معرفی اندیشکده شورای آتلانتیک و نگاه به بخش افغانستان(۱)
۲۸ شهریور(سنبله)۱۴۰۱-۲۰۲۲/۹/۱۹
سایت تحلیلی کلکین در تازه ترین اقدام خود در راستای آشنایی بیشتر با افغانستان به معرفی اندیشکده های مختلف جهان و بخش افغانستان این اندیشکده ها پرداخته است. همچنین، این سایت در تلاش است تا برای درک بهتر از مطالعات افغانستان به معرفی نویسندگان حوزه افغانستان این اندیشکده ها و خلاصه ای از تازه ترین مقالات مرتبط با افغانستان بپردازد. در ادامه به معرفی نخستین اندیشکده یعنی اندیشکده شورای آتلانتیک آورده شده است.
شورای آتلانتیک اندیشکده آمریکایی و غیرحزبی است که در سال ۱۹۶۱ و با هدف همکاری بین آمریکای شمالی و اروپا و در حوزه روابط بین الملل ایجاد شد. درواقع، چند سال پس از امضای پیمان آتلانتیک شمالی در سال ۱۹۴۹، سازمان هایی داوطلبانه در کشورهای عضو پدید آمدند تا درک عمومی و حمایت از سیاست ها و نهادهایی را که امنیت و صلح جمعی را ایجاد می کنند، ارتقا بخشند. این شبکه بین المللی از انجمن های شهروندان به طور رسمی در سال ۱۹۵۴ با ایجاد انجمن پیمان آتلانتیک پیوند خورد. بعدتر،در سال ۱۹۶۱ دین آچسون و کریستین هرتر، وزرای امور خارجه سابق به همراه ویل کلینتون، ویلیام فاستر و دیگر آمریکایی های برجسته شورا را ایجاد کردند. در همین رابطه شورا فعالیت خود را در دهه نخست فعالیت به مجموعه ای از گزارش ها درباره وضعیت افکار عمومی نسبت به کشورهای عضو اتحادیه تهیه اختصاص داد و برای جذب و تحریک مردم برای مشارکت دست به اقداماتی از طریق تبلیغات تلویزیونی، مجلات دانشگاهی و خبرنامه زدند. سپس در سال ۱۹۶۷ شورا اولین جلد ویرایش شده خود را با نام «ساخت بازار آمریکا-اروپا: برنامه ریزی برای دهه ۱۹۷۰» تهیه کرد. تا سال ۱۹۷۵ شورا با کمک متخصصان بین المللی، مقالات، کتاب ها، مونوگراف ها و غیره آثار متعددی را تولید کرد و دامنه کار خود را به مدیریت زیست محیطی و روابط بین ژاپن و غرب گسترش داده بود. در سال ۱۹۷۹، نایب رئیس شورای آتلانتیک، نئودور آشیل با تشخیص نیاز به ارتباط رسمی با رهبران جوان، کمیته آموزش و نسل های جانشین را تاسیس کرد. هدف از تشکیل این کمیته این بود که سیاست گذاران آینده درک کنند که اگر می خواهند جهان بهتری بسازند، همبستگی بین افراد و وجود یک وجدان آرام ضروری است. بعداز آن در سال ۱۹۸۵ دفتر اطلاعاتِ ناتو اندیشکده با همکاری وزارت امور خارجه ایالات متحده افتتاح شد تا توجه عمومی را بر موضوعات مهم برای امنیت جمعی ایالات متحده و متحدانش متمرکز کند. سپس، شورا در سال ۱۹۸۸ کنفرانس بین المللی بزرگی را در مورد بازسازی روابط شرق و غرب تشکیل داد. بعداز آن در سال ۲۰۰۴ شورا شریک ایالات متحده در کمیته بریتانیا-آمریکای شمالی شد، که در آن گروهی از رهبران تجاری، کارگری و دانشگاهی در بریتانیا، ایالات متحده و کانادا حضور داشتند که شورا متعهد به روابط هماهنگ و سازنده بین سه کشور و شهروندان آنها شد.
درنهایت، این اندیشکده پس از دهه ها فعالیت اکنون در راستای اهداف و برنامه های ذکر شده موضوعات مختلفی همچون سیاسی و دیپلماسی، امنیتی و دفاعی، اقتصاد و تجارت،انرژی و محیط زیست، و مسائل اجتماعی و تکنولوژی را مورد مطالعه قرار می دهد. همچنین دامنه فعالیت جغرافیایی این اندیشکده، شامل، آفریقا، آمریکا، اروپا، اورآسیا، هند-پاسفیک و خاورمیانه است. در این میان افغانستان به عنوان زیرمجموعه منطقه جنوب آسیا مجموعه هند-پاسفیک این اندیشکده مورد مطالعه قرار می گیرد. درواقع، پس از حادثه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ مطالعه حوادث و مسائل افغانستان نیز در دستور کار این شورا قرار گرفت و مقالات و تحلیل هایی در رابطه با مسائل افغانستان منتشر داده شد. از طرف دیگر، تحلیلگران و نویسندگان مختلفی با حوزه های تخصصی متفاوت عضو بخش افغانستان اندیشکده شوای آتلانتیک هستند که شامل افرادی همچون: لطف الله نجفی زاده، عمرصمد، نیلوفر سخی، میر سادات، اکمل علم، رویا رحمانی، بنیامین جانسون، نادر اسکویی، جان مانزا، اسکوت کوپر و جاستین کونیل می شود.
اما اکنون در راستای تحولات به وجود آمده در افغانستان، اندیشکده شورای آتلانتیک آورده است که «افغانستان برای مدت طولانی با بی ثباتی، تروریسم و درگیری دست و پنجه نرم کرده است که خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو پس از بیست سال جنگ، این کشور را در یک مقطع خطرناک تر قرار داده است. این در حالی است که با کنترل کشور به دست طالبان فشار بر قدرت های منطقه ای و جامعه جهانی برای کمک به ثبات افغانستان در راستای منافع خود و منافع مردم افغانستان درحال افزایش است». در همین راستا این اندیشکده مقالات جدیدی را در رابطه تحولات جدید به انتشار می رساند.
فروپاشی رژیم طالبان تنها راه پیشروی افغانستان است
یکی از تازه ترین مقالات این اندیشکده در رابطه با افغانستان مقاله ای تحت عنوان «فروپاشی رژیم طالبان تنها را پیشروی افغانستان است» به قلم داوود مرادیان، رئیس انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان است که در زیر متن ترجمه شده این مقاله آمده است:
باوجود خروج نظامی ایالات متحده و ناتو از افغانستان در ماه آگوست سال گذشته، واشنگتن و متحدانش همچنان با انتخاب های خود در مورد افغانستان دست و پنجه نرم می کنند و قادر به انتخاب بین گزینه های عادی سازی کامل، مهار، جداسازی، رویارویی و موارد دیگر نیستند. که این(سردرگمی) به خاطر این واقعیت است که طالبان از نظر پویایی ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی در هاله ای از ابهام قرار دارد. به گونه ای که اگر از ده نفر در مورد طالبان بپرسید، ده پاسخ متفاوت دریافت خواهید کرد. درواقع، دیدگاه های متضاد مثلاً دو ژنرال نظامی برجسته آمریکایی و بریتانیایی نشان دهنده چهره های متعددی از این گروه در سراسر جهان است. به طور مثال، تنها چندروز پس از فروپاشی جمهوری افغانستان در ماه آگوست گذشته، ژنرال سر نیکلاس پاتریک کارتر، رئیس ستاد دفاع بریتانیا، طالبان را با «کد افتخار» به عنوان «پسران کشور» توصیف کرد. یک سال بعد، او سراج الدین حقانی، معاون رهبر طالبان را یک «مدرنیست» معرفی کرد و از جامعه جهانی خواست که او و گروه «مدرن سازان» او را بپذیرند. این در حالی است که ژنرال اچ.آر مک مستر، مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده دیدگاهی کاملاً متفاوت در مورد طالبان دارد و آنها را به عنوان « یک سازمان تروریستی فراملی که با دیگران در ارتباط است و به وجود آمده از سازمان اطلاعاتی پاکستان است» توصیف کرد. اما این دیدگاه ها در مورد طالبان، نه تعاریف علمی بلکه اغلب شکل دهنده سیاست ها(در قبال این گروه) هستند.
چنانچه که به طور مثال، اولین تلاش برای ایجاد صلح با طالبان در سال ۲۰۰۶ توسط ارتش بریتانیا در هلمند صورت گرفت که پس از آن در کنفرانس لندن در سال ۲۰۱۰ به اوج خود رسید که در نتیجه آن «صلح و آشتی» به چهارچوب اصلی سیاست ائتلاف غرب تبدیل شد. از طرف دیگر، حتی در داخل دولت ایالات متحده، سیاست ها دربرابر طالبان دچار چنددستگی شده بود. امتناع مداوم وزارت امورخارجه ایالات متحده از گنجاندن طالبان در فهرست سازمان های تروریستی خارجی، نتیجه دیدگاه رمانتیک آن ها نسبت به طالبان بود که در به نتیجه رسیدن توافقنامه دوحه ۲۰۲۰ که بین ایالات متحده و طالبان به امضا رسید، کمک کرد. به عبارت دیگر، مبهم نگه داشتن طبقه بندی رسمی این گروه در بوروکراسی ایالات متحده، درها و گزینه هایی را برای واشنگتن باز نگه می دارد که در زمانی که در واشنگتن تصمیم گرفته و احساس شود به یک راه خروجی سریع نیاز دارد از آن استفاده کند که این امر در فوریه ۲۰۲۰ انجام شد. این در حالی است که به طور گیج کننده ای، استراتژی اصلاح شده ۲۰۱۷ ایالات متحده در آسیای جنوبی منعکس کننده دیدگاه تندروتر ژنرال مک مستر نسبت به طالبان بود.
با درنظرگرفتن این عوامل، شناخت بهتر اصول و ایدئولوژی های راهنمای طالبان می تواند به جوامع دانشگاهی و سیاست گذاری در درک این گروه و اتخاذ رویکرد نسبت به آنها کمک کند. اما به طور خاص برای رسیدن به این امر چهارچوبی سه جانبه که از ادبیات فارسی سرچشمه می گیرد، فریب های حکومت های استبدادی طالبان را که به «حکومت با سه ابزار» معروف است، روشن می کند که شامل زر، زور و تزویر است.درواقع، طالبان موفقیت چشمگیری در همسویی و همراهی این سه ابزار برای پیشبرد برنامه های خود داشته است. این ایده ها نه تنها به عنوان یک تمرین فکری مهم هستند، بلکه پیامدهای سیاسی مستقیمی برای تعامل بین المللی با طالبان و افغانستان نیز دارند.
۱٫زر: طالبان مانند هر گروه دیگری، دارای حوزه های وفادار متفاوتی هستند که برای حفظ آنها به پاداش های ثابت(هم مادی و هم غیرمادی) نیاز دارند. این وفاداری ها در سطوح زیر وجود دارد: ۱٫سربازان سطح پایین ۲٫فرماندهان سطح متوسط ۳٫ پایگاه مذهبی/روحانیون ۴٫ پایگاه قومی پشتون
در این رابطه باید گفت که بسته های پاداش در رویکرد این گروه از عناصر مادی، مذهبی، عقیدتی و سیاسی تشکیل شده است. جوایزی که به تعبیر طالبان منشا «آسمانی/الهی» دارند، مانند لذت های جنسی یا ملاقات با حضرت محمد که اغلب انگیزه های پیروان سرسخت این گروه را برای فعالیت برمی انگیزد که نمونه ای از آنها مهاجمان انتحاری هستند. از طرف دیگر، فرماندهان سطح میانی این گروه از طریق دریافت جوایز یا هدایای اقتصادی پاداش می گیرند. همچنین، در جریان شورش مواردی همچون اخاذی از کمک های مالی، تجارت مواد مخدر غیرقانونی، پرداخت های مالی توسط سازمان های مختلف اطلاعاتی، فرماندهان میدانی طالبان را ثروتمند کرد. این در حالی است که اگر اعضای سربازان طالبان روزانه ۱۰ دلار دریافت می کردند تعداد زیادی از طالبان در سطوح متوسط و بالا(از این منابع ثروت) به گربه های چاقی تبدیل شده بودند. به عنوان مثال، ملااختر منصور رهبر پیشین طالبان در امارات متحده عربی یک تجارت پرسود داشت. همچنین، از زمان بازگشت آنها به قدرت، بوروکراسی گسترده دولتی افغانستان، کمک های بین المللی و منابع معدنی به منابع جدید و اضافی برای پرورش گربه های چاق طالبان تبدیل شده است. طالبان نسخه سنی جنبش مذهبی ایران هستند که متعهد به ایجاد یک سیاست اسلامی تحت حاکمیت روحانیون هستند. با این حال برخلاف ایران، طالبان جنبش خالصانه خود را با برچسب هایی مانند «دموکراسی اسلامی» کمرنگ نمی کنند. مانند هرجنبش ایدئولوژیک دیگر، حکومت اسلامی طالبان ماهیت تحول آفرین و تمامیت خواه دارد. رساله جدید شیخ عبدالحقانی، ایدئولوگ کلیدی طالبان، نمونه روشنی از روایت آنها از یک سیاست اسلامگرای توتالیتر ارائه می دهد. این امر با موافقتنامه دوحه ۲۰۲۰ تسهیل شد که به دلیل ابهام در لحن و تعریف، یک حکومت اسلامی مبهم به سود طالبان را متصور بود.
طالبان همچنین یک هویت قومی پشتون متمایز دارند. به طوری که اکثریت بزرگ رهبران ارشد طالبان پشتون هستند. تضمین برتری سیاسی پشتون ها در درون سیاست افغانستان عامل اتحاد بین طالبان و پشتون های ناسیونالیست قومی است. این در حالی است که هردو رئیس جمهور قبلی، حامد کرزی و اشرف غنی نتوانستند یک روایت منسجم و سراسری ضدطالبان در میان پشتون ها ایجاد کنند.
۲٫زور: استفاده طالبان از خشونت برای پیشبرد اهداف سیاسی-ایدئولوژیک، مؤثر و استراتژیک بوده است.چنانچه که در جریان شورش این گروه، طالبان نیروهای ائتلاف را با ابزارهای ارزان اما تاثیرگذار مانند بمب گذاری های کنار جاده ای و حملات داخلی به وحشت انداختند. طالبان یک نیروی نظامی قدرتمند با اقدامات متعارف نبود بلکه به عنوان یک جنبش تروریستی بسیار موثر بود که موفق هم شد. نمونه ای از این واقعیت این هست که این گروه تا جولای ۲۰۲۱ نتوانسته بود هیچ شهر بزرگی را تصرف یا تحت کنترل خود در بیاورد. اما از زمان تسلط آنها بر دولت افغانستان، استفاده استراتژیک طالبان از دشمنان فعال و بالقوه آنها به طور کامل به نمایش گذاشته شده است. به طوری که آنها اعدام های عمومی را در شهرهایی مانند هرات و مزار را از سر گرفتند که نمونه های بارز «عملکرد خشونت آمیز» آنها است. در همین راستا، وزارت خانه های دفاع و کشور طالبان نیز در ساختار رسمی خود یک«گروه انتحاری» دارند که آماده استقرار در برابر هرگونه تهدید و به ویژه در کنار مرزهای شمالی و غربی افغانستان است.
اما گفته می شود که این گروه در اکوسیستم مبارزه بدون چالش نیستند. چنانچه که شاخه منطقه ای دولت اسلامی که با نام دولت اسلامی خراسان شناخته می شود مانند شمشیر دولبه ای برای طالبان است. از طرف دیگر، در حالی که رقابت جدی برسر دکترین های ایدئولوژیک و منابع مادی وجود دارد، داعش این فرصت طلایی را برای طالبان خلق کرده است تا خود را به عنوان تروریست های خوب که توانایی مبازره با تروریست های بد را دارند، معرفی کنند. به گونه ای که صداهای طرفداران طالبان در پایتخت های غربی و منطقه ای به سمت این طرز تفکر هدایت داده می شوند. طالبان همچنین می تواند به بهانه مبازره با داعش برای سرکوب مخالفان سیاسی خود نیز استفاده کند. علاوه بر این، افغانستان تحت حاکمیت طالبان اکنون به باشگاه «اقتدارگرایی دیجیتال» پیوسته است. این گروه به سرعت از دیگر رژیم های اقتدارگرا یاد می گیرد تا از رسانه های اجتماعی برای تبلیغ برنامه های خود و در عین حال سرکوب رسانه های مستقل و کنترل پلت فرم های دیجیتال استفاده کند. در این میان، کاربران افغان رسانه های اجتماعی به دلیل ابراز نظرات انتقادی و همچنین، خبرنگاران افغان و خارجی که به دلیل نظرات خود بازداشت شده اند به طور فزاینده ای مورد هدف اداره کل طالبان قرار می گیرند. علاوه بر این، طالبان حضور چشمگیری در رسانه های اجتماعی به ویژه توییتر دارند.
۳٫تزویر: فریب و تزویر در طول تاریخ، بخش جدایی ناپذیر در جنگ و استراتژی های سیاسی ازجمله توسط طالبان بوده است. به طوری که قبل از اولین اشغال موفق کابل در سال ۱۹۹۶، آنها بسیاری را به این باور رساندند که راه را برای بازگشت ظاهرشاه باز می کنند. آنها در دومین تلاش خود در سال ۲۰۲۱ با ادعای اینکه اکنون تغییر کرده اند، همین استراتژی را دنبال کردند. با این وجود، پس از تصرف تاج و تخت، شروع به اجرای دیدگاه اسلام گرایانه خود در امارت اسلامی افغانستان کردند. همچنین، علی رغم پوشش دهی و مطبوعات گسترده بین المللی هم در جریان جنگ با ایالات متحده و هم در زمان تسلط در ماه اوت گذشته، این گروه به طور شگفت انگیزی مرگ ملاعمر را برای بیش از سیزده سال مخفی نگاه داشتند و پنهان کاری کنند.
همچنین، طالبان برای فریب از رسانه های اجتماعی و گوشی های هوشمند در استراتژی های جنگی خود نیز استفاده کردند. تیم شناسایی آنها بی سروصدا پرچم طالبان را در میادین عمومی که در آن زمان تحت کنترل جمهوری افغانستان بود، نصب و فیلمبرداری کردند و این کلیپ های ویدئویی را در شبکه های اجتماعی پخش کردند تا «آزادسازی شهر» را اعلام کنند. در چنین مواردی، طالبان ابتدا فضای مجازی و اطلاعاتی را قبل از فضای فیزیکی شهر به تصرف خود درآوردند. علاوه بر این، بسیاری از مدافعان طالبان در رسانه ها، اتاق های فکر، محافل سیاسی اسلام گرا در استراتژی های گول زننده آنها کمک کرده اند. در حالی که صداها و دیدگاه های طرفدارن روسیه در محافل سیاسی غرب بارها افشا یا طرد می شوند، حلقه های طرفدار طالبان تاکنون به عنوان یک گروه مهم به رسمیت شناخته شدند.به عنوان مثال، می توان از تصمیم نیویورک تایمز برای انتشار مقاله سراج الدین حقانی، استخدام یکی از افراد نزدیک به سخنگوی وزرات خارجه طالبان توسط گروه بین المللی بحران به عنوان مشاور و حمایت مداوم آن از تعامل با طالبان یا نوشتن مطالبی در کتاب های نویسندگان غربی برای طالبان اشاره کرد.
شکستن چرخه سوتعهد با افغانستان
در حالی که در خصوص هزینه های انسانی درگیری و پیامدهای آن برای امنیت منطقه ای و جهانی اتفاق نظر وجود دارد، نسخه های متفاوتی برای حل آن وجود دارد. درواقع، طالبان بخش مهمی از این درگیری چند وجهی را نشان می دهد که با انعکاس این ماهیت پیچیده دو رویکرد بین المللی متمایز نسبت به طالبان وجود داشته است: «مهار»، در طول اولین حکومت آنها در دهه ۱۹۹۰ و «تعامل» از سال ۲۰۱۰ به بعد. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر به خوبی بیهودگی استراتژی مهار را نشان داد. توافقنامه۲۰۲۰ دوحه نقطه اوج تعامل موردنظر با طالبان بود که به جز طالبان تعداد کمی از احزاب از توافق دوحه حمایت کردند. نروژ به عنوان یک سرمایه گذار قوی در استراتژی تعامل، اخیراً ناامیدی خود را از طالبان ابراز کرد و با پشیمانی به بازیگران دیگر پیوست. در این میان، رویای های بایدن برای جدا شدن از افغانستان به دلیل وابستگی های امنیتی، سیاسی، اخلاقی به افغانستان همچنان با چالش مواجه است.
در این میان، در چهارچوب اقتدارگرایی اسلام گرایانه طالبان با فناوری قرن بیست و یکم، جامعه بین المللی نیز باید در رویکرد خود برای حمایت از مردم افغانستان در برابر موج سرکوب رژیم طالبان تجدید نظر کند. این به معنا است که روش های قدیمی تعامل را برای همیشه رها کنند.
فروپاشی رژیم طالبان، تنها راه پیش رو است
جایگزینی استراتژی موجود «محدودیت، تعامل و متعاقباً جداسازی» منجر به برچیده شدن حکومت طالبان خواهد شد. در دنیای «پساتروریسم» زمانی که جنگ جهانی علیه تروریسم در میان قدرت های بزرگ و شهروندانی خسته از جنگ به عنوان یک «جنگ همیشگی» مورد تسمخر قرار می گیرد، استراتژی برچیدن ممکن است دور از ذهن به نظر برسد. با این حال، حکومت نظامی مبتنی بر غارت، ترس و فریب قادر به رفع نیازهای اساسی افغان ها و همچنین پاسخگویی به نگرانی های امنیتی منطقه ای و جهانی نیست. استراتژی برچیدن نیازهای افغان ها را با ثبات منطقه ای و امنیت جهانی هماهنگ می کند. چنین تلاشی نیاز به رهبری جدی، خلاق و پایدار سازمان ملل به ویژه شورای امنیت دارد. در حال حاضر، نیز جبهه هایی برای مقاومت در برابر طالبان وجود دارد که نماد آن زنان شجاع افغان است.
در اولین دوره حکومت طالبان به دلیل تلاش های مشترک شرکای افغان، منطقه ای، ایالات متحده و ناتو به طرز شگفت انگیزی از بین رفت. در افغانستان پس از طالبان، این گروه می تواند به یک حزب سیاسی شبیه احزاب اسلامی پاکستان تبدیل شود. افغانستان در حال حاضر به یک فاجعه انسانی برای شهروندانش، تبعیض جنسیتی برای زنان، یک سیاهچاله منطقه ای و زخمی عمیق بر اعتبار غرب تبدیل شده است. نشانه های پاداش(زر)، خشونت(زور) و فریب(تزویر) مشخصه استراتژی ضد مقاومت آنها است. این در حالی است که جهان نمی تواند نسبت به نتیجه این مبارزه بی طرف بماند.
اما آیا جامعه بین الملل و به ویژه ایالات متحده از این جمله اطاعت خواهند کرد که « آمریکایی ها پس از اتمام همه گزینه ها، همیشه کار درست را انجام خواهند داد» یا اینکه تاریخ چرخه سیاست واکنشی را تکرار خواهد کرد که همیشه با اراذل و اوباش در راس امور به پایان می رسد؟