حکومت یک سالۀ فاجعه بارِ طالبان در افغانستان
۲۲ مرداد (اسد) ۱۴۰۱ – ۱۳/ ۸/ ۲۰۲۲
امین صیقل
پروفسور امین صیقل، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه ملی استرالیا، مولف کتاب «افغانستان معاصر: تاریخ مبارزات و بقای یک ملت» و نویسنده مشترک در کتاب «سایه افغانستان: امنیت آسیای مرکزی» می باشد. وی مطالب تحلیلی متعددی دررابطه با افغانستان و تحولات آن نگاشته اما در مطلب حاضر به ذکر حکومت مصیبت بار و منحوس طالبان طی یک سال گذشته از روی کار آمدن و قدرت یابی مجدد این گروه می پردازد. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
پس از گذشت یک سال، حکومت طالبان در افغانستان همچنان به واسطۀ سبعیتِ افراطی به نام اسلام و سرپیچی از خواسته های جامعه بین الملل جهتِ تشکیل دولتی فراگیر و احترام به حقوق بشر مشخص گردیده است. هنوز این گروه از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته نشده و مردم افغانستان در دلِ بدترین بحران بشردوستانه در تاریخ معاصر این کشور قرار گرفته اند. بدین ترتیب می توان گفت چشم اندازی پیش رو از آیندۀ افغانستان هیچ گاه تا به این اندازه یاس آور و تاریک نبوده است.
زلمی خلیلزاد، نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان، شخصیتی که قرارداد فوریه ۲۰۲۰ را با طالبان و به منظور خروج تمامیِ نیروهای خارجی از افغانستان منعقد کرد؛ مکررا به مردم افغانستان و جهانیان اعلام کرده بود که طالبان تغییر کرده است. در همین راستا، خلیلزاد همراه با چند تن از ناظران، اصطلاح “طالبان نوین” را وضع و ابداع کردند تا این گروه را نسبت به دوران حکومت سخت گیرانه و ظالمانۀ گذشتۀ خود -یعنی پیش از آنکه به واسطۀ تهاجم ایالات متحده برای پناه دادن به القاعده پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به آمریکا سرنگون شوند-، به گونه ای متفاوت تر تعیین و تعریف کند.
با این وجود باید گفت طالبان با حمایتِ پاکستان و استقبال از سوی چین و روسیه با مواضعی ضد ایالات متحده، هیچ نشانی از تغییر در باورها و اعمال تئوکراتیک افراطی خود نشان نداده اند. طالبان با اعمال محدودیت های شدید سیاسی و اجتماعی و مجازات بی رحمانه مخالفان؛ افغانستان را به دوران قرون وسطایی بازگردانده اند. جدا از اقلیت های غیر پشتون کوچکتر از گروه پشتونِ خودِ طالبان، زنان و دختران به هدف اصلی سرکوب این رژیم تبدیل شده اند. همچنین اقتصاد، مسائل پولی-مالی و شرکت های انکشافی افغانستان سقوط کرده، و بیش از نیمی از جمعیت ۴۰ میلیونی این کشور در آستانه قحطی و گرسنگی قرار دارند.
در این اثنا، رهبران سیاسی و نظامی ایالات متحده نیز در حال سبک سنگین کردن و تامل بر تبیینِ این مسئله هستند که دقیقا چه چیزی به اشتباه و ناکامیِ استراتژیک آمریکا و به همان نسبت ناتو و متحدان غیر ناتو در افغانستان منجر شد. آخرین شخصیتی که علنا در رابطه با این موضوع صحبت کرد، دیوید پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان و رئیس سازمان سیا بوده است. او در مقاله ای که اخیرا در مجلۀ آتلانتیک (The Atlantic) منتشر شد، دلایل اصلی شکست آمریکا در افغانستان را مواردی چون عدم صبر و تعهد استراتژیک ایالات متحده، تخصیص نادرست و نامناسب منابع، عدم تمایل به تعقیب و پیگیریِ پناهگاه های طالبان در پاکستان، عقب نشینی نیروها بر اساس زمان و نه متکی بر شرایط، و همچنین نبود رهبران مناسب افغان مطرح می کند.
شاید بتوان گفت پترائوس به نحوی با دیدگاهی خودسرزنش کننده، استدلال قانع کننده ای ارائه می کند؛ استدلالی مبنی براینکه چرا عملیات نظامی ایالات متحده در افغانستان با یک فاجعه (بازگشت مجدد طالبان) به پایان رسید و چگونه می شد اوضاع را به نحوی بهتر مدیریت نمود تا از بازگشت طالبان همراه با متحدان القاعدۀ آنها ممانعت کرد. او به این موضوع اشاره می کند که ایالات متحده حداقل می توانست به آنچه در عراق انجام داده است دست یابد، اگرچه مسلما عراق هنوز در رکود و خمودگی به سر می برد. اما به هرروی دیوید پترائوس به این مسئله اشاره نمی کند که چطور کشوری سنتی و چندپاره چون افغانستان محصور در خشکی، آنهم در محدوده قلمرویی از رقابت های منطقه ای و جهانی برای منافع متضاد، در مدت زمانی که یک قدرت مداخله گر به طور معقول و منطقی قادر به تحمل و تاب آوری است، می تواند به کشوری پایدار و بادوام تبدیل شود. بدین ترتیب به نظر می رسد که پترائوس توجه به عواملی که از لحاظ تاریخی مانع ملت سازی در افغانستان شده و یا مواردی که خنثی کنندۀ موفقیت قدرت های بزرگ مداخله گر در قالب بخشیدن و شکل دادن به این کشور بر اساس اهداف ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی خودشان بوده است را نادیده گرفته است.
به هرروی، دلایلِ ناکامی و شکست ایالات متحده هرچه که باشد، این قدرت کشوری را به حال خود رها کرده است که حاکمیتِ آن تحت سلطۀ طالبان، اکنون نه تنها مردم خود افغانستان، بلکه غرب را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در حال حاضر، حمایت از مردم افغانستان جهت بازیابیِ آرامش خود و قدرت یافتن برای ایجاد تغییری از درون، بهترین گزینه است. چنانچه مقاومت داخلی در برابر طالبان و حامیان پاکستانی آنها در حال رشد و قوت است. همان طورکه جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود فرزند احمد شاه مسعودِ معروف که در دهه ۱۹۸۰ با اشغال شوروی و متعاقبا با حکومت طالبان جنگید اما دو روز پیش از ۱۱ سپتامبر توسط عوامل القاعده-طالبان ترور شد؛ در شمال و شمال شرق افغانستان بسیار فعال بوده است. گرچه جبهه مقاومت ملی از ولایت پنجشیر در شمال کابل سرچشمه می گیرد، اما مبارزانِ آن از پیشینه های قومی مختلف برخاسته و شامل برخی از عناصر ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان می باشند که توسط ایالات متحده آموزش دیده اند. این گروه سمبل و مظهر افغانستانی آزاد، مستقل، فراگیر و به لحاظ سیاسی، اجتماعی و مذهبی مترقی است.
فعالیت های این جبهه در برخی دیگر از نقاط کشور از جمله ولایات مرکزی -سکونتگاه معمول هزاره ها، که مانند همتایان پنجشیری تاجیک خود، هدف عملیات های پاکسازی قومی طالبان قرار داشته اند- با خیزش هایی همراه است. ضمنا زنان شجاع افغانستان نیز از هر جهت ساکت ننشسته و همواره در اعتراضات خود مصصم بوده اند.
بدین ترتیب باید گفت گرچه نمی توان همه چیز را از دست رفته حساب کرد، اما با توجه به مقدار تسلیحات مدرنی که طالبان از نیروهای آمریکایی به دست آورده اند، مبارزه علیه این گروه طولانی و سخت خواهد بود. با این وجود اگر تا پیش از این طالبان و حامیان خارجی آنها فکر می کردند که شکست ایالات متحده و متحدانش راه را برای برتری سیاسی قومی و افغانستانی با ثبات باز خواهد کرد، احتمالا در آینده متوجه می شوند که در میان مدت و یا بلندمدت روندی خلاف انتظارات شان ثابت خواهد شد.