جنسیتزدگی و بازتولید ادبیات زنستیزانه در نظام آموزشی
نظام آموزشی در افغانستان
۵ بهمن(دلو)۱۳۹۹-۲۰۲۱/۱/۲۴
نظام آموزشی در افغانستان
کابرد و کارکرد زبان و مناسبات فرهنگی در جامعهی ما جنسیتزده و مردسالار است. اصولن این جنسیتزدگی زبانی، فرهنگی و اجتماعی باید در نظام آموزشی اصلاح شود؛ متأسفانه نظام آموزشی ما دانسته یا ندانسته این جنسیتزدگی را اصلاح نه بلکه بهعنوان آموزش رسمی بازتولید کرده، رسمیت میبخشد.
جنسیتزدگی عرصههای گسترده و متفاوت در کاربرد زبان، مناسبتهای فرهنگی و اجتماعی، خانوادگی و آموزشی دارد. معمولترین کردار جنسیتزدگی نقشهای جنسیتی استکه رفتارهای جنسیتی مردانه و زنانه را در خانواده و اجتماع مشخص میکند. در نقشهای جنسیتی، زن نقش فرودست در جامعه و خانواده دارد.
برای توضیح جنسیتزدگی لازم است ارتباط و تفاوت جنس و جنسیت مشخص شود. جنس واقعیت بیولوژیکی استکه درکل، دو جنس بیشتر شناختهشده است. این دو جنس (زن و مرد) کارکرد بیولوژیکی دارد. کارکرد بیولوژیک این دو جنس ارتباط میگیرد به تفاوت هر دو جنس که مادینهگی و نرینهگی است. مشخصن این تفاوت موجب تولید مثل میشود. جنسهای دیگر نیز از نظر اجتماعی و فرهنگی در جامعههای بشری مطرح استند که این جنسها به صورت مشخص زن یا مرد نیستند.
در این بحث از پرداختن به آن جنسها میگذرم، اما از نظر اجتماعی، فرهنگی و آموزشی باید حقوق و جایگاهِ اجتماعی آنها مورد توجه و احترام باشد. آنچه که دربارهی واقعیت جنس زن و مرد از نظر طبیعی و بیولوژیکی بدانیم این استکه زن بودن یا مرد بودن، امتیاز بیولوژیکی یا طبیعی ندارد. اینکه در برخی از فرهنگها و عقاید برتری جنس مرد بر زن یک امتیاز ذاتی، طبیعی و دینی دانسته میشود، از نظر بیولوژیک و زیستشناسی اشتباه و نادرست است.
در واقع هر دو جنس از نظر تکامل و تدوام حیات یک گرهِ بیولوژیک است. گرهِ بیولوژیک به این معنا که هر دو جنس باهم سامانهی بیولوژیک حیات را تداوم میبخشند. بنابراین؛ هر دو جنس نسبتن تفاوت دارند، اما این تفاوت نسبی، دلیلی بر امتیاز طبیعی و ذاتی هیچ یک نمیتواند باشد. این تفاوت از نظر تکاملی برای تولید مثل و علاقه به سکس قوام یافته است. مرد و زن در تولید مثل و علاقه به سکس نقشهایی دارند که تداوم همآهنگ این نقشها به تولید مثل و کارکرد سکس میانجامد.
اگر از نظر بیولوژیکی و طبیعی به تفاوت زن و مرد ببینیم، زن نقش حیاتیتر و جدیتر در تولید مثل و در تدوام و پرورش نسل انسان دارد. مرد فقط نقش کارکردی در تولید مثل دارد که انتقال سپرم به زهدان است. نقش سپرم در شکلگیری نطفه مساوی به نقش تخمهی زن است. یعنی از تعامل سپرم و تخمه، نطفه شکل میگیرد. در شکلگیری نطفه، مهم زمینه و سامانهی حیات است. زمینه و سامانهی شکلگیری نطفه و حیات در وجود زن است. درست نیست تأکید کنیم این زمینه و سامانه میتواند امتیاز باشد، اما درست این استکه زن بنابه داشتن این واقعیت بیولوژیکی نسبت به مرد در شکلگیری و تدوام حیات نقش و سهم بیشتری دارد.
درصورتیکه زن و مرد بنابه واقعیت بیولوژیکی و طبیعی نسبت بههم امتیاز ذاتی ندارند؛ در مناسبات اجتماعی و فرهنگی تعدادی از جوامع، چرا مرد نسبت به زن امتیاز دارد؟ حتا این امتیاز ذاتی دانسته میشود. از نظر جامعهشناسی، جنیسیت و نقشهای جنسیتی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد. یعنی اینکه جنسیت خاستگاه طبیعی، بیولوژیکی و جنسی ندارد، بلکه جنسیت خاستگاهِ اجتماعی، فرهنگی و عقیدتی دارد.
