سر تیتر خبرهاسیاستنخستین خبرها

آمریکا چه زمانی افغانستان را از دست داد؟

۱۱  شهریور (سنبله) ۱۴۰۳ – ۱ / ۹/ ۲۰۲۴

نویسنده: بیل روجیو

مطلب حاضر در چکیده ای جامع و دقیق به جریانِ ناکامی ایالات متحده در افغانستان و از دست رفتن این کشور ذیلِ سیاست های نادرست و ناکارآمدِ چهار دولت آمریکا در دوران بوش، اوباما، ترامپ و بایدن پرداخته است. به باور نویسنده، شرایط کنونیِ افغانستان بسیار ناخوشایند است؛ چراکه افراد، سیاستمداران و مقاماتی که در جریانِ از دست رفتنِ افغانستان و سپردن آن به دست طالبان و یا دیگر گروه های تروریستی دخیل بوده اند، اکنون حتی حاضر به اذعان به شکست ایالات متحده و پذیرشِ تصمیمات اشتباه خود نیستند. آنچه از بطن نوشته های روجیو می توان برداشت کرد، تداومی از سیاست هایِ خانمان براندازِ چهار دولتِ مذکور ایالات متحده در جهتِ مدارا با طالبان، فضا دادن به گروه های تروریستی، امکان ادامه حیات برای آنها در کشور همسایه پاکستان، و به حاشیه راندنِ دولت افغانستان است.

…………………………………………….

۱۵ اوت سال ۲۰۲۱، روزی بود که افغانستان به دست طالبان سقوط کرد و ایالات متحده نیز در این جنگ شکست خورد. اما آیا به واقع اینچنین بود؟ آیا افغانستان در یک روز خاص سقوط کرد؟

با گذشت بیش از دو دهه از جنگ، مشخص شد چنین نبوده است که افغانستان در یک روز و یا آنگونه که ژنرال مارک میلی، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش و دیگران به اشتباه ادعا کرده اند، افغانستان طی ۱۱ روز از دست رفته باشد. بلکه باید گفت ناکامی ایالات متحده در افغانستان ماحصلِ بسیاری از تصمیمات سرنوشت ساز نادرست و گام های اشتباهی بود که طی مدت زمانی متمادی و مستمر صورت گرفت.

به باور برخی ناظران، افغانستان در ۲۹ فوریه سال ۲۰۲۰ و یا به عبارتی بهتر، زمانی از دست رفت که دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت آمریکا، توافق فاجعه بار دوحه را امضا کرد؛ توافقی که دولت پیشین افغانستان را از مذاکرات کنار گذاشته، جریان خروج ایالات متحده را آغاز کرد.

 طبق استدلال برخی افراد دیگر، تاریخِ از دست رفتنِ افغانستان ۱۵ آپریل ۲۰۲۱ و زمانی بود که جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا خروج آمریکا از افغانستان را اعلام کرد.

شاید هم ۳۱ اوت تاریخ از دست رفتن افغانستان برای آمریکا باشد؛ زمانی که آخرین سرباز آمریکایی خاک افغانستان را ترک کرد.

یا ۷ سپتامبر ۲۰۲۱، یعنی زمانی که طالبان جبهه مقاومت ملی، آخرین بقایای اپوزیسیونی سازمان یافته را شکست داد. شکست جبهه مقاومت ملی در سنگر کوهستانی تسخیرناپذیر خود یعنی پنجشیر، تسلط نظامی و سیاسی طالبان بر این کشور جنگ زده را تحکیم کرد.

فرقی نمی کند که کدام تاریخ را انتخاب کنید، چراکه همۀ ما سرانجام و نتیجه این ماجرا را می دانیم. نتیجه آن بود که سه سال پس از آن که طالبان وارد کابل شده و رئیس جمهور وقت افغانستان، اشرف غنی از کشور گریخت، این گروه تروریستی سرسختانه بر افغانستان استیلا یافت.

باید گفت هر گونه مقاومت ملی کنونی در برابر طالبان همچنان تازه کار، نوپا و در حال پیدایش است. از دیگر سو داعش ولایت خراسان، یعنی تنها تهدید واقعی نظامی برای طالبان نیز به حملات تروریستیِ مقطعی (چند وقت یکبار)، کمین ‌های غافلگیرانه و ترورهای گاه به گاه و پراکنده بسنده کرده است. جامعه بین ‌الملل نیز در حال حاضر با طالبان مدارا نموده، توجهشان را به سمت دیگری معطوف ساخته اند که القاعده و گروه های تروریستی متحدش را پناه داده و از آنها حمایت می کند.

اما نمی توان ناکامی و شکست ایالات متحده در افغانستان را تنها بر گردن یک رئیس جمهور گذاشت و باید گفت که چهار دولت در این جریان تا حدودی مقصر هستند که در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.

در ابتدا باید گفت اشتباهات جرج بوش پایه اساس و یا شالوده ای از یک دولت ضعیف و فاسد و همچنین بقای القاعده را در افغانستان بنا نهاد. ناتوانی و یا عدم تمایل دولت بوش در به خدمت گرفتن تمام توان و امکانات آمریکا در جریان نبردِ تورا بورا، به فرار اسامه بن لادن و نیروهایش به سمت پاکستان منجر شد؛ جایی که آنها با متحدان طالب خود برای شورش در افغانستان نقشه کشیدند. همچنین دولت بوش از متعهد ساختن پاکستان آنهم به نحوی اساسی و کارآ در رابطه با عدم اتخاذ رویکرد حمایتی از گروه های تروریستی و فراهم آوردنِ پناهگاه امن برای طالبان در آن کشور که شاهرگ حیاتِ طالبان بود، ممانعت کرد. همچنین اینکه استقرار دولت و ارتشی متمرکز در افغانستان، وظیفۀ غلبه بر چالش های حاکمیتی و امنیت اساسی را بر عهده نگرفت.

به هرروی باید گفت، اشتباهات و ناکامی های دولت جرج بوش هرچه که بود، قابلیت اصلاح و تجدیدنظر داشت. اما شرایط چنین پیش نرفت و سه دولت روئسای جمهورِ پس از بوش نیز زیر درپیِ اصلاح مسیر در افغانستان برنیامدند. بلکه آنها صرفا درصدد یافتن راهی برای رهایی از آنچیزی بودند که اتفاقا «جنگ خوب» و «طولانی ترین جنگ آمریکا» نامیده می شد.

بدین ترتیب، گرچه باراک اوباما از جنگ افغانستان به عنوان جنگ خوب یاد کرد، اما به طور همزمان در پیِ یافتن یک خروجی بود و برای رسیدن به آن حتی از میانبرهایی نیز استفاده کرد. چنانچه سیاستِ “افزایش نیرو” (surge) از سمت دولت اوباما شاید یکی از بدترین نمودهای سیاست خارجی از زمان «صلح با افتخار» (peace with honor) از نیکسون و سیاستِ «فاصله مناسب» (decent interval) از کیسینجر در ویتنام محسوب می شد. به هرروی مثل روز روشن بود که سیاست افزایش نیروی دولت اوباما شکست خواهد خورد. چراکه این برنامه فاقد منابع کافی، مقید به مناطق خاص، همچنین محدود به زمان بود و با هیچ تلاشی برای رسیدگی به پناهگاه های امن طالبان در پاکستان همراه نبود.

اما چرا استراتژی (افزایش نیرو از سمت اوباما) راهبردی نادرست و کژاندیش محسوب میشد؟ زیرا تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی در سه سال سیاستِ افزایش نیرو در مقایسه با مجموع ۱۷ سال جنگ در افغانستان کشته شدند. این در حالیست که به موازاتِ اقداماتی در جهت اجری دکترین ضد شورش با منابعی ناکافی، بسیاری از نیروهای دیگر نیز قطع عضو و یا به نوعی معلول شدند. و همه اینها برای راهبردی به کار گرفته شد که به وضوح محکوم به شکست بود.

اما پس از سیاست افزایش نیرو و برنامۀ واگذاریِ تامین امنیت اولیه به نیروهای دفاعی افغانستان، دولت اوباما مذاکرات خود را با طالبان آغاز نمود و به آنها اجازه تاسیس یک دفتر سیاسی در دوحه قطر را داد. ناگفته نماند در حالی که دولت اوباما به خاطرِ عدم گردن نهیِ طالبان به هر گونه خواستۀ آمریکایی ها، در نهایت از مذاکرات کناره گیری کرد، لیکن این مذاکرات زمینه را برای تعامل مجدد دولت ترامپ فراهم کرد.

چنین به نظر می رسید که پس از روی کار آمدن ترامپ، بارقه هایی از امیدی برای افغانستان وجود داشت. دولت ترامپ ضمنِ قطعِ کمک ایالات متحده به دشمنِ دوست نما، یعنی پاکستان، عملیات هایی نظامی برای تنزل دستاوردهای تدریجی طالبان را افزایش داد. اما در عرض یک سال، ترامپ استراتژی مذکور را کنار گذاشت و مجددا گفتگوها با طالبان را آغاز کرد. توافقنامه دوحه -با متن ۳٫۳ صفحه ‌ای آن که بسیار کوتاه‌ تر از متن وام‌ های خودرو برای امضا می باشد- دولت افغانستان را به حاشیه برد و از آن مشروعیت زدایی کرد؛ ضمن آنکه به تمام خواسته ‌های طالبان تن داد. با این حال، در حالی که ترامپ تهدید کرده بود از افغانستان خارج می شود و در همین راستا ضرب الاجل آزمایشی را تا ماه می ۲۰۲۱ تعیین کرده بود، اما پیش از پایان دوره ریاست جمهوری خود این کار را انجام نداد.

به هر روی، پس از ترامپ، بایدن از این موضوع (خروج از افغانستان) منصرف نشد. علیرغم آنکه ضرب الاجل دولت پیشین (ترامپ) معاهده ای التزام آور نداشت و طالبان از دیگر جنبه های توافقنامه دوحه تبعیت نکرد، اما بایدن بازهم مصمم بود که افغانستان را ترک کند. بدین ترتیب، کمتر از سه ماه پس از روی کار آمدن، بایدن خروج آمریکا از افغانستان را اعلام کرد. بایدن برای نمک پاشیدن روی زخم هر آمریکایی و تحت تاثیر قرار دادنِ آنها، ابتدا تاریخِ ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱، یعنی بیستمین سالگرد حمله القاعده به آمریکا را برای خروج تعیین کرد. جریانی که پای کشور افغانستان را به عنوانِ مامنی برای پناه دادن به گروهی تروریستی تحت حمایتِ طالبان به میان کشاند.

بایدن ظاهرا نگران نبود که خروج از این کشور چه تأثیری بر دولت و مردم افغانستان خواهد داشت. پس بدون هیچ فکری در مورد اینکه چگونه این امر بر پیشروی طالبان تأثیر می گذارد، نیروهای آمریکایی را از افغانستان بیرون کشید. این در حالی بود که به گفتۀ مقامات دولتی، پیش از آنکه طالبان به طور معناداری تهدیدی برای افغانستان باشد، دولت افغانستان دو سال فرصت داشت؛ همان مبحثِ “فاصله مناسب” (کیسینجر).

در هر حال می توان گفت هزینه های شکست حماسی آمریکا در افغانستان تا به امروز احساس می شود. قدرت آمریکا در برابر دیدگان جامعه بین الملل دچار افول و فرسایش شد. ما متحدی را از دست دادیم که در عین کم و کاستی ها و نواقصی، با طالبان، القاعده و دیگر گروه‌ های تروریستی جنگید و در این مسیر ده ‌ها، بلکه صدها هزار نفر نیز جان خود را از دست دادند.

اکنون افغان‌ ها زیر یوغ وحشی گری های طالبان زندگی می‌ کنند، گروهی که نسخه خشن خود از شریعت را درست مانند دهه ۱۹۹۰ از حکمرانی خود اجرا می‌ کند. از دیگر سو القاعده نیز حداقل در ۱۲ ولایت از ۳۴ ولایت افغانستان کمپ های آموزشی داشته و مسلما افغانستانِ کنونی برای آنها بسیار امن تر از افغانستانِ پیش از ۱۱ سپتامبر است. همچنین صدمات روحی روانی به سربازان، تفنگداران دریایی، هوانوردان و غیرنظامیان آمریکایی که سال ‌ها از زندگی خود گذشته و یا بسیاری از آنها نیز جان، اعضا و امنیت روانی خود را فدا کردند، غیرقابل محاسبه است.

این ها همه در حالیست که سه سال پس از سقوط افغانستان، سیاستمداران آمریکایی، سیاستگذاران، ژنرال ها و به اصطلاح کارشناسان سیاست خارجی آمریکایی حتی حاضر به  بپذیرش این امر نیستند که آمریکا در جنگ شکست خورده است. و این حقیقتی ناخوشاند است؛ زیرا آنها مسئول روزهای مهم و سرنوشت سازی بودند که طی در سایۀ آن روزها، تصمیماتشان به فروپاشی افغانستان کمک کرد.

منبع: بنیاد دفاع از دموکراسی ها

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا