روابط خارجیسر تیتر خبرهانخستین خبرهایادداشت ها

چالش امنیت و ثبات افغانستان؛ محرکی مهم در تضمین منافع اقتصادی و استراتژیک چین (۱)

۹ اسفند (حوت) ۱۴۰۱ – ۲۸/ ۲/ ۲۰۲۳

(قسمت اول)

چین و افغانستان برای نخستین بار در سال ۱۹۵۵، یعنی پیش از آنکه جمهوری خلق چین توسط سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، روابطی دیپلماتیک برقرار کردند. نخست وزیر وقتِ چین، ژو ئِن لای، در سال ۱۹۵۷ به افغانستان سفر کرد و در همین راستا دو کشور قراردادی تجاری منعقد ساختند. طی چند سال بعد، پکن و کابل با معاهده عدم تجاوز متقابل در سال ۱۹۶۰ و همچنین معاهده مرزی در سال ۱۹۶۳، بنیادی برای دوستی متقابل پی ریختند. اما نقطه عطف دیگر در جریان روابط فی مابین در سال ۱۹۷۹ و با حمله شوروی به افغانستان بود.

چین از به رسمیت شناختن دولت ببرک کارمل که تحت مداخله شوروی در افغانستان مستقر شده بود، ممانعت کرد. بدین ترتیب گرچه سفارت چین تحت سرپرستی کاردار خود باز بود، اما روابط دیپلماتیک بین پکن و کابل به حالت تعلیق درآمد. نهایتا در سال ۱۹۸۹ نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند. پس از آن و زمانی که گروه های چریک مجاهدین، دولت جدید خود را در سال ۱۹۹۲ مستقر ساختند، نشانه هایی از آمادگی دو کشور برای عادی سازی روابط ظاهر شد؛ اما جنگی داخلی به سرعت شکل گرفت و تحولات متعاقبی را با خود به دنبال داشت.

با شروع درگیری های مسلحانه داخلی در افغانستان، پکن کارکنان سفارت خود را فراخواند (در درجه اول به دلیل نگرانی های ناشی از حفظ امنیت جانی پرسنل)، و روابط دیپلماتیک مابین دو کشور به طور کامل قطع شد. اما از سرگیری روابط رسمی فی مابین، در پرتو ایجاد دولت موقتی بود که پس از آغاز عملیات مبارزه با تروریسم تحت رهبری ایالات متحده برای سرنگون ساختن طالبان در پاسخ به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰، دنبال شد.

اما در همین راستا می توان اشاره کرد که از سال ۲۰۱۴ همکاری امنیتی چین و افغانستان به سطوح بی سابقه ای رسید. چنانچه روابط امنیتی چین و افغانستان، تحت حکومت وحدت ملی افغانستان، نزدیک ‌تر از همیشه بود و این جریان فزاینده از روابط امنیتی چین و افغانستان، موازی با روابط دیپلماتیک و اقتصادیِ مناسب و مطلوب، پس از تحقق اولین سفر رئیس جمهور وقت افغانستان، اشرف غنی به به کشور چین در اکتبر ۲۰۱۴، رخ داد. در جریان این سفر، همتای چینی اشرف غنی از کمک های مالی ۳۲۹ میلیون دلاری چین به افغانستان خبر داد.

گرچه از سال ۲۰۰۱، پکن به لحاظ دیپلماتیک و اقتصادی در افغانستان مشغول بود، با این حال از زمان استقرار حکومت وحدت ملی، این کشور به آرامی اما عملاً، درگیر امور امنیتی و دفاعی افغانستان نیز گردید. اقدامات چین در راستایِ طرح “یک کمربند یک جاده” و تلاش برای پیشبرد کریدور اقتصادی چین و پاکستان (CPEC)؛ مرتفع ساختن دغدغه های خود در رابطه با ظهور دولت اسلامی و از بین بردن پناهگاه های امن برای شبه نظامیان اویغور در منطقه، به ویژه در کمربند افغان-پاکستان، به موازات هم می توانست ضامنی برای منافع چین محسوب شود.

