سر تیتر خبرهاسیاستمصاحبهنخستین خبرها

تبیین احتمالاتی از روابط طالبان و گروه های افراط گرای بین المللی؛ با تمرکز بر رویکرد نظامی و یا سیاسی

۲۱ سنبله (شهریور) ۱۴۰۰ – ۱۲/ ۹/ ۲۰۲۱

«تبیین احتمالاتی از روابط طالبان و گروه های افراط گرای بین المللی؛ با تمرکز بر رویکرد نظامی و یا سیاسی»؛ مصاحبه با علیرضا صالحی، پژوهشگر مسائل افغانستان

با حضور مجدد طالبان در افغانستان آن هم با قدرتی به ظاهر مشروعیت یافته از سوی ایالات متحده، به نظر می رسد بیم و نگرانی ها از تقویت امید و اعتماد به نفس در بین سایر گروه های تروریستی و حضور افراط گرایان در منطقه و حتی در خاک سایر کشورهای فرامنطقه نیز افزایش یافته است. چرا که در پی پیروزی های اخیر طالبان و در نهایت تصرف کابل، برخی هواداران و حامیانِ آنها ذیل گروه هایی چون القاعده در یمن، الشباب، هیات تحریر شام و غیره از این فتوحات سریع و پرقدرت طالبان افغانستان خوشنود گردیده و حتی برخی نیز این دستاورد را تبریک گفته و آنرا الگویی الهام بخش برای گروه های خود در دستیابی به اهداف و سیاست ها آتی شان نامیدند.

اما در این میان شاید بزرگترین تهدید برای کشورهای مضطرب از احتمال تولد و تقویت افراط گرایی و تبدیل افغانستان به کانون تروریسم، از جانب گروه هایی بنیاد گرای تروریستی با داعیه ی جهاد جهانی چون القاعده و داعش می باشند. و به ویژه می توان گفت القاعده به دلیل ارتباطات نزدیکش با طالبان در نقطه ثقلِ احیا و حضوری پرقدرت و گردنفرازی های تداعی کننده ی روزهای خود تحت رهبری بن لادن باشد. با توجه به اهمیت این موضوع و تشدید احتمالاتی از رشد و پرورش نیروهای تروریستی بیشتر با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، در ادامه به طرح سوالاتی چند در همین رابطه و گفتگو با علیرضا صالحی، پژوهشگر مسائل افغانستان خواهیم پرداخت:

۱- با تسلط طالبان بر افغانستان، امکانِ تبدیلِ دوباره افغانستان به آهنربایی برای جذب ستیزه جویان خارجی موجب موجی از نگرانی ها شده است. در مقابل برخی چون سر جان ساورز، رئیس سابق سازمان اطلاعات MI6 براین باور است علی رغم عدم قطع ارتباط طالبان با گروه هایی چون القاعده، طالبان تمایلی به برنامه ریزی و هدایت اقدامات تروریستی آتی از خاک افغانستان را نخواهد داشت. اما از دید شما چه عواملی باعث می شود طالبان دیگر در آینده قصدِ همراهی با سایر گروه های تروریستی را نداشته باشد؟

در در جه ی اول باید در نظر داشت طالبان گروهیست که هم به لحاظ تشکلاتی و هم به لحاظ ایدئولوژیکی یک دست و منسجم نیست. در ایدئولوژی طالبان دوفاکتور اساسی وجود دارد: ۱- قومیت ۲- شریعت. بخشی از طالبان بیشتر بر قومیت خود تاکید و تمرکز دارند، یعنی رگه های پشتونی و ناسیونالیسیتی در آنها قدرت بیشتری دارد و بخشی دیگر نیز رگه های شریعت در آنها قوت دارد. آن دست افرادی که رگه های ناسیونالیسیتی در آنها قوی تر هست بیشتر به مسئله ی حکومت در افغانستان می پردازند و احتمالا ارتباط با دیگر گروه ها را به خاطر منافع ملی در حاشیه قرار می دهند. اما از طرف دیگر برخی در بدنه ی طالبان هستند که مسئله ی شریعت برای آنها پررنگ تر بوده و سال ها هم با گروه های خارجی ارتباط داشته اند و بنابراین به سادگی به خاطر توافقی با آمریکا آنهم توافق نامه ای بسیار شکننده تمامِ مناسبات و گرایشات دینی و مذهبی خود را نادیده نخواهند گرفت. چون آنها ارتباطات خود را ارتباطاتِ یک امت می دانند و به سادگی از آنها دست نخواهند شست. نمونه آنهم حادثه ی ۱۱ سپتامبر هست که طالبان می دانست وارد جنگ با ایالات متحده شدن کار سهل و آسانی نیست اما  به خاطر پیوندهای دینی خود با ستیزه جویان القاعده این گروه را تا لحظات آخر رها نکرده و مصلحت افغانستان را فدای روابط خود کردند. اما در میان خود طالبان نیز اختلافاتی بر سر رابطه با القاعده وجود داشت. چنانچه عده ای از آنها معتقد بودند که به القاعده نباید بها داد، و عده ای دیگر چون رهبر این گروه، ملا عمر شدیدا پافشاری می کرد که آنها برادران مسلمان ما هستند و بایستی از آنها حمایت کرد. هم قبل از حادثه ۱۱سپتامبر و هم بعد از آن افرادی چون ملاعمر شدیدا از القاعده حمایت کردند، مثلا شخصی چون مولوی متوکل، که وزیر خارجه افغانستان بود شدیدا با این مسئله مخالف بود و تمام تلاش خود را کرد تا القاعده را در افغانستان به حاشیه ببرد؛ که در نهایت موفق نبود و در نتیجه ۲۰ سال جنگ در افغانستان دوام یافت. لذا به هیچ عنوان نمی توان خوشبین بود که طالبان تمام روابط خود را با گروه های دیگر قطع کنند، مخصوصا با جنگجویانی که از پاکستان و یا کشمیر هستند.

۲-در همین راستا می توان به مهمترین گروه تروریستی نزدیک به طالبان یعنی القاعده نام برد. در وهله اول این سوال مطرح می شودکه هسته ی القاعده از روی کار آمدن مشروع طالبان و پیروزی های آن نگران خواهد شد یا خوشنود، و این امر در رابطه با زیر شاخه هایی چون القاعده در یمن و یا القاعده در شبه قاره ی هند به چه صورت خواهد بود؟

بدنه ی جنگجو و پیاده نظام گروه های القاعده در کشورهای مختلف همگی اظهار خوشنودی کرده و پیروزی طالبان را جشن گرفته و در سطح بعضی از رهبران هم ما شاهد آن هستیم که پیام تبریک فرستاده شد و این قضیه به صورت جدی برای آنها یک پیروزی محسوب می شد؛ گرچه هنوز پیامی علنی از رهبران اصلی القاعده چون ایمن الظواهری دریافت نشد است، یعنی حداقل با احتمال وجود این پیام، رسانه ای نشده باشد. اما در کلی می توان گفت همه ای این ها زیر یک پرچم خود را در نظر می گیرند. همان طور که در جنگ سوریه نیز طالبان به صورت غیر رسمی اعلام حمایت کرده بود. می توان گفت پیوندهای این دو گروه چیزیست که چند دهه جریان داشته و به این سادگی از بین نخواهد رفت. هم در سوریه، هم در یمن، عراق و پاکستان گروه های زیادی بودند که از پیروزی طالبان خوشحال شده و به نوعی این پیروزی را متعلق به جبهه ی خود، یعنی جبهه ی اسلام سیاسی اهل سنت می دانند که گرایشات رادیکال و بعضا نظامی دارد.

۳- در واقع حضور طالبان در قدرت برای القاعده چه فرصت ها و یا چه موانعی برای بازگشت جدی تر ایجاد کرده است؟

در جهان عرب و اهل سنت حادثه ای وجود دارد که بسیار اهمیت دارد و آن سقوط اخوان المسلمین و محمد مرسی در مصر است. این مسئله در جهان عرب بازتاب گسترده ای داشت. از این منظر که ذیلِ آن، بسیاری براین باور بودند که مبارزه ی سیاسی و مدنی پاسخگو نیست، بحثی جدی که در میان طیف های مختلف اخوان المسلمین و هم در جای جای کشورهای اسلامی وجود دارد. عده ای طرفدار جنگ نظامی و قدرت گیری نظامی هستند و عده ای مخالف این مسئله هستند و راهکار را در مبارزه ی سیاسی می دانند. اگرچه که به لحاظ رسانه ای و سیاسی با استبداد مواجه هستند و به نوعی لابی ها و حلقات سیاسی مختلف به آنها اجازه نمی دهند که قدرت گیرند؛ اما باز هم به گزینه ی نظامی اعتقاد و باور ندارد. همین مسئله در افغانستان هم وجود داشت. یعنی طیف های مختلفی از اهل سنت مخالف آمریکا بودند و پایبندی شدیدی به شریعت داشتند اما هیچ گاه گزینه نظامی را راهکار افغانستان نمی دانستند. و حالا هم بعضا از پیروزی طالبان و از خروج آمریکا از افغانستان به نوعی خوشنود هستند. یکی از دلایل قدرت گیری داعش هم در سوریه و عراق، و کلا اقبال به گروه های شبه نظامی و جهادی-نظامی در جهان اسلام همین مسئله ی سقوط اخوان المسلمین مصر هست. چنانچه آنها براین باورند اگر به لحاظ سیاسی کار را بخواهیم پیش بریم نتیجه ی آن همین خواهد شد که با کودتا، سرکوب و استبداد مواجه می شویم. لذا یکی از منابع مشروعیت بخشی به داعش و گروه های سلفی-جهادی مثل النصره در سوریه همین سقوط اخوان المسلمین بود. این مسئله همچنان هم در بین مسلمانان اهل سنت جریان دارد و یکی از دلایلی که طالبان هیچ گاه به گزینه سیاسی روی نیاورد و دائما بر گزینه نظامی تاکید داشت همین مسئله بود که آنها مدعی بودند با طرف مقابل یعنی آمریکا نمی شود بازی سیاسی انجام داد و تنها باید به صورت نظامی قضیه را در افغانستان حل و فصل کرد که در نهایت هم این روند انجام شد. خب این پیروزی باعث تقویت بیشتر این ایده می شود که تنها راه مبارزه، رویارویی نظامی دوام دار و جهاد مسلحانه علیه آمریکا و عاملان آنها در کشورهای اسلامی است؛ همان تئوری که دقیقا علیه بشار اسد در سوریه پیاده شد که طبق تئوری خودشان، برای مبارزه با جهان کفر، عُمال آنها در سوریه علیه بشار اسد جنگیدند تا ابتدا دشمن نزدیک (حکومت های منطقه) و متعاقبا دشمن دور (استکبار جهانی چون آمریکا و روسیه) را شکست دهند. لذا این قدرت گیری طالبان به شدت برای دیگر گروه های شبه نظامی الهام بخش است.

اما مسئله مهمی که در اینجا هست آن است که در درون طالبان پارادوکس وجود دارد. که به نوعی هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آن است: طالبان این پیروزی را به مدد توافق با آمریکا و قدرت های جهانی به دست آورد. مسئله ای که برای گروه های شبه نظامی- جهادی قابل پذیرش نیست؛ اما طالبان برای ادامه حیات خود و حتی برای کنترل افغانستان شدیدا به قدرت های جهانی وابسته و متکی است و از مطرح ساختن آن هم ابایی ندارد. به طور مثال توافقات طالبان با چین پارادوکسی را به وجود آورد که چرا طالبان علیه چین موضع نگرفته و علیه ایغورهای مسلما چین اعتراض نمی کند؛ و این خود یکی از دلایلی است که بسیاری از جهادی ها هنوز نگاهی دوگانه به طالبان داشته باشند. همچنین این خود یکی از دلایلی است که ممکن است داعش در افغاستان را قوت دهد. چون داعش می تواند مدعی شود که طالبان دیگر گروهی جهادی نبوده و با تمام قدرت های جهانی پیمان بسته و خود کافر محسوب می شود. لذا طیف های مختلف القاعده نیز ممکن است واکنش های مختلفی با القاعده داشته باشند. اما باید منتظر ماند و نظاره گر بود که سران اصلی القاعده چه پیامی برای طالبان خواهند داشت.

۴- اما در مقابل، روابط داعش با طالبان چگونه است و در آینده خواهد بود؟ و به نظر شما با قدرت گیری طالبان در افغانستان احتمال شدت گرفتن حملات تروریستی داعش چقدر پررنگ است؟

بحث داعش و طالبان بحث مفصلی هست و باید گفت آنچه در اذهان عمومی هست قابل نقد بوده و چندان قابل اتکا نیست. باید نکته ای جدی را مد نظر قرار داد: داعش افغانستان با داعش سوریه به لحاظ تشکیلاتی، فکری و گرایشات فقهی و کلامی تا خاستگاه اجتماعی و جغرافیای کاملا متفاوت بوده و مستقل عمل می کنند. گرچه اسما و رسما با هم ارتباط دارند اما داعش افغانستان یک سری ایده ها را از داعش سوریه گرفته و به نوعی آنها را در افغانستان بومی سازی کرده است. اما داعشی که در افغانستان است چندان مجزا و جدا از طالبان نیست. ما دو نوع داعش در افغانستان داریم: ۱- داعشی که از خارج افغاستان (سوریه و عراق) وارد این کشور شده است که به لحاظ تعداد اندک هستند. این مسئله در افغانستان بسیار کمرنگ است. نمی توان منکر آن شد ولی تئوری هایی مبنی بر آنکه داعش سوریه برای ضربه زدن به منافع کشورهای منطقه به افغانستان آورده شده چندان قابل اتکا نیست؛ و باید گفت داعش قدرتمند و اصلی در افغانستان برخاسته از مناطق قبیله ای پاکستان است که سال ها در پیوند با گروه های نظامی و جهادی همین منطقه بوده اند که مهمترین آنها طالبان است. در افغانستان چندین ولایت وجود دارد که در آنها با داعش اعلام بیعت شده است. یعنی فرماندهان مختلفی از گروه های نظامی جهادی در منطقه که یا از طالبان جدا شده و یا از پاکستان وارد افغانستان شده و  با ابوبکر البغدادی اعلام هم پیمانی کردند؛ که البته هم از جانب طالبان و هم حکومت افغانستان، هم پاکستان و هم آمریکایی ها در جبهات مختلفی با آنها مبارزه کرده و سرکوب هم شدند. لیکن باید این تفکیک را نیز در نظر داشت که داعش افغاستان مختصات خاص خود را دارد و نباید آن را جدای از طالبان و ساختار تشکیلاتی طالبان دانست.

البته باید توجه داشت که طالبان صرفا همین طالبان دوحه قطر نیست و طالبان را باید چتر فراگیری از گروه های مختلف شبه نظامی و جهادی دانست که در افغانستان، پاکستان، مناطقی از کشمیر، هند و بنگلادش فعالیت داشته است؛ چراکه افغانستان نیز بعضا حیاط خلوتی برای عبور و مرور و روابط آنها بوده است. پس آنچه ما از داعش در افغاستان سراغ داریم نشان می دهد که داعش ولایت خراسان به احتمال قوی و به این زودی قدرت نخواهند گرفت؛ چون طی چند ماهی که طالبان دست به حملاتی در شهرها و شهرستان های افغانستان می زد خبری از حملات داعش نبود؛ چراکه جبهه ی آنها به سمت فتوحات سوق یافته بود و دیگر حملات انتحاری نداشتند. لذا احتمال آنکه داعشی که در سال های اخیر فعالیت می کرد در آینده قدرت خواهد گرفت، وجود نداشته و یا بسیار ناچیز است. اما اختلافات درونی طالبان (اختلاف بر سر سهم خواهی) و نفوذ دستهای خارجی (تقویت گروه های ناراضی در افغانستان به نام داعش و حمایت قدرت های منطقه از آنها) می تواند دو فاکتور در قدرت گرفتن داعش باشد.

۵- از دید شما گروه های افراط گرای بین المللی که خطر حملاتِ مجددِ آتی به خاک کشورهای منطقه و فرامنطقه را تشدید و تقویت می کنند، تا چه حد به طالبان و دستاورد های آن به عنوان الگویی برای موفقیت های آتی خود و مدلی برای الهام گیری نگاه می کنند؟ (با در نظر داشت این امر که داعیه ی طالبان همواره در سطح منطقه ای بود لیکن داعیه ی گروه هایی چون داعش و القاعده جهانیست)

پیشتر گفته شد که پیروزی طالبان شدیدا برای این گروه ها مخصوصا گروه های پاکستان و گروه های پشتون و بلوچ پاکستان که سال هاست با دولت پاکستان در جنگ و ستیز هستند، الهام بخش است. بسیاری از افراد در این گروه ها نیز اولویت و ارجحیت خود را بر گزینه ی نظامی می گذارند و در نتیجه با پیروزی طالبان گروه های مذکور به این نتیجه رسیده اند که آنها نیز باید همین مدل و الگو را در پیش گرفته تا در نهایت موفق شوند؛ که نمونه ی اصلی آنها طالبان پاکستان است. دقیقا طی چند وقت اخیر که طالبان افغانستان قدرت گرفته است حملات طالبان پاکستان و گروه های نظامی بلوچ در پاکستان نیز شدت یافته و این گروه ها نیز در تصرفات طالبان افغانستان با آنها همکاری کردند و به سبب این همکاری بسیاری از زندانیان پاکستانی در جریان تصرفات طالبان در افغانستان از زندان های دولتی افغانستان آزاد شدند که یکی از مهمترین این شخصیت ها ملا فقیر محمد بود که از زندان جلال آباد آزاد شد و می توان گفت در کل پیروزی طالبان قویا برای جریانات دیگر الهام بخش خواهد بود منتهی باید دید آن دوگانه ی طالبان چگونه عمل خواهد کرد.

۶- به نظر می رسد ایالات متحده با توافق نامه دوحه به صورت تعمدی قصد داشت ریسمان هدایت افغانستان را به طالبان دهد. اما آیا می توان گفت در حال حاضر دیگر طالبان برای ایالات متحده دشمن محسوب نمی شود و ایالات متحده با قصد همکاری با طالبان در آینده بیشتر بر مبارزه با داعش و یا گروه هایی افراط گرای بین المللی تمرکز خواهد کرد؟

تقریبا دو سال می شود که دیگر طالبان دشمن ایالات متحده محسوب نمی شود چون با یکدیگر توافق کرده و متعهد شدند که هیچ کدام از دو طرف یه یکدیگر صدمه نزنند. و دوسال بود که دیدیم دیگر نه سرباز آمریکا و نه ناتو کشته شد و نه دیگر آمریکایی ها حملات جدی علیه مواضع طالبان اتخاذ کردند. این مسئله در آینده نیز ادامه خواهد داشت، کمااینکه خود طالبان هم نسبت به ایالات متحده اظهار دوستی کرده و تلاش می کند آمریکا را به لحاظ اقتصادی در افغانستان نگاه دارد و افغانستان از کمک های اقتصادی ایالات متحده بهره مند شود. لیکن سیاست آمریکا مبتنی بر جلوگیری از نفوذ چین در منطقه است و نه مبارزه با داعش، چون داعش ولایت افغانستان همچون داعش عراق و شام چندان گرایشات ضد آمریکایی ندارد، مگر اینکه در آینده دولت های دیگر قصد تقویت دولت اسلامی ولایت خراسان را داشته باشند تا علیه آمریکا موضع گیرند.

۷- حال که طالبان در یک قدمیِ ایجاد دولتی رسمی در افغانستان قرار دارد، همکاری و همراهی با گروه هایی تروریستی که همچنان قالبِ بازیگرانی غیردولتی، به رسمیت شناخته نشده، غیر مشروع و جای گرفته در لیست سازمان های تروریستی خارجی را دارند، منطقی و توجیه کننده است و آیا به طور کلی از گروهی افراطی چون طالبان می توان دولت ساخت؟

دو فاکتور اساسی در دولت سازی طالبان وجود دارد: ۱-جذب کمک های بین المللی: افغانستان اقتصاد صنعتی و قدرتمندی ندارد و مبتنی بر یک کالای مشخص مثل نفت هم نیست، در نتیجه شدیدا به کمک های بین المللی احتیاج دارد. همچنین باید در نظر داشت کمک های بین المللی هم همواره زمینه ساز نفوذ و مداخله قدرت های خارجی در افغانستان بوده است و همین حالا نیز سه قدرت بزرگ آمریکا، روسیه و چین نیز درصدد کسب سهم بیشتری در افغانستان هستند؛ یعنی با خرج کمتر، نفوذ بیشتری در افغانستان داشته باشند. اما مسئله ی مهم این است که طالبان چگونه قصد دارد با این بازیگران مختلف بازی کند و آیا می تواند تمام بازیگران را راضی نگه دارد؟ ۲-مسئله ی دوم کابینه ایست که طالبان معرفی کرده و در این کابینه شاهد هیچ گونه تلاش موثری برای اداره کشور و دولت نیستیم. چرا که هم به لحاظ قومی و مذهبی یک کابینه ی تمامیت خواه است و هم به لحاظ کارایی و از دیدگاه علمگرایی اساسا افراد معرفی شده فاقد تجربه ی خاصی در حکومت داری بوده و تنها تجربه نظامی و جنگی داشته اند. ازظرف دیگر باید در نظر داشت به واسطه فرار بسیاری از نخبگان افغانستان نیز نیروی متخصص و کارکشته در امر حکومت داری شدیدا کاهش یافته و همچنان این جریان فرار از کشور ادامه داشته و هر کسی که بتواند از افغانستان خارج می شود. همچنین از طرف دیگر نباید فراموش کرد هنوز جبهه ی مقاومت ملی وجود دارد و به همین خاطر مشغله ی نظامی و جنگی طالبان همچنان پابرجاست. به همین دلیل بعید است که طالبان بتوان دولت موفقی را اداره کند. مگر اینکه بازی را بر هم زده و کابینه را تغییر داده، و انتخابات و لویه جرگه برگزار کند.

۸- در نهایت چقدر احتمال قوت گرفتن حملاتی در آینده بر خاک کشورهای دیگر از سوی گروه های تروریستی بین المللی و تکرار حوادثی چون ۱۱ سپتامبر محتمل خواهد بود؟

طالبان از تجربه ی ۱۱ سپتامبر و القاعده درس های بسیار زیادی گرفته است، چون خسارات زیادی را متحمل شده است. بنابراین در این مسئله شدیدا محتاطانه عمل می کند و به احتمال زیاد اجازه نمی دهد حوادث گذشته بار دیگر تکرار شود. از آن طرف، طالبان با آمریکایی ها هم روابط خوبی یافته و دریافته است که شدیدا به کمک های بین المللی احتیاج دارد. لذا اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان مثل گذشته حملات جدی صورت گیرد. اما مسئله این است که طالبان در آینده با قدرت های خارجی چگونه بازی خواهد کرد و سمت کدامیک را خواهد گرفت و آیا این عقلانیت را خواهد داشت که بتوانند با همه ی گروه ها و بازیگران مساوی رفتار کند و یا نه، به سمت یکی از بازیگران غش کرده و بار دیگر مداخله و درگیری نظامی طرف مقابل را برای خود به جان می خرد. به نظر من طالبان با توافق با آمریکایی ها به این نتیجه رسیده اند که کمی با پاکستانی که روابطش با چین بهبود یافته فشار آورند و بدین ترتیب افغانستان دیگر کشور مشکل ساز و دردسر سازی برای آمریکا نباشد. پس ایالات متحده اهرم های فشار خود بر طالبان را همچنان حفظ کرده و طالبان را به خود وابسته نگه خواهد داشت اما احتمال دارد که قصه حملات تروریستی از افغانستان به جانب پاکستان تغییر پیدا کند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا