حزب التحریر: ترویج اسلام سیاسی بدون خشونت؟
۲۵ آبان (عقرب) ۱۳۹۹ – ۱۵/ ۱۱/ ۲۰۲۰
حزب التحریر جنبشی فراملی است که در حال حاضر در میان جوانان مسلمان آسیای میانه و اروپای غربی مورد حمایت قرار می گیرد. این جریان چالشی پیچیده هم برای دولت های غربی هم برای برای دولت های اسلامی است؛ زیرا خواستار اتحاد همه کشورهای مسلمان در قالب خلافت واحدی است اما به طور مداوم خشونت را به عنوان ابزاری برای تغییر سیاسی رد می کند.
حزب التحریر در سال ۱۹۵۳ و توسط تقی الدین نبهانی، عالم مشهور اسلامی و قاضی شرعی در دادگاه تجدیدنظر در بیت المقدس تاسیس شد. اعضای اصلی آن عمدتا فلسطینیانی از اردن، لبنان و سوریه بودند، اگرچه این گروه به سرعت در بیشتر کشورهای عربی طرفدارانِ خود را پیدا کرد. تقی الدین نبهانی در سال ۱۹۷۷ درگذشت و یوسف شیخ عبدالقدیم زلوم، یکی از اعضای بنیانگذار فلسطینی تبار این حزب، جانشین وی شد.
متعاقبا هنگامی که عبدالقدیم زلوم نیز در آوریل ۲۰۰۳ درگذشت، یک فلسطینی دیگر به نام عطا ابورشطی، سخنگوی پیشین حزب در اردن، جایگزین وی شد. دکترین و طریقتِ حزب التحریر در پنجاه سال گذشته تغییری نکرده است، اگرچه گاهی اوقات رهبران آن سعی در ارائه یک دیدگاه اسلامی جایگزین درباره موضوعات معاصر داشته اند. (Karagiannis & McCauley, 2006: 316)
لیکن در واقع می توان گفت، نوشته های تقی الدین نبهانی پایه و اساس دستورکارِ ایدئولوژیک حزب التحریر را تشکیل می دهد و هرگونه تغییرِ عمده، اصل و زیربنای حزب را تضعیف می کند. پایین ترین سطح تشکل حزب التحریر “حلقه” نامیده می شود و در پایین ترین سطح، اعضا در حلقه های مطالعاتی پنج نفره سازمان یافته اند. رئیس هر حلقه مطالعاتی (مشرف) بر اعضای خود که ایدئولوژی گروه را مطالعه می کنند، نظارت می کند.
در سطح ولسوالی، یک کمیته محلی وجود دارد که رهبر آن نقیب نامیده می شود، و عهده دارِ اداره امور گروه ها در مرکز شهریِ مربوطه و روستاهای اطراف آن است. حزب التحریر مفهوم دولت-ملت مدرن را رد می کند و جهان را به ولایات تقسیم کرده است. در سطح ولایت، کمیته ای به ریاست یک نماینده استانی (معتمد) وجود دارد که بر فعالیت های گروه نظارت می کند و در راس این هرم نیز رهبری عالیقدر (امیر) قرار دارد.( Karagiannis & McCauley, 2006: 317)
با در نظر گرفتنِ رویکردِ بدونِ خشونت این حزب و تمایلِ آن برای سرنگونی مسالمت آمیز دولت ها در سراسر منطقه (آسیای میانه) و تاسیس خلافت اسلامی در سراسر جهان، به نظر می رسد جذب نیروهای جوان و تازه نفس و همچنین نفوذ به محافل علمی و دانشگاهی، یکی از شیوه هایِ اصلی آن در تزریق تدریجی و گسترش طریقت خود در سطح منطقه ای و سپس جهانی و ایجاد خلافتی با ایدئولوژی جهان وطنی است.
چنانچه شاهد تبلیغات وسیع این حزب برای جذب، عضویت و پشتیبانی قابل توجه جوانان مسلمان هستیم. به هرروی آنچه موجب نگرانی به ویژه در کشوری متشکل از اقوام و قبایل مختلف می شود، جوانه زدنِ جریان های دینی و سیاسی این چنین و تشدید چند دستگی و به باور افرادی چون یعقوب یسنا، ترویج سلفیت و متعاقبا بینادگرایی در دانشگاه هاست. چنانچه به گزارش روزنامه صبح کابل، یسنا معتقد است “حزب تحریر بیشتر به جذب دانشجویان و افراد تحصیلکرده میپردازد. فعالیت حزب تحریر متمرکز بر دانشگاه ها است؛ زیرا شعار حزب تحریر این است که ما فعلا برای تحقق آرمان مذهبی و سیاسی خود دست به جنگ و جهاد نمی زنیم. بنابراین به جذب اعضایی که تحصیلکرده نباشد، نیاز نداریم”.
امروزه در کشوری چون افغانستان که خسته از جنگ و ناامنی است، دانشگاه ها و زیرساخت های علمی و آکادمیک کشور، به عنوان پاشنه آشیلی مستعدِ رخنه، نفوذ، تحمیل عقاید، مسموم سازی افکار و عقاید جوانان، رشد و ترویج مبانی بنیادگرایانه، تولد گروه های تروریستی و هرجِ و مرج و بی ثباتیِ بیشتر کشور می باشد. فعالیت این حزب در افغانستان از سال ۲۰۰۳ شروع شد اما به طور علنی رسانههای افغانستان در سال ۲۰۰۸ در گزارشات خود از فعالیت این حزب در کشور خبردادند. کابل و کاپیسا نقطه فعالیت این گروه در افغانستان بود. در رابطه با افغانستان عمده فعالیت های آنان در ولایت های بدخشان، کاپیسا، تخار، کابل و هرات بوده است.
همچنین در سال های اخیر فعالیت خود را در غرب افغانستان نیز آغاز کرده اند. عمده فعالیت این گروه در افغانستان بیشتر در دایره برگزاری کلاس های و سینمارهای است و این گروه بیشتر از اینکه در جبهه جنگ فعالیت کنند تمرکز خود را در کلاس درس گذاشتند. بنابراین، گویا تفاوت این جریان نسبت به دیگرهای سلفی در افغانستان در دو چیز است: نخست، اینکه این گروه فعلا(شاید) دست به حمله مسلحانه نبرده اند و نیروی نظامی مشخصی ندارند؟ دوم آنگونه که از مراکز جذب و عضوگیری آنها برمیآید عمده فعالیت های آنان در بین قشر تحصیل کرده کشور است. یکی دیگر از خصوصیات این گروه عدم حضور افراد آنها در نهادهای دولتی و امنیتی کشور است. همچنین در رابطه با مشخص شدن آمار دقیق این گروه ابهامات زیادی وجود دارد. چراکه عمده فعالیت های آنان زیر زمینی است.
بدین ترتیب علی رغمِ عدم تمرکزِ فعلیِ این حزب بر جهاد و خشونت، طبق اعلامِ اداره نظارت اتحادیه اروپا، این حزب درصدد سرنگونی دولت و نظام جمهوریت فعلیِ افغانستان و ایجاد خلافت اسلامی بوده و تهدیدی دیگر برای افغانستان محسوب می شود. چنانچه در همین رابطه فرزاد رمضانی بونش، پژوهشگر ارشد و تحلیلگر امور بینالملل اخیرا مطلبی را دررابطه با لزوم جدی گرفتن تهدید حزب التحریر از جانب مقامات افغانستان نوشته است.
به گفته نویسنده: ” این گروه ابتدا تلاش میکند تا با انتشار تبلیغات علیه دولت، مردم را به سمت خود سوق دهد. این کار در قالب کتاب، مجله، بروشور و همچنین از طریق وب سایت رسمی این گروه انجام می شود. در مرحله بعدی سعی میکند تا از طریق مساجد، دانشگاه ها و مدارس مذهبی افغانستان به جامعه نفوذ کند. هدف این گروه در سومین مرحله، سرنگونی دولت از طریق روند سیاسی به صورت مسالمتآمیز است و سرانجام – اگر هیچ کدام از این راه ها موثر نبود – قصد دارد از «زور» و «جهاد» برای سرنگونی دولت استفاده کند.”
لیکن در جوابیه ای از سوی دفتر رسانه ای این حزب در سایت خلیفه، چنین نوشته شده است که نویسنده در برخی مسائل دچار اشتباهات بزرگی شده است. من جمله همین موضوع، چراکه رویکرد این حزب در ایجاد “خلیفه” یا “خلافت” کاملا مبتنی بر “مبارزات فکری و سیاسی” است و استفاده از خشونت یا هرگونه ابزار فیزیکی را به عنوان روش ایجاد خلافت رد می کند. همچنین در این مطلب، هر گونه ادعای همکاری حزب با داعش و سایر گروه های جهادی کذب دانسته شده است و تنها ادعایی که در این مقاله تأیید شده است این است که، حزب التحریر در افغانستان در حال رشد است و مواردی مانند دموکراسی، نظام سیاسی فعلی و قانون اساسی افغانستان را رد می کند؛ زیرا حزب التحریر دلیل اصلی آشفتگی هایِ عمده را ناشی از “حضور” ایالات متحده و رژیم های غربی در این کشور می داند.
به طور کلی می توان گفت حزب التحریر دیدگاهِ آرمانشهر گرایانه ای را در مورد اسلام سیاسی ترویج می دهد که تحت آن دیدگاه، مشکلات اجتماعی مانند فساد و فقر با بهره گیری از قانون و حکومت اسلامی از بین خواهد رفت. لیکن به نظر می رسد اظهارات و بیانیه های این حزب دررابطه با موارد مذکور و یا سوالات مطرح دررابطه با اسلام سیاسی مبهم است و بیشتر اعضای آن قادر به توضیحِ دقیق در درستی از چگونگی عملکرد خلافت، نحوه رفتار با افرادی از عقاید دیگر، یا نحوه مدیریت اقتصاد را توضیح دهند.
بیانیه های آن ضدغربی، ضد یهودی و ضد شیعه است. با این وجود می توان گفت به دلایلی چون مشکلات اقتصادی و نارضایتی های اجتماعی منطقه، دیدگاهِ حتی ایده آل گرایانه ی این حزب از برجستگی فزاینده ای بین مسلمانان برخوردار شده است. مفهوم وحدت مسلمانان در سراسر جهان یکی از عناصر اصلی در اقدامات این حزب برای بسیج افراد بوده است و سعی شده از ویژگی بین المللی خود برای ترویج اقتدار اخلاقی خود استفاده کند. به عنوان مثال، در بیانیه های آن عموما گفته می شود كه همه مسلمانان دارای مشكلات مشترکی هستند و درگیری ها و منازعاتی که در چچن، اسرائیل و افغانستان روی می دهد مربوط به مسلمانان آسیای میانه است. (Central Asia Briefing, 2002: 6-7)
به هرروی، با نگاهی به آینده می توان گفت، برای دولت های منطقه و جامعه ی بین المللی امر مهم و حیاتی این است که با آن دسته از دلایل و عواملِ بنیادین و اصلی که موجبِ آشفتگی های اجتماعیِ فعلی می شوند، مقابله کنند. زیرا تا زمانی که پیشرفت اقتصادی در کشورهای منطقه متوقف و ناچیز باشد و سیستم های سیاسی تنها به زبان دموکراتیک باشند، سازمان های اسلام گرای افراطی می توانند جذب و استخدام نیروها را بسط دهد؛ چه این گروه ها حزب التحریر و چه سایر گروه های اسلام گرای دیگر باشند.
با توجه به پویایی این حرکت طی چند سال گذشته، حزب التحریر به رشد خود ادامه خواهد داد و فعال تر خواهد شد؛ مگر اینکه دولت های منطقه رویکرد دیگری را در پیش بگیرند. بدین ترتیب می توان گفت تغییر در این روند به تغییر در شرایط اقتصادی-اجتماعی و به ویژه به سیاست های مرتبط با آزادی های مذهبی و وضعیت کلیِ جامعه مدنی در کشورهای منطقه و به ویژه افغانستان بستگی دارد. (Central Asia Briefing, 2002: 14)
:منابع
[۱] Central Asia Briefing, (2002), “The IMU and the Hizb-ut-Tahrir: Implications of the Afghanistan Campaign”, International Crisis Group, ICG Asia Briefing Paper
[۲] Karagiannis, Emmanuel and McCauley, Clark, (2006), “Hizb ut-Tahrir al-Islami: Evaluating the Threat Posed by a Radical Islamic Group That Remains Nonviolent”,Taylor & Francis Group, Terrorism and Political Violence, 18:315–۳۳۴