتیجه مهندسی دقیق از جانب مجموعه خاصی از تحلیلگران در ایالات متحده و پاکستان بوده است. از طرف دیگر، هشدارهای او در مورد تحولات آینده نیز تا حد زیادی درست بود. به اعتقاد او گروه هایی که تحت تحت پوشش جنگ مقدس به افغانستان آمده اند روزی به کشورهای خود بازخواهند برگشت و مخرب خواهند بود. (ALAM, 2018)
جهت گیری پیکان انتقاد ناقدان به سمت احمد شاه مسعود
با همه ای این اوصاف، به باور برخی ناقدان، احمد شاه مسعود و به ویژه برخی نزدیکان وی در برخی مقاطع عملکردهای نه چندان به جا و درستی نیز اتخاذ کرده اند، و یکی از اولین اقدامات وی که باعث شد تیرهای انتقاد زیادی به سمت وی پرتاب شود، تصمیم مسعود برای امضای پیمان صلح با شوروی در سال ۱۹۸۳ بود. به ویژه اینکه این معاهده احمد شاه مسعود را در نزد بسیاری از جناح های مجاهد و ضدکمونیست دیگر مورد هجمه ی انتقاداتی مبنی بر مسامحه و سازی با شوروی قرار داد. و یا در موردی دیگر، زمانی که ربانی در سال ۱۹۹۲ به عنوان رئیس جمهور افغانستان و مسعود وزیر دفاع وی معرفی شد، به دلیل روشن کردن جنگ قدرت از جانب حکمتیار و مخالفتش با مسعود، هزاران غیرنظامی افغان مورد خشونت قرار گرفته و کشته شدند.
اما به هرروی اگر بخواهیم اقدامات مسعود را با درنظر داشتن هدف نهایی و غایی وی بسنجیم باید گفت امضای همان آتش بس با ژنرال های روسیه که موجب تردیدهایی نسبت به وی شد، خود به نوعی تاکتیکی جنگی از خریدن زمان برای تقویت و تجهیز جبهه مقاومت و شکست شوروی بود. و یا در مورد دیگر باید گفت تلاش های بی حد و حصر افرادی چون حکمتیار با حمایت پاکستان برای براندازی دولت ربانی و کشتار غیرنظامیان بی گناه را نمی توان به نقطه تمرکزی از روشن شدن جنگ بین اصحاب قدرت من جمله احمد شاه مسعود متصل کرد.
سنگینی کفه فرماندهی نظامی مسعود نسبت به سیاستمدار بودن وی
به هر حال پس از مرگ او یکی از سوالات مکرری که پرسیده می شود این است که آیا او در صورت زنده بودن می توانست سیاست مدار خوبی باشد؟ احمد سعیدی، یکی از کارشناسان برجسته افغانستان معتقد است که «مسعود در برابر ائتلاف تحت رهبری آمریکا در افغانستان مقاومت نمی کرد. مانند دیگر رهبران مجاهدین که از کشورهای دیگر کمک گرفتند. مسعود نیز می دانست که چگونه با کشورهای خارجی معامله کند. آمریکا یک ابر قدرت است و من معقتدم مسعود نمی توانست علیه حضور آمریکا در افغانستان مبارزه کند او با درک به آنها، همکاری می کرد. چراکه نزدیکترین دوستان او از کسانی هستند که از سیاست های آمریکا در افغانستان حمایت می کنند.»
اما صدیق الله توحیدی معتقد است که مسعود در آرزوی بازگشت به زندگی غیرنظامی بود. چراکه او در مصاحبه هایش می گفت پس از برقراری آرامش برای تکمیل تحصیلات خود به دانشگاه پلی تکنیک بر می گردد و به عنوان یک مهندس عمران کار می کند. (Najibullah, 2011)
بین ترتیب شاید بتوان گفت احمد شاه مسعود با وجود نبوغ نظامی خود در دفاع از خاک افغانستان، با این وجود در قالب نقش سیاستمداری مقتدر کمتر برجسته شد. شاید اگر وی در این مسیر نیز به نسبت فرماندهی نظامی خود موثر و سازنده عمل می کرد، بحران سیاسی، چنددستگی و اختلافات برای قدرت یابی در افغانستان خاموش می شد و اینک شاهد بازگشت طالبان نبودیم.
به طور کلی اگر بخواهیم مهمترین خصایص بارز و قابل ستایش احمد شاه مسعود را برشمرد، در وهله ی اول بایستی به تلاش بی وقفه و مجدانه ی وی در راه صلح و آزادی برای وطن و دفاع از استقلال میهن در ممانعت از افتادن به زیر پای قدرت های خارجی و یا نیروهای افراطی و واپس گرا اشاره کرد. همین امر به نوبه ی خود حاکی از دغدغه وی برای پیشرفت و ترقی آینده کشور نیز بود. اما از دیگر سو، وی در قالب فرماندهی نظامی دررابطه با تاکتیک های چریکی، مشروعیت محلی و همچنین تداوم مبارزات، صبر، انگیزه برای هدفش نیز به خوبی واقف بود. و در آخر آنکه احمد شاه مسعود در کنار عملیات های نظامی صدای مردم افغانستان در جهان برای گوشزد کردن پیامدهای تروریسم نیز شد. اکنون نیز فرزند او تنها در برابر طالبان در حال ایستادگی است. اما باید دید این رهبر جوان تا کجا به مانند پدرش توانایی رهبری نظامی و ایستادگی در برابر عناصر و افکار واپس گرا را دارد.
منابع:
– ALAM, KAMAL, (2018), “Ahmad Shah Massoud: the man who saw tomorrow”, https://www.trtworld.com/opinion/ahmad-shah-massoud-the-man-who-saw-tomorrow-18034
Kochai, Jalil J. (2017), “Demystifying a Warlord: Conflicting Historical Representations of Ahmad Shah Massoud”, Milestones: Commentary on the Islamic World
– Malejacq, Romain, (2017), “From Rebel to Quasi-State: Governance, Diplomacy and Legitimacy in the Midst of Afghanistan’s Wars (1979–۲۰۰۱)”, Small Wars & Insurgencies, 28:4-5, 867-886
– Najibullah, Farangis, (2011), “What If Ahmad Shah Masud, Afghanistan’s ‘Lion Of Panjshir,’ Hadn’t Been Killed?”, https://www.rferl.org/a/ahmad_shah_masud_afghanistan_assassination_taliban_al-qaeda/24323076.html