بنابراین؛ جنس واقعیت بیولوژیکی و طبیعی است، اما جنسیت ارزشهای اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی است. جنس زن و مرد در جامعههای بشری یکسان است. یعنی زن و مرد از نظر واقعیت جنس خود در افغانستان، امریکا، آلمان، عربستان و فرانسه زن و مرد استند، اما از نظر نقشهای جنسیتی خود فرق میکنند. نقشهای جنسیتی طبیعی و ذاتی نیستند، بلکه اجتماعی و فرهنگی استند و از یک جامعه تا جامعهی دیگر تفاوت دارند.
نقشهای جنسیتی در جامعهی ما این استکه زن در خانه باشد، لباس بشوید، غذا بپزد، از فرزندان نگهبانی کند، زیر فرمان شوهر و دیگر مردان خانواده باشد، تا خانهی پدر است اختیار زن را پدر و برادران داشته باشد، وقتی به خانهی شوهر فرستاده شد اختیار زن را شوهر، پدر شوهر و برادران شوهر دارد. زن نباید تمایل جنسیاش را تبارز بدهد، زن باید در هر وضعیتی پاسخگوی میل جنسی شوهرش باشد. زن بیرون از خانه فرزند را در بغل بگیرد، دنبال شوهر راه برود. شوهر بخت زن است، زیرا وقتی زن را به شوهر میدهند، میگویند خانهی بخت خود رفت، زن بین دو مرد که پدر زن و شوهر آیندهی زن است، معامله میشود. فراتر از این موارد، زن باید بتواند طبق میل شوهر و خانوادهی شوهر فرزند بهخصوص پسر بزاید.
این موارد، نقشهای جنسیتی زن در خانواده است. معمولن زنان در اجتماع و مناسبات فرهنگی جامعهی ما نقش ندارند؛ اگر نقشی برای زنان در مناسبات اجتماعی و فرهنگی درنظر گرفته شود، نقشهای فرودست درنظر گرفته میشود. مثلن در اکثری از جامعههای مردسالار و جنسیتزده به زنان اجازهی دوچرخهسواری، رانندگی، کاندیدای ریاستجمهوری، قاضی شدن و… را نمیدهند.
جنسیت و نقشهای جنسیتی در واقع بهرهبرداری مردان از زنان استکه زنان توسط نقشهای جنسیتی به بردگی مشروع کشانده میشوند. نقشهای جنسیتیکه زنان در خانواده دارند، این نقشها اعتبار شغل و کار را ندارد، زیرا برای زن عایدی ندارد؛ زن بدون هیچ توقع و چشمداشتی ناگزیر است نقشهای جنسیتی خود را انجام بدهد.
جنسیت و نقشهای جنسیتی در دورهای از تاریخ بشر شکل گرفته است، بنابراین؛ نه در گذشته همیشگی و ثابت بوده است و نه در آینده همیشگی و ثابت خواهد بود. نقشهای جنسیتیایکه در جریان چند هزار سال شکل گرفت، در معرفت مدرن روشنگری مورد نقد و چالش واقع شد. خاستگاه معرفت روشنگری که کشورهای اروپایی بود، امروز معضل نقشهای جنسیتی بنابه آموزشهای مدرن و علمی در آنجا اصلاح شده و اصلاح میشود، اما در جامعهی ما این نقشهای جنسیتی وجود و اعتبار دارد که باعث فرودستی زنان شده/ میشود.
جنسیتزدگی و نقشهای جنسیتی در مناسبات خانوادگی، اجتماعی و شغلی با هرگونه پیشفرضی، درست نیست. اما در جامعهی ما انواع پیشفرضهای عرفی، قومی، فرهنگی، اخلاقی و مذهبی برای تأکید به نقشهای جنسیتی مطرح میشود. بدتر اینکه این تأکید به نقشهای جنسیتی در نصاب آموزشی وزارت معارف بهعنوان یک باور علمی و آموزشی ترویج و توجیه میشود.
آنچهکه در مناسبات فرهنگی، زبانی، اجتماعی و سیاسی افغانستان بیشترین تولید را دارد ادبیات جنسیتی است. مثلن کرزی همیشه میگفت و میگوید: ما «نر» استیم. اشرف غنی به رقیبان سیاسیاش گفت «بروید مانند زنان چادر بپوشید». در نر گفتن کرزی غیر مستقیم زنان توهین شده است، اما در سخن غنی مستقیم زنان توهین شده است. هر دو تعبیر، جنسیتزده و نادرست است. در بالاترین سطح سیاسی ما (ریاستجمهوری) اینگونه ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه تولید میشود؛ به این اساس سطوح دیگر جامعه را قیاس کنید.
