سر تیتر خبرهاسیاستنخستین خبرهایادداشت ها

آزمون و خطای کرزی در مدیریت منازعه قومی در ۱۳ سال حضور در قدرت

۱۵ آذر(قوس)۱۴۰۰-۲۰۲۱/۱۲/۶

قومیت دهه هاست که در مرکز درگیری های سیاسی و توزیع قدرت در افغانستان بوده است. در طول تاریخ سیاسی در این کشور عنصر قومیت یکی از موانع بزرگ دولت ملت سازی بود. اما پس از کنفرانس بن و سقوط رژیم بنیادگرای طالبان در سال ۲۰۰۱ جامعه جهانی با هدف ساختن افغانستانی جدید با حضور همه اقوام سرمایه گذاری بزرگی را در این کشور آغاز کرد. اما علی رغم روند دولت-ملت سازی و تلاش برای حضور عادلانه همه اقوام در قدرت سیاسی اختلافات قومی نه تنها بهبود نیافت، بلکه شدت گرفت. چنانکه، مسائل قومیتی ریشه بسیاری از بحران های افغانستان را در دو دهه اخیر تشکیل می دهد. به ویژه در دوران ریاست جمهوری محمد اشرف غنی این مسئله شدت بیشتری گرفت. اما قبل تر از او از آغاز به دست گرفتن قدرت توسط حامد کرزی از سال ۲۰۰۱ در حالی که انتظارهایی از او برای مدیریت و بهبود منازعات قومی در افغانستان می رفت اما به نظر می رسد منازعات قومی نقش برجسته ای در بحران های سیاسی ۱۳ سال حکومت داری آقای کرزی داشت.

درواقع، طی امیدواری های ایجاد شده پس از کنفرانس بن و وعده هایی مبنی بر ساختن افغانستانی جدید، تصور بر این می شد که افغانستان به معنای واقعی کلمه به خانه تمام اقوام تبدیل شود. انتظاری که برخلاف وعده های حکومت ۱۳ ساله حامد کرزی به نظر می رسد نه تنها بهبود نیافت بلکه عمیق تر شد. چنانکه بسیاری از گروه های قومی سیاست های دو دهه اخیر در افغانستان را عامل فروپاشی دولت جمهوریت می دانستند. یا به اعتقاد برخی دیگر، محدودیت های اعمال شده بر برخی از اقوام منجر به فروپاشی نظام شد. به طوری که در تازه ترین مورد، خوشحال سعادت از نظامیان نزدیک به اشرف غنی گفت حامد کرزی به جنگ سالاران امتیاز داد و دولت سازی را در افغانستان ناکام کرد. در نتیجه، پشتون ها به حاشیه کشانیده شدند. اظهاراتی که با واکنش های تندی مواجه شد. اما اکنون پس از بیست سال از تجربه نظام جدید در افغانستان که بخش زیادی از آن تحت رهبری حامد کرزی در قدرت بود پرسش مهم این است که منازعات قومی در دوره ۱۳ ساله کرزی چگونه بود و مدیریت این حکومت برای مهار این بحران در افغانستان چه بود؟

کنفرانس بن و آغاز حضور جدی حامد کرزی در  صحنه سیاسی افغانستان

 پس از حمله آمریکا به افغانستان و فروپاشی رژیم طالبان، با برگزاری کنفرانس بن در راستای تشکیل نظم جدید سیاسی در افغانستان، قدرت به حامد کرزی چهره ای کمتر شناخته شده و از پشتون های قندهار رسید و به عنوان رئیس اداره موقت معرفی شد -پشتون ها به طور سنتی از قرن هجدهم بر افغانستان تسلط داشتند- زیرا انتخاب وی از دیدگاه ایالات متحده مزایای متعددی داشت. نخست اینکه، او عضوی از قوم پشتون، گروه قومی سنتی حاکم در افغانستان بود. دوم اینکه، او با هیچ یک از جناح های تبعیدی سیاسی یا جناح های قدرتمند مجاهدین پیوند محکمی نداشت. به این ترتیب، او یک چهره بالقوه متحد کننده در چشم انداز سیاسی تفرقه انگیز افغانستان تلقی می شد.

سپس در ژوئن ۲۰۰۲ لویه جرگه افغانستان کرزی را به عنوان رئیس جمهور دولت انتقالی انتخاب کرد. پس از آن از سال ۲۰۰۴ به مرور و با تثبیت قدرت توانست در دو انتخابات افغانستان ( که هردو با ادعای گسترده تقلب همراه بودند) پیروز شود و نزدیک به ۱۳ سال در قدرت بماند. پس از آن او به یکی از مهره های جدی امریکا در افغانستان تبدیل شد. اتحادی که عمر کوتاهی داشت و به مرور اختلافات عمیقی با ایالات متحده پیدا کرد. به طوری که او خار چشمی برای دولت امریکا  تبدیل شد و علناً واشنگتن را به خاطر تلفات غیرنظامیان افغان در جنگ ایالات متحده علیه طالبان مورد سرزنش قرار داد و در مقابل ایالات متحده دولت کرزی را متهم به فساد گسترده کرد. این در حالی است که در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده قویاً از حامد کرزی به عنوان بهترین گزینه برای بازسازی افغانستان پس از بیرون راندن طالبان از قدرت حمایت کرد. همچنین، کرزی با حضور در قدرت با چالش های متعددی ازجمله کنترل رهبران سنتی و رو به رو شدن با بازیابی دوباره قدرت طالبان رو به رو شد. در این میان،نارضایتی های قومی از نحوه توزیع قدرت به ویژه در میان پشتون ها از مهم ترین مشکلاتی بود که حکومت ۱۳ ساله کرزی با آن مواجه شد. در این میان عوامل مختلفی از ساختار اشتباه بن گرفته تا قانون اساسی و شبکه های قدرت در افغانستان نقش برجسته ای در تقویت منازعه قومی در دوران او شدند.

قانون اساسی و نظام انتخاباتی دو عامل تقویت منازعه قومی در دوره کرزی

همانطور که در بالا گفته شد، قانون اساسی افغانستان و نظام انتخاباتی این کشور دو عامل محرک تفرقه قومی در طی بیست سال گذشته در افغانستان بوده است. چنانکه پس از هر انتخابات درگیری های قومی بسیاری به وجود می آمد امری که مشارکت شهروندان افغان را در انتخاب های بعدی کاهش داد.  میترا قطب، پژوهشگر افغان در یادداشتی توضیح می دهد که چگونه قانون اساسی افغانستان از طریق ایجاد یک شکل بسیار متمرکز حکومت و نیز اتخاذ سیستم انتخاباتی که بازتاب سیاسی واقعی تنوع قومی در افغانستان را نشان نمی داد، شکاف های قومی را در کشور ترویج کرد.« افغانستان یک کشور چند قومیتی و چندزبانه است. باتوجه به چندین دهه جنگ سرشماری دقیقی از جمعیت آن به ویژه باتوجه به وسعت هر قوم وجود ندارد. اما یک چیز مشخص است: یک قوم به اندازه کافی بزرگ نیست که اکثریت را تشکیل دهد، بلکه کشور از چندین گروه قومی مختلف تشکیل شده است.

قانون اساسی جدید افغانستان که در سال ۲۰۰۴ به تصویب رسید به سنت یکپارچگی کشور و سیستم حکومت ریاستی (ماده۱) پایبند بود و اختیارات گسترده ای را به رئیس جمهور که عموما از یک گروه قومی خاص بود اعطا کرد. این نظام ریاستی کشور شرایط را به گونه ای ترسیم کرد که تنها یک نفر اجازه ورود به راس قدرت را بر اساس اکثریت آرا داشت. که این فرد برآمده از آرا قومی با اکثریت جمعیت نسبت به سایر اقوام بود. در نتیجه، پیامدهای منفی این ساختار به شدت متمرکز حکومت را میتوان در نظام انتخاباتی این کشور مشاهده کرد. چنانکه سیستم انتخاباتی ریاست جمهوری مبتنی بر سیستم رای اکثریتی است که توانست منجر به تشویق شکاف های قومیتی در میان رای دهندگان شود. به طوری که بحران نزاع های قومی پس از هر انتخابات سریعا سربر می آورد. با این حال، نوع نظام سیاسی شکل گرفته در کنار شکل نظام انتخاباتی منجر به تمرکز قدرت در دست یک گروه خاص و نارضایتی های قومی را ایجادکرد. به طوری که در پارلمان سال ۲۰۰۵ هیچ ازبکی از دولت حمایت نکرد. علاوه بر این، قانون اساسی افغانستان هیچ گزینه موازنه سازی را برای توزیع عادلانه قدرت در میان اقوام درنظر نگرفته بود. به طور مثال،  در قانون اساسی تشکیل احزاب بر اساس قوم گرایی و مذهب را ممنوع  اعلام کرد تصمیمی که به نظر می رسید یک گزینه منطقی برای جلوگیری از تبعیض بین شهروندان افغانستان است. اما بسیاری از کارشناسان به این قانون به دیده شک نگریستند. چراکه چنین ممنوعیتی توانایی گروه های قومی را برای جبران هرگونه بی عدالتی یا تبعیض از طریق فرآیند انتخابات محدود می کند. (Qutb,2021).

