هزاره های اهل سنت: بخش فراموش شده تاریخ افغانستان
۴ اردیبهشت(ثور)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۴/۲۴
نام کتاب: هزاره های اهل سنت
نام نویسنده: دکتر حفیظ شریعتی
سال انتشار:۱۳۹۷
تاریخ افغانستان همواره شاهد حذف اقوام بوده است. به حاشیه رفتن، حذف کردن قومیت ها در افغانستان و فراموشی هویت به درازای تاریخ این سرزمین سابقه داشته است. در این میان هویتی به نام «هزاره های اهل سنت» وضعیتی به مراتب تکان دهنده تر دارند. آنها هویت و فرهنگ خود را فراموش کرده اند و یا هم بهتر است بگوییم جامعه اجازه عرض اندام کردن را به آنها نداده است. به عبارت دیگر، جامعه افغانستان روی خوشی به آنها نشان نمی دهند. مسئله ای که منجر به «سردرگمی» آنها در جامعه افغانستان شده است. یا هم به گفته رحمان رحمانی:« وضعیت هزاره های سنی سخت برآشفته است. برآشفته تر از وضعیت «هزاره های شیعه» در سه دهه قبل. هزاره های شیعه در سه دهه قبل برتری بزرگی نسبت به هزاره های سنی در زمان حاضر داشتند و آن «هویت هزارگی» شان بود. آن ها با هویت «هزارگی» برای قدرت رزمیدند تا از آن طریق موقعیت اجتماعی شان تثبیت شود شهید مزاری با این باور که «مذهب مشکل هزاره ها نیست، بلکه سیاست مشکل هزاره هاست»، توانست هزاره ها را در قالب «جمعیت سوم» در افغانستان تثبیت کند و جایگاه آن ها را در قدرت نشان دهد. اما آنچه از قلم و قدم باقی ماند، «هزاره های اهل سنت» این سرزمین بودند که هم در کنار تاجیک ها جا نیافتند و هم در کنار هزاره ها».
کتاب «هزاره های اهل سنت» نوشته دکتر حفیظ شریعتی تلاشی است برای شروعی بزرگ در جهت نشان دادن و احیای هویت «هزاره های اهل سنت» افغانستان که سال هاست به دست فراموشی سپره شده تا جایی که بسیاری از شهروندان کشور از وجود آن ها اطلاعی ندارند.برخی از اطلاعات این کتاب حاصل فعالیت سه چهار ساله اعضای «شورای هزاره های اهل سنت افغانستان» است که در سال ۱۳۹۴ تاسیس شد. این اطلاعات را نویسنده با مجموعه ای یافته های جدید درهم آمیخته است که حاصل آن کتاب «هزاره های اهل سنت» است. منابع این کتاب همانگونه که در خود متن اشاره شده است بیشتر شفاهی است و اگر در جایی دسترسی به منابع مکتوب امکان پذیر بوده است در نوشته به آن اشاره شده است.
هزاره های اهل سنت
هزاره های اهل سنت بخش بزرگی از جامعه هزاره را تشکیل می دهند. هویت مذهبی هزاره های اهل سنت افغانستان، مانند هزاره های شیعه اسماعیلی و دوازده امامی بخشی از هویت فرهنگی آنان به حساب می آید و هویت تباری آن هزاره هاست. اگر چند در طول تاریخ به دلیل برقراری سیاست سرکوب، حذف و سانسور، جهانیان،مردم هزاره را با هویت مذهبی هزاره های شیعه می شناختند و از دیگر هویت های هزاره ها بی خبر بودند و یا سیاست انکار را برگزیده اند. هزاره های هزارستان در صد سال اخیر رابطه چندانی با هزاره های سنی نداشتند و آنان در میان اقوام دیگر گم شده بودند و تاریخ این سرزمین هویت تباری آنان را کتمان کرده بود(ص۳۴).
هزاره های اهل سنت در محاسبات جمعیتی، تاجیک و یا پشتون محسوب شده اند. چرا که پس از قتل عام هزاره ها توسط امیر عبدالرحمان خان و امیران پس از ایشان، هزاره بودن به یک «دشنام اجتماعی» تبدیل شد که در نتیجه برخی از هزاره های اهل سنت برای برون رفت از این نگاه و رفتار اجتماعی، هویت هزاره بودنشان را انکار و کتمان کردند، تاجیک و پشتون شمرده شدند تا با تغییر اجتماعی جغرافیا و پوشش مذهبی به نحوی از نفرین، قهر، بردگی، استفاده سو و انواع توهین و تحقیر که روزانه برادران شیعه شان با آن سردچار بودندف در امان بمانند. زبان فارسی و مذهب حنفی میان هزاره های سنی و تاجیک ها باعث یگانگی شدند و در پوشش همین دو پدیده اند که اینان تاجیک شمرده شده اند. در نتیجه عده ای از مردم هزارهف به هویت دیگر پناه برده اند و دل خوش کرده اند که حداقل در جامه هویت دیگر زنده بمانند اما بدبختانه در این لباس نیز نجات نیافته اند و هرگز به موقعیت هایی که شایسته و بایسته شانند، نرسیده اند.
در همین رابطه، رحمان رحمانی از بنیان گذاران شورای هزاره های اهل سنت، برای هزاره های اهل سنت، تاجیک شدن، راهی بود تا هم از ارزش اجتماعی برخوردار باشند و هم در قدرت سیاسی به نحوی شریک شوند. تاجیک بودن راه گریزی بود از همان دشنام اجتماعی که هزاره های شیعه از آن رنج می کشد.
هویت یابی هزاره های اهل سنت
محمد عوض نبی زاده درباره هویت یابی و کتمان هویت هزاره های اهل سنت می نویسد:« باوجود سرکوب و «کتمان» شدن هویت قومی هزاره های سنی، حالا پیکره هایی از هزاره های بومی سنی مذهب در مناطق شیخ علی، سرخ و پارسا، بغلان،پنجشیر،بغلان، قندوز،بدخشان،غور، ولایت تخار، در مناطقی از ولایت پنجشیر،ولایت بادغیس،لوگر،وردک،کنر،ننگرهار و ولایت های دیگر زیست دارند و با هویت هزاره گی شان زندگی می کنند».
هزاره های سنی بخش کلانی از جامعه هزاره را تشکیل می دهند. به طور مثال، از نظر جمعیت در ولایت بغلان که چهارده ولسوالی دارند نه ولسوالی آن هزاره نشین اند. هزاره های سنی، شصت و پنج درصد نفوس این ولایت را شکل می دهند در ولسوالی قندز، سه ولسوالی مربوط به هزاره های اهل سنت اند که نزدیک به سی درصد جمعیت این ولایت را تشکیل می دهند.
این کتاب در گامی نخست در تلاش است تا با ارائه آماری دقیق از هزاره های اهل سنت در افغانستان در صدد بازیابی هویت فراموش شده آن ها برآید و تلاش کند آن ها را از حاشیه به متن آورد. از طرف دیگر، همانگونه که نویسده معتقد است، هزاره های اهل سنت اکنون با شکل گیری شورای هزاره های اهل سنت، ضمن برچیده شدن نظریه هزاره یعنی شیعه دوازده امامی، هزاره های اهل سنت می توانند حلقه وصل شیعیان و اهل سنت افغانستان باشند. این ها می توانند در استحکام دوستی بین دو مذاهب رسمی افغانستان که گاهی ابزار دست سیاست مداران شده اند و با آن هزاره ها را تکفیر کرده اند، کمک کنند تا سوء تفاهم های مذهبی برطرف شوند. از شایعات دروغین مذهبی جلوگیری کنند و رابطه بین شیعیان و اهل سنت را نیکو بسازند.
در طرف دیگر، هزاره های اهل سنت می توانند حلقه وصل دوستی هزاره ها و تاجیکان باشند. اینان که در بستر سیاسی تاجیکان زیسته اند، می توانند در استحکام بخشی دوستی این دو قوم کمک کنند و سرانجام ضمن اعتمادسازی عمیق، رابطه سیاسی هزاره ها و تاجیکان را نزدیک بسازند و این دو مردم را که سرنوشت مشترک دارند، در حکومت داری و توسعه سیاست پایدار دولت سازی در افغانستان هم سرنوشت سازد.