ادبیات جنسیتزده و زنستیز در جامعهی ما در چند سطح تولید و بازتولید میشود: در سطح مذهب، زبان، فرهنگ، اجتماع، خانواده و آموزش. مذهبها اکثرن مبنای اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی مردانه دارند. بنابراین؛ شخصیتها و مشاهیر مذهبی همه مرد استند. آنچهکه در ادبیات مذهبی ستایش میشود، ستایش مردان است. زن در ادبیات مذهبی بهعنوان شخصیتها و مشاهیر مذهبی، جایگاهی ندارد. بنابراین؛ آنچهکه در مناسبات فرهنگی، اجتماعی و ادبیات مذهبی تولید میشود، ادبیات مردانه و جنسیتزده است.
در ادبیات مذهبی گفته میشود یک مرد حق دارد چهار زن بگیرد، اما باید بین زنان بتواند عدالت برقرار کند. عدالت برقرار کردن یعنی شوهر به زنان رسیدگی برابر کند. مثلن با هر زن طبق نوبت آن زن سکس کند. زن متاع و ابزار نیست. زن شخصیت بشری، فردی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و عاطفی دارد. مناسبات عاطفی بین یک زن و یک مرد میتواند مطرح باشد نه بین یک مرد و چهار زن. اگر بحث یک مرد و چهار زن مطرح باشد، بنابراین؛ بحث بهرهبرداری مرد از زنان مطرح است. اگر مناسبات عاطفی فرد به فرد (یک زن و یک مرد) را در نظر نگیریم، فقط بحث سکس را در نظر بگیریم؛ اگر زنان یا یکی از زنان آن مرد بنابه طبیعت و میل خود سکس بیشتر بخواهند، اما مرد طبق نوبت به آنها از نظر مصلحت جنسی خود رسیدگی میکند؛ در چنین وضعیتی، عدالت چگونه برقرار میشود؟ در چنین وضعیتی زنان عروسک، ربوت، متاع و ابزار جنسی فاقد شخصیت انسانی، حقوقی، عاطفه و میل دانسته شده است.
تولید ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه در زبان در بسا موارد صریح و در بسا موارد طوری صورت میگیرد که درک زنستیزانهی آن نیاز به دقت دارد. زبانها معمولن ساخت دستوری جنسیتزده دارند که ادبیات جنسیتی را امری نهادینه و ثابت نشان میدهد. امروز کشورهای مانند: سویس، آلمان، کانادا و… اصلاح ساخت دستوری جنسیتزدهی زبان را در مناسبات فرهنگی و آموزشی مورد توجه قرار داده است.
ادبیات زنستیزانه در دشنامها صریح دیده میشود اما در جملههایی «فرید زن گرفت. پدر فرید به فرید زن آورد. مینا خانهی بخت رفت. پدر مینا، مینا را به شوهر داد. و…». ظاهرا ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه دیده نمیشود. اگر با دانایی نظریههای فلسفی، فرهنگی و زبانشناسانهی فیمنیستی دقت کنیم متوجه میشویم که این جملهها ساخت زبانی و فرهنگی جنسیتزده و زنستیزانه دارند. زبان در این جملهها زنان را در موقعیت فرودست قرار داده و حتا زبان از نظر دستوری با زنان مثل اشیا و چیزها برخورد کرده است. مثلن در جملهی فرید زن گرفت. به جای واژهی زن واژهی «نان» را میگذارم: فرید نان گرفت. در جملهی پدر فرید به فرید زن آورد. به جای واژهی زن واژهی «کتاب» را میگذارم: پدر فرید به فرید کتاب آورد. به جای جملهی مینا خانهی بخت رفت. جملهی «شمسالدین خانهی بخت رفت» را میگذارم. با شنیدن این جمله، خندهتان میگیرد! یعنی چه؟ به جای جملهی پدر مینا، مینا را به شوهر داد. جملهی «پدر شمسالدین، شمسالدین را به زن داد» را میگذارم. این جمله نیز غیر متعارف است و معنا ندارد.
فرهنگ ما در عرصهی ادبیات، پند و اندرز و موضوعهای اخلاقی ادبیاتِ جنسیتزده و زنستیزانه تولید میکند. چند بیت از نسخهی شاهنامهی چاپ مسکو میآورم: «تو در جنگ مردان پسنده نهای/ که خود مردهای هیچ زنده نهای/ برو چون زنان پنبه و دوک گیر/ پس پرده با دختران سوگ گیر». ظاهرن در این بیتها به زن توهین نشده است، زیرا یک پهلوان مرد، پهلوان مرد دیگر را توهین کرده است. اما اگر به جنبهی فرهنگی این بیتها توجه کنیم، میبینیم که جنبه و پشتوانهی باور فرهنگی این بیتها جنسیتزده و زنستیزانه است.
تقسیم جنسیتی از کار زنان و مردان ارایه شده است. زن باید پشت پرده و خانهنشین باشد، زن باید ریسندگی کند، زن باید گریه کند و… بعد از ارایهی این تقسیم کار جنسیتزده، این کار زنان کار نه بلکه مایهی ننگ و شرم به یک مرد دانسته شده است. بحث این نیستکه شاهنامه یا فردوسی زنستیز بوده است. طبعن دانایی شاهنامه و فردوسی فراتر از زمان آنها نیست. شاهنامه و فردوسی معرفت زمان خود را ارایه کردهاند.
در مثنوی مولانا ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه نسبت به هر اثری در روزگار خودش بیشتر است. در تعدادی از حکایتهای مولانا زن تمثیل بدی قرار میگیرد. در دفتر پنجم مثنوی داستانی در بارهی سکس کنیزک با خر و سکس پیر زن با خر است: «در ذکر کردی کدو را آن عجوز/ تا رود نیم ذکر وقت سپوز/… در میان خانه آوردش [خر] کشان/ خفت اندر زیر آن نر خر ستان/ هم بر آن کرسی که دید او از کنیز/ تا رسد در کام خود آن قبحه نیز/ پا برآورد و خر اندر وی سپوخت/ آتشی از کیر خر در وی فروخت/ خر مودب گشته در خاتون فشرد/ تا به خایه در زمان خاتون بمرد/… مرگ بد با صد فضیحت ای پدر/ تو شهیدی دیدهای از کیر خر/… در رهِ نفس ار بیمری در منی/ تو حقیقت دان که مثل آن زنی/… کافران را بیم کرد ایزد ز نار/ کافران گفتند نار اولی ز عار/ گفت نی آن نار اصل عارهاست/ همچو این ناری که این زن را بکاست/… کیر دیدی همچو شهد و چون خبیص/ آن کدو را چون ندیدی ای حریص/…»
امروز به این سبک نوشتاری، پورنو نویسی و خفن میگویند. بحث این نیستکه مولانا از واژههای کیر و… استفاده کرده است. بحث این استکه رویکرد ادبی و زبانی این داستانها جنسیت زده و زنستیز است؛ زیرا زنان در چنین بیانی نمایندهی نفس شیطانی دانسته میشود. این داستان تمثیلی است. مولانا از تمثیل کنیز، خر، پیرهزن و سکس کنیز و پیرهزن با خر استفادهی تمثیلی میکند. اما رویکرد و شیوهی بیان این ابیات زنستیزانه است. درست استکه این داستان را مولانا نساخته، بلکه پیش از مولانا ساخته و پرداخته شده بود، اما مولانا از آن برای ارایهی منظور خود استفاده کرده است.
پند و اندرز، سخنان حکیمانه و دشنام خاستگاه و پشتوانهی فرهنگی دارد. در پند و اندرز و سخنان حکیمانه دهها نمونه وجود دارد که به زنان توهین شده است؛ حتا در نمونههاییکه برای حمایت زنان گفته شده است، پیام جنسیتزده و زنستیزانه دارد: «زنان را حتا با شاخهی گلی نباید زد». «زن با دستی گهواره و با دستی جهان را میجنباند». پیام جملهی نخست این استکه مرد حق دارد زن را بزند، اما نباید بزند. معنای جملهی دوم این استکه وظیفهی زن گهواره جنباندن است. زن، کودک به ویژه پسران را پرورش میدهد، پسران بزرگ میشوند، جهان را میجنبانند. جملهی نخست بهعنوان پند و اندرز و جملهی دوم بهعنوان سخن حکیمانه، ژرفساخت فرهنگی جنسیتزده و زنستیزانه دارد.
دشنام نیز به امور اخلافی و فرهنگی جامعه ارتباط میگیرد. اگر به بحث دشنام بپردازم، کلن باید از خواهر، مادر، دختر و همسر گفت. مردان باهم جنگ و شوخی میکنند، اما زنان را بهنام خواهر، مادر و… توهین میکنند و دشنام میدهند. بحث دشنام بحث فرهنگی و معرفتشناسانه در یک جامعه میتواند باشد که بیانگر فرهنگ معرفت جنسیتی آن جامعه است. فرهنگ جامعهی ما در تولید و ترویج دشنام سرآمد است. کشورهای جهان هر قدر دشنام لازم داشته باشد، میتوانیم به آنها صادر کنیم.
زنان از نظر اجتماعی در جامعهی مردسالار یک کاست فرودست برای خدمت مردان دانسته میشود. معمولن زنان در جامعههای مردسالار نقش و جایگاه اجتماعی ندارند، زیرا باید بهعنوان ننگ و ناموس در خانه باشند؛ اگر به زنان در اجتماع نقش داده شود، نقشهای مشخص و محدود، مانند: معلمی در مدرسههای دخترانه، پرستاری و… داده میشود. جدایی زنان و مردان در اجتماع جدی گرفته میشود. این جدایی از یکطرف به معنای این استکه زنان موجب تحریک مردان میشود، از طرف دیگر به معنای این استکه ادغام زنان با مردان موجب فردوستی اخلاقی و فرهنگی جایگاه متعالی مردان میشود.
در مناسبات اجتماعی مردسالار، زن مقابل معنای مرد است. یعنی بدترین افت جایگاه اجتماعی یک مرد این استکه به او بگویند زن استی. در جامعهی مردسالار، مرد محور مناسبات اجتماعی در جامعه و در خانواده بهعنوان پدر محور مناسبات خانوادگی است. در واقع خانوادهی پدرسالار منبع و خاستگاه جنسیتزدگی و نهادینهشدن نقشهای جنسیتی است. اگر دقت نکنیم از شنیدن واژههای مادر، پدر، خواهر، برادر، شوهر، زن، دختر و پسر تصور جنسیتی در ذهن ما ایجاد نمیشود، اما حقیقت این است معنا و مفهومی در این واژهها نهادینه شده که بیانگر سلسلهمراتب و نقشهای جنسیتی است. «زن بودن» در خانواده و جامعه، معنای منفی گسترده دارد. به معنای این سخن توجه کنید: «دختر خدایی زن مایی». اگر دختر خدا هم استی زن من استی. یعنی یک دختر به تعبیر مردسالارانه وقتی به شوهر داده میشود، این دختر هر کسیکه باشد مهم نیست، زیرا زن آن مرد شده است.
پرسش این استکه این همه موارد چگونه باید اصلاح شود؟ پاسخ مشخص این استکه این همه موارد در نصاب و نظام آموزشی باید اصلاح شود. متأسفانه این همه موارد در نصاب و نظام آموزشی اصلاح نه بلکه دانسته یا ندانسته در نصاب و نظام آموزشی بازتولید و نهادینه میشود. دخترم صنف چهار بود، آمد از من پرسید که پدر چگونه شیطان به روی ما تُف میکند. گفتم چرا؟ گفت معلم دینیات ما یک خانم است، میگوید: اگر یک تار موی تان از زیر چادر بیرون شود و نمایان گردد، شیطان بر روی تان تُف میکند. شاید در خانوادهها این سخن گفته نشود، اما در مکتب چنین سخنی گفته میشود؛ سخنیکه زشت بودن و نفرتانگیز بودن بدن یک دختر را در ذهناش نهادینه میکند. اگر نصاب، نظام آموزشی و رفتار معلمان از نظر مناسبات مذهب، زبان، فرهنگ، اجتماع و خانواده بررسی شود؛ دیده میشود که ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه به صورت گسترده بازتاب یافته است. متأسفانه این رویکرد حتا در نصاب تحصیلی دانشگاهها بازتاب یافته است.
بنابراین؛ باید رویکرد ادبیات جنسیتزده و زنستیزانه در نصاب و نظام آموزشی نقد و اصلاح شود تا برداشت فرهنگی ادبیات جنسیتزده و زنستیزانهی جامعهی مردسالار و پدرسالار ما در نصاب و نظام آموزشی بازتولید و نهادینه نشود. درصورتیکه رویکرد معرفتی و آموزشی ادبیات جنسیتزده و زنستیزانهی نصاب و نظام آموزشی اصلاح و نقد شود؛ جلوی بازتولید و نهادینهشدن ادبیات جنسیتزده و زنستیزانهی جامعهی مردسالار و پدرسالار نسبتن گرفته میشود.
نویسنده:یعقوب یسنا
منبع:https://nimrokh.af/4330/genderism-and-reproduction-misogynistic-literature-in-education-system/