به عبارت دیگر، برخلاف این تصور که سیستم انتخاباتی تا حد زیادی قوی ترین اهرم مهندسی قانون اساسی برای سازگاری و هماهنگی در جوامع به شدت تقسیم شده و از هم گسسته است و در واقع ابزار قدرتمندی برای بسیاری از اهداف دیگر است.” اما  سیستم انتخاباتی برای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان یک سیستم رای اکثریتی است.  که باور برخی این سیستم مشکل قومیتی افغانستان را حل نمی کند. در عوض، مشکل را افزایش می دهد. به عنوان مثال، در یک کشور چند قومیتی مانند افغانستان، یک نامزد پشتون می تواند با تحت نفوذ در آوردن هویت قومی در انتخابات پیروز شود. در این حالت ممکن است این سیستم رای به ظلم اکثریت بر اقلیت دهد.  اما وقتی به دومین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹ نیز نگاه کنیم، می توان بازی های قومیتی پیشین را نیز رصد کرد. در جریان دومین انتخابات ریاست جمهوری، ۳۲ نامزد از اقوام مختلف عمدتا از پشتون ها و تاجیک ها به استثنای ازبک ها حضور داشتند. دوستم و محقق هر دو از رقبای کرزی در انتخابات ۲۰۰۴ و پس از پیروزی کرزی بودند. با این حال، آنها متعهد شدند که از کرزی حمایت کنند و در مقابل، از کرزی خواستند که در صورت انتخاب مجدد، پنج پست وزارتی برای ازبک ‌ها و هزاره ‌ها بدهد. بدین ترتیب بار دیگر حامد کرزی پیروز دومین انتخابات ریاست جمهوری شد. (HAMIDULLAH:32,2012). با این وجود، سیستم متمرکز حکومتی نتوانست در تقسیم قدرت بین گروه ‌های قومی توازن ایجاد کرده و حکومتداری در سطح فروملی ارائه دهد.

شبکه های سیاسی رقیب، محرک کننده تحکیم قدرت  توسط کرزی

پس از کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ تغییراتی در ترکیب و موقعیت های شبکه سیاسی مسلط جهادی و نخبگان این شبکه ها به وجود آمد. همچنین، یک شبکه سیاسی جدید متشکل از تکنوکرات های تحصیل کرده غرب که ارتباط نزدیکی با دولت سازی بین المللی داشتند، ظهور کرده بود. البته این تغییر به نسبت ترکیب نخبگان تنظیم ها و ماهیت قدرت شان اهمیت کمتری داشتند. علاوه بر این، تقسیم قدرت به صورت شتاب زده و باتوجه به نگرانی های فوری کشورهای غربی انجام شد. مذاکرات مربوط به ساختار حکومت جدید به شدت تحت تاثیر تغییرات وضعیت نظامی(نه واقعیت های میدان جنگ) صورت گرفت. به طوری که طبق الگوی کنفرانس، چهار گروه اصلی سیاسی افغانستان بر سر یک توزان سیاسی مبتنی بر کلیات چند قومی بودن جامعه افغانی و انتخاب آزادانه نمایندگان دولت به توافق رسیدند. اما واقعیت این است که اتحاد شمال به خصوص جناح نظامی جمعیت اسلامی که عمدتاً از تاجیک های پنجشیری بود به میزان زیادی قدرت داشتند و این تقسیم قدرت با منطق « برنده همه چیز را ازآن خود می سازد» مطابقت داشت. در نتیجه، پشتون ها، ازبیک ها و هزاره ها از سهم شان شکایت داشتند.

درواقع، نخبگان سیاسی اتحاد شمال کرزی را به محاصره خود درآورده بودند و قدرت او را ضعیف و محدود کردند. این امر نیز آغازگر بحران های قومی در دو دهه اخیر شد. به طوری که علی احمد جلالی یک تحصیل کرده غرب و وزیر داخله سابق استدلال می کند که انحصار قدرت(توسط اتحاد شمال) باعث دامن زدن به دغدغه های توازن قومی در حکومت پس از طالبان شد. در نتیجه با محدود شدن حکومت کرزی به کابل و تقویت شبکه های قدرت در ولایت هایی مانند قندهار و بلخ او شروع به تحکیم قدرت خود کرد. چنانکه در پایان سال ۲۰۰۲، کرزی شروع به حذف نخبگان کلیدی شبکه های مجاهدین کرد و همچنین سعی کرد فرماندهان قدرتمند ولایات را علیه یکدیگر برانگیزد. درواقع، از سیاست سرکوب و مصالحه استفاده کرد. امری که نتیجه آن در مقایسه کابینه پس از بن و کابینه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ و درگیری های میان فرماندهان محلی مشهود بود. با این وجود، هرچند کرزی پس از انتخابات ۲۰۰۴ توازن قومی را به نفع پشتون ها تغییر داد مجدد جنگ سالاران به وسیله پایگاه وسیع قدرت شان دوباره توازن قومی را تغییر دادند(شاران: ۹۷-۱۰۳، ۱۳۹۶).

در مقابل، لویه جرگه سال ۲۰۰۲  که کرزی را به عنوان رهبر افغانستان و رئیس جمهور موقت تا انتخابات ملی که در ژوئن ۲۰۰۴ برگزار می شد، انتخاب کرد، همچنان رضایت پشتون ها را جلب نکرد. پشتون ها از وضعیت واگذاری سه وزارتخانه کلیدی به گروه های غیر پشتون(تاجیک ها) ناراضی بودند. بنابراین انتظار داشتند که این عدم تعادل در لویه جرگه اضطراری اصلاح شود. در واقع، پشتون ها حتی پیش از لویه جرگه نارضایتی خود را از جریان روند سیاسی بن ابراز کرده بودند. نارضایتی آنها با نفوذ فزاینده جناح های مسلح غیر پشتون در دوره دولت موقت تشدید شد. به هر حال، تعجبی نداشت که حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور موقت در لویه جرگه اضطراری ژوئن ۲۰۰۲ انتخاب شد.

با این وجود، کرزی نمایندگی پشتون ها را در دولت انتقالی جدید خود افزایش داد. به طوری که عضویت پشتون ها از یازده عضو به شانزده عضو افزایش یافت در حالی که گروه های قومی باقی مانده نسبت به کل نمایندگی شان در دوره انتقال ثابت ماندند. این مثال شواهدی قوی برای قومی شدن نهادهای اداری در افغانستان ارائه می داد. کرزی با تعیین پنج پشتون دیگر تعداد وزارتخانه های پشتون را افزایش داد. در مقابل، او تعداد وزرای غیر پشتون را کاهش داد. این ترکیب کابینه به نفع پشتون ها، شکاف بین غیر پشتون ها و پشتون ها را بیشتر کرد. از قضا، برخی از نخبگان پشتون همچنان ناراضی بودند. در نتیجه این شرایط باعث ایجاد این تصور در آنها شد که رئیس جمهور به پشتون های قومی خود خیانت کرده است. این جریانات نشان می دهد که چگونه ذهنیت قبیله ای در افغانستان فراگیر بوده است. “

در نتیجه این بازی های تغییر و توزیع قدرت منجر عمیق تر شدن شکاف های قومی و جدال های سیاسی در دوران کرزی شد و تحکیم قدرت توسط کرزی براین منازعات قومی افزود. به طوری که بسیاری از پشتون ها خود را محروم از قدرت می دیدند علی رغم اینکه فردی از میان آنها زمام حکومت را به دست گرفته بود.  در نتیجه گنفرانس بن آغاز بی اعتمادی، عدم مشارکت و نارضایتی را بین نخبگان شبکه های سیاسی ترویج کرد. و برخلاف اینکه مداخلات بین المللی و فرآیندهای صلح بر ایجاد صلح و مصالحه تاکید داشتند، اما به نظر نمی رسد که اختلافات قومی در شرایط پس از جنگ کاهش یافته بود. چنانچه به باور برخی محققان(Aitken, Rob. 2007)، “افغانستان از زمان تهاجم در سال ۲۰۰۱ به طور فزاینده ای قومی شده است”.

طالبان یا برادران ناراضی: ابزاری برای تحکیم جایگاه قومی یا گزینه ای برای رسیدن به وحدت ملی؟

در نتیجه، کرزی با قدرت یابی فرماندهان محلی، نارضایتی قوم پشتون از توزیع قدرت و شروع اختلافات جدی با ایالات متحده به عنوان حامی اصلی او از سوی دیگر، قدرت و جایگاه خود و مشروعیت خود را به خصوص در میان پشتون ها در خطر احساس کرد. در نتیجه  به سمت گزینه سخت رو روی آورد: آشتی با طالبان و یا همان برادران ناراضی.

به عبارت دیگر، با اختلافات کرزی با ایالات متحده او احساس کرد که قدرت او در خطر است. در نتیجه در تلاش بود تا به طالبان به عنوان یک متحد قومی نگاه کند. درواقع، کرزی که از حضور امریکا در افغانستان ناراضی بود به دنبال نزدیکی به طالبان با هدف نهایی کشاندن آن ها به روند سیاسی بود. به طوری که او طالبان را «برادران ناراضی» خواند». نامگذاری که با واکنش های بسیاری در آن زمان رو به رو شد. اما این تلاش های او زنگ خطری را برای سایر گروه های قومی برانگیخت. چراکه رهبران سایر گروه های قومی مانند ازبک ها، تاجیک ها و هزاره ها این حرکت کرزی را حرکتی برای جلب شورشیان و تحکیم پایگاه حمایتی در میان پشتون ها عنوان کردند. شکریه بارکزی نماینده مجلس افغانستان در آن زمان گفت: من فکر می کنم کرزی احساس می کند که قدرت او دیگر ۱۰۰ درصد ثبات ندارد و به همین دلیل او باید با مخالفان مسلح ارتباط برقرار کند. این تغییر اما در حالی صورت گرفت که او در سال ۲۰۰۹ تلاش های زیادی را برای ایجاد ائتلافی از گروه های مختلف قومی به دنبال انتخاب مجدد در انتخابات بود. اما تقلب های گسترده در انتخابات پیروزی او را خدشه دار کرد. به طوری که پس از ادعای های تقلب در انتخابات محمد محقق از رهبران هزاره های افغانستان که زمانی حامی او بود در یک گردهمایی در سال ۲۰۱۰ کرزی را محکوم کرد و ریاست جمهوری او را نامشروع خواند.

 واکنش کرزی به این اظهارات این بود که او معتقد بود برای افغانستانی متحد حضور همه افغان ها الزامی و لازم است. با این حال کرزی در زمان حکومت خود از طالبان به عنوان «برادران ناراضی» یاد کرد.  اما تلاش های کرزی برای جلب توجه طالبان گویا نتیجه بخش نبود. در نتیجه، این مسئله باعث تقویت نگاه قوم گرایانه او در بین سیاسیون سایر اقوام شد.

کرزی و بحران مدیریت منازعات قومی

اما در مورد نحوه مدیریت منازعه قومی در افغانستان به گفته توماس بارفیلد، دولت جدید با یک قوه اجرایی قدرتمند و با الگو برداری از قانون اساسی ب که رژیم محمد ظاهر شاه در سال ۱۹۶۴ نوشت که به باور افغان‌ ها این امر برای جلوگیری از تقسیم قومی و منطقه‌ای ضروری بود. آنها طرح های جایگزین را رد کردند و کسانی را که طرفدار خودمختاری بیشتر منطقه ای و قدرت کمتر ریاست جمهوری بودند به عنوان ابزار “جنگ سالاران” یا بلوک های قومی برچسب زدند. جامعه بین الملل نیز از آن افغان ها به نفع تمرکز حمایت کرد.

 اما در قانون اساسی جدید افغانستان هیچ اشاره ای به احزاب سیاسی رسمی نشد و کرزی از شرکت در انتخابات با هر حزبی یا اجازه دادن به پارلمان که خود را بر اساس حزب سازماندهی کند، خودداری کرد و اجازه نداد افراد با هر وابستگی حزبی نامزد شود یا اینکه اجازه دهد پارلمان خود را بر اساس حزب سازماندهی کند؛ چراکه به باور کرزی احزاب منجر به اختلاف ملی می شوند. اما این تصمیم او تنها روابط غیرسیاسی را بر اساس وابستگی خانوادگی، منطقه ای یا قومی تقویت کرد. به دلیل نبود گزینه های دیگر، پارلمان افغانستان به زودی به بلوک های پشتون و غیر پشتون تقسیم شد. وزارتخانه های دولتی به حوزه های انحصاریِ قومیتی تبدیل شدند، غنایمی که کرزی به رهبران قومی و ازای حمایت سیاسی آنها تقدیم کرد. به هرروی، برای مناطقی که طی سال ‌ها به خودمختاری عادت کرده بودند، آمدن منصوبان کرزی، که از موقعیت ‌های خود سوء استفاده کردند یا یک جناح را بر جناح دیگر ترجیح دادند، تدریجا دشمنی با دولت مرکزی را ایجاد کرد(Barfild:61-62,2011).

در نهایت باید گفت که جدا از اینکه کرزی در مدیریت تنش و نزاع های قومی موفق بود و یا خیر، به نظر برخی محققان، دوره تصدی حامد کرزی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ با تلاش های مستمر برای ایجاد توازن در توزیع قدرت از طریق معاملات غیررسمی با نخبگان و صاحبان قدرت محلی، حفظ یک چتر پوشش دهنده ی گسترده و در عین حال تلاش برای جلوگیری از قدرتمند شدن افراطیِ هر جناح مشخص شد. در نتیجه، کرزی نه یک جانشین را برای خود را ترتیب داد و نه از شخصی حمایت کرد. این استراتژی کرزی، در رویکرد او نسبت به ایالات متحده، بازیگران منطقه ‌ای، و حتی در استقبال گاه به گاه او از طالبان، بازی کردن با دیگری در یک کنش متعادل کننده همیشگی، طی سال ها تکرار شد. استراتژی کرزی، با حمایت یک پوشش عظیم امنیتی ناتو به رهبری ایالات متحده، دستاوردهای کوتاه مدتی را به ارمغان آورد، اما نتوانست یک چارچوب نهادی بلندمدت برای تقسیم قدرت، حکمرانی محلی/فروملی و نظم سیاسی غیرشخصی ایجاد کند (Their:3,2017).

به هرروی، شاید بتوان گفت کرزی در طول سال ها ریاست جمهوری خود اقدامی سازنده درجهت حل و فصل تنش های قومی و آماده سازی بستری برای جانشین خود ارائه نکرد و این شکاف های دیرین و پنهان در دل جامعه و سیاست افغانستان به ریاست جمهوری پسین وی نیز انتقال یافت. درواقع، سیزده سال حکومت داری او منجر به ناراضی نگه داشتن همه اقوام به ویژه خود پشتون ها شد. در نتیجه، مجموعه عواملی مانند، نقص ساختار بن، وجود شبکه های قدرت محلی، کاستی های قانون اساسی ونظام انتخاباتی و خود سیاست های دولت کرزی منجر به عمیق تر شدن شکاف قومی و ناکام ماندن دولت حامد کرزی در مدیریت منازعات قومی شد.

منابع

شاران، تیمور(۱۳۹۶)، مترجم، حسن رضایی، «دولت شبکه ای رابطه قدرت و ثروت در افغانستان پس از سال ۲۰۰۱»، نشر واژه، کابل.

Qutb, Meetra,(2021), “Long Read: Sowing seed of ethnic division?Afghanostan and electoral sysrem” , https://blogs.lse.ac.uk/southasia/2020/05/14/long-read-sowing-seeds-of-ethnic-division-afghanistans-constitution-and-electoral-system/

 Thier, Alex and Worden, Scott. (2017), “Political Stability in Afghanistan, A 2020 Vision and Roadmap”,Special Report 408,  https://www.usip.org/sites/default/files/2017-07/sr408-political-stability-in-afghanistan-a-2020-vision-and-roadmap.pdf

Barfield, Thomas, (2011), “Afghanistan’s Ethnic Puzzle: Decentralizing Power Before the U.S. Withdrawal”, Foreign Affairs, Vol. 90, No. 5, Published By: Council on Foreign Relations

QEYAM, HAMIDULLAH, (2012), ” ETHNICIZATION OF POLITICS IN AFGHANISTAN”,MASTER OF ARTS IN SOCIOLOGY THE UNIVERSITY OF TEXAS AT ARLINGTON, https://rc.library.uta.edu/uta-ir/bitstream/handle/10106/11154/Qeyam_uta_2502M_11704.pdf?sequence=1&isAllowed=y

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا