دور دوم حکومت شاه شجاع درانی: پادشاهی از افغانستان اما برای انگلیسی ها
۸ فروردین(حمل)۱۴۰۱-۲۰۲۲
شاه شجاع یکی از شاهان سلسله درانی است که توانست دوبار به قدرت در افغانستان برسد و بر مسند تخت شاهی تکیه بزند. در این میان دور دوم حکومت او متفاوت تر از دور نخست است. چنانکه بر اساس اسناد تاریخی او در این دوره بیشتر در راستای سیاست های انگلیسی ها در همسایگی خود قدم برمی داشت. در اینجا در گفت و گویی با عباس آرمان دانشجوی دکتری روابط بین الملل نگاهی به این بازه تاریخی افغانستان انداخته ایم.
۱ .چرا انگلیسی ها برای نیل به اهداف خود به حکومت امیر دوست محمد خان متوسل نشدند؟ به عبارت دیگر، چه عواملی منجر به انتخاب شاه شجاع برای گزینه پادشاهی در افغانستان شد؟
پاسخ روشن و واقع بینانه این است که انگلیسی ها در این مقطع از زمان احساس می کردند که دوست محمدخان در حال نزدیک شدن به رقیب آن ها است، به همین دلیل تلاش کردند راه حلی برای این مشکل پیدا کنند. راه حلی که علاوه بر دفع شر دوست محمد خان، مزایای دیگری هم داشته باشد؛ به این معنا که حاکمی دیگر بر ارگ کابل مسلط شود و انگلیس دست بازتری برای تامین منافع ملی خود داشته باشد.
۲ .نقش شرایط اجتماعی و سیاسی و مردم افغانستان در پذیرش سلطنت شاه شجاع چه بود؟ از طرف دیگر، نارضایتی مردم منجر به پذیرش سلطنت شاه شجاع شد اما آیا واقعا شاه شجاع توانست رضایت مردم را جلب کند؟
در آن دوره تاریخی مفهومی به نام مردم وجود نداشت و تقسیمات قدرت و منافع از سوی روسای قبایل صورت می گرفت، بنابراینT هر کس می توانست امتیازات بیشتری را به این بزرگان پیشکش کند، بخت بیشتری را برای سردمدارانی از آن خود می کرد. فراموش نکنیم که ما از دورانی صحبت می کنیم که مفاهیمی مانند افغانستان، ملت، مردم، دولت، حکومت، منافع ملی و غیره با توجه به ساختارهای اجتماعی، نوع زندگی، سطح آگاهی مردم و حکومت گران در وضعیتی نبود که ما امروز در عصر دولت ـ ملت ها شاهد آن هستیم و معمولا وقتی از این مفاهیم صحبت می کنیم تلاش مان این است که عناصر آن را به دوران حکومت های پیشین تعمیم دهیم و بگوییم که آیا مردم از شاه شجاع راضی بودند یا نبودند. واقعیت این است که هرکدام از این ها که تردست تر بوده و خورجین پرتری داشتند و می توانستند با دولت های قدرتمند آن زمان ارتباط پرمنفعت تری برقرار کنند، در جلب آراء روسای قبائل دست بالاتری می یافتند. در این میان دستگاه استخبارانی ـ تبلیغاتی انگلیس هم با تمام قدرت کار می کرد تا منافع خودش را در افغانستان تامین کند؛ البته که انگلیسی ها با مفاهیمی مانند منافع ملی، حکومت، قدرت، رقابت های فراملی آشناتر بودند. به زبان ساده تر می شود گفت که در آن مقطع از تاریخ قدرت های بزرگی وجود داشت که قرار بود در افغانستان با یکدیگر رقابت کنند و در افغانستان نیز اقوام و قبائلی وجود داشتند که برای جلب نظر این ابرقدرت ها با هم رقابت می کردند. اگر از این زاویه با دقت بیشتری به رویدادهای تاریخی نگاه کنیم می بینیم که اوضاع هنوز هم به همان منوال است و تفاوت چندانی به شرایط تاریخی مدنظر ما در دوران شاه شجاع ندارد. به تعبیر دیگر خیانت به آنچه که ما امروزه منافع ملی می خوانیم پیشه حاکمان افغانستان بوده است و امروزه با ابعاد بسیار گسترده تری شاهد این گونه سیاست ها هستیم.
۳ .به طور دقیق تر انگلیسی ها از چه بازه زمانی و با چه اقداماتی شرایط حضور دوباره شاه شجاع به قدرت را فراهم کردند؟ از طرف دیگر نقش انگلیس در برگشت شاه شجاع و پذیرش عمومی مردم بسیار مهم است. در این رابطه نقش دستگاه جاسوسی و تبلیغات انگلیس چه تاثیری بر پذیرش شاه شجاع توسط مردم داشت؟
همان گونه که در پاسخ به پرسش قبلی تان گفتم، انگلیسی ها در افغانستان به یک بازی بزرگ دست زده بودند و به ویژه رفتارهای حاکمان ارگ کابل را زیرنظر داشتند و هرزمان که فرصتی دست می داد، تلاش می کردند مهره جدیدی را که امتیاز بیشتری به آن ها واگذار می کند، جانشین مهره قبلی کنند. آن ها مدام با قبائل افغانستان بازی می کردند و روسای آن ها را به جان هم می انداختند و از این ورطه برای خود سود جمع آوری می کردند. فراموش نکنیم که افغانستان قرار بود میان قدرت های آن زمان یعنی انگلیسی ها و روس ها نقش حائل را بازی کند، اما چکش تعادل همیشه به دست انگلیسی ها بود یا آن ها سعی می کردند این نقش را بازی کنند. آن ها وقتی به توانایی های شاه شجاع برای معامله با بزرگان قبائل پی بردند، از او حمایت کردند و دستگاه های استخباراتی، اقتصادی و تبلیغاتی خود را در این راستا به کار انداختند. در این زمینه نباید بغاوت هایی را که دوست محمد خان در مقابل انگلیس ها از خود نشان داد، فراموش کرد. او می خواست امتیازات بیشتری داشته باشد، خودش به تنهایی بر افغانستان حکومت کند و به روس ها نزدیک شده بود. انگلیسی ها هم شرایط را برایش دشوار کردند، امتیازاتی را که به او و نزدیکانش می رساندند، کاهش دادند و سران قبائل را به سرکشی واداشتند و از طرف دیگر بر حمایت خود از شاه شجاع افزودند.
۴ .پس از حضور دوباره شاه شجاع به قدرت این انگلیسی ها بودند که زمام تمام امور را در دست داشتند و برای کنترل اوضاع نیروهای انگلیسی از شاه محافظت می کردند. مسئله ای که یکبار شاه شجاع به مکناتن گوشزد و گفته بود که خود می تواند اداره این امر را برعهده بگیرد اما او در پاسخ وجود خطر دوست محمدخان را دلیل محافظت نیروهای انگلیسی از شاه شجاع عنوان کرد. با توجه به این مسئله:
الف) آیا واقعا دوست محمدخان یک خطر جدی برای دولت دست نشانده انگلیس در افغانستان بود؟ به عبارت دیگر، به چه دلیل حضور دوست محمدخان می توانست یک تهدید برای این دولت باشد؟ ب)علاوه بر تهدید دوست محمد خان چه عوامل داخلی و خارجی دیگری منجر به این گونه رفتار انگلیسی ها شده بود؟
اگر از منظری رئالیستی به تعاملات قدرت ملی و بین المللی نگاه کنیم، هر دولت قدرتمندی مانند انگلستان برای تامین منافع خود سعی می کند با افرادی مانند شاه شجاع وارد معامله شود که در قبال خدماتی که به اهداف آن ها می کند، دستمزد کمتری درخواست کند و از همین منظر باید گفت طبیعی است که وقتی شخصی مانند شاه شجاع، دوست محمد خان و دیگر امرای افغانستان به اریکه قدرت می رسند، عمده ترین تلاش شان این باشد که امتیازات بیشتری به دست آورند، از قدرت های بزرگ حامی خود مستقل شوند و حکمرانی بی چون و چرایی داشته باشند و این هم طبیعی است که برای رسیدن به چنین وضعیتی تلاش می کنند، به قدرت های رقیب قدرت حامی خود روی بیاورند. این گونه است که چرخه جدال ها تداوم می یابد. این بازی قدرت است نه چیزی بیشتر. در این میان صحبت از قهرمانی یک حکمران و مبارزه او برای آزادی ملت بیشتر ابزارهایی برای پیشبرد اهداف گفته شده است. واقع گرایی به ما می گوید که همان قدر شاه شجاع با انگلیس ها مشکل داشت که دوست محمد خان، همان قدر دوست محمد خان یا هر خان دیگری تلاش می کرد نظر انگلیس را برای حمایت از خود جلب کند که شاه شجاع. چنین بازی یی را روسیه هم به پیش می برد و به نوبه خود تلاش می کرد از نفوذ انگلیس بر منطقه حائل جلوگیری کند، به همین دلیل است که می بینیم انگلیسی ها وقتی زیاده روی می کنند با واکنش شدید روس ها روبرو می شوند و در مقاطع مختلفی از زمان شاهد شکست این زیاده روی ها هستیم.
