توافقنامه دوحه؛ سندی غیرشفاف و دوپهلو از الزامات و ضمانت های اجرایی
۱۵ تیر (سرطان) ۱۴۰۰ – ۶/ ۷/ ۲۰۲۱
متن توافقنامه دوحه
در تاریخ ۲۹ فوریه ی ۲۰۲۰ توافقی به حق تاریخی مابین ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان در دوحه قطر امضا شد. توافقنامه ای که قرار بود با خود صلح و آتش بسی پایدار برای مردمِ افغانستان به همراه داشته، و نوید بخشِ آینده ای امن و آرام برای این سرزمینِ خسته از جنگ باشد؛ اما از آن پس ورق برای این کشور و مردمانِ آن به گونه ای برگشته است که گویی شرایطِ هرچند سخت و ناخوشایند تا پیش از این توافقنامه، شرایطی حداقل قابل درک و پذیرش محسوب می شد. اما در حال حاضر می توان گفت وضعیتِ تنش آمیز و بحران زده جاری افغانستان ماحصل این توافق نامه و سیاست های عجولانه طرفین است؛ یکی برای خروج از افغانستان و دیگری برای ورود به ساختار نظام سیاسی.
توافقنامه ای که با هم پیمان شدنِ قدرتی بین المللی با یکی از گروه های تروریستیِ تندور، مشروعیت بخشی به این گروه، و در نتیجه زیر و رو ساختنِ شرایط برای مردم افغانستان، حقیقتا همان طور که انتظار هم می رفت به پیمانی تاریخی بدل شد. اما تاریخ دستخوشِ چه تغییرات و تحولاتی شد که پس از دو دهه شاهدِ نشستنِ این دو بازیگرِ پیشتر متخاصم بر سر میز مذاکره و توافق هستیم. ایالات متحده ی آمریکا، همان قدرتیست که در سال ۲۰۰۱ برای بستن پرونده ی گروه هایی تروریستی چون القاعده و طالبان دفترِ “جنگی جهانی علیه تروریسم” را باز کرد، و به منظورِ درهم پیچیدن طومار ترور و تروریسم ائتلافی نظامی به راه انداخته، و متعابا با برنامه هایی در جهتِ کمک به پیشبرد دولت سازی، ملت سازی، دموکراتیزاسیون و مواردی از این دست جای پای خود در این کشور را برای دو دهه محکم کرد.
شاید اولین نکته انتقادی که از همان ابتدای امر دررابطه با انعقاد این پیمان به ذهن خطور می کند، غیبت دولت افغانستان در جریان تولدِ این توافق بود. بدین ترتیب، ایالات متحده مسببِ پیوندی مصلحتی میان دولت افغانستان و طالبان، آن هم در غیبتِ طرف نخست شد؛ اما نکته تاثر برانگیز ماجرا اینجاست که این غیبت، قدم گذاشتن در ابتدای مسیری بود که گویا تا انتهای آن قرار برآن شده تا دولت افغانستان یگ گام از ایالات متحده و طالبان عقب بماند.
درکل به نظر می رسد این توافق نامه از همان ابتدا با ظاهرسازی های ظریف و مخفی سازی های ماهرانه ای همراه بود. چنانچه در این توافقنامه آمریکا به صراحت تاکید کرد که همچنان گروه طالبان را به عنوان دولت به رسمیت نمی شناسد؛ اما به ضرس قاطع می توان گفت هیچ توافق و تعاملی چون توافق نامه ۲۰۲۰ دوحه نمی توانست به طالبان وجه ای رسمی، مشروع، جهانی و شناخته شده ببخشد. بنابراین باید اعتراف کرد زمانی منافع فرامنطقه ای شما ایجاب می کند با گروهی چون طالبان بجنگید، و زمانی دیگر با این گروه به بحث و گفتگو بنشینید.
مروری اجمالی بر اجرای تعهدات مابین طرفین در توافقنامه دوحه
دررابطه با تعهد و الزامِ اجرایی سازیِ موارد مطروحه در توافقنامه ی دوحه بهتر است نگاهی کلی به مفاد آن و سپس بررسی تعهدات و اجرایی شدن آن ها از سوی طرفین بپردازیم. در بخش اول از این توافق نامه بر خروج نیروهای آمریکایی ظرف ۱۴ماه از توافق اشاره شد. در همین راستا می توان گفت پیش از این و مطابق با همین توافقِ دولت ترامپ با نمایندگان طالبان، قرار برآن بود که همه نظامیان آمریکایی حداکثر تا اول ماه می خاک افغانستان را ترک کنند، اما با روی کار آمدن جو بایدن دولت جدید ایالات متحده روندی از تخلیه ی نیروهای آمریکایی تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ را پیش گرفت که سالگرد حملات تروریستی به این کشور و آغازی برای ۲۰ سال حضور نظامی در افغانستان بود. هرچند ایالات متحده تا تاریخ یک ماه می نیروهای خود را از افغانستان خارج نکرد اما جو بایدن روند خروج را شدت بخشید و انتظار می رود این روند تا پایان آگوست ۲۰۲۱ پایان یابد.
همچنین در ادامه ی این بخش چنین آمده که برای در نظر گرفتن تاریخ مذاکرات صلح می بایست ۵۰۰۰ زندانی طالب از زندان های دولت افغانستان آزاد شوند. به نظر می رسد این بند که تعهد برای اجرایی سازیِ آن وابسته به طرف ثالث، یعنی دولت افغانستان بود، خود حدیثی مفصل از داستانی بود که در عینِ آشکار بودنِ پایانش، خبر از تولد جنگی دیگر در این کشور می داد. آزاد سازیِ زندانیان طالبان قیاسی از یک قضیه ی منطقی بود که نه مقدمه ی آن گواهی بر صلح بود و نه نتیجه ی آن. همان گونه که امرالله صالح معاون اول ریاست جهوری نیز به این امر اذعان کرد که رهایی پنج هزار و ۵۰۰ زندانی طالبان یکی از تصمیم های نادرست حکومت این کشور بود. زیرا هیأت آمریکایی متعهد شد که اگر ۵۰۰۰ زندانی طالبان را آزاد شوند، خشونت متوقف می شود ولی برعکس، با آزادی زندانیان خشونت بیشتر شده است و این خود حاکی از عدم پایبندی طرف آمریکایی بود.
اما مورد دیگر ذیل همین بخش درخواست برای لغو تحریم رهبران و اعضای طالبان بود. با آغاز مذاکرات بین الافغانی، قرار بر آن بود ایالات متحده با این هدف که پیشرفتی در مذاکرات بین الافغانی صورت گیر تحریم ها علیه این گروه تا ۲۷ اگوست ۲۰۲۰ برداشته شود؛ با این حال این روند عملی نشد. لیکن متعاقبا در تاریخ ۱ ماه می ۲۰۲۱، نمایندگان کشورهای آمریکا، چین، روسیه و پاکستان با نشر بیانیه ای در دوحه اعلام کردند که از روند “بررسی” خروج افراد طالبان از فهرست تحریم های سازمان ملل که در قطعنامه ۲۵۱۳ سال ۲۰۲۰ ذکر شده است حمایت می کنند. حمایت ها و بیانیه هایی از این دست ظاهرا به “گام هایی عملی برای کاهش خشونت ها و پیشرفت گفتگوهای صلح” توسط طالبان مرتبط دانسته شده است. چنانچه پس از آن نیز در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۲۱ تحریم رهبران طالبان برای پیشبرد مذاکرات صلح به مدت ۹۰ روز به تعلیق افتاد.
بدین ترتیب می توان گفت آمریکا تاکنون به تعهدات خود برای آغاز روند خروج سربازان و تخلیه پایگاه ها عمل کرده است؛ اما انجام تعهدات این کشور درباره بررسی تحریم های آمریکا علیه طالبان یا ترغیب شورای امنیت برای حذف نام افراد از لیست تحریم های سازمان ملل چندان مشخص نیست. جای تعجب دارد اگر بگوییم معایب موجود در این توافقنامه صرفا یک سری خطای دیپلماتیک بوده است. در واقع، آمریکا بیشتر به دنبال نمایش این توافقنامه در سطح داخلی بود تا هموار کردن مسیر صلح. (موسسه مطالعات راهبردی شرق، ۱۴۰۰)
اما در بخش دوم چنین اشاره شده بود که طبق این توافقنامه طالبان بایستی برای قطع روابط خود با دیگر گروه های تروریستی من جمله القاعده متعهد شده و به فرد یا گروهی اجازه ی فعالیت در خاک افغانستان بر علیه آمریکا و متحدانش را ندهد. در همین راستا، به گزارش رویترز و به نقل از سه مقام غربی، مطابق با یک ضمیمه پنهانی توافق نامه دوحه، جنگجویان طالبان از پایگاه های نظامی غربی در برابر حملات گروه های رقیب محافظت کرده اند؛ چنانکه این سه مقام اقدام مذکور را به عنوان “حلقه محافظتی طالبان” عنوان کردند. همچنین می توان گفت از زمان توافق نامه ی دوحه تا کنون علی رغم تشدید حملات بر نظامیان و غیرنظامیان افغانستان، هیچ نیروی بین المللی در افغانستان کشته نشده است. چنانچه به گزارش دویچه وله دری، بعد از امضای توافقنامه دوحه هیچ سرباز امریکایی در صحنه جنگ کشته نشده است و تنها حملات اندکی بر پایگاه های نیروهای آمریکایی صورت گرفته است.
