تمسک به سنت دیرینِ لویه جرگه؛ اقدامی ناکارآمد و ارتجاعی در حل بحران های داخلی
۲۳ جدی (دی) ۱۴۰۰ – ۱۳/ ۱/ ۲۰۲۲
«تمسک به سنت دیرینِ لویه جرگه؛ اقدامی ناکارآمد و ارتجاعی در حل بحران های داخلی»؛ مصاحبه با دکتر محییالدین مهدی؛ پژوهشگر تاریخ و نمایندهی اسبق مجلس نمایندگان افغانستان
لویه جرگه تجلی ملی از یک سیستم سنتی تصمیم گیری جمعی است. در طول قرن گذشته، نخبگان سیاسی افغانستان بارها از لویه جرگه یا یک مجلس بزرگ ملی استفاده کردهاند؛ یعنی زمانی که آنها به نشان دادن اجماعی ملی برای حل بحرانهای داخلی کشور نیاز داشتهاند. از لویه جرگهها برای بحث و تصویب قوانین اساسی، تایید مواضع و اتحاد کشور در زمان جنگ، و بحث در مورد چگونگی و یا زمان مشارکت طالبان در گفتگوهای صلح استفاده شده است. شاید بتوان گفت اگرچه لویه جرگهها ریشه در طرزالعملهای سنتی افغانستان دارند، اما اساسا نهادهای سیاسی مدرنی هستند که برای رسیدگی به مشکلاتی با ارزش و اهمیت ملی تشکیل شدهاند.
لویه جرگهها تقریبا همیشه تصمیمات رهبر ملی را تایید کرده اند و علیرغم ناهماهنگی در نحوه تشکیل و مدیریتشان، تصمیمات گرفته شده در آنها تقریبا همیشه مورد احترام بوده است. به باور برخی تحلیلگران سیاسی مشهورترین لویه جرگه افغانستان در ۱۷۴۷و با انتخاب احمد شاه درانی در قندهار بود. اما برخی دیگر چون جمیل حنفی با پیوند لویه جرگه به مدرنیته، نخستین برگزاری لویه جرگه را با مدرن ترین رهبر افغانستان، یعنی دوره سلطنت امان الله خان و برای تصویب نخستین قانون اساسی کشور همتراز میداند. از سوی دیگر به باور برخی، مشهورترین لویه جرگه در سال ۱۹۶۴ در زمان ظاهرشاه پادشاه وقت بود؛ به این معنا که اولین قانون اساسی دموکراتیک را برای افغانستان ایجاد کرد و کشور را به یک سلطنت مشروطه تبدیل کرد.
و برخی دیگر لویه جرگه ۲۰۰۲ را رویداد مهمی در تاریخ افغانستان میدانند که به عنوان اولین گام به سوی صلح و ایجاد نظم سیاسی دموکراتیک جدید در افغانستان تلقی میشود. به هر حال به نظر میرسد با افتادن افغانستان در فروچالههایی از بحران سیاسی-اقتصادیِ ناشی از تسلط طالبان؛ فعال گراییهای اخیر حامد کرزی برای مجاب کردن طالبان به منظور برگزاری لویه جرگه در جهت توقف هرج و مرج در کشور، استفاده از این ابزار سیاسی را برای برون رفت افغاستان از بحرانی کنونی برجسته ساخته است. اما در ادامه برای روشن شدن ظرفیتها و نواقص این سنت کهن به گفتگو با دکتر محییالدین مهدی؛ پژوهشگر تاریخ و نمایندهی اسبق مجلس نمایندگان افغانستان خواهیم پرداخت:
۱- به نظر میرسد که تصمیم گیری در قالب جرگهها در هر سطحی (چه جرگههای محلی تحت عنوان جرگه قومی، و چه جرگه ملی تحت عنوان لویه جرگه) الزام آور است. اما چرا جرگهها در زندگی افغانها اهمیت خاصی دارند و به ویژه لویه جرگه در تاریخ سیاسی افغانستان چه جایگاهی دارد؟ و آیا جرگه به عنوان یک نهاد سنتی در چارچوب حقوقی توانسته درراستای یک سیستم عدالت محور و در مسیری از انسجام و اتحاد اجتماعی فرهنگی ایفای نقش میکند؟
پیش از همه باید گفت که اصطلاح لویه جرگه -همانطوري که آقای حنفی گفته- برای بار نخست در دورهی امانالله خان وضع گردید، و به جمعآمد زمستان سال ۱۳۰۱ جلال آباد اطلاق شد. برهانالدین کشککی گزارش جمعآمد سال ۱۳۰۳ پغمان را زیر نام «لویه جرگهی ۱۳۰۳» درج و منتشر ساخت. پیش از این، ترکیب «لویهجرگه»در هیچ اثري -چه فارسی، چه غیر آن- به نظر نرسیده است.
نکتهی دیگر اینکه انتخاب احمدشاهابدالی، از طریق لویه جرگه، افترای مورخین ملیگرای افغان است؛ در تاریخ احمدشاهی-که نوشتهی محمودالحسینی منشی و مورخ دربار احمدشاه- و سایر کتبي که در این دوره نوشته شده، از لویهجرگه ذکري نرفته است. آثار معتبر معاصر احمدشاه چون مجمل التواریخ، گزینش او را از طریق یک شورای نظامی نه نفری -که به جز نصیرخان بلوچ، بقیه پشتون بودند- میداند. به نظر من مورخین ملیگرای افغان، انتخاب احمدشاه به پادشاهی از طریق لویهجرگه را، از روی «جرگهی تاریخی صحرای مغان»، که نادر افشار برای اعلان پادشاهی خود برگزار کرد، شبیه سازی کردهاند. البته از وجود سنت جرگه در تاریخ پشتونها نمیتوان انکار کرد؛ افضل خان ختک (نوهی خوشحال خان ختک) در کتاب تاریخ مرصع، از جرگههای متعدد میان قبایل پشتون یاد میکند؛ ولی نکتهی بسیار جالب اینست که او جرگه را به معنای «هیئت نمایندگان» به کار میبرد: «جرگهی قوم مهمند نزد خان علیینمکان آمد».
اما در تاریخ سایر اقوام افغانستان، اصطلاح جرگه در کنار اصطلاحات انجمن، شورا، مجلس، معرکه و اخیراً گردهمآیی کاربرد دارد؛ اما نه بر استعمال منحصرانهی آن تأکیدي رفته؛ و نه «جرگه» به عنوان یک نهاد اجتماعی شناخته شده است. به نظر من بهترین لویه جرگه همانست که در قانون اساسی سال ۱۳۸۳ش تعریف شده؛ چون در آن به غیر از نام، سایر اجزا و ارکان بر مبنای اصول دموکراتیک پیشبینی شده بود.
اما حامد کرزی و غنی احمدزی، با وجود نهاد قانونمند شورایملی (مجلس نمایندگان/ولسیجرگه+مجلس اعیان/ مشرانو جرگه)، با برگزاری مجالس نام نهاد لویه جرگه، قصد دیگري جز بی اعتبار ساختن و کم رنگ نمودن آن نهاد قانونی، در برابر لویهجرگهی سنتی نداشتند.
بنابراین، اجرای فیصلههای هر لویه جرگهای همیشه الزامی نه بوده؛ چنانکه فیصلههای لویهجرگههایی که طی بیست سال گذشته، کرزی و احمدزی (سوای لویهجرگهی اضطراری و لویه جرگهی تصویب قانون اساسی، که تحت نظر جامعهی جهانی مطابق اصول دموکراتیک برگزار شدند)، اکثراً به اجرا در نیامد.
۲- به طور کلی ظرفیتهای و نواقص سنت تشکیل لویه جرگه برای مرتفع ساختن بحران فعلی کشور چیست؟
لازم به ذکر است حل بحران کنونی افغانستان از عهدهی هر لویهجرگهای بیرون است؛ چون آن لویهجرگهای که حامد کرزی خواهان برگزاری آنست، هدفي جز مشروعیت بخشیدن به حاکمیت متحجرانهی طالبان را دنبال نخواهد کرد. برگزاری لویهجرگهای که در قانون اساسی ۱۳۸۳ش تعریف شده، مستلزم شروطي است، از جمله حضور نمایندگان انتخابی مجلسین؛ که البته در حال حاضر منتفی است. از سوی دیگر، بحران افغانستان ابعاد بینالمللی دارد؛ و حل آن جز در یک کنفرانس بینالمللی میسر نیست.
۳- به باور برخی ناقدان سیاسی، ایجاد و تشکیل لویه جرگه مبتنی بر داعیه ی بی پایه ای از “نمایندگی تمام مردم افغانستان” و بدونِ عبور از فیلترهای دموکراتیکی چون انتخابات، رفراندوم و غیره .. یا به قول جمیل حنفی، «دستگاهی هژمونیک…. در غیاب نهادهای پارلمانی آزاد و منتخب دموکراتیک» است. اما علی رغم این اوصاف، به نظر میرسد تصمیمات و بازخوردهای لویه جرگه قابل احترام است. اما آیا لویه جرگهها به واقع مرجعی برجسته و حائز اهمیت در اتخاذ تصمیمات سیاسی ملی بوده و به عنوان منبعی قابل اعتبار و اتکا برای قانون گرایی و حاکمیت قانون شناخته میشوند؟
با تایید سخن آقای حنفی، این نکته را علاوه میکنم که تمسک به سنت کهنه و ناکارآی لویهجرگه در قرن بیستویکم، به معنای حرکت قهقرایی و ارتجاعی است؛ و مورد قبول اکثریت مردم افغانستان نخواهد بود. حامد کرزی به قومگرایی و پایبندی به سنتهای فرسوده-بخاطر حفظ هژمونی قومی- شهرهی آفاق است. خبرهگان جامعهی پشتون نباید اجازه دهند که به بیست سال قبل برگردیم؛ آنان باید این حقیقت را لمس کنند که لویهجرگه نه یک سنتملی، بلکه یک سنت قبیلهای پشونهاست.
۴- همچنین به باور برخی دیگر؛ لویه جرگه در طول تاریخ افغانستان از یک سنت قبیله ای به یک سنت سیاسی تبدیل شده و رهبران این کشور تنها برای تحکیم پایههای قدرت خود از آن بهره جستهاند. اما این دست اظهارات تا چه حد صحت دارد و بر اساس این باورها، چگونه لویه جرگهها در تثبیت قدرت رهبران و به عنوان ابزاری سیاسی موثر واقع شدهاند؟
آری، به فتوای آقای حامد کرزی، طالبان میتوانند با نادیده گرفتن سایر اقوام افغانستان، و چشم پوشی از وجود قشر عظیم جامعهی روشنفکری- که متشکل از نواندیشان همهی اقوام است- لویه جرگه برگزار کنند، تا برای تثبیت موقعیت خویش دستآویزي پیدا نمایند. چنین کاري را داودخان نیز انجام داده بود!
۵- با توجه به ماهیت طالبان آیا این گروه برگزاری لویه جرگه را خواهند پذیرفت؟ در واقع، برگزاری این سنت چه فرصتها و چالشهایی را برای این گروه به جود خواهد آورد؟ و چرا طالبان در اوت ۲۰۲۰ لویه جرگه مشورتی دولت افغانستان را ناموجه و غیرقانونی دانستند؟
به نظر من طالبان پیش و بیش از آنکه یک گروه دینی باشند، یک فرقهی قومیاند. آنان خواهند کوشید که مشروعیتي را که توسط استعمال سلاح و بکارگیری زور بدست آوردهاند (که این شیوه خود یک سنت قبیلهای و قومی است) حفظ کنند؛ آنگاه که خود را از هر سو در تنگنا ببینند، به شگرد برگزاری لویه جرگه نیز متوسل خواهند شد.
۶- در زمان حاضر و با به بن بست رسیدنِ شرایط کشور در بحرانی سیاسی ناشی از حضور مجدد طالبان، برگزاری لویه جرگه چه کمکی میتواند به برون رفت از وضعیت حاضر بکند؟ آیا آنگونه که حامد کرزی، رئیس جمهور سابق کشور در طرحی به طالبان پیشنهاد کرده است، احیای موقت قانون اساسی دوران ظاهر شاه و برگزاری لویه جرگه، میتواند هرج و مرج در کشور را متوقف سازد؟
در افغانستان مثلي است: گاو پیر کنجاره خواب میبیند! آقای کرزی یکبار با همین شیوه در رأس حکومت موقت قرار گرفت؛ و طی سیزده سال حضور خود در مسند ریاست جمهوری، تمامی فرصتها و امکانات را تلف نمود. پیشنهاد احیای قانون اساسی عصر ظاهرشاه، در عین حالي که برگشت به گذشته است؛ و آن قانون دیگر قادر نیست به پرسشها و نیازهای جامعهی امروزین پاسخ درخور بگوید؛ در حینحال به معنای استفاده از مقدسیت خیالی است که پادشاه سابق نزد برخي از اقشار جامعه دارد. میتوان به آن عوامفریبی گفت.
۷- در نهایت با ماندن کرزی در کشور، فعال گرایی وی، و پیشنهاداتش برای برگزاری لویه جرگه و افتادن نام وی بر سر زبانها جهت مدیریت لویه جرگه احتمالی در بهار سال آینده، نقش کرزی را در آینده افغانستان تحت طالبان چگونه میبینید؟
در فقرههای قبلی به قدر کافی در مورد او، نظریات و امکانات او برای شرایط کنونی افغانستان حرف زده شد؛ درینجا این نکته را باید اضافه کنم که مشکل افغانستان تمرکز اقتدار در محور قوم پشتون است. مشکلي که از بدو پیدایش کشور افغانستان، و از عهد عبدالرحمنخان تا کرزی و غنی و طالبان، به عنوان سد اساسی و مانع اصلی ملتشدن در این کشور بوده است. متأسفانه امثال کرزی درسي از تجربههای ناکام گذشته نگرفتهاند؛ حاکم شدن مجدد طالبان- برادران کرزی- که نمونهای از یک نظام یکدست قوم پشتون است، درزهای اجتماعی و فاصلههای قومی را تا بینهایت زیاد ساخته؛ افغانستان از نظر ذهنی به دو بخش طالبان (با افکار و اعمال شناخته شدهیشان)، و ضد طالبان تقسیم شده است؛ و این وضعیت مقدمهای برای انشعاب و انفکاک فیزیکی اقوام از همدیگر است. یگانه راه برای جلوگیری از وقوع این حادثهی هولناک، استقرار نظام فدرالی در کشور است؛ چون فدرال نظام اقوامی است که نمیخواهند از هم جدا شوند.
کلام آخر: حامد کرزی میتواند بی پرده تر از این بیرون آید؛ و نقاب از روی خود کنار زند، و به حیث رهبر سیاسی طالبان اعلان وجود کند!