۵ .چرا پس از مرگ شاه شجاع، پسرانش و برادر نابینایش شاه زمان در وضعیت ناامیدکننده ای قرار گرفتند و شانس کمی برای تحکیم قدرت سلسله او داشتند؟ به طور کلی سرانجام جانشیانان، فرزندان و نوادگان وی پس از مرگ شاه شجاع چه بود و آیا تلاشی از سوی آنها برای حفظ سلطنت صورت گرفت؟
شاه شجاع در طول دوران حکومت خود همواره با شورش ها و مشکلات داخلی روبرو بود که بیشتر این سرکشی ها یا به طور مستقیم از سوی نزدیکانش انجام می شد و یا با حمایت آن ها صورت می گرفت. جنگ پیدا و پنهان بر سر قدرت سدوزایی ها را به جان هم انداخت و آن ها را ضعیف کرد و مرگ شاه شجاع هم در روزگاری صورت گرفت که آن ها دچار اختلافات فاحشی با یکدیگر بودند و از سوی دیگر نمی توانستند امتیازات لازم را برای سران قبائل متحد خود تامین کنند. همه این ها سبب شد که سدوزایی ها به غروب قدرت خود نزدیک شوند؛ البته نباید عوامل خارجی را هم از نظر دور داشت.
۶ .در بسیاری متون تاریخی چنین اشاره شده است که اعتماد بی جای شاه شجاع به انگلیسی ها و عدم استقلال وی مسبب پایان تلخ سلطنت سدوزائی شد. اما چرا شاه شجاع به بریتانیا وابسته بود و چه عاملی مسبب این وابستگی وی گردیده بود که قطع پیوندهایش با بریتانیا را غیرممکن ساخته بود؟
درطول تاریخ افغانستان مفهومی به نام استقلال وجود واقعی نداشته است و هیچ گاه حکمرانان این کشور هم تلاش نکرده اند به استقلال و عدم وابستگی دست پیدا کنند. سرکشی های آن ها جنبه منفعت طلبانه فردی، قبیله ای و قومی داشت و هرگز نمی خواستند دست از وابستگی به کشورهای قدرتمندی مانند انگلیس بردارند. حکمرانان افغانستان از گذشته تا حال به عوامل خارجی به عنوان یکی از مهم ترین منابع درآمد، امتیاز و قدرت نگاه می کنند و این را می توان در رفتارهای حاکمان امروزی افغانستان هم دید. طالبان هم علاقمند هستند با کشورهای قدرتمند و ثروتمند رابطه داشته باشند و از منابع آن ها تغذیه کنند؛ می توان با کمی اغماض گفت که حکومت های افغانستان تنها غارتگر مردم افغانستان نیستند، آن ها قدرت های دیگری را که به افغانستان به هر دلیلی پای می گذارند غارت می کنند. یکی از مولفه های مهم نزاع پایان ناپذیر قدرت در افغانستان جدال و ستیزه بر روی مساله غارت خارجی ها و دریافت کمک های مالی و معنوی آن هاست.
۷ .چرا پس از وقوع قیام کابل، ارتش بریتانیا که خود مجددا شاه شجاع را برای سلطنت دور دوم به قدرت رساند، وی را رها و به دست نابودی سپرد؟
از منظری که تحت عنوان واقع گرایی مطرح کردم، قیام مردم بر ضد انگلیس معنای خاصی ندارد و می توان این گونه تحرکات را در قالب چهارچوب کلان مبارزه قدرت میان قبائل برای رسیدن به قدرت و ثروت جای داد، هرچند شاید ناخوشایند به نظر برسد و انتقاداتی را برانگیزد، اما در این چهارچوب نظری قیام ها همه در همین زمینه ها قابل فهم هستند و اگر بخواهیم از منظری دیگر به این بحران ها نگاه کنیم، می طلبد که زاویه دید خود را تغییر دهیم. به نظر من چهارچوب فعلی مطرح شده می تواند به بسیاری از پرسش ها پاسخ مکفی هرچند ناکامل بدهد.