باید اشاره کرد افغانستان در انتهای کریدور واخان در شمال شرق این کشور با چین ۹۰ کیلومتر مرز مشترک دارد. گرچه مرز افغانستان با چین در میان ۱۴ کشور همسایه چین کوتاه ‌ترین مرز است، با این وجود، مرز مذکور که به دلیل شرایط ناهموار ارضی به سختی قابل عبور و تردد نیز هست، در پکن به عنوان نمادی از یک معضل امنیتیِ مسئله ساز نگریسته می شود و این نگرانی با برنامه خروج نیروهای آیساف از افغانستان بیش از پیش قوت گرفت.

چراکه جمهوری خلق چین همواره از بی ثباتی احتمالی در همسایگی غربی خود و احتمالِ سرریز چالش های امنیتی و یا سرایت تهدیدهای احتمالی به کشور خود بیم داشته است. دامنه این تهدیدات درک شده گسترده بوده و دربرگیرنده مصائب و چالش هایی از جمله قاچاق مواد مخدر و اسلحه، مشکلات مربوط به امنیت سرمایه گذاری های چین، و هجوم تروریست های آموزش دیده در افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی، از جمله جدایی طلبان اویغور نیز می شود، گروهی که به گفته پکن، ادعای استقلال منطقه خودمختار سین کیانگ- اویغور را دارند.

بدین ترتیب طی سال های اخیر شاهد فعال گرایی فزایندۀ چین در قبال مسائل و تحولات افغانستان بوده ایم. افزایش فعالیت ها در روابط با افغانستان و کشورهای همسایه، ابتکار عملِ راه ابریشم جدید، مشارکت در مکانیسم های مختلف منطقه ای، سفرهای اخیر مقامات عالی رتبه به کابل و حتی ورود به مناسباتی عملی و علنی با طالبان و تلاش برای عادی سازی روابط با افغانستان زیر سایه طالبان از این دست اقدامات است. (Bilal Khalil, 2016)

کریدور واخان

روابط نیم بند اما دیرین افغانستان و چین در تاریخچه مناسبات دو کشور

همان طور که اشاره شد، علی رغم مرز مشترکِ کوتاه، افغانستان کشوری همسایه با چین بوده و دو کشور پیشینه ای دیرین از تعامل متقابل به واسطۀ جاده ابریشم را به دوش می کشند. چنانچه می توان گفت تبادلات فرهنگی بین افغانستان و چین سابقه ای طولانی دارد. در قرن دوم پیش از میلاد، جاده ابریشم توسط سفیر چین، ژانگ کیان، افتتاح شد. او به مناطق غربی چین رفته تا به افغانستان رسید. همچنین می توان گفت راهبی چینی به نام ژوان ‌زانگ از طرف امپراطور تای ژونگ از سلسله تانگ که به ماموریتی فرستاده شده بود، زمانی وارد افغانستان شد و در کتاب معروفش، «یادداشت های بودایی از جهان غرب»[۱]، گزارشات مفصلی از کشور افغانستان ارائه داد.

در آغاز قرن پانزدهم از امپراتوری مینگ نیز هر دو کشور ارتباطات مکرری داشتند. همچنین پس از تأسیس سلسله درانی در سال ۱۷۴۷، امپراتوری چینگ چین و افغانستان چندین بار برای یکدیگر پیام فرستادند. اما در دوران معاصر، روابط رسمی بین چین و افغانستان در سال ۱۹۴۴ برقرار شد. در آن زمان، دولت کومین تانگ چین (کی.ام.تی) و دولت وقت افغانستان توافق نامه دوستی چین و افغانستان را امضا کردند. بدین ترتیب دو کشور رسما روابط دیپلماتیک برقرار و متقابلا سفرای خود را نیز اعزام کردند.

 پس از تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹، روابط مابین چین و افغانستان به سرعت رشد و توسعه یافت. افغانستان در سال ۱۹۵۰ جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت که این کشور (افغانستان) یکی از نخستین کشورهایی بود که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخت؛ جمهوری خلق چین نیز به اهمیت روابط با کشورهای در حال توسعه پی برد. بدین ترتیب در سال ۱۹۵۵ چین روابط دیپلماتیک را با افغانستان برقرار کرد. در همین راستا در ژانویه ۱۹۵۷، نخست وزیر وقت چین، ژو ئِن لای و معاون نخست وزیر، هی لانگ[۲]، رهبری هیئتی را برای بازدید از افغانستان بر عهده داشتند. دو کشور با صدور بیانیه ای مشترک بر تقویت بیشتر روابط فی مابین تمرکز و بر اصول کنفرانس باندونگ تاکید کردند. این نخستین بار بود که رهبران چین از افغانستان بازدید می کردند.