شاید در دید اول آنچه از این ماده برداشت می شود صرفا درنظر گرفتنِ امنیتِ نیروهای ایالات متحده و متحدانش باشد و نه تضمینی برای امنیت و عدم خشونت بر مردم افغانستان. بدین ترتیب شاید بتوان گفت، اگر در زمان دولت ترامپ سیاستی مبنی بر شعار “نخست آمریکا” مطرح بود، اکنون به نظر می رسد باید شعارِ “تنها آمریکا” را جایگزین کرد که براساس آن تنها منافع آمریکا اولویت اصلی و سیاستِ این بازیگر بین المللی است.
اما به همین بند از مفاد توافقنامه ی دوحه که برگردیم می بینیم طرف دیگر یعنی طالبان نیز هیچ ابایی از نقض تعهد نداشته و مصرانه با دیگر گروه های تروریستی فعالیت دارد. همان طور که پیشتر (۲ ژوئیه ۲۰۲۱) رحمت الله نبیل رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان در توییتی اشاره کرد، شواهد حاکی از آن است با تخلیه ی نیروهای آمریکایی از پایگاه هوایی بگرام، دفتر مرکزی شبکه حقانی، شاخه وابسته به طالبان افغانستان، در وزیرستان شمالی تحت نظر دولت اسلامی مجددا فعال شده اند.
اما از دیگر سو بُعدِ نگران کننده از تقویتِ روابطِ القاعده با طالبان نیز به واسطه ی گزارش ماه ژوئن سازمان ملل قوت می گیرد. این گزارش نشان می دهد که نه تنها روابط این دو گروه با یکدیگر همسو و نزدیک بوده، بلکه مناسبات آنها به دلیل “جهت گیری های ایدئولوژیک، پیوندهای شخصی متکی بر ازدواج و هچنین مشارکت در مبارزات” عمیق تر نیز شده است. در همین راستا گزارش سازمان ملل بار دیگر تاکید دارد که هیچ گونه شکافی بین طالبان و القاعده وجود نداشته است. لازم به ذکر است شاخه اصلی القاعده در داخل افغانستان القاعده در شبه قاره هند است؛ اما به باور تحلیلگرانِ سازمان ملل، القاعده دارای جناحی معروف به جبهه النصر (Jabhat al-Nasr) -به معنای “جبهه پیروزی”- است. در گزارش مذکور از فردی به نام شیخ محمود نامبرده شده که جبهه النصر القاعده را در افغانستان رهبری میکند. (Joscelyn, 2021)
همچنین در ادامه این گزارش سه شاهد و گواه ارائه می شود که خود نشان از پیوند نزدیک این دو گروه بوده، چنانکه جدا کردن گروه القاعده از متحدان طالبان را دشوار می داند. ۱- اشاره شد که همسر رهبر سابق القاعده در شبه قاره هند، عاصم عمر، در میان ۵۰۰۰ زندانی طالبان بود که در سال ۲۰۲۰ توسط دولت افغانستان به عنوان بخشی از توافق نامه دوحه آزاد شد. ۲- چندین نفر از کادر و اعضای القاعده در حملات انجام شده توسط عملیات ایالات متحده کشته شده اند. و در نهایت ۳- القاعده در شبه قاره هند تحت چتر طالبان از ولایت های قندهار، هلمند و نیمروز فعالیت می کند. (SD Pradhan, 2021)
همچنین در یکی از گزارش های سیگار آمده است علاوه بر اینکه در سه ماهه نخست سال ۲۰۲۱ طالبان حملات خود را علیه مردم افغانستان ۳۷ درصد افزایش داده است، رابطه خود را با القاعده نیز حفظ کرد. در این گزارش چنین آمده است که نیروهای آمریکایی از افزایش حملات در افغانستان پس از امضای توافقنامه خبر داده اند. چنانکه حملات در سه ماهِ مشابهِ سال گذشته ۳۷ درصد افزایش پیدا کرده اند. از طرف دیگر، سقوط سریالیِ ولسوالی ها در ماه های اخیر، موج گسترده ترورهای هدفمند علیه کارمندان دولت، فعالان جامعه مدنی، فعالان حقوق رن، خبرنگاران و عالمان دینی در ماه های گذشته نشانی آشکار از عدم تعهد طالبان به کاهش خشونت و آتش بس در افغانستان است.
توافق نامه ی دوحه، برگه ی رهایی ایالات متحده و برگِ برنده ی طالبان
به هرروی به نظر می رسد هیچ یک از مفاد این قرارداد در جهتِ تامین صلح و امنیت برای مردم افغانستان برنامه ریزی نشده و از اصولِ کلی آن مبنی بر کاهش خشونت، آتش بسی جامع و دائمی، و در نهایت پیشبرد مذاکرات بین الافغانی می توان چنین برداشت کرد که ایالات متحده با ریختن طرحی کلی و بدونِ روشن ساختنِ جزئیاتِ بسیاری که لازمه ی پایان بخشیدن به جنگ های داخلی افغانستان بود، به نوعی عرصه را به طالبان واگذار کرد. در هیچ کجای این توافق نامه تعهدی برای الزام طالبان به اتمامِ جنگ و پایان خشونت ها در کشور و عدم انجام حملات مرگ آور و مهلک بیان نشده است. اذعان به لفظِ دقیق از واژگانی چون پایان “جنگ، حمله، ترور، کشتار” و برجسته ساختن آنها خود می توانست اولین قدم در تضمین امنیت و ثبات را فراهم کند که متاسفانه ذکر نشد.
طالبان از این توافقنامه تنها به عنوان کاتالیزوری برای رسیدن به اهداف خود سود جسته و هرگاه که عرصه بر آنها تنگ آید شاهدِ نقض آشکار توافقنامه در عملکرد این گروه هستیم. چنانکه وضعیت شکننده امنیتی کنونی در کشور ماحصل دور زدن این توافقنامه از سوی طالبان است. چراکه مفاد توافقنامه هیچ گونه ضمانتی از طرفین برای اجرا اصول آن نگرفته است. طالبان بارها دولت ایالات متحده را به نقض توافقنامه متهم و با همین بهانه خشونت را در کشور ادامه دادند.
از طرف دیگر این گروه تنها راه رسیدن به صلح را پایبندی به توافقنامه دوحه می دانند. توافقنامه ای که بزرگترین و اصلی ترین طرف جنگ افغانستان یعنی شهروندان و دولت افغانستان در آن غایب بودند. چنانچه این گروه در مقاله ای به قلم ملابرادر با عنوان «چطور یک افغانستان باثبات، مستحکم و پیشرفته داشته باشیم؟» آورده است که امارت اسلامی برای پایان بخشیدن به سال ها جنگ و درد و رنج مردم افغانستان و زندگی زیر چتر یک نظام افغان شمول در تاریخ ۲۶ فوریه سال ۲۰۲۰ توافقنامه تاریخی را با آمریکا امضا کرد. بنابراین می توان گفت توافق نامه دوحه به برگ برنده ای برای احیای امارت اسلامی دردست طالبان تبدیل شده که با هر نوع هشدار به این گروه تندور، فورا شاهدِ ارجاع به این توافق، مشروعیت آن و ادامه خشونت ها هستیم.
بنابراین می توان گفت نتیجه ی این دوسویه بازی کردن ایالات متحده آن شد که با سرگرم ساختن مقامات افغانستان و رضایتِ اذهان عمومی به توافقی موثر، در چشم برهم زدنی شاهدِ پس کشیدنِ پای یالات متحده از افغانستان و مصائب آن باشیم. در نهایت با در نظر داشتِ توافق ایالات متحده-طالبان و غیبت دولت افغانستان شاید بتوان این رویکرد سیاسی را چیزی شبیه با لابی گری سایه عنوان کرد. روندی که در آن عاملان پرنفوذ، همچون دستفروشانی سیاست را در تاریکی خرید و فروش کرده و در تاریکی سایه ها سیاست های خود را پیش می برند.
منابع:
– موسسه مطالعات راهبردی شرق، (۱۴۰۰) ، “بررسی مفاد، دستاوردها و موارد نقض توافقنامه دوحه”، مترجم: زهرا خادمی راد، http://www.iess.ir/fa/translate/2579/
– Joscelyn, Thomas, (2021), “Al-Qaeda Is Still in Afghanistan, and It’s Fighting for Victory”, https://www.fdd.org/analysis/2021/06/04/al-qaeda-is-still-in-afghanistan/
– SD Pradhan, (2021), “UN report on growing Taliban-Al Qaeda-ISIS nexus in Afghanistan-Pakistan region: Implications”, https://timesofindia.indiatimes.com/blogs/ChanakyaCode/un-report-on-growing-taliban-al-qaeda-isis-nexus-in-afghanistan-pakistan-region-implications/