القاعده، طالبان و تراژدیِ افغانستان
۱۹ شهریور (سنبله) ۱۴۰۱ – ۱۰/ ۹/ ۲۰۲۲
امین صیقل
پروفسور امین صیقل، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه ملی استرالیا، مولف کتاب «افغانستان معاصر: تاریخ مبارزات و بقای یک ملت» و نویسنده مشترک در کتاب «سایه افغانستان: امنیت آسیای مرکزی» می باشد. وی در مطلب حاضر به تشریح سه حادثۀ تاریک و تاثیرگذاری که همگی زمینه ساز بسترِ کنونی از مصیبت و فاجعۀ افغانستانِ امروز گردیده؛ پرداخته است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
درحالی که این روزها جهان مشغولِ یادآوری سالگرد حملاتِ ترویستیِ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است، بایستی دو رویداد دیگر نیز به خاطر آورده شود. چراکه در آن مقطع، احمد شاه مسعود، فرمانده افغان نیز در روز نهم سپتامبر ۲۰۰۱ توسط عوامل القاعده و دو روز پیش از حملاتِ این گروه به نیویورک و واشنگتن، ترور شد. احمد شاه مسعود در دهۀ ۱۹۸۰ با نیروهای شوروی در افغانستان، و همچنین در دهۀ آتی آن نیز با ائتلافِ طالبان و القاعده مبارزه کرد. اما رویداد دیگری در کنارِ این حوادث سه گانۀ سرد و بی فروغ، به دست گرفتن مجدد قدرت توسط طالبان در پیِ خروج ایالات متحده آمریکا و متحدانِ آن از افغانستان در سال گذشته (۲۰۲۱) است. حوادث مذکور در کنار یکدیگر به طور کل شرحی از آشفتگیِ کنونی افغانستان است.
حملاتِ القاعده بر ایالات متحده رویدادی بی سابقه بود. صدالبته باید گفت تهاجمِ تلافی جویانۀ ایالات متحده بر افغانستان نیز به عنوان اولین دستاویز به منظور آغاز جنگ علیه تروریسم، و همچنین به عنوانِ تلاشی در جهتِ موکراتیزه ساختنِ کشوری قویا سنتی، همچنین به لحاظ اجتماعی تقسیم شده، و به لحاظ اقتصادی فقیر و جنگ زده بود. از زمانِ کودتایِ طرفدار شوروی در سال ۱۹۷۸، افغانستان به دلیل شرایطی از تزلزل و بی ثباتیِ داخلی، رقابت داخلی بر سر قدرت و همچنین مداخلات بیرونی، در جنگی خونبار غوطه ور شده بود.
احمد شاه مسعود که هدفش تحقق یک افغانستانِ اسلامیِ مستقل، مقتدر و پیشرو بود، پایگاه خود در دره پنجشیر واقع در شمال کابل را به سنگرگاهی از مقاومت ابتدا در مقابله شوروی و حکومت جایگزینِ خود در کابل، و سپس به سنگری در برابر طالبانِ متحدِ القاعده و تحت حمایتِ پاکستان تبدیل ساخت، گروهی که حکومت تئوکراتیک قرون وسطایی خود از رعب و وحشت را برپا کرده بود. وی به خاطر رهبریِ راهبردی، با بصیرت و دلیرانۀ خود، به شیر پنجشیر، و یا همچنان که سندی گال در کتاب خود از وی نام برده، به ناپلئون افغانستان مشهور است. چند ماه پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر، احمد شاه مسعود در رابطه با خطر حملات تروریستی از افغانستان، به غرب هشدار داده بود. وی به هدف شماره یک القاعده تبدیل گشت و متعاقبا نیز به عنوان بخشی از اقدامات مقدماتی این گروه جهت اجرایی سازیِ حملات برنامه ریزی شده خود به ایالات متحده، دو روز قبل از حادثۀ ۱۱ سپتامبر کشته شد.
اما میراث احمد شاه مسعود با کشته شدن وی از بین نرفت. همکاری نیروهای او برای عملیات نظامی ایالات متحده امری بسیار مهم و حیاتی بود؛ چنانکه باعث سرنگونی حکومت طالبان شد و رهبران و عوامل این گروه و همچنین گروه القاعده را در پاکستان پراکنده و متفرق ساخت. به هر روی؛ ناکامی در شکست دادن و نابودیِ آنها و همچنین پایان بخشیدن به روابطشان با پاکستان، دو سال بعد به نیروهای تروریستی اجازۀ بازگشتی سخت و انتقام جویانه را داد.
تعقیب واشنگتن برای یافتن و دستگیریِ اسامه بن لادن، طراحِ حادثۀ ۱۱ سپتامبر، درهم تنیدگی تهاجم به افغانستان با جنگی گسترده تر علیه تروریسم، و ترویج و ارتقای دموکراسی افغانستان؛ این کشور را در مسیر بسیار سخت و سنگلاخی از تغییر و توسعه قرار داد. چراکه اقدامات مطروحه مداخلۀ ایالات متحده و متحدان آن را در افغانستان تطویل و تعمیق بیشتری بخشید و جنگ علیه تروریسم نیز به حمله آمریکا به عراق منتهی شد؛ جریانی که منابع آمریکایی را از افغانستان دور کرد. تلاش ها برای دموکراتیک سازی نیز دولت های بی کفایت و دزدسالاری را طی دوران ریاست جمهوری حامد کرزی و اشرف غنی در این کشور پایه ریزی و مستقر ساخت.
هیچ یک از این رهبران، همراه با بسیاری دیگر از مقامات، به منظورِ ایجاد وحدتی ملی و رفاهی فراگیر برای افغانستان، حاضر به در دست شستن از منافع شخصی و رها کردن جنگ قدرت نبودند. آنها نه تنها مردم افغانستان را ناکام گذاشتند، بلکه در صحنۀ واقعیت و عمل نیز نتوانستند شریک مؤثر و قابل اعتمادی برای ایالات متحده و متحدانش باشند. در همین حال، با وجودِ سرمایه گذاری های فراوان ایالات متحده در منابع انسانی و مادی افغانستان، آمریکا درک معناداری از پیچیدگی های افغانستان و همسایگی آن نداشت و در نتیجه در دنبال کردن یک استراتژی متناسبی در افغانستان موفق نبود. بدین ترتیب، همچون روالی معمول از شکستِ قدرتی بزرگ در جنگی کوچک؛ این جریان مردم افغانستان را با شکست مواجه کرد؛ و طالبان و حامیانش نیز دیگر چه آرزویی بهتر از این را می توانستند داشته باشند.
در نهایت ایالات متحده و متحدانش تصمیم بر خروج نیروهایشان از جنگی فتح ناپذیر گرفتند. چنانچه به منظور انعقاد قرارداد صلحی شرم آور ۲۰۲۰ دوحه با طالبان، این تصمیم به یکی از منتقدان سرسخت جنگ ایالات متحده، رئیس جمهور دونالد ترامپ و کمک یک حامیِ گمراه و نومحافظه کار جمهوری خواه، یعنی زلمی خلیل زاد افغان آمریکایی نیاز داشت. این امر مستلزم خروج تمام نیروهای خارجی از افغانستان در ازای هیچ بود؛ نه یک آتش بس جهانی، چه رسد به یک راه حل سیاسی مناسب برای مناقشه. بدین ترتیب افغانستان دو دسته در ظرفی به طالبان و حامیان خارجیِ آنها پیشکش شد. جانشین ترامپ، جو بایدن نیز به طور مشابه هر چند ضعیف تر، این روند را به پایان رساند و دروازۀ افغانستان را به روی طالبان گشود تا این گروه نظم دینی خود را تحت رهبری افرادی اعلام کنند که اکثر آنها همچنان در لیست سیاه تروریست های سازمان ملل و برخی از آنها تحت تعقیب اف.بی.آی قرار دارند.
علیرغم اینکه خلیلزاد و برخی دیگر از تحلیلگران ساده لوح بر این باورند که طالبان تغییر کرده اند؛ اکنون دیگر واضح است که چیزی به نام “طالبان جدید” وجود ندارد. چراکه آنها حکومت رعب و وحشتِ خود را مجددا بازگردانیده، زنان و هر فردی که با حکومت مذهبی و ظالمانۀ آنها مخالف باشد را هدف قرار می دهند. دو دهه تغییرات لیبرالیستی و تلاش های بازسازی در افغانستان که شاهد ظهور و سربرآوردن یک نسل جوان تحصیل کرده و فعال افغان با امید به آینده ای بهتر بود، همگی در جریانی معکوس قرار گرفت.
اکنون افغانستان به لحاظ اقتصادی، مالی، اجتماعی و فرهنگی در شرایطی تاریک و سیاه غوطه ور شده است. نیمی از جمعیت این کشور در حال حاضر با گرسنگی مواجه بوده و افغانستان نیز به کشوری طرد شده تبدیل گریده است. سیاست های انحصارطلبی قدرت، تفوق و برتری قومی و تعصب مذهبیِ منسوخ شدۀ طالبان شاید برای روسیه و چین آنهم به دلیل موضع ضد ایالات متحدۀ آنها جذاب باشد، اما وضعیت در افغانستان به طرز وحشتناکی منزجر کننده و متخاصم گردیده است. هرچند آرمان احمد شاه مسعود در مورد یک افغانستان اسلامیِ آزاد و مترقیِ چند قومیتی و فرقه ای بود؛ اکنون به چالش کشیده شده، اما به هیچ وجه از بین نرفته است و به دست پسر تحصیلکرده و به لحاظ استراتژیک متفکرِ وی، احمد مسعود که اکنون جبهه مقاومت ملی علیه طالبان را رهبری می کند، ادامه یافته است.
مبارزانِ جبهه ملی مقاومت که شامل اعضای نیروهای امنیتی و مسلحِ دولت سابق می شود، در ۱۲ ولایت شمال و شمال شرق کشور مجدداً گروه بندی شده و فعالیت می کنند. جبهه مقاومت ملی کانون و گنجینۀ آمال و آرزوهای اکثر مردم افغانستان برای تحقق آزادی، دولتی فراگیر با قانونی عمومی، و رعایت حقوق بشر، به ویژه برای آن دسته از زنان و دخترانی گردیده است که در برابر محدودیت ها و مجازات های غیرانسانی و وحشیانه طالبان شجاعت زیادی از خود نشان داده اند. کارزار جبهه مقاومت ملی با مقاومت فزاینده در برخی دیگر از مناطق افغانستان غنی و تکمیل می شود.
طالبان عرصه و زمینه ای برای خود ندارند. آنها نه مستعد تمایل به تغییر بوده، و نه برای پذیرش اسلامی روشن بینانه و فرهیخته بین خود متحد شده اند. بدین ترتیب ضروریست که غرب از جریانِ مقاومت ضد طالبان تا زمانی که بتوانند برای یک نظام حکومتی مشروع و مشارکتی در سطح ملی و بین المللی و یک افغانستان متحدِ مستقل با احترام به حقوق بشر و حقوق زنان مذاکره کنند، حمایت و پشیبانی به عمل آورد. به هرروی، شرایط هر چه که باشد، قرار است مبارزه برای افغانستان ادامه یابد.
منبع: وب سایت aspistrategist.org.au