چن ئی، معاون نخست وزیر وقت چین در سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵ از افغانستان دیدن کرد. همچنین در سال ۱۹۶۶، لیو شائوچی، دومین رئیس جمهور جمهوری خلق چین، از افغانستان دیدن کرد. در سال ۱۹۶۴ محمد ظاهر شاه نیز به چین سفر کرد. از طریق این سفرها، چین و افغانستان پروتکل مرزی چین و افغانستان، موافقتنامه همکاری اقتصادی و فناوری چین و افغانستان و موافقتنامه همکاری فرهنگی چین و افغانستان را امضا کردند که اختلافات ارضی بین دو کشور در کریدور واخان را مرتفع می ساخت. همچنین این دیدارها باعث تقویت روابط دوجانبه بین دو کشور گردید.

شایان ذکر است روابط سیاسی فعال دو کشور مسبب ارتقای ارتباطات فرهنگی و اقتصادی نیز گردید. به عنوان مثال، در سال ۱۹۵۶، یک هیئت فرهنگی و هنری چینی از افغانستان دیدن کرد و در سی و هشتمین سالگرد روز استقلال افغانستان شرکت کرد. در همان سال، هیئت چینی در اولین نشست نمایشگاه بین المللی صنعت افغانستان شرکت کرد. دو کشور همچنین قرارداد پرداخت تجاری را امضا کرده و روابط نزدیک اقتصادی و تجاری برقرار ساختند. پس از سال ۱۹۵۷، چین اعزام دانشجو به افغانستان را آغاز کرد تا زبان و ادبیات افغانستان را فرا گیرند.

 اکثر این دانشجویان بین المللی به محققان مشهوری تبدیل شدند که بر روی ادبیات پشتو، افغانستان و تاریخ این کشور در چین تمرکز کردند. به عنوان مثال، چه هونگ کای[۳] در سال ۱۹۵۹ در افغانستان تحصیل کرد و بعدها استاد ادبیات پشتو شد. او زمان زندگی خود را وقف تالیف فرهنگ لغت چینی-پشتو کرد. همچنین پروفسور ژانگ مین که در همان دوره در افغانستان تحصیل می کرد نیز کتاب «فرهنگ و جامعه در افغانستان»[۴] را نگاشت.

 در این دوره چین به افغانستان کمک های اقتصادی ارائه کرد و در ساخت تعدادی کارخانه و زیرساخت ها نیز یاری رسان بود. چنانچه از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۶، چین ۷۳ میلیون دلار به افغانستان کمک کرد و پس از اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده، جمهوری فدرال آلمان و بانک جهانی در جایگاه پنجم از این روند قرار گرفت. کمک های چین عمدتاً وام ها و کمک های بلاعوض بود.

به هرروی طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، روابط چین و افغانستان با موانعی مواجه شد. به دنبال انقلاب فرهنگی در سال ۱۹۶۶ در چین، روابط بین دو کشور به سردی گرایید. اما متعاقبا روابط در اوایل دهه ۱۹۷۰ بهبود یافت، چنانچه بازدیدهای رده بالایی مابین دو کشور رخ داد و مجموعه ای از موافقت نامه ها در مورد تجارت دوجانبه و هوانوردی غیرنظامی امضا شد.

در سال ۱۹۷۵ نیز محمد داوود خان، نخست وزیر وقت افغانستان نیز در رأس هیئتی به چین سفر کرده و از سوی مائو تسه تونگ، بنیان گذار و نخستین رئیس جمهور جمهوری خلق چین مورد استقبال قرار گرفت. پس از آن، پیوندهای سیاسی بین چین و افغانستان به سرعت بسط و توسعه یافت. افغانستان “اصل چین واحد” و اینکه تایوان جزء لاینفک قلمرو چین است را به رسمیت شناخت. (بر اساس اصل و یا سیاست «یک چین» یا «چین واحد» هر کشوری که دارای روابط رسمی با پکن است حق آن را ندارد با تایوان روابط رسمی داشته باشد.)

با این حال، در سال ۱۹۷۸ شاهد رخدادِ انقلاب ثور افغانستان بودیم و محمد داوود خان، رئیس جمهور وقت این کشور، توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرنگون شد. چین گرچه دولت جدید در افغانستان را به رسمیت شناخت اما می توان گفت پس از حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، روابط چین و افغانستان سقوط کرد.

دولت چین تهاجم صورت گرفته از سوی اتحاد جماهیر شوروی را محکوم و از به رسمیت شناختن رژیم حزب دموکراتیک خلق تحت حمایت شوروی ممانعت به عمل آورد و بدین ترتیب روابط رسمی پکن با حکومت افغانستان قطع شد. در مقابل رژیم حزب دموکراتیک خلق در افغانستان نیز یک سیاست طرفدار شوروی و ضد چینی را دنبال و مدام از سیاست ویتنام چین انتقاد کرد. بدین ترتیب دولت چین نیز متقابلا از مبارزات مردم افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی حمایت نموده و به پناهندگان افغان کمک هایی بشردوستانه ارائه کرد.

نهایتا پس از خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، افغانستان به سرعت درگیر جنگ داخلی خونینی شد. مجاهدین افغان در سال ۱۹۹۲ حکومت را به دست گرفته و در پی نرمالیزه ساختن روابط چین و افغانستان برآمدند. اما به زودی درگیری و نزاع بین گروه های مختلف چریکی و جنگ داخلی شدت گرفت. بدین ترتیب چین به دلایل امنیتی در فوریه ۱۹۹۳ کارمندان سفارت را در افغانستان تخلیه کرد و روابط عادی بین دو کشور قطع شد. (Wei, 2018: 361-362)

از دوگانگی تا دکترین “امنیت جدید” پکن: مناسبات چین-افغانستان ۱۹۹۰-۲۰۰۱

در طول دهه ۱۹۸۰، پکن فشار زیادی بر مسکو جهت خروج از افغانستان وارد ساخت. در ماه مارس سال ۱۹۸۲ و در پی سخنرانی لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی، دنگ شیائوپینگ، همتای چینی وی اظهار داشت که خروج شوروی از افغانستان یکی از سه وظیفه مهم و حیاتی است که بایستی پیش از عادی سازی روابط چین و شوروی صورت گیرد. نهایتا آخرین نیروهای شوروی کشور افغانستان را در آوریل ۱۹۸۹ (یک ماه پیش از ورود گورباچف به پکن برای عادی سازی روابط و پایان دادن به اختلافات طولانی چین و شوروی) ترک کردند. اما متعاقبا در پی جنگ داخلی پرآشوب در افغانستان، طالبان تحت تسلط پشتون ها در سال ۱۹۹۶ قدرت را به دست گرفتند.

گرچه برخی کشورها رژیم طالبان را به رسمیت شناختند، اما چین تا حد امکان از دولت طالبان دور ماند. با این حال متعاقبا، چینی ها به سرعت دررابطه با موضع گیری خود تجدید نظر کرده، علاقه شدیدی به تجارت با طالبان، (حداقل از نظر منابع طبیعی و انرژی) نشان دادند. چنانچه سفیر وقت چین در پاکستان، لو شونلین[۵]، در دسامبر ۲۰۰۰ و به صورت مخفیانه با ملا عمر، رهبر وقت طالبان ملاقات کرد.

 به گفتۀ عبدالسلام ضعیف، همتای طالبانی لو شونلین، در کتاب خود، «زندگی من با طالبان»[۶] (۲۰۱۱)، ملا عمر به سفیر چین اطمینان داد که طالبان “به هیچ گروهی اجازه استفاده از خاک افغانستان را نخواهد داد.” علاوه بر این، طالبان موافقت کردند که در ازای به رسمیت شناختن طالبان از سوی پکن به عنوان دولت قانونی حاکم بر افغانستان و کمک برای کاهش هرگونه تحریم احتمالی سازمان ملل علیه رژیم، هیچ حمله ای به چین را صورت ندهند.

در همین راستا و بنابر گزارش بیل گرتز، ستون نویس واشنگتن تایمز، می توان مشارکت شرکت های فناوری های هوآوی (Huawei Technologies) و تجهیزات مخابراتی چونگ شینگ (Zhongxing Telecom) در افغانستان را از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ تایید کرد. اگرچه اتحاد طالبان با القاعده با توجه به شورش در منطقه سین کیانگ، تهدیدات امنیتی جدی ایجاد می کرد، لیکن چینی ها به همکاری خود با طالبان ادامه دادند. پکن می خواست اطمینان یابد طالبان به هیچ وجه از شبه نظامیان اویغور حمایت به عمل نخواهد آورد. ضمن آنکه چینی ها از همتایان پاکستانی خود و متعاقباً روابط رسمی و غیررسمی آنها با طالبان حمایتی بی امان به عمل آوردند.

بدین ترتیب چین از موضع تهاجمی و سیاست خشونت ‌آمیز خود طی دهه ‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، به مسیری دیپلماتیک ‌تر در دهه ۱۹۹۰ تغییر جهت داد. پس از فروپاشی شوروی و جنگ سرد، چین تغییرات تعیین کننده و قاطعانه تری اتخاذ کرده و تلاش های قابل توجهی برای ایجاد یک دکترین امنیتی جدید انجام داد. در نتیجه پکن گسترش کانال های ارتباطی چند بُعدی و همکاری های اقتصادی چند وجهی را مد نظر قرار داد. از این رو می توان گفت تحت دکترین امنیتی جدید، “ایدۀ پیشوری و توسعه صلح آمیز چین” برجسته شد.

در این سیاست نقطه قوت و تاکید بر آن بود که چین قادر است در یک محیط صلح آمیز از نظر اقتصادی پیش رفته و نقش مهمی نیز در صلح جهانی داشته باشد. در نتیجه چین در کنار کمک به صلح جهانی از طریق توسعه خود، به طور فعال اهداف اقتصادی خود را دنبال کرد و این امر به ویژه در مورد کشور افغانستان نیز صادق بود.

در کل دهه ۱۹۹۰، چین از موضع خود در زمینه «سازگاری دوسوگرا» تا ایجاد تعاملات اقتصادی و دیپلماتیک جدیدتر، برای پاسخگویی به خواسته ‌های افغانستان و طالبان، پیشرفت‌ های چشمگیری داشت. اما در مقابل، شاهدیم که پکن علاقه خاصی به ایفای نقش امنیتی در افغانستان نداشت؛ زیرا در این صورت می بایست با ذی نفعان متعددی مقابله می کرد و حتی امکان داشت به هدف اصلی گروه های تروریستی بین المللی تبدیل شود.

به هرروی با شروع عملیات نظامی ایالات متحده (عملیات آزادی پایدار) جهت حذف تهدیدات تروریستی بین المللی ناشی از افغانستان، وضعیت در کابل به طرز چشمگیری تغییر کرد؛ زیرا ایالات متحده به دنبال برکناری دولت طالبان از قدرت و ایجاد پناهگاه های امن بود. در فضای ملتهب نشات گرفته از چنین سناریویی، همکاری های چندجانبه در مورد افغانستان توجه بیشتری را به خود جلب کرد. نیروهای آمریکایی و انگلیسی بمباران شدید تأسیسات دفاع هوایی طالبان و مراکز فرماندهی مستقر در فرودگاه را آغاز کردند. در نهایت، طالبان کابل را ترک و نیروهای ائتلاف شمالی کنترل شهر را در نوامبر ۲۰۰۱ به دست گرفتند. (MOHANTY, 2017: 12-14)

مرحله ای از سازش و توافق محاسبه شدۀ چین در قبال تحولات افغانستان

حضور نظامی نیروهای بین المللی در افغانستان در اواخر سال ۲۰۰۱ طیفی از واکنش ‌ها را از سوی چین برانگیخت. از یک سو، پکن علاقه مند زدن ریشه های تروریسم در افغانستان بود و از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد ابتکار عمل نیروهای بین المللی کمک به امنیت (ایساف) در سال ۲۰۰۱ حمایت می کرد. چنانچه پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پکن به اداره تحقیقات فدرال اجازه داد تا در اکتبر ۲۰۰۲ دفتری را در پکن افتتاح، و بدین وسیله همکاری های ضد تروریسم چین با ایالات متحده را تقویت سازند. اما از سوی دیگر، پکن اساساً از شرکت در هرگونه حضور نظامی بین المللی در افغانستان اجتناب نموده و به نیروهای ائتلاف اجازه نداد که خارج از پایگاه ها یا حریم هوایی چین عملیاتی اجرا کنند.

به هرروی نه تنها روابط چین و افغانستان به طور رسمی مجددا در دسامبر ۲۰۰۱ برقرار شد بلکه باید گفت پس از یازده سپتامبر، تعاملات چین با افغانستان به مراتب بالاتری نیز دست یافت. اما در این مرحله نیز، چین هم به دنبال منافع دولت افغانستان و هم طالبان به طور پنهانی بود. با توجه به تعاملات امنیتی، اقتصادی و سیاسی که افغانستان از بازیگران اصلی منطقه دعوت به عمل می آورد، چین به عنوان رقیبی قوی در این میانه ظاهر شد. افغانستان به چین نشان داد که خواهان برآورده شدن مطالبات و خواسته هایش است. با سفر حامد کرزی در سال ۲۰۰۲، چین سفارت خود را در کابل بازگشایی و متعاقب آن ۱۵۰ میلیون دلار کمک برای بازسازی متعهد شد.

 در واقع، چین یکی از نخستین کشورهایی بود که رسماً با دولت جدید کرزی روابط برقرار کرد. در این دوره، پکن قویا بر دستیابی به اهدافی مشخص در کابل تاکید داشت. همچنین چین از افزایش خشم جدایی‌ طلبان اویغور نگران بود و تلاش می کرد تا اجازه ندهد افغانستان فرصت و امکانی برای رشد و قدرت یابی آنها شود. همچنین قاچاق مواد مخدر از افغانستان نیز نگرانی عمدۀ پکن بود. اما شایان ذکر است که در این میان، مداخله ایالات متحده در افغانستان، مانند حضور شوروی سابق، پاسخ و واکنشیی از سیاستِ “محاصره/محصورسازی” چین را در پی داشت. چنانچه می توان گفت رشد فعالیت های نظامی ایالات متحده خشم بسیاری از رهبران چین را برانگیخت. پکن همچنین بر خروج ناتو از افغانستان تاکید و خواستار مذاکره ای سیاسی شد.

چین به دنبال این بود که تصویر مثبتی از خود در چشمان کابل و متحد دیرینه اش یعنی، پاکستان داشته باشد. به طور مشابه، چین قضد نداشت عدم تعامل کافی با افغانستان، که می ‌توانست در بردارندۀ اثرات بالقوه امنیتی و اقتصادی برای چین باشد، تهدیدات بالقوه ای در آینده ایجاد کند. چین تلاش های بیشتری برای تعامل جهت سرمایه گذاری های تجاری و همچنین تلاش های فعالی برای تقویت روابط خود با افغانستان از طریق مشارکت در روند صلح انجام داد. در دسامبر ۲۰۰۲، چین “اعلامیه کابل پیرامون روابط خوب همسایگی” را امضا کرد که بر اساس آن چین متعهد شد به تمامیت ارضی و حاکمیت افغانستان احترام بگذارد. در این راستا،  رهبری چین از “دیپلماسی پیرامونی” در سیاست خارجی خود برای افغانستان بهره جسته است. چنانچه به گفته رئیس جمهور شی جین پینگ، “چین برای توسعه خود برای ایجاد یک محیط همسایگی سالم تلاش خواهد کرد و به دنبال توسعه مشترک با کشورهای همسایه است.”

  کرزی در سال ۲۰۰۳ دو دیدار کوتاه از چین داشت؛ و دکتر رنگین دادفر سپنتا وزیر امور خارجه وقت افغانستان نیز در سال ۲۰۰۷ از پکن و همتای چینی خود در اواخر همان سال دیدار کرد. این دیدارها صرفاً تأیید مجددی بر اظهارات قبلی مبنی بر «همکاری، دوستی و عزم راسخ برای مبارزه مشترک با تروریسم» بود. اما در این میان پکن به تعامل مخفیانه با طالبان نیز ادامه داد؛ تا جایی که در سال ۲۰۰۵، مقامات دولت افغانستان نگرانی خود را در مورد جریان تسلیحات چینی به سمت ستیزه جویان طالبان ابراز کردند. علاوه بر این، در سال ۲۰۰۷، مطبوعات ایالات متحده و بریتانیا این مسئله را چنین گزارش کردند: “با آگاهی و درک کامل پکن از اینکه این سلاح ها به کجا می روند؛ باید گفت آمریکایی ها با سلاح های چینی، کشته می شوند.”

شایان ذکر است در این دوره، موفقیت ایالات متحده در مبارزه با تروریسم تا حد زیادی منوط به روابط آن با پاکستان بود. با این حال، ایالات متحده نقاط همگراییِ قابل توجهی (حداقل در حذف نفوذ افراط گرایان و مقابله با تهدید فزاینده قاچاق مواد مخدر) با چینی ها داشت. در بیانیه مشترک روسای جمهور چین و ایالات متحده در نوامبر ۲۰۰۹، هو جین تائو و باراک اوباما قویا برای اتخاذ رویکردی جهت ایجاد یک افغانستان باثبات توافق کردند.

 بدین ترتیب شاهد ملغمه ای از مواضع چین هستیم. به هرروی می توان گفت چین در مورد عدم پشتیبانی از ایالات متحده در زمینه نظامی موضعی قاطع و سرسختانه داشت؛ زیرا این امر پکن را علیه جهان اسلام (با پیامدهای اجتناب ناپذیر مشکلات تشدید شده در سین کیانگ) جلوه می داد. (MOHANTY, 2017: 15-18)

مناسبات چین و افغانستان در دوران ریاست جمهوری حامد کرزی

همان گونه که اشاره شد، افغانستان و چین در اواخر سال ۲۰۰۱ و اندکی پس از فروپاشی رژیم طالبان، رابطه رسمی دیپلماتیکی برقرار ساختند و حامد کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان برای نخستین بار در سال ۲۰۰۲ از چین بازدید کرد. کرزی که در دسامبر ۲۰۰۱ به ریاست دولت موقت جدید منصوب شد، بی اتلاف وقت در ژانویه ۲۰۰۲ از پکن دیدار کرد و متعاقبا ذیل مناسباتِ صورت گرفته، شاهد فعال گرایی چین هستیم.

کرزی از رئیس جمهور وقت چین، جیانگ زمین، و همچنین نخست وزیر وقت، ژو رانگ جی، ۳۰ میلیون یوان (معادل حدود ۳٫۶ میلیون دلار در آن زمان) در قالب تامین اضطراری و همچنین کمک مالی به مبلغ ۱ میلیون دلار دریافت کرد. چین همچنین از سال ۲۰۰۲، مبلغ ۱٫۵ میلیون دلار کمک بلاعوض به افغانستان را طی پنج سال اعلام کرد. از آن زمان، چین بسته های کمکی را یکی پس از دیگری به افغانستان اعلام نموده و تحویل داده است. (Sekiyama, 2012)

همچنین هنگامی که دولت جدید در افغانستان و پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ تأسیس شد، چین دولت حامد کرزی را نیز به رسمیت شناخت. هنگامی که کرزی متعاقبا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ پیروز شد، بار دیگر در سال ۲۰۰۶ و برای بار دیگر در سال ۲۰۱۰ به چین سفر کرد. در جریان سفر کرزی در سال ۲۰۰۶، هر دو کشور معاهده همسایگی خوب و همکاری در روابط دوجانبه را امضا کردند. اما در این دوره، مقامات چینی هیچ سفری به افغانستان نداشتند. همکاری ‌های امنیتی و اقتصادی، مبارزه با تروریسم، تاکید بر اکتشاف منابع طبیعی، تولید برق، زیرساخت ‌ها و توسعه، بهبود بخش کشاورزی، قاچاق مواد مخدر و جرایم سازمان ‌یافته در راس برنامه ‌های نشست های راهبردی فی ما بین بود. همچنین چین به طور کامل در تلاش های بین المللی صلح افغانستان مشارکت داشت و از آن حمایت کرد.

در کل می توان گفت چین در تمام گردهمایی های مربوط به افغانستان که شامل مجمع لندن در مورد افغانستان در سال ۲۰۰۶، کنفرانس پاریس در سال ۲۰۰۸، کنفرانس لاهه در سال ۲۰۰۹، کنفرانس استانبول و همچنین کنفرانس کابل در سال ۲۰۱۰ می گردید شرکت کرد. به همین ترتیب، افغانستان عضو سازمان همکاری شانگهای نبود، اما چین در چنین مجمعی موضوع افغانستان را مورد بحث قرار داد. (Qayum, 2018: 95)

لازم به ذکر است در سال ۲۰۰۴، چین از مبلغ ۹٫۶ میلیون پوند بدهی های دولت افغانستان چشم پوشی کرد. متعاقبا چین کمک های بلاعوض ۱۵ میلیون دلاری را در سال ۲۰۰۵، همچنین کمک های بلاعوض بیشتر به مبلغ ۱۶۰ میلیون یوان (حدود ۲۰ میلیون دلار وقت) در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، و یا ۵۰ میلیون ین دیگر (حدود ۶ میلیون دلار) در سال ۲۰۰۸ به عنوان کمک بلاعوض اعلام کرد.

چین علاوه بر کشور اهدا کنندۀ کمک های دولتی به افغانستان، به عنوان یک شریک اقتصادی مهم نیز ظاهر شده است. از اینرو در سال مالی ۲۰۱۱-۲۰۱۰، حجم مبادلات تجاری مابین دو کشور بالغ بر ۳۷۳ میلیون دلار بوده است. چنانچه تا پایان آوریل ۲۰۱۰، چین در مجموع ۱۲۳ میلیون دلار در پروژه های مختلف از جمله معدن، ارتباطات و ساخت و ساز جاده سرمایه گذاری کرده بود.

در سال ۲۰۰۷، شرکت دولتی چین متالورژیکال گروپ (MCC) قراردادی را برای استخراج یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان در جنوب کابل، به دست آورد. در سال ۲۰۱۱ یک شرکت دولتی دیگر، شرکت ملی نفت چین (CNPC)، حق حفاری نفت و گاز طبیعی در سه میدان در استان های شمال شرقی فاریاب و سر پل را به دست آورد. بدین ترتیب چین و افغانستان متعاقبا گامی به سوی روابطی نزدیک تر برداشتند.

در آغاز ماه ژوئن سال ۲۰۱۲، حامد کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان برای شرکت در نشست سران سازمان همکاری شانگهای به پکن سفر کرد. در آن زمان اعضای این سازمان بر سر این مسئله که افغانستان را به وضعیت ناظر، همتراز با ایران، هند و پاکستان ارتقا دهند، موافقت نمودند. این بدان معنا بود که از آن پس افغانستان به طور خودکار در اجلاس سالانه شرکت کرده و به کابل فرصتی داده می شد تا روابط نزدیک تری را با کشورهای عضو به ویژه چین بسط و توسعه دهد.

 کرزی در این سفر با رئیس جمهور سابق چین، هو جین تائو نیز دیدار کرده و دو طرف در جریان گفتگوهای خود برروی یک مشارکت استراتژیک و همچنین بر ادامه تقویت روابط دوجانبه توافق کردند. هر چند جدا از فعالیت های اقتصادی، اقدامات چین در جهت تقویت روابط سیاسی و امنیتی بین دو کشور نگرانی ‌هایی را در میان برخی از افراد مبنی بر قرار گرفتن افغانستان در زیر سلطه چین ایجاد کرد، با این حال، نقش چین در امور افغانستان (مسائل نظامی) در مقایسه با سایر کشورها به هیچ وجه برجسته نبود. (Sekiyama, 2012)

ادامۀ مطلب در شمارۀ دوم از “چالش امنیت و ثبات افغانستان؛ محرکی مهم در تضمن منافع اقتصادی و استراتژیک چین

 

[۱] Buddhist Records of the Western World

[۲] He Long

[۳] Che Hongcai

[۴] Culture and Society in Afghanistan

[۵]  Lu Shunlin

[۶] My Life with the Taliban

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا