قرن بیستم و دید علمی به اسطوره (صورتتفکر اسطورهای) (۴)
۲۶ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۲ – ۱۶/ ۵/ ۲۰۲۳
مطلب حاضر در قالب مجموعه ای از موضوعِ «اسطورههای اوستایی در شاهنامه»، چهارمین بخش از سلسله مطالب نگاشته شده توسط یعقوب یسنا، منتقد، نویسنده و نظریه پرداز اهل افغانستان می باشد که به صورت سلسله وار در سایت تحلیلی کلکین منتشر می شود.
در قسمت پیشین از این سری مطالب، به مبحث عصر روشنگری و مخالفت با اسطوره پرداخته شد و حال در این بخش از مطالبِ مربوطه نگاهی به دیدگاه و چشم اندازهای علمی پیرامون اسطوره در قرن بیستم خواهیم داشت.
دانشمندان در قرن بیستم اسطوره را از نظر فرهنگی و معرفتی، موضوعی قابل بحث در علم دانستند و از چشماندازهای متفاوت علمی، اسطورهها و روایتهای اسطورهای را بررسی کردند. دیدگاه علمی دانشمندان قرن بیستم به اسطوره با دیدگاه دانشمندان قرن نوزده و پیش از آن فرق میکند. قرن بیست، عصر پژوهشهای علمی از نظر علوم دربارهی اسطوره بود که معناداری اسطوره از نظر علمی تثبیت شد (۱۰: ۱۰).
قرن بیستم با این تفاوت ادامهی عصر روشنگری استکه خوشبینیهای فلسفی عصر روشنگری در این قرن پایان مییابند. کلانروایتهای عقلانی و فلسفی روشنگری نقد میشوند و اعتقاد بیش از اندازهی روشنگری به خرد که به تکنگری و مطلقباوری رسیده بود، دچار چالش انتقادی میشود. دید و نگرش نسبی و چندبُعدی در شناخت و معرفت جای تکنگری ومطلقباوری را میگیرد. دانشمندان از چشماندازهای متفاوت علوم به بررسی و پژوهش ادیان، اساطیر، آیین و اخلاق جامعههای بشری با این تاکید میپردازند که ادیان و اساطیر و… دارای معنا و قابل مطالعهی علمی اند.
به برداشت لوی استراوس قرن هفده و هژده یعنی عصر بیکن، نیوتن و دکارت، جبههگیری و مخالفت با اندیشههای کهن اسطورهای و عرفانی برای این استکه با ایجاد فاصله بین علوم، مرز علوم مشخص شود(۵۱: ۲۲). با تشخیص مرز علوم بتوان به دریافت هر علمی، اعتنا کرد و آن را بهعنوان دریافتی انسانی جدی گرفت. زیرا درست این است به جهان و هستی از چندینزاویه نظر باید کرد. دانش جدید در قرن بیست این دریافت قرن نوزده را که فقط «مقیاس، پدیدهساز است» اشتباه میداند. این ادعا را پیش میکشد که تنها از طریق میکروسکوب نمیتوان چیزها را شناخت. با میکروسکوب اگر به شناخت فیل بپردازیم، قطعا گفته میشود فیل حیوانی با سازمان آلی چندیاختهای است. اما ما فیل را با چشم یک پدیدهی جانورشناختی میشناسیم(۱۱: ۱۸) که دارای کلیت جانوری خود در بین جانوران دیگر است.
بنابراین هر علمی وسیلهای برای شناخت انسان از چیزها یا درکل از جهان و هستی فراهم میکند. علوم از نظر روش پژوهش تفاوت دارد و این تفاوت در روش، باعث میشود که هر علمی بُعد و جنبهای پدیدهای را شناسایی کند. شناسایی پدیدهها با علوم متفاوت، ابعاد شناخت را گستردهتر میکند و این شناخت گسترده و چندبُعدی از پدیدهها به انسان این امکان معرفتی را فراهم میکند تا انسان دربارهی شناخت تکنگر و مطلقنگر نباشد.
دیدگاه مسلط در قرن بیستم دربارهی اسطوره این استکه اسطوره گونه و صورتی از اندیشیدن است. این دریافت به اسطوره اهمیت بخشید و این تصور را نسبت به اسطوره به وجود آورد کرد که اسطوره نیز چون مفاهیم عقلی، علمی و منطقی صورتی از تفکر است و بشر پیش از اینکه صورتتفکر عقلی، علمی و منطقی را ایجاد کند، از جهان و رویدادها به یاری اسطوره مفهومسازی میکرده که حتا صورتتفکر عقلی، علمی و منطقی تداوم، تحول و رشدیافتهی صورتتفکر استعاری و اسطورهای دورانهای کهن و پیشین اند(۴۴: ۲۰).
دانشمندان دریافتند که نگرشهای فلسفی در یونان باستان تداوم نگرشهای اسطورهای اند. بنابراین میتوان گفت اسطوره نخستین فعالیت ذهنی انسان برای مفهومسازی رویدادها و جهان و ایجاد مفاهیم روانی و تصورات ذهنی است. کار عقل و خرد فلسفی نیز مفهومسازی، واکاوی و بررسی مفاهیم، روشنگری از مفاهیم و انتقاد از مفاهیم است(۴۴: ۳۳).
انسان هزارانسال با صورتتفکر اسطورهای مفهومسازی کرده است، اما فعالیت عقلی و علمی دربارهی این مفهومسازیهای اسطورهای میاندیشد تا از آنها رمزگشایی کند که مثلا ارتباط خدایان یونانی با پدیدههای طبیعی چیست و آیا خدایان یونانی مفهومسازی استعاری و اسطورهای پدیدههای طبیعت اند. بر این اساس اسطوره مرحلهای از تعقل و اندیشیدن استکه امکان مفهومسازی دربارهی رویدادها و جهان را فراهم کرده است. درست استکه صورتتفکر فلسفی، عقلی و منطقی و علمی در نگرش معرفتشناختی امروز مسلط است، اما انسان امروز نیز با صورتتفکر اسطورهای مفهومسازی میکند و صورتتفکر اسطورهای از نگرش انسان کاملا رخت نبسته است:
«هرچند که اسطورهسازی در دوران دیرین اندیشهی بشری رواج بیشتری داشت، اما هرگز از میان نرفته و نخواهد رفت. از همینرو اسطوره همچنان که در زمان هومر بوده در این زمان نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که اکنون آن را ادراک نمیکنیم، زیرا در سایهی آن زندگی میکنیم و تاب دیدن پرتو درخشان حقیقت کامل را نداریم… اسطورهسازی در والاترین معنای آن، همان قدرتی استکه زبان در هر یکی از قلمروهای امکانپذیر فعالیت ذهنی بر اندیشه اعمال میکند»(۴۴: ۴۲).
دانش و معرفت معاصر، این اهمیت و اعتبار را به اسطوره برگرداند که اسطوره میتواند موضوع پژوهشهای علمی قرار گیرد. مخاطره و تهمتی را که بنابر برخی از برداشتهای اشتباه قرن نوزده بر اسطوره وارد شده بود، برطرف کرد(۱۱: ۱۷). دانشمندان دریافتند که صورتتفکر اسطورهای بهمراتب از صورتتفکر عقلی و منطقی، فلسفی و علمی پیشینه دارد و بشر در جریان هزارانسال به صورتتفکر اسطورهای دست یافته و با کمک این صورتتفکر مفهومسازی کرده و به رفتار و مناسبات اجتماعی و فرهنگی انسان در زندگی معنا بخشیده است.
اسطوره در دوران معاصر، اهمیتش را بهعنوان مسالهی علمی و پژوهشی بازیافت و بسیاری از دانشمندان علوم و فیلسوفان به پژوهش اسطوره پرداختند و در اسطوره مناسبات معنادار کشف کردند که این معناداری به درک هستیشناسانه از جهان انجامیده است:
«اسطوره عبارت است از امر هستیدار در جریان داستان خویش که همان امر متجلی در حین آشکارگی داعیهی خویش است. اسطوره داعیهای استکه به نحوی اساسی به تمامی ذات انسان در گذشته مربوط میشود و ما را به تفکر در امر متجلی و امر هستیدار میکشاند»(۶۰: ۲۱).
اسطوره در قرن بیستم نهتنها موضوع پژوهشهای علمی قرار گرفت؛ حتا اسطوره از نظر اندیشمندان و فیلسوفان امری برای تفکر و اندیشیدن نیز دانسته شد که انسان هنوز با صورتتفکر اسطورهای مفهومسازی میکند و میاندیشید. توجه جدی دانشمندان علوم به اسطوره موجب به وجود آمدن جریانهای متفاوت اسطورهشناسی شد که هر جریانی از چشماندازی مختص به خود به شناخت و بررسی اسطوره پرداخت.
بینش اسطورهای در اندیشهی بشر باستان جایگاه محوری داشته است، اما این بینش در اندیشه و دیدگاه بشر معاصر در کنار بینش علمی، فلسفی و عقلی نیز وجود دارد. آنچه بین صورتتفکر اسطورهای بشر باستان و معاصر تفکیک ایجاد میکند، خرد انتقادی است. بشر در گذشتههای دور به صورتتفکر خرد انتقادی و منطقی دست نیافته بود. بنابراین هر آنچه را با صورتتفکر اسطورهای دریافت میکرد، به آن کاملا اعتقاد داشت. اما در روزگار معاصر که جامعههای بشری دچار تفکر و بینش اسطورهای میشوند، خرد انتقادی وجود دارد که بینش اسطورهای را مورد انتقاد قرار دهد و واکاوی کند. پل ریکور میگوید:
«اسطوره همواره با ما خواهد بود، اما باید همیشه به آن برخورد انتقادی داشته باشیم»(۱۳: ۲۰).
ادامۀ مطلب حاضر را می توانید در شماره های بعدی از سلسه یادداشت های مربوطه، مشاهده و مطالعه فرمایید.