نگاهی به رابطه اشرف غنی و ایالات متحده؛ تکرار بازی مهره های سوخته
۶ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۲ – ۲۶/ ۴/ ۲۰۲۳
دکتر مجتبی نوروزی
طی ماه های اخیر پس از یک دوره سکوت خبری حاکم بر روایتگری سقوط کابل، مصاحبه ها و اظهار نظرهای پرشماری از سوی مقامات حکومت پیشین و بازیگران بین المللی دخیل در افغانستان به ویژه مقامات آمریکایی صورت گرفته است که می تواند موضوع پژوهش مفصلی با رویکرد تحلیل محتوا باشد که می تواند بخشی از نقاط تاریک این مقطع حساس تاریخی را مشخص کند. اما در این بین جنگ لفظی و رقابت روایتگری مقامات پیشین آمریکایی و اشرف غنی و برخی از نزدیکان وی بیش از سایر وجوه مورد توجه قرار گرفت. اشرف غنی که در سال ۲۰۱۴ رییس جمهور مطلوب و محبوب آمریکایی ها به حساب می آمد، در پایان حضورش بارها با الفاظی مانند خائن، بی اراده، دروغگو و… از سوی رفقای پیشینش مورد خطاب قرار گرفت. نگاهی به سیر تحول این رابطه می تواند واجد نکات و درس های ارزشمندی باشد.
برای مرور این رابطه می توان آن را در سه دوره زمانی مورد بررسی قرار داد: دوره روابط خوب غنی و آمریکایی ها، دوره دوساله پایانی حضور وی در قدرت که مصادف با مذاکرات آمریکایی ها و طالبان بود و دوران پس از سقوط.
در دوره نخست موضوعات متعددی باعث شده بود اشرف غنی بازیگر محبوب آمریکایی در سپهر سیاسی افغانستان باشد: ویژگی های فردی غنی، شرایط سیاسی حاکم بر روابط دو کشور در سال ۲۰۱۴ و اقدامات دوجانبه صورت گرفته در روزها و سال های نخست ریاست جمهوری اشرف غنی.
در نگاه نخست اشرف غنی، دانش آموخته دانشگاه های آمریکایی بیروت و کلمبیا بود که ادبیات سیاسی واشنگتن را هم به واسطه سال ها زندگی در این کشور و هم اشتغال طولانی مدت در بانک جهانی درک می کرد و فاقد هرگونه سابقه جهادی و پرونده فساد مالی بود. دقیقا همان دو موضوعی که به شاه بیت حساسیت های ایالات متحده در دوران کرزی بدل شده بودند. او همچنین در سطح نظریه پردازی با تالیف کتاب ترمیم دولت های فروپاشیده خود را مدعی نجات افغانستان می دانست. همه این عوامل باعث همگرایی بیش از حد آمریکایی ها با شخصیتی شوند که در ساختار سنتی قدرت در افغانستان جایی نداشت و اساسا فهم درستی از این ساختار نداشت.
افزون بر این باید توجه داشت که افغانستان در سال ۲۰۱۴ در حالی به انتخابات ریاست جمهوری پساکرزی نزدیک می شد که رابطه سرد کرزی و آمریکایی به بدترین وضعیت ممکن رسیده بود. سردی که از ۲۰۰۹ آغاز شده بود و ریشه در تلاش های آمریکایی ها به سرکردگی خلیلزاد در انتخابات پیشین برای کنار زدن کرزی و جایگزینی مهره ای نزدیک تر و حتی خود خلیلزاد داشت. این وضعیت با انتقادات مداوم کرزی از افزایش تلفات غیرنظامیان در حملات هوایی آمریکایی ها، فشار برای آزادی بخشی از زندانیان طالبان، وجود زندان خارجی در خاک افغانستان و تاسیس دفتر سیاسی طالبان در دوحه با پرچم رسمی روز به روز شدت گرفت و کار تا جایی پیش رفت که کرزی حاضر به امضای موافقت نامه امنیتی با ایالات متحده نشد. این امر تجربه ناخوشایندی برای آمریکایی ها محسوب می شد که به هیچ عنوان تمایل نداشتند در دوره بعدی آن را تکرار کنند.
اما این ماه عسل حدودا دو سال و تا سال ۲۰۱۶ ادامه یافت. غنی در نخستین روز ریاست جمهوری خود و در اولین اقدام توافقنامه امنیتی دو کشور را به عنوان سند نزدیکی تام خود به آمریکا امضا کرد تا اوباما و تیمش را متقاعد سازد که به موفقیتی بزرگ در کنترل اوضاع داخلی افغانستان دست یافته اند. لذا تمام تلاش خود را برای موفقیت مهره دست نشانده خود به کار بستند از فشار مستقیم و عریان بر چهره های داخلی خارج از حکومت وحدت ملی برای عدم مقابله با این دولت تا تداوم و افزایش حمایت بیرونی به طوری که افزایش قابل توجهی در کمک های خود در سال ۲۰۱۶ تصویب کردند. غنی هم در مقابل تلاش می کرد دست کم در ظاهر تامین خواسته ها و استانداردهای مد نظر آمریکایی ها به ویژه در مقابله با فساد را به نمایش بگذارد و در فضای داخلی هم به شدت رضایت غربی ها از روند حرکتی حکومت خود را تبلیغ می کرد.
اما آنچه موجب شد این ماه عسل و روابط خوب و خوش به روزهای پایانی خود نزدیک شود بیش از هر چیز به عدم تامین خواست اساسی آمریکایی ها از سوی غنی باز می گشت. این خواست در واقع کاهش هزینه های حضور آمریکا و رسیدن به مرحله سوددهی مستقیم بود که در شعار مقابله و کاهش فساد اداری و اقتصادی متجلی شده بود. چرا که سیاستمداران آمریکایی تصور می کردند دولت و ساختارهای فاسد در افغانستان کمک های آمریکا را می بلعد بی آن که تغییر خاصی که مد نظر ایشان است، محقق شود. غافل از این که نوع مواجهه خودشان با مسائل افغانستان زمینه توسعه و تثبیت این فساد را ایجاد کرده بود. اما آنچه این روند شکاف بین غنی و غرب را سرعت بخشید روی کار آمدن محور ترامپ-خلیلزاد بود. ترامپ به واسطه تجارت پیشگی و قائل بودن به اصل هزینه-فایده در هر تعاملی و خلیلزاد بر مبنای نگاه سنتی پشتونی به قدرت غنی را در تحقق خواسته های غرب ناموفق ارزیابی کردند. از این تاریخ به بعد دیگر همه تلاش ها برای اصلاح این رابطه و خوب و مثبت نشان دادن آن تنها تلاشی در عرصه افکار عمومی و در جهت به تعویق انداختن بروز آشکار پایان تاریخ مصرف اشرف غنی برای آمریکایی ها بود. این تلاش ها بر مبنای توهم رابطه پایدار و راهبردی بیش از هر کس از سوی غنی و حلقه بسیار محدود یاران نزدیکش دنبال می شد. او در ماه های پایانی تلاش می کرد خود را کماکان مستقل نشان دهد ولی در عین حال تا لحظات آخر به حمایت لفظی و توخالی بایدن از خود در برابر اصرار طالبان به کناره گیری وی از قدرت دل خوش داشت. اساسا غنی و تیمش امیدوار بودند با روی کار آمدن بایدن روند دوحه به نفع ایشان تغییر کند و بر مبنای همین استدلال در ماه های پایانی دولت ترامپ به دنبال خرید زمان بودند. او تلاش کرد در آستانه سقوط، آخرین سفر خود به واشنگتن را به تنهایی انجام دهد تا بتواند روایت خود مبنی بر تداوم حمایت آمریکا از خود را به عنوان آخرین برگ برنده در افکار عمومی افغانستان ارایه دهد ولی موفق به کسب رضایت آمریکایی ها نشد و به سفر مشترک با دکتر عبدالله تن داد که در پایان سفر روایتش از روایت غنی متفاوت بود. عبدالله تاکید داشت که خواست آمریکایی ها در این سفر اجماع سیاسی و مبارزه با فساد بود و این به معنای عدم رضایت و اعتماد دولت بایدن به غنی تفسیر می شد. به عبارتی تا روزهای پایانی غنی برای کسب تداوم توجه غرب به خود تلاش کرد. مبنای این تلاش هم چند گزاره ذهنی بود: اعتماد به قول آمریکا برای تداوم کمک ها، تصور رابطه راهبردی با آمریکا و لزوم کسب مشروعیت در سپهر سیاسی افغانستان با تکیه بر عنصر بازیگر قدرتمند بیرونی.
بعد از سقوط و پایان دوره کوتاه سکوت خبری طرفین، اظهارات و اتهاماتی که هر یک به دیگری نسبت دادند نشان داد که غنی از مدت ها پیش برای غرب مهره ای سوخته بود که تنها تلاش می کرد آشکار شدن وضعیت نامناسب خود را به تاخیر بیندازد. البته این مهره سوخته هنوز یک فایده برای دولت بایدن داشت و آن هم این بود که تلاش کردند تا بخش مهمی از تقصیرات متوجه خود در خروج مفتضحانه خود را به گردن وی بیندازند. از جمله بلینکن بیان کرد که غنی قول داده بود که تا سرحد مرگ میدان مبارزه را ترک نکند و اگر غنی به وعده خود عمل کرده بود امکان شکل دادن به دولت فراگیر از سوی آمریکایی ها و با مشارکت طالبان وجود داشت. در مقابل غنی برای نخستین بار بیان کرد که تنها اشتباه وی اعتماد به شرکای بین المللی و به ویژه آمریکایی ها بود که با فشار مداوم و ایجاد محدودیت مانع شکل گیری درست اقدامات دولت افغانستان می شدند. وی فشار آمریکا برای آزادی پنج هزار زندانی طالبان بدون اطلاع دولت افغانستان و در راستای تسهیل مذاکرات دوجانبه خود را اوج این اقدامات می داند. مذاکراتی که در آن موضوع صلح به مسئله آمریکا تبدیل شد و نه مسئله افغانستان و آمریکایی ها بار دیگر متحد دیگری از خود را برای رسیدن به مقاصدشان ذبح سیاسی کردند.